ناکامی در مدیریت محیط زیست
مرضیه صاحبی
دبیر گروه اجتماعی
ناگهان چه زود دیر شد برای قرار و مدارهای ۸ سال پیش و برای دولتی که فقط در انتخاب شعارهایش خوش سلیقه بود و خود را مدافع محیط زیست معرفی می کرد اما حواسش نبود دارد توقعات را بالا می برد و نگاهها را به سوی ساختمان پردیسان می چرخاند. حواسش نبود فردی را به ریاست این سازمان برگمارده که کارنامه جالبی در حوزه محیطزیست و منابع طبیعی ندارد، مردی که زراعت خوانده و باید برای تصمیماتش سرتکان داد. این دولت حواسش نبود اگر همانند سبک و سیاق گذشتگان، محیط زیست را به چشم حیات خلوت ببیند، مدال برداشت بیرویه آب از منابع زیرزمینی را به گردن می آویزد و رکوردی جهانی را به ثبت می رساند و در حوزه مرگ تالابها، رکوردی تاریخی را کسب می کند. دولتی که با تدبیر و امید و کلید طلایی آمد، رفتارهای توسعهطلبانه و ناپایدار و پروژههای فاقد ارزیابی زیستمحیطی را به رسمیت شناخت و این عرصه را موی دماغ توسعه دید. در سرزمینی که میانگین بارشهای آسمانی یکسوم کمتر از میانگین جهانی است، زل زدن به آسمان یا بهره برداری بیشتر از منابع زیرزمینی، راهبردی نابخردانه است و چیدمانی هم که دولت برای توسعه برگزید متناسب با واقعیتهای اکولوژیکی این سرزمین نبود، بنابراین بحران آبی امروز، حاصل همین نوع رفتارهاست و به رغم وعده عیسی کلانتری برای بهبود منابع آب کشور، سوء مدیریت ها ما را به این نقطه رسانده است.
اگرچه سهمی را برای جبر جغرافیایی هم باید قائل شد و از دیرباز در بر پاشنه خشکسالی و کم بارشی چرخیده است، اما در هیچ برهه ای تا به این حد اسفبار، بحران و فلاکت آبی گریبانگیرمان نشده بود. فلاکت آبی یعنی هرقدر جلوتر می رویم به لحاظ منابع آبی ورشکسته تر می شویم و این وضعیت فعلی ماست و علت اصلی آن به مدیریت آب بازمی گردد که بسیار پرغلط بوده و وقتی موضوعی به غایت مهم به درستی مدیریت نمی شود، صورت مسئله بسیار پیچیده خواهد شد و از بد ماجرا، تقریبا هیچ یک از سیاستمداران نیز به درستی به این واقعه نپرداخته اند و همواره از محیط طبیعی برای مقاصد رانت جویی بهرههای فراوان برده اند و حتی اکنون نیز تمام شعارهایی که از سوی نامزدها ارائه شده ، مربوط به اقتصاد و اشتغال است و رنگ و بوی مدیریت طبیعت و منابع آب ندارد و با عدم دور اندیشی و سیاستگذاری کنونی، قابلیت این را داریم که از بحران آب به فاجعه آب برسیم و تصور کارشناسانی مثل «مسعود امیرزاده» این است که اگر سیاستهای دولت بعدی برهمین اسلوب پایه ریزی شود، کشور در حوزه محیط زیست از مرز بحران به مرز فاجعه خواهد رسید.
