نابینایان را ببینید!
هرسال در روز جهانی عصای سفید مشکلات جامعه نابینایان کشور مطرح میشود و مسئولان از اهمال نهادهای موظف در تأمین اشتغال و آتیه این افراد ابراز تأسف میکنند اما تا سال بعد و برگزاری مراسمی دیگر، هیچ اتفاق امیدوارکنندهای درباره رفع مشکلات آنها رخ نمیدهد و همچنان نهادها و ارگانهای دولتی از التزام به قانون حمایت از حقوق معلولان و اختصاص سهمیه ۳ درصدی اشتغال سرپیچی میکنند، بنابراین بیکاری و حذف از گردونه اجتماع، جزءِ مهمترین دغدغههای نابینایان به شمار میرود.
«سهیل معینی»، مدیرعامل شبکه تشکلهای نابینایان و کمبینایان کشور و مدیرعامل انجمن باور، اشتغال را پس از مشکل مسکن، بزرگترین چالش افراد نابینای تحصیلکرده دانسته و میگوید: «باآنکه نابینایان بهطور چشمگیری تحصیلات عالی کسب کردهاند ولی متأسفانه شغلی متناسب با وضعیت آنان در اختیارشان قرار نمیگیرد بهطوریکه بعضی از این افراد با مدارج عالی مجبور به کار در شغلهای غیرمرتبط شدهاند. درعینحال موانع فرهنگی و اجتماعی نیز مزید بر علت شده و توانمندیهای افراد نابینا را زیر سؤال میبرد.»
مشکلات معیشتی و اقتصادی و کوتاهی در مناسبسازی شهری از دیگر مشکلات بارز این گروه از افراد دارای معلولیت است که معینی در گفتوگو با «رسالت» عنوان میکند، «این موارد استقلال نابینایان را با تهدید روبهرو کرده است، درحالیکه طبق هنجارهای جهانی، دولت میبایست راه را برای حضور معلولان در جامعه هموار و سپس امنیت ایشان را توسط قوانین تأمین کند. اما تنها وضع قانون، کلید حل مشکل انزوای معلولان نیست. درحالیکه زیرساختها مناسبسازی نشده باشد و جامعه آموزش فراگیر در این زمینه ندیده باشد، اجرای درست قانون حمایت از افراد دارای معلولیت ممکن نیست. به لحاظ تعصب ذهنی در جوامع، نابینایی از دیدگاه عموم جزء بدترین معلولیتها تلقی میشود و مردم حتی معلولیت حرکتی را بهاندازه نابینایی سخت نمیدانند، طبیعتا این پیشداوری موجب تشدید مشکلات معیشتی و اقتصادی نابینایان شده و مسیر استقلال آنان را مسدود میکند. کارفرمایان نیز هنگام جذب نیرو باور چندانی به قابلیتهای نابینایان ندارند. فقدان سیستم حمایت شغلی بزرگترین مشکلی است که اشتغال همه معلولان و بهطور اخص نابینایان را تهدید میکند.»
عدم ساماندهی تأمین منابع آموزشی و اطلاعاتی برای نابینایان از ضعفهای دیگری است که مدیرعامل انجمن باور به آن انتقاد دارد؛ «باوجوداینکه نابینایان، تحصیلکردهترین گروه در میان معلولان هستند، اما منابع آموزشی آنها سروسامانی ندارد و مراکز تولیدکننده این منابع در سازمان بهزیستی، با اعمال سیاستهای غلط رو به نابودی و تعطیلی هستند. از سوی دیگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت علوم چه در بعد فرهنگی و چه در بعد آموزش عالی که مسئول تأمین این منابع اطلاعاتی هستند، بههیچوجه امکانات و حمایتهای لازم را از تولید این منابع برای معلولان اعمال نمیکنند.»
