هفت‌خوان فرزندخواندگی - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 25453
  پرینتخانه » اجتماعی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : 30 تیر 1399 - 8:21 |
از دشواری‌های پذیرش سرپرستی کودک به‌رغم تغییر قوانین تا تمایل به خرید نوزاد؛

هفت‌خوان فرزندخواندگی

نمی‌توان مبهوت و متحیر از دل اتفاق‌ها گذشت، «فرزندخواندگی» هم نوعی اتفاق است که نشیب‌ها و فرازهای خاص خودش را دارد و گاهی آن‌قدر با آداب و تشریفات دشوار همراه است که متقاضی فرزند پذیری، تاب‌وتوانش را از دست می‌دهد و حس می‌کند راهی گشوده نیست، راهی به نازکی یک تار مو.
هفت‌خوان فرزندخواندگی

گروه اجتماعی – مرضیه صاحبی 
نمی‌توان مبهوت و متحیر از دل اتفاق‌ها گذشت، «فرزندخواندگی» هم نوعی اتفاق است که نشیب‌ها و فرازهای خاص خودش را دارد و گاهی آن‌قدر با آداب و تشریفات دشوار همراه است که متقاضی فرزند پذیری، تاب‌وتوانش را از دست می‌دهد و حس می‌کند راهی گشوده نیست، راهی به نازکی یک تار مو. می‌دانم در این مورد، بارها و بارها شنیده‌اید و تردید ندارم که بارها بازهم خواهید شنید و درست به همین دلیل است که فکر کردم نباید سخن بگویم اما در مقام کسی که می‌خواهد به‌قدر توانش، امید را در جان نمیراند و در انتشار همه  مطالبات سهیم باشد، سخن نگفتن، سکوت کردن و بی‌صدا ماندن جایز نیست… ظاهر داستان، پذیرش سرپرستی کودک است یا حقوقی‌تر آن، فرزندخواندگی، داستانی که شاید در بدو امر، آسان و گره‌گشا باشد، ولی کسانی که در این ماجرا افتاده‌اند مشقت‌هایش را کمتر از شیرینی‌اش نمی‌یابند. مشکل اصلی اعتماد است، دیوار خوش‌بینی میان دو طرف کوتاه است و خیلی سخت به هم اعتماد می‌کنند و با وسواس زیاد پیش می‌روند. بهزیستی البته وسواسی تراست، چون نمی‌داند زن و مردی را که برای پرورش بچه انتخاب می‌کنند تا چه حد برای او دل می‌سوزانند. 

 احتمال فسخ فرزندخواندگی در ٣ تا ٥‌درصد موارد 
حق هم دارند، کم نبوده‌اند خانواده‌هایی که برای پذیرش سرپرستی کودک به آب‌وآتش زده‌اند و خیلی زود، زودتر ازآنچه در خیالتان بگنجد، برای بازگرداندنش به بهزیستی مراجعه کرده‌اند، به بهانه «لب‌شکری بودن»یا پرجنب‌وجوش    بودن بچه   و… به‌سادگی آب خوردن به فکر فسخ فرزندخواندگی افتاده‌اند. همان‌ها که برای داشتن یک موجود ناتوان که قادر به دفاع از خود نیست، روزشماری می‌کردند. دوماه دیگر-۹ ماه و دو هفته دیگر-هشت ماه و بیست و سه روز دیگر و روی تقویم دیواری علامت می‌گذاشتند، چون فرزند را حامل موجی از امید و رضایت در روابط و احساس‌های فردی خود می‌دانستند، رضایتی در اعماق نیازهای روحی و روانی‌شان که می‌توانست نجات‌بخش خانواده‌ای در شرف ازهم‌گسیختگی باشد اما به‌یک‌باره این عطش فروکش می‌کند و عهد و پیمان‌های پیشین را زیر پا می‌گذارند. این‌که پدر و مادری به بهانه بیش‌فعالی کودک، او را بازمی‌گردانند، به‌غایت منزجرکننده است و این‌که با خودشان می‌جنگند و سعی می‌کنند، فرزندخواندگی را در پستوی تاریک ته ذهنشان محبوس کنند، باز به‌قدر کافی، خاطر را مکدر می‌کند. اما آنچه بیشتر، اسباب انزجار را فراهم می‌سازد، این است که والدین در مصاحبه‌های اولیه درباره مشکلات بغرنج و پیچیده کودک توجیه شده‌اند و شرایط را پذیرفته‌اند اما همین‌که زمزمه محبت معلم نمی‌تواند طفلان گریزپای را به مدرسه بکشاند، از سوی پدرخوانده و مادرخوانده طردشده و به خانه اولشان بازمی‌گردند و یا به سبب ناتوانی در یافتن دوست و برقراری ارتباط با همسالان و حتی بدغذا بودن از کانون گرم خانواده رانده می‌شوند. همه این‌ها مشتی بهانه هیچ و پوچ است برای این‌که خانواده‌ای رابطه والدین و فرزندی را فسخ کنند و عطایش را به لقایش ببخشند. 
