کریسمسهای بدون برف
گروه فرهنگی
فرهنگی که تبدیل به تمدن شد، میتواند زیباییهای خودش را صادر کند، طعم آنها را برای فرهنگهای دیگر خواستنی کند و طمع آن را به دل مردم جهان بیندازد. وقتی میگوییم زیباییهای خودش را صادر میکند، منظورمان زیباییهای جهانشمولی نیست که در هر فرهنگی قابلیت پیادهسازی دارد، بلکه زیباییهای منحصربهفرد آن فرهنگ را وارد فرهنگهای دیگر میکند. مثلا نظم، عدالت، خوشاخلاقی با همنوعان، ممنوعیت غیبت و از این قبیل، زیباییهای فرهنگی هستند که میتوانند توسط هر انسانی، در زندگی پیاده شوند. اما عبادت منظمی همچون نماز چطور؟ آیا کسی میتواند نمازخواندن را از فرهنگ اسلامی اتخاذ کند، بدون آنکه مسلمان شود؟ همانگونه که دین اسلام خودش را بهعنوان برنامهای منسجم عرضه میکند که فرد باید تمام آن را از صدر تا ذیل بپذیرد و بعد هم انذار میدهد که نؤمن ببعض و نکفر ببعض نباشیم و جزءبهجزء دین را بپذیریم، تمدن هم خودش را همچون یک دین عرضه میکند. مدرنیسم دینی است که وقتی میآید، فقط ماشین و کافه و اینترنت و فشن و فردگرایی نمیآورد،بلکه آدابو رسوم خود نیز را صادر میکند. زبان خود را هم غالب میکند و فرهنگ خود را هم به ما میاندازد تا آنجا که بعضی از مردم را میبینیم که دوست دارند و از ته قلبشان این را میخواهند که کریسمس را پاس بدارند. این به آنها حس خوبی میدهد، بیآنکه برایشان کارکردی داشته باشد. اینکه درخت کاجی تهیه کنند و ریسه به دور آن بپیچانند و آن را معلوم نیست که در کدام قسمت خانه آپارتمانی کوچک یا بزرگشان جا بدهند و شاید بعدا عزا بگیرند که حالا چهکارش کنند یا شاید با خوشحالی بگویند میگذاریمش برای کریسمس سال بعد، به او طعم هویت و مشابهت میدهد. هویتی که آن را دوست دارد؛ مشابهت با آدمها و الگوهایی که آنها را دوست دارد.سالها است این پدیده را میبینیم که اصلا فراگیر نیست، اما عجیب است و جای تأمل دارد. مناسبتهای مذهبی مسیحی، توسط برخی از اعضای طبق شهرنشین، تابع النعل بالنعل «تقلید» میشوند؛ حتی پاسداشت هم واژه مناسبی برای توضیح این رفتار نیست. اجناس مربوط به کریسمس، مانند کاج، مجسمه بابانوئل، جوراب قرمز خریده میشوند و احیانا مهمانیای ترتیب داده میشود و حتی ممکن است بهرسم کریسمس، هدایایی هم داده شود. کسی با این کارها نمیخواهد میلاد نبی اولوالعزم الهی، حضرت مسیح را جشن بگیرد و به ساحت آن بزرگوار و بشارتدهنده رسول خاتم، عرض ارادت کرده باشد. حتی پای کارکرد خاصی هم در میان نیست؛ این قبیل مردم معطل بهانهای برای مهمانی گرفتن نیستند؛ یلدا همین چند شب پیش بود. معطل بهانهای برای هدیه دادن، سفر رفتن، شادی کردن، رقصیدن، کباب به راه انداختن و هرگونه سرگرمی حلال و حرام دیگری نیستند. نوروز با تعطیلات ده بیستروزهاش تنها سه ماه دیگر از راه میرسد. این هموطنان خوب ما، در انتظار حس خوب «جزئی از تمدن غرب» بودنند. این رفتار البته یک یا دو عامل ندارد؛ هویت تنها یکی از دلایل یا عوامل است.عید نوروز برای آنها کارکرد دارد، اما هویتی که آنها لازم دارند را برایشان نمیسازد. بهبیاندیگر، کریسمس هرچند هیچ کارکرد مذهبی، خانوادگی، تفریحی و زیستی ندارد، در نظر آنها زیباتر جلوه میکند از رسومات نوروز.