هنر ظریف واقعگرایی در زندگی
زندگی همیشه خوشایند نیست. همه ما گاهی با احساسات و تجربیات دردناک سروکار داریم و این احساسات اگرچه غالبا ناخوشایند و دشوارند، اما مهم هستند و باید نسبت به آنها پذیرا بود و با آنها صادقانه و درست برخورد کرد و سرانجام کنار آمد.
بیتردید «تمام چیزهای باارزش در زندگی، از طریق غلبه بر تجربیات منفی به دست میآید. هر تلاشی برای فرار از این تجربههای منفی یا اجتناب از آنها و فرونشاندن و خفه کردنشان، نتیجه عکس خواهد داد. پرهیز از رنج، خودش شکلی از رنج است. پرهیز از کشمکش، کشمکش است. انکار شکست، شکست است.» این را مارک منسون، پژوهشگر حوزه روانشناسی و نویسنده کتاب «هنر ظریف بیخیالی» میگوید. به تعبیر او، شکست و استرس همیشه وجود دارد و بهجای عدم پذیرش و مقاومت باید برخی شکستها را صادقانه پذیرفت و سپس با صرف انرژی بر روی نقاط قوت به موفقیت رسید. این دیدگاه در نقطه مقابل مثبتاندیشی سمی و افراط در خوشبینی قرار دارد.
مثبتاندیشی سمی از شما میخواهد، خود را مجبور کنید به داشتن یک روحیه خوب جعلی (بدون اهمیت دادن به اینکه خوشبینی شما چقدر تقلبی است) و احساسات منفی خود را تمام و کمال سرکوب کنید. این نگرش فقط روی مفهوم خوشبینی تأکید نمیکند، بلکه هر نوع احساسات انسانی را که کاملا رضایتبخش یا مثبت نیستند بهکلی نادیده میگیرد و انکار میکند. مثبتگرایی سمی میتواند احساسات منفی انسان را ساکت کند و به آنها مجال بروز ندهد، غم و اندوه را بیارزش جلوه دهد و باعث شود مردم تحت هر شرایط ناخوشایند و غمانگیزی که هستند وانمود کنند خوشبختاند.
انسانها طیف وسیعی از احساسات را تجربه میکنند که هر یک از آنها قسمت مهمی از سلامت روان محسوب میشود. بهعنوانمثال اضطراب ممکن است فرد را از یک وضعیت خطرناک یا یک احساس گناه اخلاقی آگاه کند، درحالیکه عصبانیت یک پاسخ طبیعی به بیعدالتی یا بدرفتاری است. غم و اندوه نیز ممکن است شدت ضرر را نشان دهد.
درد و رنج را بپذیریم
امید احمدی، روانشناس در این رابطه بیان میکند: «درد و رنج حذفشدنی نیست و این ماییم که باید منعطف و تابآورتر باشیم. زندگی کامل و اصیل متضمن درد و رنج و افکار و احساسات منفی است و یکی از بنیادیترین مواردی که باید موردتوجه قرار گیرد، پذیرش است.
بنابراین نباید از تجربهها و احساسهای ناخوشایند اجتناب و آن را انکار کرد. اساسا در زندگی درد، رنج، عواطف و افکار منفی اجتنابناپذیر است، پس باید رابطهمان را با درد و رنج عوض کرده و به سمت پذیرش آنها برویم. پذیرش عبارت است از قبول کردن کامل یک موضوع، بدون هیچگونه مقاومتی. ما معمولا از احساسات ناخوشایند گریزانیم، اما اجتناب باعث میشود از کسی که دوست داریم باشیم یا کاری که دوست داریم انجام بدهیم، دور بیفتیم. پس ما در تعارض قرار میگیریم. اگر اولویتمان اجتناب کردن باشد، بهظاهر گوشه امنی پیداکردهایم، اما منجر به رنج و درد بیشتر میشود. اگر من ۱۰ واحد درد جسمی یا روانی داشته باشم و رویکردم عدم پذیرش باشد، آن درد یا رنج بیشتر خواهد شد و چون خود این محصول جدید (رنج جدید) را هم نمیپذیرم، وارد یک دور میشوم. آنگاه «چرخه بازخورد جهنمی» یعنی رنج یا درد مدام خودش را تغلیظ میکند. نپذیرفتن درد ما را مضطرب میکند و خود این اضطراب دوباره اضطراب را بیشتر میکند و این چرخه ادامه پیدا میکند تا جایی که شخص دچار حمله هراس یا افسردگی میشود.»
این روانشناس عنوان میکند: «برخی فلاسفه رنج را حاصل زیادهخواهی و عطش میدانستند. اینکه من نخواهم سهمم را از درد بپذیرم، نوعی زیادهخواهی است و باعث رنج بیشتر خواهد شد. بیتردید رنج حاصل تلاش ذهن برای کنترل چیزهایی است که کنترلپذیر نیستند و این هم نوعی زیادهخواهی است.»
