چگونه با معلولان رفتار کنیم؟
گروه اجتماعی
حدود ۱۵ درصد از جمعیت کشور، را معلولان تشکیل میدهند، بزرگترین گروه اقلیت که رفتار ما با آنها، نادرست و کلیشهای است. این رَویه منجر به سرخوردگی افراد دارای معلولیت و پرهیز از حضورشان در اجتماع شده و درنهایت، باعث گوشهگیری و انزوای هرچه بیشترشان میشود.
بیایید فردی مبتلابه «سندرم دان» را در نظر بگیریم که به همراه مادرش از روبهرویمان میگذرد و یا تصور کنید نگاه ما در گوشهای از خیابان به فردی روی صندلی چرخدار میافتد که بهزحمت برای گذر از مانعی در حال تلاش است. یا همکار جدیدی که متوجه میشویم او اختلال بینایی دارد و یا اینکه از ناحیه پا یا دست خود دچار محدودیت است. واکنش ما در چنین شرایطی چیست؟ در مواجهه با افراد دارای معلولیت جسمی یا ذهنی چگونه باید رفتار کنیم تا از یکسو موجب رنجش این دسته از افراد نشویم و از سوی دیگر در قبال آنها، رسالت انسانی و اجتماعی خود را بهدرستی انجام دهیم؟
واقعیت آن است که یافتن پاسخی برای این پرسشها دشوار است و گاه با دیدن فرد معلول این قضاوت در ذهن افکار عمومی شکل میگیرد که این فرد یا اطرافیانش گناهی مرتکب شده و معلولیت نوعی تنبیه است! درحالیکه معلولیت میتواند برای هرکسی اتفاق بیفتد و ارتباطی با اعمال و گذشته افراد ندارد.
کسی برای معلولان،حق شهروندی قائل نیست
«مجتبی رحیمی»، در خانوادهای زندگی میکند که ۶ عضو آن معلول ذهنیاند و رفتارهایی ازایندست را بارها به چشم خود دیده است، به همین علت بر ارتقاء آگاهی جامعه تأکید میکند. او در گفتوگو با «رسالت» میگوید: «نگاه غالب افراد ترحم برانگیز است و به معلولان به چشم شهروندان درجهدو نگاه میکنند. برخی هم معلولیت را به عقوبت الهی ربط میدهند و تصور میکنند که والدین فرد معلول، آدمهای بدی بودهاند و خداوند برای تنبیه، به آنها فرزندی با نقص جسمی عطا کرده است، بنابراین روی خود را برمیگردانند و زیر لب بدوبیراه میگویند. گاهی معلولان ذهنی نیاز پیدا میکنند تا به مراکز درمانی مراجعه کنند و باید با تاکسی و یا ناوگان حملونقل عمومی جابهجا شوند، اما آژانسهای مسافربری و تاکسیهای اینترنتی از جابهجایی معلول پرهیزدارند و در ناوگان حملونقل عمومی هم مردم به دلیل ترس از معلولان ذهنی فاصله میگیرند، چون فکر میکنند آنها به مشکل اعصاب و روان دچارند و یا احتمال دارد آزار برسانند، درحالیکه این تصور غلط است. از سوی دیگرکسانی که در اتوبوس و مترو روی صندلی نشستهاند، برای فرد سالمند از جایشان بلند میشوند اما صندلی خود را به یک معلول ذهنی که نمیتواند تعادلش را حفظ کند، نمیدهند. هنگامی هم که برای خرید البسه به فروشگاه وارد میشوند، متصدی و یا فروشنده تمایل دارد که آنها خیلی زود از مغازه خارج شوند تا سایر مشتریها با چنین فردی مواجه نشوند. بنابراین کسی برای معلولان حق شهروندی قائل نیست.»