سال ۹۶ چیزی در حدود ۱۶ بچه‌ای که در تهران به فرزندی پذیرفته‌شده بودند به بهزیستی برگشتند. ‌سال ۹۵ نزدیک به ۷ یا ۸ بچه. آمارهای سه سال قبل هم نشان می‌دهد، حدود ٣ تا ٥‌درصد موارد فرزندخواندگی ممکن است به فسخ بینجامد. این آمار در فرزندان بالای  پنج ‌سال بیشتر است و در نوجوانان تا ٢٥‌درصد هم می‌رسد. برای همین است که بهزیستی و قانون مثل کوه پشت کودکان بی‌سرپرست و بد سرپرست ایستاده است و این‌گونه به نظر می‌رسد که مسیر فرزندخواندگی، اگرچه نه مثل قبل اما بازهم دشواری‌های خاص خودش را دارد و باید کفش آهنی پوشید. «شیرین دولت‌آبادی» این کفش را پوشید، چون در این راه مصمم بود و سمج. 
 شاید اگر جای «شیرین» بودم، قیدش را می‌زدم. قیدِ فرزندخواندگی و ملال‌ها و مرارت‌هایش را. اما حق می‌دهم به زنی در آستانه سی‌وچندسالگی که گاهی دلهره‌ای عجیب و مجهول توی قلبش بدود و آشفتگی، مثل سنگی افتاده در آبی راکد، فکرش را درهم بریزد. دلش می‌خواهد در آپارتمان کوچکش که همکف است و کم‌نور و بَرِ خیابان، با اتاق بزرگی که پنجره‌ای ندارد و سقفش کج است و کوتاه، صدای «های و هوی» بچه بپیچد. اولین بار که فهمید هرگز نمی‌تواند مادر شود، وسعت تنهایی‌اش را شناخت و دلش فروریخت، گریه‌اش گرفت، نمی‌توانست حواسش را جمع کند، مادرش را توی دلش صدا زد و به حضور نامرئی او آویزان شد، از او کمک خواست تا احساس امنیت کند، تا چند روز   نه زنگ در را جواب داد و نه گوشی تلفن را برداشت. گیج بود و مستأصل… اول به سرش زد که تمام طلاها و اندوخته مالی‌اش را بفروشد. دکترش گفته بود، می‌تواند از طریق«رحم جایگزین» مادر شود که بهایش کم نیست و سال‌به‌سال همپای تورم، حتی جلوتر از آن پیش می‌رود،  بی‌آنکه قاعده مشخصی داشته باشد و بر اساس فرمولی منطقی به دست بیاید. قیمت رحم اجاره‌ای بیش از هر چیز تابع توافق دو طرف معامله است و به وضع مالی دو طرف بستگی دارد که تا چه اندازه باهم چانه بزنند. شیرین مانده بود بین دوراهی، می‌توانست خانه‌اش را بفروشد و خانه‌ای کوچک‌تر بخرد یا از بانک وام بگیرد، یا از قوم‌وخویش‌ها قرض کند، درها به رویش بسته نبود، آدم مصمم و بااراده‌ای بود و از بچگی در گوشش خوانده بودند، خواستن توانستن است. شیرین به نسخه «خواستن توانستن است» چسبید اما بی‌خبر بود از بازی‌های عجیب‌وغریب روزگار و نمی‌دانست، همیشه، خواستن توانستن نیست. هرچه بیشتر فکر کرد، بیشتر دلسرد شد. با خودش گفت، احتمال سوءاستفاده و توزرد درآمدن از جانب اجاره دهندگان رحم محتمل است، چون آن‌ها سواره‌اند و مشتری پیاده. تصمیم گرفت، با فرزندخواندگی، این ناکامی را دور بزند اما بعد از چندین بار مراجعه به بهزیستی و انجام آزمایش‌ها، ارائه مدارک و مشاوره‌ها، وقتی خواست دخترکی دو ساله و چشم درشت با موهای خرمایی بلند را به فرزندی بپذیرد، پسربچه‌ای ۷ ساله را به تعبیر خودش به او تحمیل کردند و در یک عبارت خشک و رسمی، علت چنین تصمیمی را سنجیدن جوانب امر و در نظر گرفتن مصالح طرفین عنوان نمودند، شاید گفتن این جمله به‌ظاهر ساده باشد اما برای شیرین مثل این بود که سطل آب سرد را روی سرش خالی کنند. 
