اخبار ویژه »
شناسه خبر : 54560
پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه
تاریخ انتشار : 01 آذر 1400 - 6:23 |
یادداشتی بر کتاب دیپورت خاطرات پیمان امیری به قلم علی اسکندری
گردابی در مسیر رؤیا
روایتهای بسیاری از نبرد با داعش و اشغال عراق تاکنون به رشته تحریر درآمده؛ هرچند این بستر هنوز ظرفیت انتشار قصههای بدیع از مناظر گوناگون را داراست؛ زندگینامه فرماندهان، شرح عملیاتها و... اما کمتر اثری وجود دارد که از منظر بیرونی این اتفاق بزرگ در تاریخ خاورمیانه را روایت و پرداخت کرده باشد.
مصطفی رضایی
نویسنده و منتقد
روایتهای بسیاری از نبرد با داعش و اشغال عراق تاکنون به رشته تحریر درآمده؛ هرچند این بستر هنوز ظرفیت انتشار قصههای بدیع از مناظر گوناگون را داراست؛ زندگینامه فرماندهان، شرح عملیاتها و… اما کمتر اثری وجود دارد که از منظر بیرونی این اتفاق بزرگ در تاریخ خاورمیانه را روایت و پرداخت کرده باشد.
دیپورت روایت یک جوان ایرانی است که هیچگونه ارتباطی با جنگ با داعش ندارد. نه سرباز است و نه نظامی! تنها بهعنوان یک مهاجر غیرقانونی به اروپا، به همراه گروهی دستگیرشده و از مسیر رؤیاهایش به گرداب خاورمیانه کشیده میشود؛روایت او از سرگردانی و هرجومرج، اسارت، شکنجه و درگیری نیروهای مختلف که از نزدیک شاهد آن بوده، جذاب و خواندنی است:
«بعد از سه سال دربه دری و اتفاقهای ناامیدکننده تصمیم را گرفتم. باید میرفتم. دیگر داشت دیر میشد. من پیمان امیری متولد ۱۳۶۹ در کرمانشاه فارغالتحصیل رشته عمران مسلط به زبانهای کردی و انگلیسی و آلمانی به خاطر بیکاری و نداشتن شغل ثابت افسرده و سرخورده شده بودم. بعد از سختیهای زیاد تصمیم گرفتم از ایران بروم و آماده سفر شدم.»
پیمان امیری در کتاب خاطرات خویش شما را با خود همسفر کرده تا تجربه سه ماه حضور در عراق که بیش از نیمی از آن را در اسارت جبهه النصره گذراند و با تعدادی داعشی در یک زندان به سر برد و همچنین تلاشهای نافرجامش برای فرار از مرز، را روایت کند.
کتاب دیپورت در ۱۶۵ صفحه به قلم علی اسکندری توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شده است. این کتاب طرح جلد زیبایی دارد که در طراحی آن در یک قاب سازه از چند المان مربوط به موضوع داستان بهره برده. قاب پنجره هواپیما است و نیمی از قاب را تصویری مخروبه از ساختمانهای جنگزده تشکیل داده است و نیمی دیگر چهره یک مرد است. چهرهای که بارها مقایسه کردم با دو تصویر واقعی از پیمان امیری راوی داستان که در صفجه آخر آمده و نتوانستم شباهتی بین این دو مرد پیدا کنم. بهتر بود از چهره پیمان امیری در طرح جلد استفاده میشد. اما در کل تصویرپردازی جلد، جذاب و متناسب با موضوع کتاب بود.
قصه کتاب بسیار خطی و وفادار به اتفاقات مستند روایت میشود. از روز حضور پیمان در ایران و تلاش او برای مهاجرت به آلمان تا لحظات دستگیریاش در مرز ترکیه و یونان و انتقال او به عراق و اسارت به دست جبهه النصره و تلاش او برای فرار و درنهایت… بهتر است خودتان روایت پرخطر پیمان امیری را بخوانید.
