پیامدهای تلخ یک «میزبانی موقت»
اصلاح آییننامه اجرایی ماده ۳۶ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست (مصوب ۱۳۹۲) این آییننامه را با تغییرات بزرگی مواجه کرده و برایناساس طبق ماده ۱۳ این اصلاحیه طرحی با عنوان «میزبان» اجرایی شده و سازمان بهزیستی میتواند در قالب آن، کودکان و نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست را تا تعیین تکلیف نهایی در مرجع قضایی، بهطور موقت یا از طریق مؤسسات مراقبت خانواده محور به خانوادههای شایسته و دارای اهلیت واگذار کند و رشد و بالندگی این کودکان در دامان خانواده صورت پذیرد.
بیش از یک سال است به لحاظ قانونی مجوز انتقال «موقت» فرزندان بیسرپرست و بدسرپرست به خانوادههای متقاضی صادر شده و هدف این طرح خروج هرچند موقتی این کودکان از زندگی جمعی در مراکز شبهخانواده است.
پیشازاین، واگذاری سرپرستی کودکان به خانوادههای متقاضی، بهصورت سختگیرانه انجام میشد تا از هرگونه آسیب روحی به کودکان و بازگشت احتمالی آنان به بهزیستی جلوگیری شود، اما بر اساس اصلاحیه فروردینماه سال گذشته خانوادهها میتوانند کودک را از سازمان بهزیستی تحویل بگیرند و در صورت منصرف شدن، کودک بار دیگر ناچار است به مراکز نگهداری بازگردد! هرچند مسئولان سازمان بهزیستی «میزبان» را شیوه جدیدی از فرزندپذیری توصیف و به دلیل بهرهمندی کودکان و نوجوانان فاقد سرپرست مؤثر از کانون گرم خانواده، این طرح را ارزشمند ارزیابی میکنند بااینحال پرواضح است که حضور موقتی کودک در خانواده، او را به اختلال دلبستگی ناایمن، اختلالهای عاطفی، افسردگی و سایر اختلالات روحی و روانی دچار میسازد. مطابق اظهارات سیدعلی کاظمی، دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک، در گفتوگو با «ایسنا»، در گذشته شیوه کار بر این منوال بود که سازمان بهزیستی بعد از دستور مقام قضایی، کودکان را در مراکز خود یا در مؤسساتی که با مجوز سازمان بهزیستی فعالیت میکنند، نگهداری میکرد و این در حالی بود که مطالعات انجامشده،
نشان میداد نگهداری از کودکان بهصورت اردوگاهی به ساحتهای مختلف سلامت این کودکان آسیب رسانده و موجب بروز اختلالات در سلامت جسمی مانند مشکلات بلع و برخی اختلالات در سلامت روان کودک مانند دلبستگی ناایمن و برخی اختلالات دیگر در سلامت اجتماعی کودک بهویژه در خصوص اعتمادبهنفس و مهارتهای ارتباطی شده و برای تغییر این روند اما سازمان بهزیستی و مرجع ملی حقوق کودک بهصورت مشترک پیشنهادی ارائه دادند که بهموجب آن در مدتی که قرار است کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست در مراکز بهزیستی یا مؤسسات شبهخانواده به سربرند، وارد خانوادهها شوند یا به عبارتی«مراقبت موقت»صورت گیرد. در همین راستا هم پیشنهادی برای الحاق یک ماده به آيیننامه اجرایی این قانون صورت گرفت. طبق توضیحات کاظمی، درخصوص موارد اصلاحی آيیننامه قانون حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست، در اصلاحیه ماده یک آيیننامه تعریف مؤسسه گروهی و مؤسسه مراقبت خانواده محور اضافه و ماده ۱۳ که بهنوعی قلب آيیننامه اصلاحی است به آن ملحق شد. در ماده ۱۳ اشاره شد که باید طبق شیوهنامهای که توسط بهزیستی و مرجع ملی حقوق کودک با همکاری برخی نهادها تهیه شود، کودکان برای مراقبت موقت به خانوادههای داوطلب سپرده شوند.