بعدها مددکار یکی از مراکز نگهداری این کودکان، به شیرین گفته  در بعضی از بچه‌های بهزیستی، بروز      بیماری‌های خاص یا ژنتیکی منجر به معلولیت شدید ذهنی و جسمی شده و حتی ممکن است به لحاظ  فیزیکی مشکلی نداشته باشند اما به دلیل شرایطی که پشت سرنهاده‌اند، دچار اختلالاتِ دلبستگی، اختلال نافرمانی و لجبازی و تشویش فکری‌اند. بنابراین خانواده‌ها باید شناخت کاملی از مسئله فرزندخواندگی داشته باشند. شیرین پرسیده: چرا حق انتخاب ندارم؟ شاید دلم بخواهد نوزادی را به سرپرستی بپذیرم تا خودم بزرگش کنم و مراحل رشدش را با چشم‌هایم ببینم. چرا نمی‌توانم همان دخترک دو ساله را به فرزندی قبول کنم و تمام عشقی را که در نیمه‌ای از وجودم پنهان‌شده، به پایش بریزم؟ و باز همان پاسخ تکراری را شنیده که تمام جوانب امر را سنجیده‌اند و با در نظر گرفتن مصالحِ طرفین، پسربچه ۷ ساله، بهترین گزینه روی میز است، به این دلیل که شیرین، حدود ۸ سال تمام افسرده بوده و در سن ۳۸-۳۷ سالگی نمی‌تواند ارتباط عاطفی با دختری دوساله برقرار کند. 

 ۹۹ درصد متقاضیان فرزندخواندگی برای دریافت نوزاد شیرخوار درخواست می‌دهند!
اما شنیدن این حرف‌ها، آتش درونی شیرین را شعله‌ور کرد. او خوب می‌دانست که عقل و قلبش در ساخت و پرداخت تصمیم‌اش شرکتی ندارند. صدایی توی سرش می‌چرخید، «بگو نه، نترس. بگو     نه. یه‌کلمه بیشتر نیست». به نظر آسان می‌آمد، به‌ظاهر یک کلمه بیشتر نبود اما وزن و وسعت‌اش زیاد بود، خیلی زیاد و سرنوشت خودش و بچه‌ای را که می‌خواست به سرپرستی بپذیرد، به این کلمه کوچک آویزان بود. درست مثل «پریدخت» که برای پذیرش فرزندخوانده دو دل و چند دل بود، لب‌های لرزانشان را به هم‌فشار می‌داد، انگار می‌خواست کلمه نه را که پشت دندان‌های به هم فشرده‌اش می‌چرخد، توی دهان نگه‌دارد. اما پیش‌شرط‌هایی دارد که بهزیستی این پیش‌شرط‌ها را نمی‌پذیرد. مثلاپریدخت، ۴۰‌ساله است و همسرش۵٠ ساله، مشاوران مختلف در مراکز ناباروری او را به داشتن فرزندخوانده تشویق کرده‌اند اما عواقب این تصمیم کم نیست و ممکن است هرکسی را پشیمان کند. «پریدخت»، دوست دارد فرزندخوانده‌اش، نوزاد باشد اما ۹۹ درصد متقاضیان فرزندخواندگی، برای دریافت نوزاد شیرخوار درخواست می‌دهند و از طرفی مسئول بهزیستی به‌محض شنیدن خواسته‌های پریدخت، آب پاکی را روی دستش ریخته، این‌که او سن و سالش بالاست و نمی‌تواند نوزادی را به فرزندی قبول کند و «پریدخت»، میخکوب بر سر جایش می‌ایستد، چون ذهنش قادر به درک این مسئله نیست و دستی نامرئی قلبش را می‌فشارد. به خانه‌برمی گردد و روی تخت دراز  می‌کشد و به همان حال می‌ماند. نه می‌تواند حرفی بزند، نه دلش می‌خواهد چیزی بخورد یا بنوشد، لحظه‌به‌لحظه آن دیدار و حرف‌های مسئول بهزیستی مثل فیلمی با دور آهسته در ذهنش تکرار می‌شود. فیلمی ناتمام….  