رحیمی ضمن تأکید بر فرهنگسازی در مدارس و مراکز آموزشی، میگوید: «ارتقاء سطح آگاهی مردم بسیار حائز اهمیت است. وقتی سطح آگاهی از طریق فرهنگسازی افزایش یابد، بهتر میتوان مسئله را مدیریت کرد، در غیر این صورت، معلولان همچنان مورد بیمهری قرارگرفته و به لحاظ روحی- روانی آسیب میبینند.»
معلولیت مقولهای نیست که آمار ثابت و مشخصی داشته باشد، چراکه حوادث ترافیکی، سالانه بیش از ۴۴ هزار معلول دائمی برجای میگذارد، بنابراین جمعیت معلولان رو به افزایش است و بر نیازها و مسائل آنها نیـز روزبهروز افزوده میشود. این درحالیکه است که معلولان در نظـام سیاستگذاری و برنامهریزی کمتر لحاظ شدهاند و مسائل آنها بهخوبی شناسایی نشده و ریشه عدم آگاهی جامعه از همین نقطه آغاز شود. ازاینرو، «ناصر سرگردان» که نابیناست، جامعه را مقصر نمیداند و با نگاهی کلانتر از نظام سیاستگذاری انتقاد میکند، نظامی که معلولان را از عرصه اجتماع طرد و از مشارکت فعال در جامعه محروم کرده و در چنین ساختاری، نحوه رفتار و برخورد با معلولان به آشنایی تجربی افراد بستگی دارد.
او در گفتوگو با «رسالت» مطرح میکند: «بسته به نقاطی که افراد نابینا رفتوآمد میکنند، برخوردها متفاوت است. طبیعتا در محیطهایی که معلولین بیشتر رفتوآمد دارند و یا محیطهایی که مسائل خاص آنها دنبال میشود، افراد در تعاملات روزمره، نحوه ارتباط را به شکل تجربی میآموزند. بهعنوانمثال اگر فرد نابینایی در محیط دانشگاه تحصیل میکند، بهتدریج همکلاسیهایش بهصورت تجربی نحوه رفتار با این فرد را فرامیگیرند. اما بهصورت کلی، افراد جامعه به شکل ابتدایی هم نمیدانند که چگونه باید با معلولان رفتار کنند. افراد عادی، به هنگام حرکت نابینایان در پیاده راهها و خیابانها تصور میکنند که آنها درراه رفتن ناتواناند و باید دستشان را بگیرند تا زمین نخورند، بهصرف ندیدن فکر میکنند که نابینایان در پاهایشان هم قدرت حرکت ندارند و این مسئله یکی از نمونههای عینی است که بسیار اتفاق میافتد. وقتی هم که در خیابان با عصا حرکت میکنند، فرد یا افرادی که از روبهرو میآیند، به نابینا میگویند به سمت چپ یا راست بپیچ، چون احساس میکنند که ممکن است به مانعی برخورد کند، درحالیکه فرد عادی سمت چپ یا راست خودش را میگوید و نابینا هم به سمت چپ یا راست خودش میپیچد و اساسا وضعیت بغرنجتر میشود، این کمک نهتنها مؤثر واقع نمیشود بلکه ممکن است معلول را به دردسر بیندازد. تصور افراد بینا این است که عصا نباید با مانعی برخورد کند، حالآنکه کارکرد عصا همین است، اما واکنش افراد جامعه و نگرانی آنها باعث میشود که نابینا دستوپایش را گمکرده و هول و هراسی به جانش بیفتد. گاهی نیز برخی افراد بهیکباره بازوی معلول را میگیرند تا کمک کنند اما نابینایان میترسند از اینکه کیف پول و یا تلفن همراهشان را سرقت کنند. بهتر است در اینطور مواقع سؤال کرد که آیا افراد معلول به کمک نیاز دارند یا ندارند. شاید دوست نداشته باشند که غریبهای بهیکباره دستشان را بگیرد.»