شادکامی مشکل نداشتن نیست بلکه حل مشکلات است
«ما در جوامع مدرنی زندگی میکنیم که از طریق رسانهها، مدارس و کسبوکارها ما را به بیشتر خواستن، بیشتر داشتن و بیشتر انجام دادن تشویق میکند. چنانکه انگار اگر مزیتی رقابتی در برابر دیگران نداشته باشیم، آدم موفقی نیستیم؛ یعنی اگر بهنوعی خوشحالتر، سالمتر، جذابتر یا پولدار و لوکستر نباشیم، عقبتریم و فرد موفقی تلقی نمیشویم.» گوینده این عبارت مهرنوش اثباتی، روانشناس است. او تأکید میکند: «اینها همان چیزهایی است که کتابهای خودیاری مرسوم به ما میگویند، این کتابها تمرکزشان را روی نداشتهها و کمبودهای شما میگذارند و همانها را با تأکید به خودتان برمیگردانند و میگویند حالا باید اینها را بهدست بیاوری و خود این منجر به کمتر شدن شادکامی و شادمانی ما در زندگی میشود و برای ما خلأ بیشتری ایجاد میکند. این حرف با پژوهشهای معتبر روانشناختی بسیار همسو است. در پژوهشهای بیشماری گفتهشده که ارتباط مثبت و معناداری بین زندگی با ذهنیت رقابتی و اضطراب، افسردگی، مصرف مواد مخدر، خودکشی، خودزنی و … وجود دارد.»
اثباتی در ادامه بیان میکند: «در روانشناسی معتقدیم که مغز انسان طی سه مرحله تکاملی به «توانایی فراشناخت» دستیافته است. بدین معنا که میتواند در مورد فکرهایش فکر کند یا راجع به احساساتش احساساتی شود. جدا کردن این ویژگی جداییناپذیر انسانی مشکلاتی ایجاد میکند. همینکه من احساس میکنم ناراحتم و جامعه به من میگوید نباید ناراحت باشی، بیشتر ناراحت میشوم. همینکه من مضطربم و جامعه میگوید نباید مضطرب باشی، بیشتر مضطرب میشوم. با کنار هم گذاشتن اینها ما با هیجانات و افکار منفی روبهرو میشویم و در هجمه بیشتر خواستن، بیشتر تلاش کردن و بیشتر طلبکار بودن از زندگی هستیم. مشکلات در زندگی بشر تمامی ندارند؛ فقط تغییر یا ارتقا پیدا میکنند.
بنابراین، اگر بپذیریم که شادکامی مشکل نداشتن نیست، بلکه حل مشکلات است، باید بتوانیم با ناراحتیها و آشفتگیهایی که این مشکلات برای ما ایجاد میکنند کنار بیاییم و آنها را بپذیریم. اگر ما دائما به دنبال تجربه احساسات مثبت باشیم و درواقع بخواهیم احساسات منفیمان را پس بزنیم، انگار در باتلاق دستوپا میزنیم. جستوجو کردن یا تمنای چیزی نشاندهنده این واقعیت است که آن را نداریم و بیشتر در آن مسئله گرفتار میشویم. ما در ادبیات و فرهنگمان این مضمون راداریم. چنانکه مولانا میگوید: «جمله بیقراریت از طلب قرار توست/ طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت». یعنی اگر من بتوانم در کنار تجارب درونی منفیام بمانم، آنها را بپذیرم و با آنها دوست باشم و براساس ارزشهایم رفتار کنم، شادکام خواهم بود.»
تمامی احساساتی را که سرکوب میکنیم، نمود فیزیکی پیدا میکنند
برای چندین دهه، کتابهای مختلف و رسانههای مشهور ارزش بالقوه تفکر مثبت را برجسته کردهاند، درحالیکه هیچ راهحل واحدی برای تمام چالشهای زندگی وجود ندارد و انکار یا مسدود کردن عواطف منفی میتواند برای سلامت ما عواقب نامطلوبی داشته باشد.
این روانشناس معتقد است، «تمامی احساساتی را که سرکوب میکنیم، نمود فیزیکی پیدا میکنند (زمانی که فشارهای روانی خودشان را در عوارض جسمی نمود میدهند) مانند یک بیماری. وقتی احساسی را انکار میکنید، یکراه جایگزین برای بروز پیدا میکند. سرکوب عواطف روی سلامتتان تأثیر میگذارد. اگر کشمکشهای روحیتان را پشت نقاب مثبتاندیشی سمی پنهان کنید، آنها جای دیگری در بدن، راهی برای بیرون زدن پیدا میکنند، از مشکلات پوستی گرفته تا سندروم روده تحریکپذیر. وقتی احساسات منفی را نادیده میگیریم، بدن ما با تلاش بیشتری سعی میکند توجه ما را به آن مشکل بهخصوص جلب کند. سرکوب عواطف و احساسات، ما را به لحاظ جسمی و روحی از پا درمیآورد. این روند ناسالم است و در طولانیمدت پایدار نخواهد بود.»