دولت آینده حرمت طبیعت را نگه دارد
«مسعود امیرزاده» از کارشناسان و فعالان محیط زیست راه چاره دولت آینده را با ارائه چند راهکار کوتاه مدت تشریح می کند و در گفت و گو با «ما» می گوید: « اولین منبعی که در سطح جهان، آب را تولید می کند، طبیعت است. وقتی باران از آسمان می بارد، اگر خاک و پوشش گیاهی سالم باشد، امکان جریان پیدا کردن و نفوذ آب و توازن آبهای سطحی زیرزمینی فراهم می شود. اما اگر خاک و پوشش گیاهی ناسالم باشد، هر مقدار هم که باران ببارد، تبدیل به سیلاب های بنیان افکن خواهد شد. همین طبیعت که آب را تولید می کند، خودش مصرف کننده است. نمی شود طبیعت را از آب محروم کنیم و توقع داشته باشیم که در درازمدت برای ما آب تولید کند. مشکل این است که منابع طبیعی از رودخانه ها و تالابها و دشتها علیرغم اینکه خود تولید کننده آب اند اما کامشان تشنه است، نخستین کاری که باید انجام داد، برطرف کردن نیازهای آبی طبیعت است. تا رودخانهها مسیر طبیعی خود را طی نکنند و از آبخیز و آبریز، به آن پایاب طبیعی نرسند و امکان نفوذ آب در دشتها و تالابها فراهم نباشد، عملا با چرخه ای مواجه خواهیم بود که بخشی از مسیرش را قطع کرده اند. لذا کوتاه مدت ترین راه برای دولت آینده این است که حرمت طبیعت را نگه دارد و سرمایه طبیعی آب را به رسمیت بشناسد و اجازه دهد طبیعت که خود تولید کننده آب است، از آن استفاده کند. راهکار دوم این است که پروژههای اقتصادی و اشتغال مخرب را تعطیل کند. ما از نظر جغرافیایی در سرزمینی زیست می کنیم که ستونهایش کوهها هستند و اگر می بینیم اندک آبی در کشور موجود است و در منطقه ای که از نظر جغرافیایی مناسب نیست، رودخانهها جاری اند، به برکت کوههای ماست و باید آنها را حفظ کنیم.»
کوبیدن بر طبل سدسازی
معمولا دولت ها و سیاستمداران وقتی پای محیط زیست در میان است، دست روی دست می گذارند، شاید مصائب این عرصه آنقدر در نظر آنها بزرگ است که فکر نمی کنند قابل حل باشد، بنابراین ناچارند به انکار روی بیاورند و یا می خواهند بخشی از جامعه که منافعشان در همین انکارها نهفته است را اقناع کنند و برهمین اساس به سیاست انکار وضع موجود روی می آورند. اما «مسعود امیرزاده» «بر پذیرش واقعیت ها و دلجویی از طبیعت تأکید می کند»، طبیعت بیمارمان نیاز به تیمار دارد و امیرزاده امیدوار است در «درازمدت طبیعتی که ترمیم یافته، بتواند آن وضعیت خوب گذشته را پیدا کند» و از همه مهمتر، پذیرش است باید بپذیریم که به اندازه گلیم مان، پایمان را دراز کنیم. در سرزمینی که متوسط بارشها کمتر از میانگین جهانی است، ریخت و پاشهای آبی هم باید بسیار کمتر از متوسط جهانی باشد و شعارهای پوپولیستی-اقتصادی که به بهای تخریب بنیان های طبیعت تمام می شود را باید متوقف کرد. این شعارها بارها مطرح شده و دولت یازدهم تا حد کمی به حفظ محیط زیست و تولید آب و حفظ منابع آبی کشور تمایل پیدا کرد اما دولت دوازدهم نه تنها به حفظ محیط زیست کمک نکرد بلکه گوی سبقت را به لحاظ ناکارآمدی از دولتهای پیشین هم ربود. «مسعود امیرزاده» بیان می کند که «همواره دولتها در دور دوم فعالیت خود، مخرب تر و هجومی تر با محیط زیست رفتار کرده اند؛ در دولت یازدهم، حمید چیت چیان- وزیر وقت نیرو اقرار کرد سدسازی های ما افراطی بوده است اما باز هم جریان سدسازی در دور دوم این دولت ادامه یافت که نشان می دهد اقرار به اشتباه و اظهار ندامت ها، تغییری در سیاستها ایجاد نمی کند.»