سرگردان در ادامه با اشاره به عدم شناخت فروشندگان از نابینایان و مشکلات آنها در مراجعه به مراکز خرید میگوید: «مراکز خرید به شکلی چیده نشده تا نابینایان بتوانند آزادانه حرکت کرده و بدون کمک گرفتن از فروشنده کالای موردنیاز خود را تهیه کنند. درحالیکه در کشورهای دیگر نابینایان میتوانند طبق نظم و منطقی که در فروشگاهها برقرار است، حرکت کرده و کالای مدنظر را بردارند، این مسئله نشان میدهد جامعه ما نهتنها شیوه رفتار با معلولان را بلد نیست، بلکه در چیدمان کالاها نیز معلولان را در نظر نمیگیرد، که همه اینها ریشه در ناآگاهی جامعه دارد. در این زمینه افراد کمبینا ممکن است بیش از افرادی که بهصورت مطلق نابینا هستند، دچار مشکل شوند. فردی که بهصورت مطلق نابیناست برای دسترسی به کالای موردنظر خود از فروشنده پرسوجو میکند ولی فرد کمبینا در صورت درخواست کمک، با این پاسخ مواجه میشود که «مگر سواد نداری»، «مگر خودت نمیبینی» و این نحوه برخورد، مراجعه آنها به مراکز خرید را دشوار میکند. با توجه به اینکه فروشندگان نیز همانند سایر اقشار جامعه با افراد معلول آشنا نیستند، نابینایان به همراه خانواده و دوستان به مراکز خرید مراجعه میکنند، مگر آنکه فروشندهای آنها را بشناسد.»
همه این موارد نشان میدهد رسانهها و بهویژه صداوسیما و در نقطه مقابل، سازمانهای مردمنهاد کمکاری کردهاند. آموزش در مدارس هم مؤثر است اما فرهنگسازی و آگاهسازی در نظام آموزشی جایگاهی ندارد. مادامیکه مسائل مربوط به معلولیت به کتب آموزشی راه پیدا نکند و رسانهها معلولیت را درک نکرده و از نگاه سنتی غالب عبور نکنند و مادامیکه سازمانهای مردمنهاد بستههای فرهنگی- آموزشی برای آگاهسازی جامعه ارائه نکنند، شاهد استقلال افراد دارای معلولیت و آشنایی و درک جامعه از حقوق معلولان و رفتار صحیح با آنها نخواهیم بود.
جامعه در پذیرش تفاوتها به بلوغ نرسیده است
البته طی سالهای اخیر، انجمنها و کمپینهایی که در حوزه معلولیت فعالیت میکنند تلاشهای گستردهای انجام دادهاند تا با ساخت کلیپهای مختلف که در فضای مجازی منتشرشده به جامعه آگاهی بدهند، اما «محبوبه نجومیان»، از معلولین جسمی حرکتی در گفتوگو با «رسالت» معتقد است: «شبکههای اجتماعی بهتنهایی برای آگاهیرسانی کافی نیستند و باید رسانه ملی با انتشار این کلیپها و انجام مصاحبه با معلولان، بهصورت گسترده جامعه را آگاه کند. از طرفی امکانات شهرهای مختلف برای تردد معلولان مناسب نیست و طبیعتا افراد معلول کمتر در سطح شهر تردد کرده و به همان نسبت جامعه تعاملی با معلولان ندارد و گفتوگویی هم میان آنها شکل نمیگیرد تا شناختی از طریق همین گفتوگوها و تعاملات روزمره حاصل شود. اگر چنین امکانی فراهم باشد، جامعه میداند با فرد معلول بهتناسب معلولیتی که دارد باید چگونه رفتار کند. در این گفتوگوها مشخص میشود فرد معلول صرفا به لحاظ جسمی با دیگران متفاوت است، بنابراین چون امکان رفتوآمد معلولان به ادارات و مکانهای پرتردد به دلیل عدم مناسبسازی و دسترسپذیری فراهم نیست، آشنایی و شناختی هم به وجود نمیآید. درواقع این عدم امکان باعث ایجاد حساسیت شده و ازآنجاییکه جامعه کمتر افراد دارای معلولیت را میبیند، ممکن است با دیدن فرد معلول، برای لحظاتی به او خیره نگاه کند و اینها معلول را آزردهخاطر میکند. بنابراین جامعه هم تقصیری ندارد، چون این مسئله عادیسازی نشده است.»
