چالش بچههای طلاق
گروه اجتماعی
پایان زندگی مشترک به افزایش تعداد فرزندان طلاق میانجامد. فرزندانی که مسائل و مشکلاتشان از دید بسیاری پنهان مانده است. جدایی والدین برای اکثر فرزندان، پدیدهای سهمگین به شمار میآید. تحقیقات صورت گرفته در این مورد نشان میدهد که آنان در طول زندگی خود با آسیبهای روانی و اجتماعی فراوانی مواجهاند. خانواده کوچکترین واحد اجتماعی به شمار میرود که ثبات و ناپایداریاش بر اعضای خانواده و جامعه اثر دارد و فروپاشی این واحد کوچک گاه چنان اثر عمیقی بر فرزندان دارد که باورکردنی نیست. گذشته از اثراتی که طلاق بر زوجین میگذارد، در مواردی که آنان دارای فرزند هستند، اثراتش گریبان والدین را نیز میگیرد، حتی میتوان گفت فرزندان از این پدیده بیشترین ضربه را متحمل میشوند. نسبت بزهکاری در خانوادههای متلاشیشده خیلی بیشتر از خانوادههای بادوام است و بیسرپرستی در فرزندان، عقده روانی ایجاد میکند و جنبه منفی طلاق خیلی گسترده است. جدایی به هر دلیل، درست یا نادرست پیامدهایی دارد، هم برای خانواده و هم برای جامعه، برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی و عاطفی و اجتماعی ایجاد میکند و زوجهایی که متارکه کردهاند را به انزوا میکشاند اما تأثیر طلاق بر فرزندان پیچیدهتر است.
ارتباط معنادار میان طلاق و آسیبهای روانی
فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی میشود که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار آمدن با آنها را. فرزندان حاصل از چنین ازدواجهایی، علاوه بر اینکه نیازهایی ویژه دارند، در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی فراوانی قرار میگیرند، بهطوریکه یکی از پیامدهای طلاق در جوامع امروز، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است. طلاق از مهمترین و بدخیمترین آسیبها و معضلات خانوادههای جوامع صنعتی و یا در حال گذار است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است و از سوی دیگر، دنیای تنهایی این کودکان بسیار غمانگیز و عذابآور است و روابط اجتماعی آنها دچار اختلال میشود و همین امر آنها را بیشتر بهسوی کجرویهای اجتماعی سوق میدهد.
مهری محبی بهعنوان روانشناس به ما میگوید: «نمیتوان ارتباط معنادار میان طلاق و آسیبهای روانی فرزندان حاصل از جدایی را ندید. ضمن این که در بیشتر آسیبهای اجتماعی ردپای این فرزندان به چشم میخورد و آنها اغلب دچار خشم و خشونت و دچار حس تنفر و آزردگی هستند. خانواده برای فرزندان پایگاه امن محسوب میشود. خانواده از پدر، مادر، فرزند و یا فرزندان تشکیل میشود. کودکان در خانواده احساس امنیت و آرامش خاطر دارند ولی گاهی این احساس خوشایند با پدیدهطلاق از بین میرود. طلاق اصولا به دلیل اختلافات بین زن و شوهر رخ میدهد ولی بیشترین آسیب را فرزندان میبینند و بهاصطلاح قربانی اصلی این پدیده ناخوشایند هستند. خیلی از مردم بر این باورند که کودکان کم سن و سال زیاد متوجه این موضوع نمیشوند ولی طبق تحقیقات بهعملآمده، مشکلات جدی روانی و جسمی برای کودکان به همراه دارد. مواردی ازجمله افت تحصیلی، خشم و پرخاشگری، عصبانیت، افسردگی، روابط ضعیف بین فردی و کاهش اعتمادبهنفس به وجود میآید. یکی از عمدهترین فکرهایی که در این مواقع کودک را آزار میدهد این است که او فکر میکند عامل طلاق پدر و مادرش او است و خودش را مقصر جدایی آنها میداند همچنین مدام احساس عذاب وجدان دارد.»