آنهایی که مبتکر و سازنده سدهای نوین در دنیا بوده اند، سالهاست روند تخریب سدها را آغاز کرده و دریافته اند با احداث این سازهها، تعادلات سرزمینی را برهم می زنند و تعارضات اجتماعی شکل می گیرد؛ حیرت آور است که زیست محیطیترین دولت ایران، کارنامه سدسازی سایر کشورها را پیش رو دارد اما بازهم بر این طبل می کوبد و حیرت آور است که زیست محیطی ترین دولت، تمام افتخارش در افتتاح پروژههای سدسازی خلاصه می شود، این بدان معناست که ما از واقعیت های به روز جهانی، فرسنگها فاصله داریم و نسبت به شناخت ظرفیتهای سرزمینیمان مقهور و مجهوریم و همین تفکر است که سبب شده آب را منبعی لایزال بدانیم و با حفر چاههای زیرزمینی، دلمان خوش باشد به اینکه در دشتی، روبان اراضی زیرکشت را افتتاح کرده ایم. این ها غرورآفرین نیست و دستاوردی هم به شمار نمی رود.
برخی پروژهها از نظر ذهنی قانع کننده است و سیاستمداری که در مسند وزارت نیرو قرار می گیرد، به جای آنکه مدیریت بهتری از او طلب کنند که از جنس بلوک و سیمان نباشد، این ذهنیت را در او به وجود می آورند که باید کاری قابل رویت را به سرانجام برساند و این کار را در قالب پروژههای عینی تعریف می کنند. اشتباهی که در جامعه رایج است و گاهی مجالس ما که باید محل قانونگذاری باشند، محل حلال کردن پروژهها هستند و نمایندگان به خاطر فشاری که به وزرا می آورند، آنان را مجبور به سدسازی های نابهجا می کنند. فشار شرکتهای پیمانکاری که قدرت کمی هم ندارند را نباید از نظر دور داشت. این ها به ظاهر پیمانکارند اما در عمل سفارش دهنده پروژههای مختلف اند و توسعه پایدار در دستور کار آنان نیست، چرا که فاقد سواد محیط زیستی و فهم بومشناختی اند.
رئیس دولت سیزدهم زخمهای محیط زیست را ترمیم کند
تخریبهای محیط زیستی برآمده از توسعه ناپایدار است. همانند پروژههای راهسازی، پتروشیمی و فولاد و حتی خطوط انتقال گاز و نفت که همه دارای عوارض نامطلوب محیط زیستی است و به ساختار طبیعت و پایانه منابع آب لطمه می زند و در دولت یازدهم و دوازدهم پیگیری شده، البته دستکم در این دوره، سیاستمداران ما در کلام از محیط زیست دفاع کردند اما دلمشغولی عمده «مسعود امیرزاده» بیان شعارهای پوپولیستی است که در تعارض با منافع محیط زیست قرار دارد، «وقتی کاندیدایی می گوید برای ۵۰۰ میلیون نفر در کشور، غذا تولید می کنم، باید بر این امر واقف باشد که تولید مواد غذایی در کشور ما برای جمعیت فعلی و با منابع آب فعلی ممکن نیست، چطور امکان دارد بدون محاسبه و در نظر گرفتن توان طبیعت، سفارش ۵۰۰ میلیون غذا بدهیم؟» این وعده ها اصالت نداشته و قرین به واقع نیست و شعار خودکفایی در عرصه کشاورزی هم باید مبتنی بر محاسبات درست باشد. این فعال محیط زیست نمی خواهد بخش کشاورزی را محکوم کرده و بگوید تولید غذا و محصول در کشور باید متوقف شود اما معتقد است، جنس شعارها متناسب با منابع آبی نیست.