جامعه در پذیرش تفاوتها به بلوغ نرسیده و «نجومیان» دراینباره به تردد با ناوگان حملونقل عمومی اشاره دارد که جامعه تصور میکند، این ناوگان برای افراد عادی جامعه است و معلولان سهمی از آن ندارند. او دراینباره خودش را مثال زده و میگوید: «مدتی قبل سوار خط BRT شدم، این خط شلوغ بود و چون زیاد معطل شده بودم، به هر شکل سوار شدم. یکی از مسافران که دید عصا دارم، طوری که متوجه نشوم به خانم جوانی اشاره کرد که صندلیاش را به من بدهد، اما آن خانم خیلی رک و صریح گفت کمرش درد میکند. بعد هم با صدای بلند اعلام کرد، افرادی که نقص جسمانی دارند میتوانند با اسنپ تردد کنند. بیتردید، قصور از نبود امکانات است و اینکه معلولان و دیگر افراد جامعه از یکدیگر درکی ندارند. اغلب افراد آگاه نیستند که معلولان با توجه به هزینههای درمان و مشکلات معیشتی نمیتوانند بهصورت پیوسته با اسنپ تردد کنند. حالآنکه در ناوگان حملونقل عمومی، دو صندلی پشت سر راننده به افراد دارای معلولیت اختصاص دارد، اما این مسئله به دلیل عدم آشنایی و آگاهی مردم رعایت نمیشود، اگرچه در برخی موارد، به خاطر ترحم ممکن است برخی افراد جای خود را به معلولان بدهند، اما این حقی است که در ناوگان حملونقل عمومی برای افراد دارای معلولیتهای حرکتی، تعریفشده و نیازی به ترحم و یا کمک دیگران نیست.»
چه زمانی به معلولان کمک کنیم؟
سوای این مباحث، پیشنهاد کمک و همراهی با افراد معلول مانند تیغی دو لبه عمل میکند؛ از یکسو نباید بهصرف معلولیت، تصور کرد که فرد نیاز به کمک دارد و اگر فضا مناسبسازی شده باشد افراد معلول میتوانند بهراحتی کار خود را انجام دهند. از سوی دیگر بزرگسالان مبتلابه معلولیت تمایل دارند که با آنها مانند افرادی مستقل رفتار شود. در غالب اوقات افراد معلول درصورتیکه به مساعدت و همراهی نیاز داشته باشند، اقدام به برقراری ارتباط خواهند کرد و پیش از هر نوع کمکی باید از فرد کمتوان درباره چگونگی انجام آن سؤال کرد. «محبوبه نجومیان» در همین زمینه بیان میکند: «اخیرا به همراه دوستم که از ویلچر استفاده میکند، در شیبی قرار گرفتیم و فردی با نیت کمک کردن جلو آمد اما نمیدانست چگونه باید این کار را انجام دهد، شیب تند بود و دوستم از ویلچر بر روی دستش پرت شد و بهشدت آسیب دید. آن فرد هم بهشدت متأثر شد، بنابراین اگر جامعه آگاه باشد، این اتفاقات رخ نمیدهد. دستکم افراد میتوانند درباره نحوه همراهی و مساعدت سؤال کنند، ما هم درصورتیکه به کمک نیاز داشته باشیم، توضیح میدهیم که ویلچر را باید درشیب برگرداند و بعد به سمت عقب بهآرامی حرکت داد.»
نهفقط در نحوه کمک کردن که قدیس سازی از شخصیت معلولان هم در نوع خود عجیب است و از ریشههای عمیق ناآگاهی حکایت دارد.