چند روز که می‌گذرد، بر روی فرزندخواندگی خط می‌کشد. چون کارش منطق ندارد و برخاسته از اضطرابی پنهان است. به خیال خودش، این گره کور با دندان هم باز نمی‌شود اما دلالان نوزاد کم نیستند یا  زنان آسیب‌دیده‌ای که، ریشه عواطف و احساسات را خشکانده‌اند و دلشان برای تکان خوردن‌های جنین و شنیدن صدای قلبش، غنج نمی‌رود و حتی برای حفظ  درآمد خود به افسردگی‌های پس از زایمان هم تن نمی‌دهند… دلال‌ها این‌کاره‌اند. آنان حلقه وصل‌اند و با تعیین نرخ، قرارداد می‌نویسند و از امکانات تلگرام، اینستاگرام و آگهی‌های ریزودرشت اینترنتی برای جذب مشتری استفاده‌ می‌کنند. اغلب آن‌ها در این تجارت نان‌وآب‌دار، باتجربه‌اند. مدتی برای متخصصان زنان و زایمان کارکرده‌اند، یا مادر جایگزین بوده‌اند و چم‌وخم کار دستشان آمده و نوزادانی که توسط مادران معتاد و کارتن‌خواب متولد می‌شوند را با پرداخت یک یا چند میلیون به‌سادگی آب خوردن به چنگ می‌آورند. دلال‌ها اولین پیش‌قسط را با پرداخت مخارج بیمارستانِ زنان باردار می‌پردازند. چندان هم عجیب نیست، هستند کسانی که حاضرند برای ذره‌ای مواد بیشتر و بساط پر دودتر، فرزند خود را به بهایی مُفت بفروشند. بعد هم دلال بی چک‌وچانه، بچه را با دریافت ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون، دودستی تقدیم مادر عجولی می‌کند که تاب و تحملِ شرط و شروط بهزیستی برای پذیرش سرپرستی کودک را ندارد. 
هرچقدر سن کودک پایین‌تر باشد، قیمتش بالاتر می‌رود، به مذاق‌ها خوش نمی‌آید اما خرید نوزادی که هنوز به دنیا نیامده ۳۰ تا ۴۰ میلیون تومان آب می‌خورد. دلال‌ها دولاپهنا حساب  می‌کنند و بچه را با شناسنامه سفید تحویل می‌دهند، آشنا هم دارند که اسم زن و مرد خریدار را در شناسنامه وارد کنند. اصلا زن‌هایی هستند که هدفدار باردار می‌شوند و در چهار، پنج‌ماهگی که جنسیت نوزاد مشخص شد، آن را به خانواده‌ها می‌فروشند و کودک زیر نظر خریدار در بیمارستان به دنیا می‌آید. حتی خانواده‌ها با بیمارستان‌های خصوصی زدوبند می‌کنند و بعدازآن که کودک به دنیا آمد، نام مادر جعلی به‌جای مادر اصلی در اوراق هویتی ثبت می‌شود. به همین راحتی! اما اتخاذ چنین تصمیماتی، آدمی را به وحشت می‌اندازد. حتی اگر خرید و فروشی هم در کار نباشد، وقتی واگذاری بر مبنای قانون نباشد جرم است، بنابراین بهزیستی باید شرایط واگذاری سرپرستی کودکان را تسهیل کند و بوروکراسی‌های بغرنج را کنار بگذارد. 
