چه چیزهایی راه را برای سند ۲۰۳۰ باز میکند؟
جواد شاملو
محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمه کتاب تازه انتشاریافتهاش، «طفلی به نام شادی» که مجموعه پنج دفتر شعر اوست؛ جملات مهم و شایان توجهی میگوید که هم مایه خرسندی و هممحل تأمل است. او مینویسد: «در تمام مدت شاعری من که عمری شصتوچندساله دارد من همچنان آدم عقبماندهای باقیماندهام که نه «وزن» را رها کردهام و نه «قافیه» را و نه «معنی» را، نه «عشق»را و نه «تأملات وجودی» را و نه «ایران» را. برای اثبات عقبماندگی یک شاعر سندی استوارتر از این میتوان یافت؟» روشن است کدکنی شوخی میکند و طعنه میزند.
مخاطب او بهاصطلاح روشنفکران و نوگرایانی هستند که چیزهایی که کدکنی در نقل بالا برشمرد را نشانه بیسوادی، خرافه، بیکلاسی و همانطور که خود استاد گفت،«عقبماندگی» میدانند.
کدکنی درواقع بهطعنه میگوید من پای اصالتم ماندم و برخلاف جریان غالب روشنفکری به جدا شدن شعرم از مردم افتخار نکردم. به ریشههای شعر، خاصه شعر غنی فارسی، که حقایقی چون میهندوستی، حکمت و فلسفه، عشق و همچنین وزن و موسیقی کلام که خود نشان احترام به زیبایی و نظم و اعتدال جهان و طبیعت الهی است؛ وفادار ماندم. کدکنی شاعر تراز انقلاب اسلامی نیست و حتی اگر ما بخواهیم این عنوان را به او بدهیم، او خود از پذیرفتن آن سر باز میزند. بااینوجود مخاطبی که به انقلاب و ارزشهای آن دلبستگی دارد با خواندن این خطوط دلگرم و خرسند میشود؛ چه او این ارزشهای انسانی را ستونها و خط قرمزهای هر جریان اصیل و برحقی میداند؛ علیالخصوص جریان انقلاب که داعیهدار اسلام ناب است. استاد کدکنی حتی اگر در پایان مقدمه همین کتاب تکهای به انقلاب فرهنگی که موجب حذف فلان درس محبوبش از واحدهای دانشگاه تهران شده بیاندازد هم باز معتقد به خط قرمزهایی است که باعث میشود نتوانیم ایشان را از دایره فرهنگ اسلامی ایرانی خارج بدانیم. با تمام انتقادات و اختلافاتی که هست و اینجا محلش نیست. شفیعیکدکنی که تا اینجا سخنش رفت تنها یک مثال بود از یک جریان که در شعر و اندیشه خطوط قرمز اصیلی داشتند و حفظ و معرفیشان با وجود انتقادات و اختلافات؛ میتواند سنگری باشد مقابل راهزنان و مهاجمان فرهنگی. جریان اصیلی که چهرهای شاخص آنکسانی چون نیما، اخوان ثالث، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج هستند و حتی کسی چون فروغ فرخزاد! یادمان نرود سخن از حداقلهاست و خط قرمزها! و این روزها وقتی فهرست حذفیات جدید کتاب درسی ادبیات را میبینی که دامن بیشتر کسانیکه بالاتر نامشان رفت، نیما، اخوان، کدکنی و…را گرفته، جا دارد نگران شویم و بپرسیم بهراستی چه چیزهایی راه را برای سند ۲۰۳۰ که اینهمه موجب دغدغه رهبر انقلاب است باز میکند؟ آیا اگر ما دست خود را از ثروتهایمان به هر بهانه هرچند حق اما نه در درجه نخست اهمیتی خالی کردیم؛ نباید منتظر باشیم دشمن پرش کند؟ متأسفانه انگار دشمن فرزتر و چابکتر از ما عمل میکند و تا به خود میآییم نسل جوان را زیر بار سنگینترین حملات میبینیم. کمالگرایی مفرط ما را از التفات به واقعیات بازداشته. آیا اگر ما نام اخوان را از گفتمان ادبی کشور حذف کردیم، جوان مان به سمت حافظ و سعدی علیهماالرحمه و کتب دینی میرود، یا به سمت خوانندگانی که مرزهای ابتذال را تا لسآنجلس کشیدهاند و حتی بردن نامشان درخور این جریده نیست؟! گیرم ما نام هدایت را از داستان جمالزاده حذف کردیم؛ آیا جوان ما دیگر نام او را نمیشنود؟ یا ما تنها مدخل و پنجرهای که میتوانستیم از آن دید درستی نسبت به هدایتبهنظر من ناهنرمند به دانشآموز بدهیم ازدستدادهایم؟ وقتی ما از حداقلها و خط قرمزها سخن میگوییم یعنی امکان ندارد شما هدایت بخوانید و یاد چیز خوبی بیفتید! اما ممکن است یک شعر صرفا عاشقانه اخوان را خطاب به صحیفه حضرت سجاد علیهالسلام یا دعای ابوحمزه ثمالی بخوانید حتی اگر سیدعلی خامنهای رهبر انقلاب اسلامی باشید! رجوع شود به دیدار با شاعران سال نودوچهار؛هیچکدام از این دو را نباید بایکوت کرد. اخوان را نباید حذف کرد چون اگر جوان ما سمت او که الحق اصیل است برود به از این است که سمت ابتذال افسارگسیخته و ترسناکی که این نسل را تهدید میکند برود. و هدایت را نباید حذف کرد چراکه هرچند نویسندگی او بیاصالت و ضدانسان و ضدهنر است اما بهتر که ما با روایت خودمان معرفیاش نماییم. آخرین سخن اینکه حذف اشعار نیما،اخوان و کدکنی و حذف نام هدایت و دیگر حذفیات نسبتا مفصل، نشان نشناختن عرصه فرهنگ نفهمیدن تهاجم فرهنگی و ندانستن دفاع فرهنگی میباشد.
ادبیات , جواد شاملو , سند ۲۰۳۰
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.