برخی افراد از معلولین درخواست دعا میکنند و حتی دیدهشده که در اماکن مذهبی وسایل خود را با آنان متبرک میسازند! فرد دارای معلولیت هم میتواند مانند هر انسان دیگری دچار خطا و گناه شود و قدیس نیست. «نجومیان» این رفتار را برای معلولان آزاردهنده میداند. خود او هم یکبار برای خرید مانتو به بازار مراجعه کرده و به دلیل استفاده از عصا، فردی از کنارش عبور کرده و اسکناسی دوهزارتومانی را کف دستش گذاشته تا برایش دعا کند. این معلول میگوید، از این رفتار بهشدت شوکه و آزردهخاطر شده است.
خانهنشینی خانوادههای دارای فرزند اوتیسم
شاید برخی افراد گمان کنند که در تعامل و برخورد با معلولان به آگاهی و شناخت کافی رسیدهاند، در این مورد میتوان مبتلایان به اختلال اوتیسم را مثال زد که طی سالهای اخیر به دلیل انتشار اطلاعاتی در شبکههای اجتماعی، گروهی از افراد تصور میکنند اوتیسم را میشناسند و نحوه رفتار با مبتلایان به این اختلال را آموختهاند، اما خانوادهها روایت میکنند که سطح آگاهی محدود است و دانش افرادی که خود را مطلع میدانند، اغلب اشتباه است.
«امکلثوم خندان»، مادر رسول ۲۳ ساله در گفتوگو با «رسالت» مطرح میکند: «شناخت جامعه کافی و درست نیست. اغلب تصور میشود که افراد مبتلابه اوتیسم بسیار باهوشاند و حتما در یک زمینهای اقدامات خارقالعادهای انجام میدهند و یا فکر میکنند که آنها دیوانهاند و دیگران را مورد ضرب و شتم قرار میدهند درحالیکه چنین نیست.»
مادر رسول، مسائلی را که براثر ناآشنایی جامعه با اختلال اوتیسم تجربه کرده، اینگونه شرح میدهد: «مدتی قبل میخواستم خانهای اجاره کنم که صاحبخانه، مادری مسن بود که سواد نداشت و چون فرزند خودش مبتلا به سندرم دان بود، ظاهرا با اختلال اوتیسم پسرم مشکلی نداشت. اما در زمان امضای قولنامه، نپذیرفت و در کمال تعجب گفت پسر و دخترم با توجه به سواد و اطلاعاتی که دارند، گفتهاند بچههای اوتیسم دیوانهاند و آسیب میزنند. از این مسئله بسیار متأسف شدم که حتی افراد باسواد جامعه هم درک درستی از این موضوع ندارند. به این خانواده توضیح دادم که بچههای اوتیسم به دیگران آسیبی نمیزنند بلکه به خودشان آسیب میرسانند، ضمن اینکه تیپهای مختلفی را دربرمی گیرند، شاید درصد اندکی اینطور باشند اما نمیتوان این مسئله را به همه بچههای اوتیسم تعمیم داد. آنها نه طیف سیاهاند و نه سفید، بلکه طیف گستردهای را دربرمی گیرند که دارای خلقیات متفاوتی هستند. این عدم درک و شناخت صحیح وقتی تأسفبرانگیزترمی شود که بدانیم حتی پزشکان ما هم در این مورد آگاهی لازم را ندارند و از ما سؤال میکنند که اوتیسم چیست و یا از آنها وحشت دارند و بدون معاینه ویزیت کرده و نسخه مینویسند. ما بهعنوان والدین این بچهها توضیح میدهیم که آنها فقط به هم میریزند و صدمهای نمیزنند. مراکز درمانی و بیمارستانها نیز از این بچهها شناختی ندارند، بنابراین بهسختی میتوان مراکزی را برای پذیرش و درمان آنها، پیدا کرد. حتی در مراجعه به مراکز خرید هم مشکلاتی وجود دارد و اگر فروشندگان آگاهی لازم را نداشته باشند، خانوادههای دارای فرزند اوتیسم را از فروشگاه بیرون میکنند و یا به هنگام خرید از سوپر مارکت، اگر فرد مبتلا به این اختلال، کالایی را بدون اجازه بردارد، فروشند انگ دزد بودن میزند. واقعیت این است که خانوادهها نمیتوانند تمام انرژی خود را در مسیر آگاهسازی جامعه صرف کنند.»