آنطور که دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک تشریح کرده، در این مصوبه چند اتفاق افتاد، ازجمله اینکه مؤسساتی شکل خواهد گرفت که الگوی مراقبت آنها از کودکان به روش خانواده محور خواهد بود و جایگزین روشهای اردوگاهی و گروهی موجود خواهد شد و از طرفی در گذشته نظارت بر نحوه نگهداری در مراکز و مؤسسات بر عهده سازمان بهزیستی و مراجع قضائی بود، اما بهموجب اصلاح این آيیننامه و با توجه به دغدغهای که در مورد کیفیت نگهداری این کودک وجود دارد، علاوه بر سازمان بهزیستی و مراجع قضائی، مرجع ملی حقوق کودک نیز بر فرآیند مراقبت از اطفال نظارت میکند و همین موضوع شرایط بهتری برای کودکانی که در اختیار خانوادهها هستند فراهم خواهد کرد. کاظمی در توضیح بیشتر این موضوع به خبرگزاری ایسنا گفته است که «والدین بدسرپرست دوگونهاند، والدینی که بدسرپرستی آنها قابلرفع است مانند والدینی که مشکل فقدان مهارتهای والدگری دارند یا بیتوجه و سهلانگار هستند یا حتی معتادان؛ اما مواردی هم هست که برگشتناپذیر است. قانون حمایت به برخی از این موارد اشاره کرده است. مانند والدینی که نسبت به کودکآزار جنسی داشتهاند یا مرتکب خریدوفروش یا قاچاق وی شدهاند. در مورد گروه اول در فاصله اصلاح خانواده زیستی میتوان کودک را به خانواده میزبان بهطور موقت سپرد و در مورد گروه دوم تا تعیین تکلیف خانواده زیستی، کودک میتواند در خانواده میزبان مراقبت شود و ترجیح این است که در این مورد، فرآیند واگذاری به خانواده جایگزینی که جایگزین خانواده زیستی شود، زودتر صورت پذیرد.»
بااینحال منتقدان طرح میزبان علیرغم تأکید بر این موضوع که کانون خانواده میتواند نقطه عطفی در زیست کودکان بیسرپرست و بدسرپرست باشد، معتقدند پیش از نگارش و تدوین هر طرح و برنامهای، باید صلاح فرزندان بهزیستی را در نظر گرفت. تا قبل از این، قوانین و مقررات فرزندخواندگی بسیار پیچیده و سختگیرانه بود تا حرمت این کودکان حفظ شود و بهاینترتیب خانوادههای متقاضی باید سالها در صف انتظار میماندند. حال اینکه در فرزندپذیری و یا میزبانی موقت،شرایط دشوار فرزندخواندگی حاکم نخواهد بود. مددکاران میگویند این موضوع چند دلیل عمده دارد که مهمترین آن برداشتن بار مالی از دوش دولت است. طبیعتا هزینه نگهداری کودکان برای بهزیستی بسیار بالاست و مسئله اصلی محافظت از بودجه است. بنابراین در شرایطی که پروسه فرزندپذیری بهصورت موقت از اساس دچار مشکل است، این طرح اجرایی شده. اگرچه ممکن است برای کودک بیسرپرستی که تصوری از خانواده ندارد، حضور در یک خانواده برای برههای هرچند کوتاه اتفاقی مبارک باشد و در این مدت با مفهوم خانواده آشنا شود. اما وقتی این اتفاق دائمی نباشد و کودک دوباره به مرکز بهزیستی برگردد، تصویر ذهنی او از خانواده مخدوش خواهد شد. قرار است در این طرح کودکان بدسرپرست
پس از مدتی دوباره به خانوادههای خود بازگشته یا بهاصطلاح، «بازپیوند» شوند. درحالیکه این شرایط، کودک را با بحران هویت و ناکامی مواجه خواهد کرد و تبعات روانی این پدیده آینده او را تحت تأثیر قرار میدهد.