دیپورت روایت پرهیجانی دارد. زبان کار ساده درعینحال ضرباهنگ کار بالاست. جز برخی از اتفاقات که تکراری میشود و البته این تکرار منطبق بر واقعیت است و سردرگمی و خستهکنندگی ناشی آن، طبیعتا همان حسی است که در ماجرای واقعی وجود دارد. چنانچه در آن زمان خود پیمان امیری هم احساس سردرگمی و به بنبست رسیدن داشت و در روایت مستند مخاطب هم این را احساس خواهد کرد.
«…با عمویم تماس گرفتم. این سومین دفعه بعد از آزادی بود که با عمویم تماس میگرفتم. البته دوبار هم با مادرم صحبت کرده بودم. ایندفعه لحن صحبتم با عمویم کاملا متفاوت بود. بعد از احوالپرسی و ابراز ناراحتیاش از اینکه چرا خبری از وضعیتم نمیدهم، حرفش را قطع کردم و گفتم: عمو، من به ته خط رسیدم. نزدیک دو هفته است که آزاد شدم ولی نمیتوانم از سوریه خارج بشم و دیگه هیچ راهی پیدا نمیکنم. احساس خطر هم میکنم.»
زبان و نثر کار ساده است. مطالعه کتاب دشوار نیست. روایت از زبان پیمان و زاویه دید اولشخص است. موقعیتهای درام، جذاب است و بهتنهایی کشش لازم برای مخاطب را دارد. ازاینرو زبان ساده و روان کار باعث میشود سرعت مطالعه و دنبال کردن وقایع برای مخاطب بالا رود و این به جذابیت متن افزوده. در دیپورت خاطرات همانگونه که مشاهدهشده روایت میشود. البته از بعضی از موقعیتها بهسرعت عبور میکند که در ادامه توضیح خواهم داد. پرداخت و توصیفهای بیشتری در برخی از صحنهها میتوانست بر جذابیت روایت هم افزوده کند. مثلا توصیف زندان و ساختمان و یا برخی چهرهها و تیپها.
در کل، وفاداری به روایت از عناصر اصلی و مهم در روایتهای مستند و بهخصوص خاطره نگاری است. یکی از اصلیترین سؤالاتی که در نقد خاطره نگاری میتوان پرسید این است که روایت چه میزان به اصل خود و اتفاقات نزدیک است و چه میزان از تخیل نویسنده بهره برده؟ آیا تخیل در پرداخت صحنهها و اتفاقات، بر اصالت روایت غالب است یا خیر؟
یکی از نقاط قوت کتاب پرهیز از برانگیختن احساس مخاطب بهصورت مصنوعی بود. روایت احساساتی در این متن وجود ندارد. واقعگرایی در بیان اتفاقات و حوادث، بر مخاطب و برانگیختن احساس وی قدرت بیشتر و همچنین تأثیرگذاری بیشتری بر مخاطب میگذارد. ازاینرو نویسنده کتاب، هوشمندی قابلستایشی به خرج داده تا روایت را بدون بازیهای زبانی، ساختاری و مخصوصا تحریک احساسات مخاطب به کمک اغراق بیان کند. مثلا درصحنهای که جوانی تیر میخورد و مادرش برای کمک فریاد میکشد بهواقعگراترین شکل و همانگونه که بود روایتشده. متن چیزی خارج از مشاهدات ندارد و بهخوبی به نثر و زبان روان و ساده و انسجام داستانی تکیه دارد.