مبتلایان به اختلال اوتیسم ظاهری عادی دارند و این مسئله باعث شده که افراد جامعه تصور کنند با بچههایی مواجهاند که خوب تربیتنشده و یا لوس هستند. «امکلثوم خندان» در این زمینه روایت میکند: «خانوادههای زیادی منزویشدهاند. اقوام و نزدیکان نمیتوانند بچههای مبتلابه اوتیسم را بپذیرند، بنابراین با نگاهها و کلامشان به والدین آزار میرسانند و معمولا رفتارهای درستی صورت نمیگیرد، حتی برخی اقوام دور و نزدیک از والدین میخواهند که بچه را به مراکز بهزیستی تحویل دهند و یا با آنها رفتوآمد نکنند، به همین دلیل والدین حتی از نزدیکترین افراد خانواده خود، بچهها را پنهان میکنند و این باعث میشود که آنها آسیب ببینند، درحالیکه باید روابط اجتماعی داشته باشند و با سایر افراد جامعه معاشرت کنند. حضور این بچهها در محیط مهم است، در غیر این صورت منزویشده و صرفا بین کلاس و مراکز درمانی و منزل در رفتوآمدند. بچههای اوتیسم باید وارد جامعه شده، طبیعت را لمس کرده و از تمام حواس پنجگانه استفاده کنند، در این صورت رشد میکنند اما تمامی این موارد صرفا به خاطر ناآگاهی مردم، از بچهها دریغ میشود.»
مادر رسول، عدم شناخت جامعه را عاملی مخرب توصیف میکند که موجب شده خانوادههای دارای فرزند اوتیسم خانهنشین شوند. درحالیکه آموزش و دادن آگاهی به افراد جامعه از سوی دستگاههای ذیربط و مجموعههایی که در امر فرهنگسازی نقش دارند، کار دشواری نیست. او توضیح میدهد:«اگر کودک و نوجوانی شرایط و رفتار خاصی دارند و خود را بیدلیل به زمین میزنند، دیگران نباید به سمت مادر بروند. بهترین کمک این است که دیگران این صحنه را نادیده بگیرند. والدین تنها کسانی هستند که میتوانند در آن لحظه بچه را آرام کنند. گاهی مبتلایان به اختلال اوتیسم خود را زمین میزنند و دراز میکشند وهیچ کس نمیداند چرا این اتفاق افتاده، حتی بوی عطر، صدا و نور میتواند باعث بههمریختگی بچههای اوتیسم شود و در آن لحظه والدین به علت نگاه سنگین اطرافیان مستأصل میشوند و درعینحال مجبورند آرام باشند و به دیگرانی که این صحنه را میبینند توضیح بدهند که چرا این بچه بههمریخته است. هریک از مبتلایان به اوتیسم شرایط مختص به خود را دارند، ممکن است برخی مبتلایان در هیاهو و شلوغی به هم بریزند، جیغ بزنند و دستشان را گاز بگیرند و یا بپرند و بچرخند و اگر دیگران بخواهند کاری انجام دهند، والدین آسیبدیده و شرایط این بچهها بدتر میشود. اگرچه داخل ناوگان حملونقل عمومی، چشم در چشم شدن طبیعی است اما برای والدینی که تازه تشخیص گرفتهاند، نگاههای خیره دیگران باعث اذیت و آزارشان شده و فشار و آسیب روحی فراوانی را به آنها تحمیل میکند. حتی برخی افراد در مواجهه با کودکان اوتیسم، آنها را دیوانه و لوس خطاب میکنند که این حرفها برای والدین سخت و سنگین است.»
معلولان
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.