«بر اساس آمار سازمان بهزیستی ۲۶ هزار فرزند بی‌سرپرست و بد سرپرست تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار دارند که از این تعداد ۱۰ هزار نفر در مراکز این سازمان نگهداری شده و بقیه نیز در خانواده‌های جایگزین هستند. این در حالی است که تعداد متقاضیان فرزندخواندگی چند برابر کودکانی است که به فرزندی سپرده می‌شوند» و با یک حساب سرانگشتی درمی‌یابیم که تقاضا برای دریافت کودک به‌مراتب بیش از تعداد کودکان قابل‌واگذاری به خانواده‌هاست. از سوی دیگر فرآیند اجرايی فرزندخواندگی مستلزم هماهنگی‌هایی بین سازمان بهزیستی، اداره سرپرستی قوه قضائیه، نیروی انتظامی، مراکز درمان ناباروری و سازمان پزشکی قانونی و … است که همه این‌ها به‌اضافه فهرست طولانی انتظار برای دریافت کودک، فرآیند فرزند پذیری را برای متقاضیان فرزندخواندگی، به‌طور طبیعی، طولانی و زمانبر می‌کند بنابراین کم نیستند آدم‌هایی که سال‌هاست نتوانسته‌اند از سد بهزیستی بگذرند و مطابق برآوردهای آماری، سالانه هزار و ۵۰۰ کودک ساکن در مراکز شبانه‌روزی‌های این سازمان به‌عنوان فرزندخوانده واگذار می‌شوند درحالی‌که به ازای هر کودک قابل‌واگذاری در این مراکز ۷ خانواده متقاضی فرزندخواندگی وجود دارد و از سوی دیگر، متقاضیان پذیرش سرپرستی کودک عمدتا خواهان فرزند دختر و نوزاد و کودکان زیر ۳ سال هستند درصورتی‌که اگر زوجین درخواست فرزندخواندگی برای کودکانی باسن بالاتر را داشته باشند، روند کار سریع‌تر خواهد بود. دخترانی که از سوی قوه قضائیه وارد بهزیستی می‌شوند از تعداد پسران کمتر است و به همین علت متقاضیان سرپرستی کودک، تمایل دارند سر از بازار سیاه دربیاورند و مطابق با ایده آل‌های ذهنی‌شان، نوزادی دختر را در صحت و سلامتی کامل و یا کودکی زیر ۳ سال را به بهایی گزاف از دلال‌ها بخرند.  
گرچه شرایط پذیرش فرزند از بهزیستی، نسبت به گذشته تسهیل شده، اما همچنان پیمودن این مسیر دشوار است. قانون پیشین فرزندخواندگی مصوب سال ۱۳۵۳ بود که اوایل دهه۸۰ تیمی متشکل از سازمان بهزیستی، قوه قضائیه و سایر دستگاه‌های ذیربط نسبت به تدوین لایحه اصلاحی آن اقدام کردند. در سال ۸۳ این قانون اصلاح و لایحه اصلاحی آن تقدیم مجلس شد اما بعد از گذشت حدودا یک دهه در سال ۹۲ قانون «حمایت از کودکان بی‌سرپرست و بد سرپرست» به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید.
قانون مصوب سال ۵۳ در زمان خودش قانون خوبی بود اما در طی زمان دیگر پاسخگوی نیازهای روز نبود به همین دلیل قانون جدید در ۳۶ ماده و ۱۷ تبصره به مجلس تقدیم شد و پس از تصویب برای اجرایی شدن به دستگاه‌ها ابلاغ شد.
طبق قانون، کودکانی به فرزندی سپرده خواهند شد که والدین یا جد پدری آن‌ها، شناخته‌شده نباشد. از طرف دیگر، این کودکان باید تحت سرپرستی سازمان بهزیستی قرارگرفته باشند، به عبارتی قبل از سپردن کودکان به فرزندی، این کودکان باید از طریق مراجع قضائی در اختیار سازمان بهزیستی قرار گیرند و مهم‌تر این‌که این کودکان باید به خانواده‌هایی سپرده شوند که قانون تعیین کرده است.

 نگاهی به مهم‌ترین شروط فرزندخواندگی
بر اساس قانون جدید فرزندخواندگی، پس از بررسی اموال و دارایی‌های خانواده متقاضی و با توجه به شرایط خانواده، قاضی حکم می‌دهد که چه اموالی به فرزندخوانده برسد اما در قانون قدیم درصدی از اموال به اسم کودک می‌شد که این در قانون جدید حذف‌شده و به قاضی سپرده‌شده است. پس‌ازاین‌که قاضی حکم واگذاری فرزند را صادر کرد، کودک به مدت ۶ ماه آزمایشی نزد والدین می‌رود و درصورتی‌که پذیرش و ارتباط از هر دو طرف صورت گیرد و مشکلی ایجاد نشود، حکم دائمی از سوی قاضی صادر می‌شود. در برخی موارد نیز به دلایل مختلف کودک مجددا به بهزیستی برگردانده می‌شود که در این صورت بعضی از کودکان دچار افسردگی یا بی‌قراری می‌شوند به همین دلیل است که روند واگذاری کمی طولانی است تا این‌گونه مشکلات رخ ندهد. پیش از آن تنها زنان و مردانی که نمی‌توانستند صاحب فرزند شوند، توانایی اخذ سرپرستی کودکان حاضر در مراکز بهزیستی را داشتنداما بر اساس ماده پنج قانون جدید کسانی که پنج سال از تاریخ ازدواج آنها گذشته باشد و از این ازدواج صاحب فرزند نشده باشند مشروط به آنکه حداقل یکی از زوجین بیش از ۳۰ سال داشته باشد، زوجینی که دارای فرزند بوده مشروط به آنکه حداقل یکی از آنها بیش از ۳۰ سال سن داشته باشد و همچنین دختران و زنان بدون همسر در صورتیکه حداقل ۳۰ سال سن داشته باشند. می‌توانند سرپرستی کودکان و نوجوانان حاضر در مراکز بهزیستی را بر عهده بگیرند. ایرانیان خارج از کشور نیز می‌توانند در صورت داشتن شرایط لازم با مراجعه به بهزیستی، کودکی را تحت سرپرستی خود بگیرند. متقاضیان کمتر از ۵۰ سال، در اولویت هستند. با افزایش سن بیشتر از ۵۰ سال احتمال واگذاری فرزندخواندگی کمتر می‌شود. متقاضیان باید محکومیت کیفری نداشته باشند و دارای تمکن مالی باشند.
