هنرنمایی «یاغی» در گود نمایش خانگی
گروه فرهنگی
قسمت پایلوت یا طرح نخستین سریال محمد کارت دل بینندگانش را برد. در کارنامه محمد کارت آثار زیادی به چشم نمیخورد، اما نمرههای ممتازی از سوی منتقدان و مخاطبان دیده میشود. کارگردان مستندها موفقی همچون «آوانتاژ» و «خونمردگی» و فیلم سینمایی خوبی همچون «شنای پروانه» به تشویق شدن عادت کرده و سریال آثار موفق او حالا به یک سریال رسیده. آثار محمد کارت جهان واحدی دارد: جنوب و حاشیه شهری به بزرگی تهران. با اینهمه کارت در دام نمیافتد. در دام نمایش اگزوتیک جنوب شهر نمیافتاد. در دام شعارهای ضدطبقه و مثلا جامعهشناسانه نمیافتد. در دام سیاهنمایی ولگدپرانی به اینجا و آنجای حکومت هم همینطور. به جای همه اینها؛ جنوب شهر را برای ما خوب به تصویر میکشد چراکه توسط سازندهاش خوب دیده شده. محمد کارت در شنای پروانه و یاغی هم با اینکه مستند نمیسازد؛ پایین شهر را به مخاطب خود میشناساند.
او جنوب و حاشیه را به طبقه متوسط نمیفروشد اما از جذابیتها و ظرفیتهای دراماتیک جو و اتمسفر این مناطق غافل نیست. خلاف، اعتیاد، لوتیمسلکی، قمار و قلدری همه از ویژگیهای زیست اصطلاحا پایینشهر است اما کارت برای روایت این سیاهی، همیشه از یک پرتوی نور استفاده میکند. او نشان میدهد با وجود این سیاهیها، خانواده در پایینشهر عنصر بسیار معناداری است و حرمت دارد. نشان میدهد خلاف هم آدابی دارد و حتی خلافکار هم باید یک جو وجدان داشته باشد. نشان میدهد آدمهایی هستند که در دل این سیاهی خود را از تیرگی دور بدارند. به عبارت دیگر، پایینشهر در قاب دوربین کارت هم پر از سختی و فقرو جنایت است؛ اما برای ترسیم اینها، لازم نیست سر تا پای انسانیت به لجن کشیده شود و تمام زیباییهای انسانی در آن خطه انکار گردد. وقتی شنای پروانه یا یاغی را میبینیم؛ سخت باورمان میآید آنچه میبینیم در زیر آسمان همین شهر رخ میدهد اما این فیلمها برای جلب توجه مخاطب غیر پایینشهری، پایین را لجنمال نکرده و انسان آن مناطق را تبدیل به حاجیفیروزهای سر چهارراه نمیگرداند. از این رو آثار داستانی کارت همچون مستندهایش، ارزش مردمشناسانه دارند.
قسمت اول «یاغی» یک نسخه پایلوت واقعی بود. در نسخه پایلوت، تلاش میشود چکیده و عصارهای از سریال برای مخاطب به تصویر کشیده شود. قسمت پایلوت معمولا طولانی است و پر از اتفاق، بازیگر و لوکیشن. در این قسمت فضای کلی سریال به مخاطب معرفی شده و شخصیتها مرور میشوند؛ همچنین مخاطب به خوبی با لحن داستانگویی اثر آشنا میشود، لحنی که برای جلب نظر مخاطب به اثر، قدری اغراقشده و سریعتر است. اپیزود پایلوت همچنین معمولا پایانی تکاندهنده دارد.
شخصیت اصلی داستان، پسر نوجوانی است با تنی ورزیده و صورتی بیمو که عزمی سرکوبشده و قدرتی دپو شده در نگاهش، در بغضش و حتی در امضایش احساس میشود. یک کشتیگیر خوشاستیل که در همان ابتدای قسمت اول، قلب پاکش را به ما ثابت میکند. وقتی همراه با یک گروه دل دزد، آهنآلات شهر را میدزدند و او تقاضا میکند دریچه فاضلاب را کسی ندزدد. نوجوانی با عشقی نجیب که با خواهر ناتنیاش زندگی میکند و زیر سایه عدم وجود پدر و مادر، هفتخطهای گردن کلفت پایین شهر به زندگی سادهاش جهت میدهند. جاوید پدر و مادرش را از دست داده و از قضای روزگارو با اتفاقاتی تصادفی، موفق نشده برای خود یک شناسنامه داشته باشد و کسی که شناسنامه نداشته باشد، شهروند نیست. برای او اما انگار منظور اصلی از شناسنامه داشتن و هویتمند شدن، دستیابی به همان عشق نجیب است. شناسنامه، محور اصلی قسمت اول این سریال است؛ اما جاوید هویت و شناسنامه واقعی خود را پشت گردنش حک میکند: یاغی. اگر شناسنامه محور اصلی قسمت اول این سریال است؛ کلمهای که پشت جاوید حک شده؛ محوری است برای کل این داستان.
سریال یاغی , شبکه نمایش خانگی , محمد کارت
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.