حس ناامنی و ترس
این روانشناس در ادامه بیان میکند: «حالت طبيعی زندگی هنگامی است که بنیان خانواده پابرجاست و فرزندان در کنار پدر و مادر خود زندگی میکنند؛ ولی زمانی که طلاق بین زوجین اتفاق میافتد بیشترین سختیهای فرزندان به وجود میآید . ازاینجهت امکان دارد حس کنند امنیتی که فضای خانواده برای آنها داشت از بین رفته است. این ناامنی در جنبههای گوناگون زندگی حس میشود و بسته به اینکه فرزندان با کدامیک از والدین زندگی میکنند ، اختلافهایی باهم دارند. مثلا امکان دارد زمانی که فرزندان با مادر زندگی میکنند از بعد دنیوی دچار استرس شوند و حس کنند ازنظر مالی ناامن هستند. همچنين برای رسيدگی به دروس خود امکان دارد حس کنند بدون وجود مادرشان نمیتوانند کاری از پیش ببرند. بسته به اینکه هرکدام از والدین چه مسئولیتهایی در قبال فرزندان خود داشتند، این احساسات متمایز خواهد بود. تأثیر طلاق علاوه بر این امکان دارد حتی اگر شرایط به وضعیت باثبات برای فرزندان برسد، آنها نتوانند مشکلات گوناگون خود را برطرف کنند و حس امنیت را در خود بپرورند. در این صورت مدام فکر میکنند شرایط مساعد زندگی ثباتی نخواهد داشت و هرلحظه در انتظار به همريختن شرایط مساعد زندگی خود باشند. این مسئله امکان دارد در هرزمانی از زندگی فرد با وی همراه باشد.»
هنگامیکه طلاق رخ میدهد، فرزندان دائم از این خانه به آن خانه جابهجا میشوند . حتما داشتن برنامهریزی درست برای این اشخاص قدری مشکل میشود. امکان دارد برنامه والدین بر ماندن فرزندان در یکخانه تأثیر بگذارد. ازاینجهت حس بلاتکلیفی و عدم برنامهریزی برای این بچهها میتواند ناراحتکننده باشد. تأثیر طلاق در عدم شکلپذیری شخصیت باثبات سبب میشود که این اشخاص در زمینههای گوناگون زندگی نتوانند بهآسانی تصمیمگیری کنند و از طرفی فرزندان دائم از این خانه به آن خانه جابهجا میشوند. شاید آنان بخواهند بهطور مساوی در کنار هرکدام از والدین باشند اما این مسئله عملا ممکن نیست. جابهجایی زیاد بین مکانهای مختلف و عدم ثبات، باعث آشفتگی در برنامهریزیشده و طبیعتا عملکرد مدرسه کودک را تحت تأثیر قرار میدهد. برای جبران آسیبهای طلاق بر فرزندان و کاهش تنشهای روانی کمک گرفتن از مشاوره طلاق ضروری است.
شکلگیری تصویر منفی از خود
محبی در گفت و گویش با ما به پیامدهای دیگری که طلاق برای فرزندان به دنبال دارد، اشارهکرده و میگوید: « گاهی کودک ممکن است نگران این باشد که دیگر پدر و مادر دوستش ندارند. پستصویر منفی نسبت به خودش پیدا میکند که دوستداشتنی نیست، درصورتیکه این حس تداوم پیدا کند، به انزوا و افسردگی کودک منجر میشود. سازگاری کودک با طلاق والدین نیاز به زمان دارد پس احتمالا در ابتدا به دلیل حواسپرتی و عدم تمرکز دچار افت تحصیلی میشود. در شرایطی ممکن است به دلیل خشم و عصبانیت با بچههای دیگر درگیر شود. کودکان دبستانی، در سنین ۷ تا ۹ سال، در فعالیتهای مدرسه به فکر موفقیت و ارتباط سالم با همسالان خود هستند. کودکان طلاق با مقایسه کردن خود با دیگران، شدیدا دچار افت تحصیلی و اعتمادبهنفس میشوند. کودکان طلاق به دلیل هیجانات متعارضی که احساس میکنند، نمیتوانند عملکرد مثبت خود را دنبال کنند. کودکان دبستانی به دلیل صحبت زیاد از والدین و خانواده که از جانب مسئولان آموزش مطرح میشود، دائم با این علامت سؤال در ذهنشان مواجه میشوند که چرا آنها باید تافته جدا بافته باشند. به همین دلیل اگر دیگران هم آنها را طرد نکنند، خودشان به گوشهگیری و انزوا روی میآورند و مشکلات زیادی را تجربه خواهند کرد. برخی از کودکان به دلیل مشکلات خلقی، نمیتوانند نسبت به درس توجه کنند، حواسشان پرت است و با تنهایی خود
سر میکنند. در این شرایط آگاهی مربیان از خصوصیات بچههای طلاق و آموزش صحیح به آنها، باید در اولویت باشد. آگاهی مسئولان مدرسه نسبت به کودکان طلاق و سطح بالای درک آنها از شرایط کودکان طلاق، اهمیت زیادی بر عملکرد کودکان طلاق در مدرسه دارد و از مشکلات کودکان طلاق در مدرسه میکاهد. باید از تأکید بر تصویر کلیشهای از خانواده پرهیز کرد و انواع دیگر خانوادهها مثل خانوادههای تک والدی یا خانوادههای طلاق را نیز بدون هیچگونه سوگیری منفی یا مثبت بیان نمود. رویکرد مربیان آموزشی باید بدون هیچ احساس ترحم یا قضاوت باشد و در کمال احترام از بچههایی که در این شرایط هستند بخواهند که خود را معرفی و درباره خانوادهشان صحبت کنند (این مسئله باید کاملا داوطلبانه باشد و معلم بهطور مستقیم از کسی این درخواست را نکند).»