نمی توانیم به بهای نابود کردن آبخوان های کشور، منابع غذایی تولید کنیم، با این اقدام آبخوانها را که سرمایه کشور است، نابود می کنیم و با این نابودی عملا امکان دسترسی به آب نخواهیم داشت بنابراین انتظارمان از رئیس جمهور آینده این است که زخم های محیط زیست را به رسمت بشناسد و نخستین اولویتش ترمیم این زخم ها و سپس استفاده از محیط طبیعی باشد. مرهم جراحت ها در نخستین گام، مدیریت تقاضا و مصرف آب و استفاده ۴۰ درصدی از منابع آب تجدیدپذیر است. همین دو راهکار به اذعان «مسعود امیرزاده»، بسیار می تواند
در کاهش بحران آب در کوتاه مدت موثر باشد: «وقتی گفته می شود فقط در۲۰ تا ۴۰ درصد باقی مانده در سفره های آبی حق دخل و تصرف داریم، به این خاطر است که ۶۰ تا۸۰ درصد باقی مانده را باید آزاد کرد. این میزان سهم طبیعت است و طبیعت به عنوان تولیدکننده آب باید تغذیه شود و بعد توقع داشته باشیم در دوره بعد، آب تولید کند. یکی از راه های ترمیم طبیعت که دولت آینده باید آن را مدنظر قرار دهد، همین است که ۶۰ درصد آب را در اختیار صاحب آن و کارخانه تولیدکننده که طبیعت است بگذارد تا امکان بازتولید آب فراهم باشد، چرا که با تخطی از این مسئله باید هزینه بپردازند.»
طبق آماری که کارشناسان ارائه کرده اند، ۸۰ درصد آب های زیرزمینی را به دلیل مدیریت ناصحیح دولت های گذشته از دست داده ایم و یکی از نشانه های آن، فرونشست ها و فروچاله هایی است که ارتفاع آنها به حدود ۵۰ تا ۶۰ سانت
می رسد و ۱۶ برابر خط قرمز بحران است که به دلیل دست اندازی در قوانین آب و خاک و هوا رخ داده و دولتها متوجه نبوده اند
چگونه باید مدیریت کنند تا آب ما به صورت پایدار باقی بماند.
پروژه های انتقال آب، تیشه به ریشه این سرزمین
کج روی های زیست محیطی تمامی ندارد و آنقدر بی شمار است که حسابش از دستمان در رفته و فقط هم به برداشت بی رویه از منابع آب زیرزمینی و چند مسئله ریز و درشت دیگر منتهی نمی شود.
می توان از انتقال آب نام برد که مسبب بیماری خاک و هجرت مردم از روستاهایی شده که روزی روزگاری چشم و چراغ این مملکت بوده اند. برآیند انتقال نابجای آب از یک نقطه به نقطه دیگر، سراسر خسارت بوده؛ سرمایه های ارزشمند و بی بدیل اجتماعی در حوزه های اقتصاد کشاورزی آواره شده اند و در حاشیه شهرهای بزرگ زیست می کنند و با دست خودمان تیشه به ریشه این سرزمین زده ایم. اکوسیستم منطقه را به هم ریخته ایم و ۸۰ درصد از تالابها و دریاچه ها و رودها را خشکانده ایم، به بهای آنکه یک منطقه را برجسته تر کنیم، آن هم بسیار بالاتر از ظرفیت اقلیمی این نقطه جغرافیایی. انتقال آب از حوضه های زاگرس مرکزی در چهارمحال بختیاری، به شهرهایی مثل یزد و اصفهان و خوزستان موجب شده در بالادست که منشاء اصلی حوضه های آبخیزند، مردم به دلیل عدم اختصاص آب کافی، برای گذران زندگی به جنگلها دست درازی کرده و با قطع درختان و تبدیل آنها به زغال، از این راه معیشت خود را تامین کنند که پیامد عدم مطالعه صحیح است و از سوی دیگر، آبی را که از خلیج فارس به حوضه های داخلی انتقال می دهند، هزینه بسیار گزافی دارد تا پمپاژ و شیرین کنند و به مقصد مورد نظر برسانند، مثل آنچه در کرمان اتفاق افتاده است و جز تخریب سرزمین و انتقال بحران از یک نقطه به نقطه دیگر، حاصلی ندارد. اگر در قانون طبیعت و قوانین حوضه های هیدرولوژیک دست درازی و دخالت نابجا داشته باشیم، تعادل بوم سازگان ما به ویژه در حوضه های آبی به هم می ریزد و شاید چنین نگاهی برای برون رفت از بحران در مناطقی که متاثر از عدم مدیریت مناطق اقلیمی و نبود شناخت است و باعث بیماری خاک و آب و مهاجرت فزاینده مردم شده، مسکن باشد اما این مسکن، کافی نیست. «مسعود امیرزاده» در این باره تاکید می کند: «ما حق نداریم بر قوانین هیدرولوژیک و اکولوژیک دست ببریم. آنچه موجب می شود منابع آب و خاکمان را به درستی مدیریت کنیم، عدم انتقال بین حوضه ای است. چه در حوزه داخلی و چه از طریق آب های آزاد و حوزه های مرکزی. انتقال آب از هر نقطه به نقطه ای دیگر، مرگ آن سرزمین را رقم می زند و برای آنکه نقطه مقصد را از وضعیت قرمز و بحرانی خارج کنیم، نقطه مبداء را هم به این درد دچار می سازیم. ما اگر به قوانین زمین احترام بگذاریم و طبق دانشی که پیشینیان هزاران سال پیش در این سرزمین براساس شناختی که از مواهب طبیعی داشته اند، عمل کنیم، بحرانی نخواهیم داشت.»