«حبیب‌الله مسعودی فرید»، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی این شروط را منطقی می‌داند و در گفت‌وگو با« رسالت»، تأيید نمی‌کند که مسیر فرزندخواندگی آن‌قدر دشوار باشد که خانواده‌ها ترجیح بدهند، نوزادی را بخرند! 
«مسعودی فرید» از اهمیت فرزندخواندگی می‌گوید و تأکید می‌کند، نه‌تنها در کشور ما بلکه در سایر کشورهای جهان هم ملاحظات و دقت‌های خاصی وجود دارد، چون این بچه‌ها تجربیات عجیبی داشته‌اند و باید دارای شرایط زیستی مناسبی باشند تا روحیه و عواطفشان لطمه و آسیب نبیند. به همین علت در کشورهای پیشرفته، سابقه مالیاتی خانواده‌های فرزند پذیر را بررسی می‌کنند تا ببینند چقدر تابع قوانین هستند و حتی خصوصیات رفتاری آن‌ها را مورد تحلیل و واکاوی قرار می‌دهند، در کشور ما، قانون سال ۹۲ نسبت به قانون سال ۵۳ بهتر است و اقدامات تسهیل گرانِه‌ای را انجام داده تا مسیر فرزندخواندگی راحت‌تر شود. در قانون قبلی، نمی‌توانستیم بچه‌هایی که دارای پدر و مادر هستند را به‌عنوان فرزندخوانده واگذار کنیم و تنها درصورتی‌که والدین نداشتند یا والدینشان مشخص نبود، این واگذاری انجام می‌گرفت،  اما مطابق قانون سال ۹۲ اگر صلاحیت حضانت پدر و مادری از سوی قاضی تأيید شود، می‌توانند بچه‌هایی که دارای والدین هستند را هم به‌عنوان فرزندخوانده بپذیرند. یا برمبنای قانون سال ۵۳ فقط کسانی  توانایی اخذ سرپرستی کودکان حاضر در مراکز بهزیستی را داشتند که صاحب فرزند نبودند اما در قانون جدید به زوجینی که فرزند دارند و خانم‌های مجرد بالای ۳۰ سال هم فرزند دختر داده می‌شود و سالانه سرپرستی حدود ۱۴۰ یا ۱۵۰ دختر به خانم‌های مجرد بالای ۳۰ سال اعطا   می‌شود. یا در قانون قبل فقط کودکان زیر ۱۲ سال می‌توانستند به‌عنوان فرزندخوانده واگذار شوند اما در حال حاضر قانون تا ۱۶ سالگی این اجازه را داده و از طرفی روش‌های درمان ناباروری هم در کشور پیشرفته‌تر شده و در بحث سیاست‌های جمعیتی، اقدامات پزشکی برای درمان ناباروری پوشش داده می‌شود و به‌رغم این مسئله، متقاضیان می‌توانند برای فرزندخواندگی اقدام کنند و نیازی به طی کردن مسیرهای غیرقانونی نیست. خرید نوزاد که هیچ، حتی پیدا کردن بچه و نگه‌داشتن آن جرم است و باید در اولین فرصت هرکس به هر طریقی کودکی را پیدا کرد، به محاکم قضائی و انتظامی اطلاع بدهد، ضمن این‌که نوزادی هم که خریدوفروش می‌شود، مشخص نیست چه سرنوشتی داشته باشد و آیا سالم هست یا نیست. چون پنهانی انجام می‌شود و نظارت قانونی و قابلیت رهگیری وجود ندارد.