تأثیر جدایی والدین بر نوجوانان
بیتردید همه فرزندان واکنش متفاوتی به اثرات طلاق دارند، اما روانشناسان میگویند که آنان بر اساس سنشان واکنشهای متعددی در قبال این موضوع دارند. بچههای کوچکتر اغلب وقتی متوجه میشوند والدینشان از هم جدا میشوند احساس غم و اندوه دارند و ناراحت میشوند. از طرف دیگر، نوجوانان، طلاق را بهعنوان خیانت میدانند و از والدینشان کنارهگیری میکنند. «محبی» تأکید میکند: «نوجوانان اغلب بر یکی از والدین یا هر دوی آنها خشم میگیرند. درنتیجه رفتارهای زشتی مثل فریاد زدن بر سر آنها یا به اسم صدازدن والدین را از خود نشان میدهند یا اینکه صرفنظر از روابط خانوادگی از آنها کنارهگیری میکنند. اغلب طرف یکی از والدین را میگیرند و دیگری را با رفتارهای زننده تنبیه میکنند و یا کاملا او را نادیده میگیرند. ممکن است نوجوانان بخواهند اجازه داشته باشند که زمان زیادی را با دوستانشان بگذرانند تا از خانه دور بمانند و اگر این اجازه را نداشته باشند عصبانی شده و رفتارهای زنندهای را از خود بروز بدهند. ممکن است نوجوانان در مدرسه و یا دیگر فعالیتها کمتر فعال و مسئولیتپذیر باشند. نمرات آنها بهمرور افت کند و متوجه شوید که در حال وقتگذرانی و پرسه زدن هستند. ممکن است رفتارهای پرخطر در نوجوانان افزایش یابد، رفتارهایی مثل مصرف الکل، مواد مخدر و بیبندوباری در روابط جنسی. برعکس، نوجوانان ممکن است سعی کنند تا رفتارشان را بهتر کنند، نمراتشان را ارتقا بخشند و بیشتر بر تکالیف درسیشان تمرکز کنند تا والدینشان را در کنار هم داشته باشند و باهم ازدواج کنند یا به خاطر مسائلی که فکر میکردند تقصیر آنهاست باهم صلح کنند.»
این روانشناس در خاتمه یادآوری میکند: «نوجوانان گه گاه تحت تأثیر مشکلات خانوادگی و طلاق والدین، دچار افسردگی میشوند حال اگر این افسردگی به شکل مؤثری رفع نشود، ممکن است به خودشان آسیب بزنند. پسرها بیشتر از دختران دست به خودکشی میزنند اما درهرحال هیچکس در امان نیست.
اینکه چرا در سالهای اخیر آمار خودکشی در نوجوانان و جوانان افزایشیافته است، شاید به این دلیل باشد که اولا امروزه ابزارهای خودکشی فراوانی در دسترس نوجوانان قرار دارد اما شاید این نکته مهمتر باشد که محققان اعتقاددارند فشارهای زندگی مدرن بیشتر از گذشتههاست. خصوصا فقدان علاقه از سوی والدین، ممکن است مشکل مهم دیگری باشد. بسیاری از بچهها در خانههایی که با طلاق مواجه بودهاند، بزرگ میشوند و در این دست خانوادهها چون عمدتا تک سرپرست هستند و مشغلههای رسیدگی به زندگی زیاد است، خانواده برای گذراندن ساعات خاصی در کنار هم فرصتهای بسیار محدودی دارد و لذا احساس طردشدگی در نوجوانان ایندست خانوادهها زیاد به چشم میخورد. نوجوانان این دست خانوادهها بر این باور هستند که خانوادههایشان آنها را درک نمیکنند و وقتی آنها تلاش میکنند در مورد احساسات، ناراحتیها، شکستها و ناکامیهای خود با والدینشان ارتباط برقرار کنند پدر و مادر نظر آنها را رد میکند و با آنها مخالفت مینماید.»
بچه های طلاق , طلاق
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.