کودکان شی نیستند، انساناند
فاطمه قاسمزاده، روانشناس حوزه کودک در نقد این طرح به «رسالت» میگوید: «متأسفانه سازمانهای دولتی در ارتباط با کودکان بهویژه کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست به علت کمبود منابع مالی بهدرستی عمل نمیکنند. انتظار این بوده و هست که معیار و هدف، مصلحت کودکان باشد و سازمانهای دولتی باید براساس مصالح کودک تصمیم بگیرند. درحالیکه در بسیاری از تصمیمات اتخاذ شده ازجمله همین طرح میزبانی موقت، برخلاف مصالح کودکان عمل شده. کودکان شی نیستند که برحسب وضعیت خودمان جای آنها را عوض کنیم، انساناند و از رفتارهایی که با آنها میشود بسیار تأثیر میپذیرند. بنابراین رفتار و تصمیمات ما درقبال آنها نباید متناسب و مبتنی بر میزان بودجه باشد. چنانچه کودک در محیط خانواده بهصورت موقت مستقر شده و خود او هم بداند که این حضور دائمی نیست، طبیعتا چنین موقعیتی کودک را مضطرب میکند. این کودکان همانند بزرگسالان قادر به استدلال و پذیرش موضوعات نیستند و نگاهشان صرفا به شرایط موجود است و این وضعیت آنان را رنج میدهد. اگر کودکان در محیط باثباتتری قرار بگیرند، به لحاظ روانی بهتر است. این جابهجاییها واقعا آسیبزننده است و احتمال اینکه این کودکان در بزرگسالی رفتارهای منفی و پرخاشگرانه از خود بروز دهند بسیار زیاد است، چون در کودکی با همینجابهجاییها و تغییر محیط به آنان تنش وارد کردهایم و بهتر بود پیش از اجرای این طرح نظر متخصصان را جویا میشدیم.»
اینروانشناس در ادامه تأکید میکند: «نهتنها طرح فرزندپذیری موقت دارای اشکال است و به روحیه کودکان آسیب میزند، که بهزیستی در طرح فرزندخواندگی نیز به کودکان آسیب وارد کرده است، چراکه در برخی موارد، پرونده پزشکی و مشکلات فیزیکی کودک از متقاضیان پنهان میماند و پسازآنکه مشکلات کودک برای خانواده محرز و عیان شد، به بهزیستی مراجعه و قرارداد فرزندخواندگی را فسخ میکنند؛ شاید این اتفاق کمترین ضرر را برای خانواده به همراه داشته باشد، اما کودک بیشترین لطمه روحی را متحمل خواهد شد، چون نمیتواند این مسائل را تجزیهوتحلیل کند.»
این روانشناس در تحلیل چرایی اجرای چنین طرحهایی به سه علت اشاره دارد: «علت اول بهعنوان مهمترین عامل این است که مسئولان ذیربط شناخت کافی از کودکان ندارند و روشها و طرحهایی که باید اجرایی شود را ازنظر علم روانشناسی مورد سنجش و ارزیابی قرار نمیدهند. علت دوم هم ناشی از کمبود منابع اعتباری است و این کمبود منابع باعث میشود که بهناچار کودکان را در قالب طرح میزبانی موقت واگذار کنند. اما معتقدم اگر شناخت مسئولان مربوطه کافی باشد بهگونهای عمل میکنند که این کمبود بودجه به ضرر کودکان تمام نشود. علت سوم نیز به این خاطر است که حاضر نیستند طرح و برنامههای خود را با افراد متخصص و صاحب صلاحیت در میان بگذارند. درحالیکه مشورت با متخصصین میتواند در شاکله و پیشبرد طرحها مؤثر باشد. فراموش نکنیم ما برای کودکان تصمیم میگیریم و آنها عروسک و اسباببازی نیستند. اجرای این طرح برای هرکدام از کودکان در هر گروه سنیای آسیبهای خاص خودش را بههمراه دارد، ممکن است کودکان زیر هفت سال درکی از موضوعات نداشته باشند اما جابهجایی محیطی، بیشتر روی آنها اثر میگذارد. طبیعتا کودکانی هم که بالای هفت سال هستند به نحو دیگری آسیب میبینند و خودشان را با بچههای دیگر مقایسه کرده و از شرایط خود احساس نارضایتی خواهند کرد.»
قاسمزاده در خاتمه عنوان میکند که «برخی معتقدند بهتر بود این طرح ابتدا به شکل آزمایشی اجرایی میشد، درحالیکه انسان با شی فرق دارد، شما در مورد سایر مسائل غیرانسانی میتوانید با اجرای آزمایشی به نتیجه مطلوب برسید ولی در مورد انسان بهویژه کودکان موضوع متفاوت است و باید در این طرح نظر و صلاحدید متخصصان را جویا میشدند. اجرای طرح آزمایشی بر روی کودکان آنهم چنین طرحی که تبعاتش عیان و مشخص است، مرسوم نبوده و نیست و از قبل میشد جوانب آن را سنجید. خیلی مسائل را لزومی ندارد حتما اجرایی کنید تا مشکلاتش مشخص شود، چون از همان ابتدا اشکالات آن مبرهن و واضح است.»