اثباتی تصریح میکند: «رویکرد مثبتگرایی سمی، تفکر مثبت را بهعنوان تنها راهحل مشکلات به ما تحمیل میکند و از ما میخواهد که از تفکرات یا ابراز احساسات منفی خودداری کنیم. وقتی فقط روی احساسات مثبت تمرکز کنیم، دیدگاهی سادهلوحانه و بچگانه نسبت به واقعیتهای زندگی پیدا میکنیم و اینگونه در موقعیتهای سخت، بیشتر آسیبپذیر خواهیم بود. گاهی ممکن است مثبتگرایی سمی نوعی نگرش خود تحمیلی باشد. بهعنوانمثال، ممکن است فرد با یک دیدگاه مثبت نسبت به همه اتفاقات و افراد پیرامونش سعی کند همیشه شاد به نظر برسد. بااینحال، این مسئله میتواند ناشی از یک عامل خارجی نیز باشد، مانند زمانی که افراد به شخصی که غمگین است یا عزیزی را ازدستداده میگویند تو باید به مسیرت ادامه دهی، یا بادید مثبت به شکستت نگاه کن و ببین چه درسهایی برای تو داشته است. اما مثبتگرایی سمی، صرفنظر از اینکه با چه چالشهایی مواجه شدهاید، از شما میخواهد که مثبت اندیش باشید و بهطور مثبت با مسئله برخورد کنید که این موضوع بهطور بالقوه ممکن است منجر به نادیده گرفتن احساسات شده و فرد را از تلاش برای دریافت حمایت اجتماعی، بازمیدارد.»
انسان سالم ارتباط خود را با واقعیت قطع نمیکند
محمد احسان تقیزاده، در قامت رواندرمانگر، درباره مثبت اندیشی سمی و تأثیر منفی آن بر انسان اظهار میکند: «ممکن است انسان در طیفی از حالتهای واقعگرا، مثبت یا منفی گرا باشد، اما اینکه در کدام حالت بیشتر قرارگرفته مهم است. روانشناسان عمدتا معتقدند که مثبت اندیشی پدیده مثبتی بوده و درواقع جهان را از منظر زیبا دیدن برای زندگی انسانها لازم و ضروری است، به شرطی که برپایه عقلانیت و واقعبینی بناشده باشد. مثبت اندیشی سمی درواقع در نقطه مقابل منفی اندیشی سمی قرار دارد، البته هر دو آنها سمی هستند، اما آنچه غیر سمی، مفید و کاملا برای سلامتی جسمی، روانی، اجتماعی و… انسان مؤثر است، بنای مثبت اندیشی بر پایه واقعیت است یعنی اگر صاحبخانه وسایلش را داخل کوچه گذاشته است و بچه زیر ماشین رفته، فرد در انکار آن برنیاید و نگوید برای من اتفاق خاصی نیفتاده است.»
وی اضافه میکند: «انسان سالم ارتباط خود را با واقعیت قطع نمیکند، چراکه برخی گمان میکنند به هر قیمتی باید مثبت اندیش بود، اما انسان در این مواقع حالت مرض گونه پیدا میکند و اینگونه تفکر و احساس تبدیل به شکست در زندگی، بروز احساسات منفی و… در فرد شده و آن را با عوارض، اختلالات جسمی و روانی روبهرو میکند. انکار نکردن عواطف و احساسات مهم است، گاهی با پذیرش تلخیها، بهتر میتوان به تقابل با آن رویداد و دشواری پرداخت. این امر مهم است که فرد بداند قبول حقیقت بهتر از انکار آن است، اما اینکه از کلمه زیبای مثبت اندیشی در حد معقول استفاده نکنیم و به شکل افراطی و اغراقآمیز استفاده کنیم میتواند فرد را دچار برخی آسیبها کند. اینکه برخی از سخنرانان در پشت تریبون میگویند «ای انسان فکر نکن که مشکلداری». اتفاقا باید گفت گاهی بهتر است فرد فکر کند که مشکل دارد و اینکه نیمهپر لیوان را دیدن به معنای این نیست که از نیمهخالی لیوان خبر نداریم، اما این امر مهم است که نیمهخالی را ببینیم، ولی تمرکز روی نیمهپر لیوان باشد.»
تقی زاده خاطرنشان میکند: «گاهی به رسمیت شناختن احساسات منفی بد نیست، بلکه خوب هم هست، یعنی اگر فردی عزیزش را ازدستداده به فرد نگوییم فراموش کن، شاید آن احساس خاموش شود، اما فراموش نمیشود. این امر مهم است که پای صحبتهای فرد نشست و با او همدردی کرد، چراکه شخص لازم دارد احساساتش را بروز دهد و حتی این ابراز احساس باعث سلامت روان خواهد شد. اگر انسان میخواهد سلامت روان خود را حفظ کند باید اندیشه و رفتارهای مثبت داشته باشد و سعی کند، این زیبایی را به زبان آورد، به شرطی که حقیقت و واقعیت را همانگونه که هست بپذیرد و درصدد انکار آن برنیاید، چراکه مثبت اندیشی افراطی میتواند در فرد تبدیل به یکسری از مشکلات شود و سرکوب و انکار آن ممکن است اختلالات روانی و حتی بیماریهای جسمی را برای فرد به همراه داشته باشد.»
حسن طباطبایی , واقعگرایی در زندگی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.