معینی در این گفتوگو، موانع متعددی که افراد نابینا با آن مواجه هستند را برشمرده است. مشروح این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
جدیترین مشکل حال حاضر نابینایان و کمبینایان چه موضوعی است؟
ما هرسال در روز جهانی عصای سفید با همین سؤال مواجه میشویم و نمیدانیم چه پاسخی بدهیم، به این دلیل که هیچکدام از مشکلات حلنشده و همچنان لاینحل باقیمانده است اما مسئلهای که وجود دارد، این است که در چند سال اخیر، نهفقط نابینایان بلکه همه افراد دارای معلولیت از عدم مدیریت سازمان بهزیستی، گلایه دارند و این سازمان بهجز پرداخت مستمری اقدام دیگری انجام نداده و در بخشهای تخصصی اتفاق خارقالعادهای بهمنظور بهبود خدمات توانبخشی و ایجاد مراکز جدید رخ نداده است. این سازمان، هنوز نتوانسته رضایت نسبی را در هیچیک از گروههای موردحمایت خویش ایجاد کند. خرد جمعی بر این باور است که صرفنظر از انتصابات بیضابطه و مشکلات مالی، آنچه منجر به عدم توانایی بهزیستی در راضی نگهداشتن جامعه هدف میشود، دایره گسترده مسئولیتهایی است که بر عهده این سازمان گذاشتهشده است. چندین گروه بهطور همزمان زیر چتر حمایتی این سازمان قرار میگیرند. بهزیستی بهواقع نه ازلحاظ منابع مالی و نه منابع انسانی، توانایی خدمترسانی بهتمامی این گروهها را ندارد. همین امر نیز منجر به اتخاذ رویکردهای صرفا غیرتخصصی و غیرعلمی در این سازمان میشود. بر همین اساس، شایسته است چارت سازمانی در بهزیستی بهگونهای اصلاح شود که اجحافی در حق هیچیک از گروههای موردحمایت این سازمان صورت نگیرد. واقعیت این است که روزمرگی براین سازمان حاکم شده و در بخش خدمات تخصصی به یک تحول جدی نیاز است، اما جدا از مجموعه مشکلاتی که در تمام این سالها وجود داشته، آنچه بیش از همهجامعه نابینایان را آزار داده، بحث استخدامهاست. براساس قانون، ۳درصد از سهمیه استخدامهای دولتی به افراد دارای معلولیت اختصاص دارد و ازقضا باتوجه به اینکه نابینایان تحصیلکردهترین گروه جامعه دارای معلولیت کشور هستند و بالاترین آمار دانشجویان و دانشآموختگان را به خود اختصاص دادهاند، با بیشترین مانع در استخدامهای دولتی روبهرو هستند. آموزشوپرورش که بیشترین سهمیه استخدامی را در بخش دولتی به خود اختصاص داده، برای بهکارگیری نابینایان بیشترین مقاومت و اعمال سلیقه را به خرج میدهد. برخی از استانها فرد نابینا را با یک شرایطی میپذیرند اما در استان دیگری همان فرد را با شرایط مشابه نمیپذیرند. افراد نابینا در مسیر کمیسیونهای پزشکی و بررسی مدارج تحصیلیشان با برخوردهای بسیار نامناسبی روبهرو میشوند و در این سالها چالش جدی ما این بوده که این مشکلات چگونه قابلحل است. سازمان بهزیستی هیچگاه در یک سطح معقول و کارشناسی شدهای این مشکل را بهطورجدی حل نکرده است. درنتیجه افراد نابینا گلایه دارند از اینکه علیرغم تحصیلات دانشگاهی و قبولی در آزمون علمی، از جذب و بهکارگیری آنان امتناع میشود.
همانطور که اشاره کردید نابینایان بالاترین آمار دانشجویان و دانشآموختگان را به خود اختصاص دادهاند، اما چرا برای اشتغال در بخشهای مختلف ازجمله در آموزشوپرورش با بیشترین موانع فرهنگی مواجه هستند؟
بخشی از این موضوع به مشکل عمومی و فرهنگی جامعه بازمیگردد که بیشتر در آموزشوپرورش نمود دارد و اگرچه وضعیت در مقایسه با سالهای پیش بهتر شده، اما هنوز رویکرد فرهنگی جامعه نسبت به معلولیت خیلی با آن حد مطلوبی که انتظار داریم فاصله دارد. همچنان افراد جامعه، معلولیت را بهعنوان یک تفاوت درک نمیکنند و برای این افراد حقوق برابر قائل نیستند، درحالیکه محدودیتهای جسمی بهمنزله عدم توانمندی نیست، ممکن است فردی با جسم سالم، تواناییهایش بهاندازه یک فرد معلول نباشد. از این منظر باید روی فرهنگ عمومی جامعه کار کرد. در مورد عدم بهکارگیری نابینایان در بخشهای مختلف بهویژه در آموزشوپرورش این دید عمومی وجود دارد، که فرد نابینا نمیتواند کلاس را اداره و مدیریت کند. سیستم نظام آموزشی ما بهگونهای است که مدیریت کلاس، بیش از انتقال دانش و تربیت حائز اهمیت