یکی از دلایل این زیبا جلوه کردن، روایتسازی سینمایی و داستانی از کریسمس است. دکتر مجتبی شکوری دریکی از قسمتهای برنامه خوب «کتابباز» میگفت: کریسمس تا پیش از رمان «سرود کریسمس» چارلز دیکنز، یکی از بزرگترین رماننویسان جهان، تا این حد موضوعیت نداشت و این رمان دیکنز بود که کریسمس را پررنگ کرد. بنابراین ادعا، کریسمس در خود غرب هم آیینی بازیافته و بازساخته است. مواجهه ایرانیها با کریسمس هم مواجههای داستانی است که از تعداد زیاد آثار سینمایی مربوط به کریسمس نشئت میگیرد. روایتسازی از یک رسم، آن را زیبا جلوه میدهد. این در حالی است که ما در فرهنگ خودمان، از نوروز بهاندازه ظرفیتش روایت نساختهایم. حال اگر هم میساختیم، آیا این روایتها با روایتهای غربی برابری میکرد یا نه، جای بحث دارد. گفتنی است کریسمس در غرب هم آیینی فانتزی بهحساب میآید و نه کارکردی، چراکه تعطیلات سال نو، چند روز پس از میلاد حضرت مسیح است. میلاد حضرت مسیح، بیستوپنج دسامبر است و تا روز یک ژانویه، تقریبا یک هفته فاصله دارد. بسیاری از روایتهای داستانی، در مورد شب سال نو هستند که در ایران با کریسمس اشتباه گرفته میشود. گفتیم برای ریشهیابی این رفتار، نیاز به علل متعدد داریم. برای مثال در کلیپی که حاوی مصاحبه با افرادی بود که مشغول خرید لوازم کریسمس بودند، خانمی میگفت ایکاش حداقل برفی هم میبارید که حال و هوای کریسمس زنده میشد! یعنی حتی علاقه ایرانیها به برف، در علاقه آنها به حال و هوای کریسمس تأثیرگذار است!
در مورد این قضیه، نیاز به تحقیقات اجتماعی و آماری وجود دارد و مقالات بسیاری نیز تاکنون نگارش شده است، اما بهاحتمالزیاد قشر مذهبی مقید به مناسک مذهب، کمتر تحت تأثیر آیینهای غربی قرار میگیرند، چراکه مثلا آیینی مانند محرم و صفر، از ظرفیت بسیار عظیم روایتی و زیباییشناختی، به همراه پشتوانه مذهبی و معرفتی برخوردار است و همچنین دارای کارکردهای بسیاری است و وجود اینچنین آیینی، هویت قدرتمندی به فرد میدهد. مهم است که یک رسم فرهنگی، بتواند روایت بسازد. بتواند نمادهای خاص خودش را داشته باشد و در چشم مخاطب، زیبا جلوه کند چراکه همه ما با زیباییشناسی خود زندگی میکنیم. محرم، یک آیین موسیقیساز است، داستانساز است، حرکتساز است. نوروز نیز اینگونه است و بیشک قدرت ساخت فضا و حال و هوا را دارد و به همین دلیل است که کریسمس، در ایران فراگیر نشده. لازم است در روایتسازی برای آیینهای بومی، توجه کنیم. روایتسازی ممکن است به شکل فیلم، رمان، مقاله، جستار، موسیقی و حتی طراحی لباس و شخصیت باشد. همچنین کسی که دوست دارد اطوار مربوط به کریسمس را انجام دهد، الزاما غربزده نیست، بلکه ظرف او از هویت ایرانیاش خالیشده است. هرچند غربزدگی نهادینهشده در فرهنگ ایرانی هم بسیار به این رفتار دامن میزند. در دورهای هستیم که هر مقوله هویتی یک سلاح است. تعجب نکنیم اگرزنده نگهداشتن شخصیت حاجیفیروز، شکل مقاومت فرهنگی به خودش بگیرد! الیوم (!) دفاع از هر مؤلفه فرهنگی، در حکم دفاع از مرزهای هویتی ایرانی_اسلامی ما است.
کریسمس
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.