بهزیستی به دنبال رفع تکلیف؟
کوروش محمدی، در قامت آسیبشناس اجتماعی نیز به این طرح انتقاد دارد و در گفتوگو با «رسالت» عنوان میکند: «نباید در مورد مسائل مهم و حیاتی جامعه که مربوط به اقشار آسیبپذیر و بهویژه کودکان و نوجوانان است اینگونه تصمیمگیری کرد. آنچه کودکان بدسرپرست و بیسرپرست به آن نیاز دارند نهاد خانواده است و همواره تلاش بر این بوده کودکانی که در مراکز نگهداری حضور دارند، بهتدریج و تحت شرایط خاصی به خانوادههای متقاضی واگذار شوند. این خانوادهها نیز باید مسئولیت کودک را همانند یک فرزند واقعی بپذیرند. عواطف و روابط بین خانواده و کودک باید بهگونهای باشد تا کودک احساس کند در کنار والدین واقعی خودش حضور دارد. طبیعتا خانوادهها نیز باید نیازهای کودک را تأمین و شرایط مناسبی فراهم کنند، بنابراین مشخص است که طرح میزبانی موقت آسیبزاست، چراکه کودک در قالب این طرح هویت فرزند پیدا نمیکند و همانطور که از عنوان طرح مشخص است، به شکل موقت به خانواده متقاضی سپرده شده و هیچ تعهدی هم برای خانواده ایجاد نمیشود. ظاهرا در صورت نارضایتی کودک و در مواجه با کمترین برخورد، ولو برخورد تربیتی، میتواند نارضایتی خود را به سازمان بهزیستی اعلام و دوباره به مرکز نگهداری برگردد. ازاینرو آسیبی که براثر سردرگمی، بیهویتی و تزلزل روانی بر کودکان در قالب این طرح وارد میشود، بهمراتب بیشتر از نداشتن سرپرست و خانواده است. حتی ممکن است پس از مدتی روابط عاطفی بین خانواده و کودک شکل بگیرد و به یکدیگر وابسته شوند و چون این میزبانی موقت است، جدایی ضربات سخت و سنگینی را به کودک وارد میکند. به نظر میرسد که سازمان بهزیستی در قالب این طرح بهدنبال آن است که از خودش رفع تکلیف کند، بهاینترتیب کودک ابتدا بهصورت موقت واگذار و بهتدریج او را در خانوادهای باثبات مستقر میکنند. اما احساس ناامنی، سردرگمی و بیهویتی ازجمله پیامدهای این جابهجایی نامبارک است. کودک در همان مراکز نگهداری به نسبت حضور در خانواده موقت شرایط بهتری خواهد داشت، چون در این مراکز تکلیف کودک روشن است. دستکم میداند که خانواده ندارد و در حد وسع و ظرفیت اندک مراکز نگهداری، خدماتی دریافت میکند اما وقتی کودک را به شکل موقت به خانوادهای واگذار میکنیم، هویتش را بهنوعی زیرسؤال میبریم، به شخصیتش آسیب میزنیم و با او همانند یک کالا رفتار میکنیم، این رفتوبرگشتها عوارض نگرانکنندهای دارد.»
محمدی بابیان اینکه سازمان بهزیستی مبتنی بر مأموریتها و رسالتهایی که دارد خدمات لازم را به گروههای هدف ارائه نکرده، عنوان میکند: «این سازمان که در حال وسعت بخشیدن به تشکیلات اداری است، چندان نتوانسته متناسب با این توسعه و عنوانی که دارد، پاسخگوی نیاز گروههای هدف باشد، یکی از گروههای هدف این سازمان، کودکان بیسرپرست و بدسرپرستی هستند که عمدتا، خدمات ارائهشده به آنها ناقص است، حالا این سازمان با اجرای میزبانی موقت همین خدمات ناقص را هم کنار گذاشته، درحالیکه مأموریت این سازمان رسیدگی به همین موارد است. اگر بهزیستی بخواهد اینگونه عمل کند، وجود چنین سازمانی فاقد کارآمدی لازم خواهد بود. چنانچه این سازمان توانایی انجام وظایف و تکالیف محوله را نداشته باشد، سرنوشت بخشی از جامعه ازجمله کودکان بیسرپرست تغییر میکند. البته این اظهارات نافی زحمات و خدمات پرسنل این سازمان نیست، بلکه معتقدم سیستم بهزیستی، معیوب و ناکارآمد است و در حوزه رسالتی که برای این سازمان تعریف شده، سهم و نقش اثرگذاری نداشته. این سازمان بهدنبال رفع تکلیف و پاک کردن صورتمسئله است، درحالیکه باید خدمات را به شکل کامل و جامع ارائه دهد. بهزیستی بهعنوان یک سازمان حاکمیتی وظیفه دارد تمام آن شرایط شبه خانواده را برای کودکان فراهم کرده و همان شیوه فرزندخواندگی را ترویج بدهد و امتیازات و خدماتی را به خانوادههای داوطلب اختصاص دهد تا از همان ابتدا کودکان به شکل دائمی در خانواده مستقر شوند. در این شیوه خدشهای به روح و روان کودک وارد نشده و شخصیت و منزلت اجتماعی او حفظ میشود.»