((در حین گفت وگو بودیم که ناگهان صدای تیراندازی شدیدی آمد. همه دویدند دم در و کنار پنجره ببینند چه اتفاقی افتاده. آن آقای درشتهیکل هم دوید دم پنجره. و برگشت پشت میزش. ناگهان پیر زنی وارد مکتب شد و با التماس از مأموران جبهه النصره و مردم کمک خواست. ولی کسی اعتنایی به او نکرد. آخرسر آمد و لباس مرا گرفت و گفت توروخدا تو کمک کن. نمیدانم چرا ناخودآگاه همراه پیرزن بیرون آمدم. همراهم گفت کجا میری گفتم کمک پیرزن گفت وایستا خطرناکه. دید گوش نمیدهم، او هم همراهم آمد. وقتی دید دارم به محل تیراندازی نزدیک میشوم، دستم را کشید و گفت: واستا مگه نمیبینی تیراندازیه. حرکت او باعث شد همانجا که بودم بایستم. صدای سلیمان در سرم میپیچید. پیمان تو دیووونه شدی. همزمان دیدم یک نفر اسلحهاش را انداخت روی دوشش و سوار موتور از محل دور شد. ما هم همراه مردم به حیاطی دویدیم که از آن صدای تیراندازی میامد. توی حیاط جوانی خونآلود روی زمین افتاده بود. یک زن و دو بچه کوچک هم دورش نشسته بودند و جیغ میکشیدند و گریه میکردند. صحنه دلخراشی بود. در همین حین وانتی رسید و مردم کمک کردند و بدن تیرخورده جوان را پشت وانت گذاشتند و ماشین بهسرعت رفت…))
کشش کار و جذابیت برای مخاطب در دیپورت خوب است. ممکن است با توجه به فضاها و موقعیتها مخاطب انتظار داشته باشد با اتفاقاتی خاصتر روبه رو شود. اما اینگونه نیست. ما با یک شخصیت عادی طرف هستیم که نزدیک به سه ماه در بحرانیترین و مرگبارترین نقاط کره زمین اسیرشده و این بنمایه و تجربه برای روایت جذاب است. چنانکه این اتفاق بدون هیچ تخیل پردازی و بهصورت مستند اما منسجم و ساختارمند روایتشده و این خود از عناصر جذابیت کار است. اگر نویسنده از کمی تخیل در توصیف یا اغراق درصحنههای حادثه محور استفاده میکرد، ممکن بود به روایت و ضرباهنگ کار آسیب برسد. البته همانطور که بیان شد در برخی صحنهها توصیف و پرداخت دقیقتری از محیط میتوانست صورت گیرد.
شخصیت یک شخصیت کنشگر نیست. اگرچه این نکته در روایتهای داستانی مهم است اما روایتهای مستند و خاطره نگاری باید بر مبنای واقعیت و آنطور که هست بیان شود. در فصل آخر نویسنده از بیان بسیاری از اتفاقات چشمپوشی کرده و این فصل بسیار سریع روایتشده و از جزئیات گذر شده. هرچند نویسنده در پایان کار توضیح میدهد که اتفاقات این فصل با توجه به اهمیت امنیتی و اطلاعاتی آن بیانشده؛و البته ممکن است جزئیات این برهه از زندگی پیمان امیری را روزی با او به گفت وگو نشسته و خود کتابی دیگر باشد.
نویسنده و منتقد
روایتهای بسیاری از نبرد با داعش و اشغال عراق تاکنون به رشته تحریر درآمده؛ هرچند این بستر هنوز ظرفیت انتشار قصههای بدیع از مناظر گوناگون را داراست؛ زندگینامه فرماندهان، شرح عملیاتها و… اما کمتر اثری وجود دارد که از منظر بیرونی این اتفاق بزرگ در تاریخ خاورمیانه را روایت و پرداخت کرده باشد.
دیپورت روایت یک جوان ایرانی است که هیچگونه ارتباطی با جنگ با داعش ندارد. نه سرباز است و نه نظامی! تنها بهعنوان یک مهاجر غیرقانونی به اروپا، به همراه گروهی دستگیرشده و از مسیر رؤیاهایش به گرداب خاورمیانه کشیده میشود؛روایت او از سرگردانی و هرجومرج، اسارت، شکنجه و درگیری نیروهای مختلف که از نزدیک شاهد آن بوده، جذاب و خواندنی است:
«بعد از سه سال دربه دری و اتفاقهای ناامیدکننده تصمیم را گرفتم. باید میرفتم. دیگر داشت دیر میشد. من پیمان امیری متولد ۱۳۶۹ در کرمانشاه فارغالتحصیل رشته عمران مسلط به زبانهای کردی و انگلیسی و آلمانی به خاطر بیکاری و نداشتن شغل ثابت افسرده و سرخورده شده بودم. بعد از سختیهای زیاد تصمیم گرفتم از ایران بروم و آماده سفر شدم.»
پیمان امیری در کتاب خاطرات خویش شما را با خود همسفر کرده تا تجربه سه ماه حضور در عراق که بیش از نیمی از آن را در اسارت جبهه النصره گذراند و با تعدادی داعشی در یک زندان به سر برد و همچنین تلاشهای نافرجامش برای فرار از مرز، را روایت کند.