جای خالی آمایش سرزمین در برنامه ریزی ها
توجه به مدیریت تقاضا و مصرف آب هم بسیار حیاتی است که در سند آمایش سرزمین ذکر شده و به مفهوم پذیرش واقعیت های جغرافیایی است و باید مبتنی بر داشته های سرزمینی ، چیدمان توسعه را طراحی کرد. اگر سرزمینی کم آب است نباید لزوما فضای سبز گسترده ای داشته باشد. در گذشته واقعیت های اقلیمی مورد پذیرش بود و درهر نقطه ای مطابق با میزان آبی که دارا بود، برنامه ریزی می شد اما اکنون تمام کارخانه های ما روی دشت های ممنوعه بنا شده اند و این به معنای عدم پذیرش ممنوعه بودن دشتها و خالی بودن آبخوان هاست. «مسعود امیرزاده» در این رابطه معتقد است: ما باید اجازه دهیم آبخوانها ترمیم شوند، اما فشار مضاعفی هم به اسم صنعت و اشتغال وارد کرده ایم. آمایش سرزمین یعنی همین که براساس بضاعت های آبی و اقلیمی رفتار کنیم.
تالاب ها، چشمه های تولید ریزگرد
بی اعتنایی ما به سند آمایش سرزمین به کنار اما در مورد آسیب هایی که تالاب دیده اند، چه باید کرد؟ این پهنه های آبی از زیستگاههای حساس و حیاتبخش اند که در کنار اقدامات مخرب دولت، تحت تأثیر صدمات خشکسالی هم قرار گرفته اند که پیامد آن، کاهش شدید حجم آب، خشک شدن بخشهای وسیعی از آنها، افزایش میزان طوفانهای شن واز دست رفتن بخشهای عمدهای از زیستگاههای تالابی است و از سوی دیگر، سازمان حفاظت محیطزیست، حقابه كشاورزی و صنعت را مقدم بر تالاب ها می داند و این سازمان در تامین حقابه لازم تا توانسته تساهل و غفلت به خرج داده و با احداث سد، شریان حیاتی رودخانه ها را مسدود کرده و نگذاشته آب خوش از گلوی تالابها پایین برود.
ارزش اکولوژیک تالابها ۱۸ برابر جنگلها و ۲۰۰ برابر زمینهای زراعی است، استمرار وضعیت کنونی و از میان رفتن این عرصههای طبیعی ثمره ای جز تولید کانونهای جدید ریزگرد ندارد. کارشناسان محیطزیست در این زمینه میگویند که خشک شدن هر تالاب به مرگ اقتصادی منطقه ختم خواهد شد. وقتی از فلاکت سخن می گوییم، یکی از شاخص های این فلاکت آبی همین است که هیچ رودخانه ای در کشور ما به مقصد نهایی خود نمی رسد. به غیر از کارون که این رودخانه هم حال و روز بسیار ناخوشایندی دارد. تالاب های بختگان، پریشان، هامون، گاوخونی و دریاچه نمک قم زیستگاههای ارزشمندی هستند، اما تمامی آنها خشکیده اند و مسعود امیرزاده تاکید می کند، «ما اجازه نداده ایم رودخانه مسیر طبیعی را طی کند، رودخانه ای که درست مثل موجود زنده عمل می کند و آب باید به پایاب خود برسد، تا آن کارکردهای طبیعی ادامه یابد. عملا با سدسازی ها و اضافه برداشت های گسترده و با نابودی خاک و پوشش گیاهی، مانع این شده ایم که رودخانه به پایاب خود برسد و در اینجا، تالاب های ما که منشاء برکت و ذخیره آب و تغذیه سفره های زیرزمینی و ارزشمندترین سیستم های اکوسیستم در کره زمین اند و می توانند منبع اشتغال و سکونتگاه های انسانی باشند، به چشمه های ریزگرد تبدیل شده اند.» تالاب هایی که دولت وعده احیای آنها را داده بود.