«مسعودی فرید» ادعای برخی مبنی بر سختگیری بهزیستی در واگذاری فرزند را نمی‌پذیرد و طی کردن روال قانونی و دقت و حساسیت را به معنای مانع‌تراشی نمی‌داند: «به فرض هم که این مجموعه سختگیری بکند، بازهم دلیل نمی‌شود که عده‌ای بی‌توجه به قوانین، تخلف کرده و فرزندی را خریداری بکنند. از سوی دیگر، بهزیستی دردادن فرزند به خانواده‌های متقاضی، دقت و حساسیت به خرج می‌دهد، چون منطق حکم می‌کند بهترین خانواده را برای این فرزندان انتخاب بکند، بر همین اساس متقاضیان، باید دارای عدم سوءپیشینه و اعتیاد و بیماری‌های صعب‌العلاج باشند و یا سنین بالا نباشند، چون در این صورت نمی‌توانند، مسائل عاطفی و خواسته‌ها و نیازهای فرزند را درک کنند. این شرایط را ممکن است برخی افراد نداشته باشند اما نکته مهم‌تر آن است که برخی خانواده‌ها تمایل دارند، فرزند نوزاد داشته باشند، درحالی‌که تعداد نوزادان بسیار کم است و این باعث شده متقاضیان دو یا سه سال در نوبت بمانند. درحالی‌که اگر متقاضی کودکان ۵ یا ۶ ساله باشند، با توجه به بررسی‌های لازم در مورد تمکن مالی و نداشتن بیماری‌های صعب‌العلاج و سوءپیشینه و سلامت روان و غیره می‌توانند، کودکی را در اسرع وقت به فرزندخواندگی بپذیرند. به‌تازگی برای اقدام به فرزندخواندگی سامانه‌ای ایجادشده، این سامانه هم‌اکنون در تهران و بعضی از شهرستان‌ها فعال‌شده است. برای گرفتن فرزندخوانده باید مراحل ثبت‌نام در سامانه و تشکیل پرونده در بهزیستی ستاد شهرستان محل زندگی، جلسه با مشاور بهزیستی، گواهی عدم سوءپیشینه و عدم اعتیاد، بازدید مددکار بهزیستی، معرفی کودک، تکمیل پرونده و طرح در کمیسیون، صدور حکم سرپرستی موقت و صدور حکم سرپرستی دائم و حکم صدور شناسنامه طی شود. به‌طورکلی در سیستم بهزیستی، دسترسی خانواده‌ها تسهیل شده و متقاضیان می‌توانند مدارکشان را از طریق سیستم بارگذاری کنند، چون فرآیندها اصلاح و بوروکراسی کمتر شده و زمان انتظار خانواده‌ها به حداقل زمان ممکن رسیده است.»
معاون امور اجتماعی بهزیستی دلیل طولانی شدن انتظار خانواده‌ها برای فرزندخواندگی را مربوط به تقاضای آنان می‌داند، چون ۶۰ درصد خانواده‌ها متقاضی دختر و ۴۰ تا ۴۵ درصد متقاضی پسر هستند و اغلب تمایل دارند، نوزاد یا کودکی زیردو سال را به فرزندی بپذیرند. درحالی‌که تعداد این کودکان در بهزیستی زیاد نیست و بعضا، متقاضیان ۵۰ ساله هستند و به‌رغم سن بالا، می‌خواهند کودکی زیر دو  سال داشته باشند که چنین مسئله‌ای به دلیل شکاف بین نسلی ممکن نیست.قاعدتا باید این کودکان به خانواده‌هایی سپرده شوند که سن کمتری دارند. چه خوب است که این موضوع در بین متقاضیان فرهنگ‌سازی شود، این‌که داشتن کودک ۶ یا ۷ سال هم ایرادی ندارد و اتفاقا سریع‌تر هم می‌توانند، صاحب فرزند شده و سال‌ها در لیست انتظار نمانند. این نکته را هم نباید فراموش کرد که حتما نباید خانواده‌ها، نوزادی را به فرزندخواندگی بپذیرند. این باور غلط است، چون درهرصورت فرقی ندارد و بچه‌هایی که نوزاد نیستند و در سنین بالای  دو سال قرار دارند، مهربان و باعاطفه‌اند.