این آسیبشناس اجتماعی پیامدها و تبعات جابهجایی موقت را برای مقاطع سنی مختلف متفاوت دانسته و بیان میکند: «کودکانی که سن و سال پایینتری دارند، با آسیبهای خاص خودشان مواجه میشوند و تغییر سرپرست برای آنان، عمدتا با اضطراب و اختلالات روحی روانی همراه است. طبیعتا در سنین بالاتر نیز کودک دچار بحران هویت و سرشکستگی شده و منزلت اجتماعی و عزتنفس او کاهش مییابد، و از این نظر میان جنسیتها تفاوتی نیست؛ هم دختران و هم پسران آسیب میبینند ولی ممکن است باتوجه به شرایط حاکم بر جامعه، برای دختران این جابهجایی بسیار خطرناک و غیرقابلجبران باشد. شاید برای پسران با ارائه خدماتی در آینده بتوان آسیبهای ناشی از این طرح ناکارآمد و مخرب را تا حدودی جبران کرد ولی برای دختران اینگونه نیست و آینده آنها در معرض خطر خواهد بود.» محمدی در پاسخ به این پرسش که آیا ایجاد و تأسیس یک ساختار جدید و مجزا از بهزیستی، ویژه کودکان بدسرپرست و بیسرپرست میتواند در بهبود وضعیت این کودکان مؤثر باشد، عنوان میکند: «بهجای تأسیس و ایجاد ساختار جدید باید ساختار بهزیستی را به شکل اساسی و بنیادین تغییر داد و در مسیر رفتارهای پیشگیرانه گام برداشت. پیشگیری از تکالیف و اهداف مهم سازمان بهزیستی است و یکی از معاونتهای مهم این سازمان، معاونت پیشگیری است، بااینوجود اصل پیشگیری را رها کرده و بهسمت مداخله و طرحهای غیرکارشناسی نظیر طرح اخیر رفتهاند، درحالیکه باید ریشهیابی و آسیبشناسی کنیم، که چرا تعداد کودکان بیسرپرست و بدسرپرست در حال افزایش است. حتما این مسئله ناشی از اعتیاد، قاچاق مواد مخدر و یا فقر و مشکلات اجتماعی است. این دلایل را باید بررسی و برای آنها برنامهریزی کرد. مطابق آنچه شواهد و آمارها نشان میدهد در جامعه ما تعداد کودکان فاقد سرپرست مؤثر یا بیسرپرست مرتب در حال تولید است و نباید با این کودکان همانند ابزار رفتار کرد.
اگر نتوانیم این کودکان را در خانوادههای باثبات و ایمن مستقر کنیم، آنها در آینده طغیان کرده و دچار قلیان اجتماعی خواهند شد و نابهنجاری رخ میدهد.
در بهترین حالت ممکن کودک به اختلالات روحی روانی و افسردگی دچار خواهد شد. سازمان بهزیستی باید بهجای پاک کردن صورتمسئله ساختار درونی خودش را اصلاح کرده و با تحولی بنیادین، خدمات مداخلهای برای اقشار آسیبپذیر را به شکل جامع و کامل ارائه کند، لذا این خطای محض است که سازمان یا تشکیلات جدیدی ایجاد و صرفا حوزه بروکراسی را توسعه دهیم.»