کتاب دیپورت در ۱۶۵ صفحه به قلم علی اسکندری توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شده است. این کتاب طرح جلد زیبایی دارد که در طراحی آن در یک قاب سازه از چند المان مربوط به موضوع داستان بهره برده. قاب پنجره هواپیما است و نیمی از قاب را تصویری مخروبه از ساختمانهای جنگزده تشکیل داده است و نیمی دیگر چهره یک مرد است. چهرهای که بارها مقایسه کردم با دو تصویر واقعی از پیمان امیری راوی داستان که در صفجه آخر آمده و نتوانستم شباهتی بین این دو مرد پیدا کنم. بهتر بود از چهره پیمان امیری در طرح جلد استفاده میشد. اما در کل تصویرپردازی جلد، جذاب و متناسب با موضوع کتاب بود.
قصه کتاب بسیار خطی و وفادار به اتفاقات مستند روایت میشود. از روز حضور پیمان در ایران و تلاش او برای مهاجرت به آلمان تا لحظات دستگیریاش در مرز ترکیه و یونان و انتقال او به عراق و اسارت به دست جبهه النصره و تلاش او برای فرار و درنهایت… بهتر است خودتان روایت پرخطر پیمان امیری را بخوانید.
دیپورت روایت پرهیجانی دارد. زبان کار ساده درعینحال ضرباهنگ کار بالاست. جز برخی از اتفاقات که تکراری میشود و البته این تکرار منطبق بر واقعیت است و سردرگمی و خستهکنندگی ناشی آن، طبیعتا همان حسی است که در ماجرای واقعی وجود دارد. چنانچه در آن زمان خود پیمان امیری هم احساس سردرگمی و به بنبست رسیدن داشت و در روایت مستند مخاطب هم این را احساس خواهد کرد.
«…با عمویم تماس گرفتم. این سومین دفعه بعد از آزادی بود که با عمویم تماس میگرفتم. البته دوبار هم با مادرم صحبت کرده بودم. ایندفعه لحن صحبتم با عمویم کاملا متفاوت بود. بعد از احوالپرسی و ابراز ناراحتیاش از اینکه چرا خبری از وضعیتم نمیدهم، حرفش را قطع کردم و گفتم: عمو، من به ته خط رسیدم. نزدیک دو هفته است که آزاد شدم ولی نمیتوانم از سوریه خارج بشم و دیگه هیچ راهی پیدا نمیکنم. احساس خطر هم میکنم.»
زبان و نثر کار ساده است. مطالعه کتاب دشوار نیست. روایت از زبان پیمان و زاویه دید اولشخص است. موقعیتهای درام، جذاب است و بهتنهایی کشش لازم برای مخاطب را دارد. ازاینرو زبان ساده و روان کار باعث میشود سرعت مطالعه و دنبال کردن وقایع برای مخاطب بالا رود و این به جذابیت متن افزوده. در دیپورت خاطرات همانگونه که مشاهدهشده روایت میشود. البته از بعضی از موقعیتها بهسرعت عبور میکند که در ادامه توضیح خواهم داد. پرداخت و توصیفهای بیشتری در برخی از صحنهها میتوانست بر جذابیت روایت هم افزوده کند. مثلا توصیف زندان و ساختمان و یا برخی چهرهها و تیپها.
در کل، وفاداری به روایت از عناصر اصلی و مهم در روایتهای مستند و بهخصوص خاطره نگاری است. یکی از اصلیترین سؤالاتی که در نقد خاطره نگاری میتوان پرسید این است که روایت چه میزان به اصل خود و اتفاقات نزدیک است و چه میزان از تخیل نویسنده بهره برده؟ آیا تخیل در پرداخت صحنهها و اتفاقات، بر اصالت روایت غالب است یا خیر؟
یکی از نقاط قوت کتاب پرهیز از برانگیختن احساس مخاطب بهصورت مصنوعی بود. روایت احساساتی در این متن وجود ندارد. واقعگرایی در بیان اتفاقات و حوادث، بر مخاطب و برانگیختن احساس وی قدرت بیشتر و همچنین تأثیرگذاری بیشتری بر مخاطب میگذارد. ازاینرو نویسنده کتاب، هوشمندی قابلستایشی به خرج داده تا روایت را بدون بازیهای زبانی، ساختاری و مخصوصا تحریک احساسات مخاطب به کمک اغراق بیان کند. مثلا درصحنهای که جوانی تیر میخورد و مادرش برای کمک فریاد میکشد بهواقعگراترین شکل و همانگونه که بود روایتشده. متن چیزی خارج از مشاهدات ندارد و بهخوبی به نثر و زبان روان و ساده و انسجام داستانی تکیه دارد.