احیای دریاچه ارومیه، وعده ای که محقق نشد
دولت وعده های بسیاری را در حوزه محیط زیست بر زبان آورده که لابد برای تحقق آنها تلاش هایی صورت پذیرفته و رئیسجمهور هم بارها براین تلاشها صحه گذاشته و تثبیت دریاچه ارومیه را از بزرگترین دستاوردهای دولتش خوانده و هربار در کلامش همین مضمون را تکرار کرده و گفته است خوشحالیم حال دریاچه ارومیه خوب است. اما کارشناسان وقتی می خواهند حال این دریاچه را تفسیر کنند، نگاهشان به آسمان است، اگرچه می گویند دولت برای احیا کارهایی انجام داده اما حال و روز فعلی دریاچه ارومیه هیچ ربطی به سال های پرشکوهش ندارد. ستاد احیاء هم در توجیه عملکرد خود، می گوید هر کاری از دستش برآمده انجام داده و اگر حقابه دریاچه تامین نشود همه برنامه های احیا برباد می رود؛ اما مگر ماموریت ستاد، رفع همین موانع نبود؟ چرا باید ثمره اقدامات آنها، کاهش یک میلیارد و۸۰۰میلیون مترمکعبی حجم آب دریاچه باشد؟ آخرین اطلاعات دریافتی از آذربایجان غربی نشان از کاهش عمق آب دارد و وسعت دریاچه نیز چنگی به دل نمی زند و روی عدد ۳۷۳۲کیلومتر ایستاده که حاصل کاهش تراز آب است.
نخستین تصمیم این دولت، بازگرداندن زندگی به دریاچه ارومیه بود، اما مثل وعده تالابها به حقیقت نپیوست. عملیات احیای این دریاچه که در روزهای خوبش ۵۰۰۰ کیلومتر وسعت داشته، یكی از پرتکرارترین وعدههای دولتی است که با شعار حمایت از محیط زیست روی کارآمد و پس از پوشیدن ردای ریاست جمهوری، اولین مصوبه خود را به این مهم اختصاص داد و بسیاری از دوستداران محیط زیست، سرخوش و شادمان شدند اما حالا پس از گذشت هشت سال، ارومیه تغییری نکرده و اگر نبود کوشش های ابر و باد و مه و خورشید و فلک؛ تراز آبی دریاچه بالا نمی آمد و دولت شرایط پایدارش را به پای دستاوردهای خود نمی نوشت. حالا که بارانی نمی بارد، رنگ رخساره ارومیه گویای واقعیت است. موضوعی که از سوی معاون حفاظت و بهره برداری شرکت آب منطقه ای آذربایجان هم مطرح شده، اینکه «کاهش بارندگی از مهم ترین دلایل توقف رهاسازی آب سدها به سمت دریاچه است.»
بنابراین برنامه هایی که دولت برای وعده احیاء سر داده و حدود ۱۱هزار میلیارد تومانی که به این اسم صرف شده، هیچ سرانجامی نداشته و خشکسالی و کاهش ۲۳درصدی بارش ها در حوضه آبریز دریاچه ارومیه دست دولت را رو کرده است. اکنون انتظار می رود دولت بعدی، برای این میراث شور و شگفت انگیز آذربایجان کاری کند. نه فقط برای ارومیه که برای تمامی عرصه های محیط زیست…
خشکسالی , محیط زیست , مرضیه صاحبی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.