 بهزیستی به دنبال تحمیل کودکان بیمار به خانواده‌های متقاضی نیست
این‌که خانواده‌ای، کودکی را به فرزندی بپذیرند و بعد دوباره به بهزیستی تحویل بدهند، اتفاقی بسیار نادر است که «مسعودی فرید» فقط یک درصد احتمال آن را می‌دهد و این راهم می‌گوید که خانواده‌ها پیش از فرزندخواندگی حتما باید به مشاور و روانشناس مراجعه کنند تا مشخص شود به چه میزان هریک از زوجین تمایل دارند، صاحب فرزندخوانده باشند. اما «مسعودی فرید» در مورد شائبه واگذاری کودکان بیمار از سوی بهزیستی، این سخن را صحیح نمی‌داند: «چون در بعضی مواقع کودک بیمار است و در سال‌های ابتدایی زندگی‌اش مشخص نیست و بعدها بیماری بروز می‌کند، بااین‌حال، خانواده‌ها سالانه۱۵۰ یا ۱۶۰ کودک بیمار یا دارای معلولیت‌های سخت را به‌رغم آگاهی از این مسئله به‌عنوان فرزندخوانده می‌پذیرند. البته خانواده‌هایی هم هستند که بعد از قبول سرپرستی کودک، به دلیل بیماری، او را به بهزیستی بازگردانده‌اند، بر همین اساس متقاضیان باید این آگاهی‌ها و پیش‌بینی‌پذیری را از ابتدا داشته باشند، چون اگر کودکی چند سال در یک خانواده زندگی کند و بعد طردشده و به بهزیستی برگردد، ضربات روحی شدیدی را متحمل می‌شود. ضمن این‌که برخی از بیماری‌های کودکان قابل‌درمان است، مثل شکاف کام و یا حتی جراحی قلب که مسئله حادی را به وجود نمی‌آورد و خانواده‌هایی هستند که از همان ابتدا، به علت بیماری از پذیرش سرپرستی کودک سرباز نمی‌زنند و بعد پشیمان شده و همان کودک را به فرزندخواندگی می‌پذیرند و برای مداوا کردن، هزینه می‌کنند. این راهم باید در نظر داشت که کودکِ دارای معلولیت و بیماری، گناهی نکرده و می‌تواند خانواده داشته باشد و بهزیستی هم به دنبال تحمیل این کودکان به خانواده‌ها نیست، چون آن‌ها باید به این مسئله راغب باشند تا انگیزه برای مراقبت از کودک را در خود احساس کنند.»
معاون امور اجتماعی بهزیستی به موارد خاصی هم اشاره دارد، این‌که گاهی خانواده‌ها، از کودک سالم به‌عنوان تنها گزینه روی میزنام می‌برند اما کمی بعد تصمیم می‌گیرند، کودکی معلول را به فرزندی قبول کنند، مثلا پزشکی که چند سال پیش در یک اقدام خداپسندانه، دختری «پا چنبری» را عمل کرد و بعد از برقراری ارتباط عاطفی، او را به فرزندخواندگی پذیرفت. درواقع شعار بهزیستی همین است، این‌که جای کودک در خانواده است و بر همین اساس، خانواده‌ای که دارای صلاحیت‌های لازم هستند برای سرپرستی کودک انتخاب می‌شوند و «مسعودی فرید» به آمارهایی استناد می‌کند که نشانگر تمرکز بهزیستی بر مسئله فرزندخواندگی است: « در پیش از انقلاب، با جمعیت ۳۵ میلیون نفری، بین ۱۲ تا ۱۶ هزار کودک در مراکز شبانه‌روزی بودند اما این رقم در حال حاضر با ۸۰ تا ۸۳ میلیون جمعیت در ۶۶۰ مرکز، به ۱۰ هزار کودک کاهش‌یافته، به این دلیل که بر روی مسئله فرزندخواندگی تمرکز شده و سالانه به‌طور متوسط  بیش از ۱۵۰۰ کودک به‌عنوان فرزندخوانده پذیرفته می‌شوند و تعداد متوسط کودکان در مراکز بالای ۳ سال به‌غیراز شیرخوارگاه‌ها و کلانشهرها، حدود ۱۱ تاست. بنابراین بهزیستی فرآیند را تسهیل و تسریع کرده است.»

نویسنده : گروه اجتماعی - مرضیه صاحبی |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای هفت‌خوان فرزندخواندگی بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.