((در حین گفت وگو بودیم که ناگهان صدای تیراندازی شدیدی آمد. همه دویدند دم در و کنار پنجره ببینند چه اتفاقی افتاده. آن آقای درشتهیکل هم دوید دم پنجره. و برگشت پشت میزش. ناگهان پیر زنی وارد مکتب شد و با التماس از مأموران جبهه النصره و مردم کمک خواست. ولی کسی اعتنایی به او نکرد. آخرسر آمد و لباس مرا گرفت و گفت توروخدا تو کمک کن. نمیدانم چرا ناخودآگاه همراه پیرزن بیرون آمدم. همراهم گفت کجا میری گفتم کمک پیرزن گفت وایستا خطرناکه. دید گوش نمیدهم، او هم همراهم آمد. وقتی دید دارم به محل تیراندازی نزدیک میشوم، دستم را کشید و گفت: واستا مگه نمیبینی تیراندازیه. حرکت او باعث شد همانجا که بودم بایستم. صدای سلیمان در سرم میپیچید. پیمان تو دیووونه شدی. همزمان دیدم یک نفر اسلحهاش را انداخت روی دوشش و سوار موتور از محل دور شد. ما هم همراه مردم به حیاطی دویدیم که از آن صدای تیراندازی میامد. توی حیاط جوانی خونآلود روی زمین افتاده بود. یک زن و دو بچه کوچک هم دورش نشسته بودند و جیغ میکشیدند و گریه میکردند. صحنه دلخراشی بود. در همین حین وانتی رسید و مردم کمک کردند و بدن تیرخورده جوان را پشت وانت گذاشتند و ماشین بهسرعت رفت…))
کشش کار و جذابیت برای مخاطب در دیپورت خوب است. ممکن است با توجه به فضاها و موقعیتها مخاطب انتظار داشته باشد با اتفاقاتی خاصتر روبه رو شود. اما اینگونه نیست. ما با یک شخصیت عادی طرف هستیم که نزدیک به سه ماه در بحرانیترین و مرگبارترین نقاط کره زمین اسیرشده و این بنمایه و تجربه برای روایت جذاب است. چنانکه این اتفاق بدون هیچ تخیل پردازی و بهصورت مستند اما منسجم و ساختارمند روایتشده و این خود از عناصر جذابیت کار است. اگر نویسنده از کمی تخیل در توصیف یا اغراق درصحنههای حادثه محور استفاده میکرد، ممکن بود به روایت و ضرباهنگ کار آسیب برسد. البته همانطور که بیان شد در برخی صحنهها توصیف و پرداخت دقیقتری از محیط میتوانست صورت گیرد.
شخصیت یک شخصیت کنشگر نیست. اگرچه این نکته در روایتهای داستانی مهم است اما روایتهای مستند و خاطره نگاری باید بر مبنای واقعیت و آنطور که هست بیان شود. در فصل آخر نویسنده از بیان بسیاری از اتفاقات چشمپوشی کرده و این فصل بسیار سریع روایتشده و از جزئیات گذر شده. هرچند نویسنده در پایان کار توضیح میدهد که اتفاقات این فصل با توجه به اهمیت امنیتی و اطلاعاتی آن بیانشده؛و البته ممکن است جزئیات این برهه از زندگی پیمان امیری را روزی با او به گفت وگو نشسته و خود کتابی دیگر باشد.
برچسب ها
دیپورت , علی اسکندی , مصطفی رضایی
به اشتراک بگذارید
https://resalat-news.com/?p=54560
تعداد دیدگاه : دیدگاهها برای گردابی در مسیر رؤیا بسته هستند
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.