کوتاه شدن صف انتظار فرزندخواندگی
اردشیر گراوند از دیگر آسیبشناسان اجتماعی نیز معتقد است بهجای ایجاد سازمان جدید باید با بستر های باز تولید آسیب های اجتماعی در جامعه مقابله کرد.وی در گفتوگو با «رسالت» عنوان میکند: «قرار نیست در هر حوزهای ازجمله زنان سرپرست خانوار و یا کودکان فاقد سرپرست سازمانی مستقل و مجزا تشکیل شود.
در سالهای اخیر سیستم جمعيت کودک بیسرپرست بهاندازهای افزایش یافته که اساسا بهزیستی توان نگهداری آنها را ندارد و درعینحال به دلیل تغییر سبک زندگی و نگهداری از حیوان خانگی در منازل تمایل جوانان به فرزندخواندگی کاهش یافته و برخی اساسا فرزندخواه نیستند، بنابراین هم تعداد کودکان بیسرپرست زیاد شده و هم تمایل خانوادهها به نسبت گذشته برای فرزندخواندگی کاهش یافته است. از سوی دیگر به علت بالا رفتن هزینه- درآمد خانوار، بسیاری از خانوادهها قادر نیستند کودکی را به فرزندی بپذیرند. این موارد باعث شده بهزیستی طرح میزبانی موقت را کلید بزند. این توقفگاه موقت برای کودکان بیسرپرست نشان میدهد که دیگر همانند گذشته خبری از صف انتظار برای پذیرش سرپرستی این کودکان نیست.»
این آسیبشناس اجتماعی تصریح میکند:
«تا پیشازاین، قوانین و مقررات فرزندخواندگی بسیار زمانبر بود و تمامی ضوابط علمی و روانشناسی رعایت میشد اما در حال حاضر به علت ناکافی بودن منابع و افزایش کودکان بدسرپست و بیسرپرست، بهزیستی از عهده نگهداری این کودکان برنمیآید. بااینوجود میزبانی موقت خانوادهها از کودکان بهزیستی میتواند آسیبزننده باشد. بهشخصه موافق این طرح نیستم. اینکه کودکی را به شکل موقت در اختیار خانواده داوطلب قرار دهید تا پس از مدتی این کودک در خانواده باثباتی قرار بگیرد، پیامدهای تلخی به همراه خواهد داشت و در این فرآیند روان کودک آسیب میبیند، حتی ممکن است بین او و خانواده وابستگی عاطفی ایجاد شود لذا این مسئله قابلپذیرش نیست.» گراوند در خاتمه به پیامدهای فرآیند فرزندخواندگی نیز اشاره کرده و خاطرنشان میکند: «تا پیشازاین مقررات فرزندخواندگی پیچیده و سختگیرانه بود و در برخی موارد، شواهد میدانی و اظهارات خانوادهها نشان میداد که اغلب، کودکان بیمار و دارای معلولیت را به خانوادهها واگذار میکردند، آنهم در شرایطی که به خانواده اطلاع داده نمیشد و یا پرونده پزشکی کودک را پنهان میکردند، بهاینترتیب خانوادهها پس از مدتی کودک را دوباره به بهزیستی بازمیگرداندند و این مسئله در روحیه کودک تأثیر منفی داشت. البته بعضا بهزیستی از این موضوع اطلاعی نداشت و نمیدانست که ممکن است این کودک به بیماری خاصی مبتلا باشد.
بخش عمدهای از این کودکان ممکن است به بیماریهای خونی و یا وراثتی مبتلا باشند که احتمالا علائم آن در سنین بالاتر ظهور و بروز خواهد کرد. از سوی دیگر باتوجه به قوی نبودن سیستم غربالگری، وجود بیماری برای بهزیستی آشکار نیست، ولی تا همین چند سال قبل، تقاضای خانوادهها زیاد بود و باید مدتها در نوبت انتظار میماندند و به همین خاطر کمتر از سوی خانوادهها به مشکلات فیزیکی این کودکان توجه میشد و یا این احتمال هم وجود دارد که چون هزینه نگهداری برخی کودکان به دلیل امراضی که به آن مبتلا هستند بسیار بالاست، سعی بهزیستی این بوده که اول این کودکان را به خانوادهها واگذار کند اما پسازآن که خانواده متوجه بیماری کودک میشد، او را دوباره به مراکز نگهداری بازمیگرداند، لذا در فرآیند فرزندخواندگی نیز روح و روان کودک بهشدت صدمه میدید.»
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.