است، بنابراین بیشترین سؤالی هم که از نابینایان میشود این است که چگونه میخواهید کلاس را اداره کنید. طبیعتا با چنین نگاهی، نابینایان در کلاس درس و از سوی آموزشوپرورش موردپذیرش قرار نمیگیرند. به نظرم بخش زیادی از این موضوع به شیوههای جذب در آموزشوپرورش برمیگردد، حال اینکه درگذشته، در مراکز تربیتمعلم، افراد جدا از رشتهای که در آن تحصیل میکردند، دروس و مهارتهای تخصصی معلمی را هم فرامیگرفتند و صدها ساعت در مدارس کارآموزی میکردند و این باعث میشد فردی که میخواست معلم بشود در این مسیر آبدیده بشود. حتی معلم اداره کلاس را بهکارآموزان واگذار و بر نحوه تدریس و چگونگی مدیریت کلاس بر اینها نظارت میکرد. در این مسیر، افراد نابینای علاقهمند به حرفه معلمی هم بودند و در این راه خودبهخود غربال میشدند، چون باید نشان میدادند که قادرند از عهده این کار برآیند. اما در حال حاضر مسیر انتخاب معلم صحیح نیست و نمیتوان بهصرف یک آزمون کتبی و مصاحبه حضوری توانمندی افراد نابینا را برای فعالیت در حرفه معلمی سنجید. تعصب و پیشداوری منفینگرانه نسبت به نابینایی قابلپذیرش نیست و باید از تعصبات سازمانیافته دست برداشت. بهشخصه تعصب بیجا به نفع معلولان ندارم، همانطور که هر فرد غیر معلولی نمیتواند دبیر شود، هر فرد معلولی هم نمیتواند تدریس کند، اما نباید به دلیل معلولیت پذیرفته نشود. بنابراین تعصب حمایتگرانه نداریم و معتقد هم نیستم که هر نابینایی میتواند معلم بشود. هستند نابینایانی که شاید دانش لازم را داشته باشند اما نتوانند کلاس را مدیریت کنند، اما این موضوع را چه کسی باید تشخیص بدهد؟ طبیعتا کارشناسان آموزشوپرورش هیچ اطلاعاتی راجع به افراد دارای معلولیت ندارند و قادر به تشخیص این مسئله نیستند. بهزیستی قانونی دارد که در جلسه مصاحبه برای اینکه مصاحبهگرها معمولا اطلاعاتی درباره معلولیتهای مختلف ندارند، حتما باید کارشناسی از بهزیستی حضورداشته باشد و رأی نهایی را صادر کند. اما در اغلب موارد کارشناس بهزیستی حضور ندارد. خیلی از نابینایانی که در این سالها از آزمونهای علمی بیرون آمدند، در مصاحبهها رد شدهاند و عملا جذب دستگاههای دولتی نشدند. ما بهشدت بهدنبال این هستیم که تبعیضهای پنهان و آشکار را برداریم.
ازنظر ما راهکار این است که دو کمیسیون در سازمان اداری و استخدامی تشکیل بشود، یک کمیسیون که ضوابط جذب معلولیتهای مختلف را برای هر پستی مشخص کند و کارشناسان توانبخشی حرف آخر را در این کمیسیون بزنند. دوم کمیسیونی که ضوابط را تدوین و ابلاغ کند، بنابراین تطبیق مصداقی افراد دارای معلولیت مهم است. آییننامه جذب سهمیه ۳ درصد هم که تاکنون وجود نداشته باید تدوین شود، تا از مباحث سلیقهای و اجحافها جلوگیری کرد.
آیا نابینایان در مقایسه با سایر افراد دارای معلولیت از نرخ بیکاری بالاتری برخوردارند؟ برآوردی صورت گرفته است؟
ما در این زمینه برآورد علمی و کارشناسی نداریم. اما میدانیم نابینایان تحصیلکردهترین گروه دارای معلولیت در ایراناند که بهتناسب تحصیلات، وضعیت شغلی خوبی ندارند و باآنکه نابینایان بهطور چشمگیری تحصیلات عالی کسب کردهاند ولی متأسفانه شغلی متناسب با وضعیت آنان در اختیارشان قرار نمیگیرد بهطوریکه بعضی از این افراد با مدارج عالی مجبور به کار در شغلهای غیرمرتبط شدهاند. اگرچه میزان اشتغال افراد ناشنوا هم بسیار پایین است، اما اکثریت افراد ناشنوا به دانشگاه راه پیدا نمیکنند و تحصیلات عالی ندارند. درنتیجه در کارهایی با مهارتهای پایین، مهارتهای دستی و کارهای خدماتی حضور دارند.
مشکل اساسی دیگر که در اشتغال افراد نابینا با آن مواجهیم این است که آموزشهای فنیوحرفهای برای توانمندسازی آنان و ورود به بازار کار غیردانشگاهی بسیار ضعیف است و آموزشهای کمی برای نابینایان بهمنظور جذب در مشاغل مهارتی وجود دارد. باوجود ماده۱۴ قانون حمایت از حقوق معلولان که تأکید میکند سازمان فنیوحرفهای باید خدمات حرفهای به افراد معلول ارائه دهد، این سازمان کمترین ورود را به این عرصه داشته و بسیاری از افراد معلول ازجمله نابینایان هنوز امکان این را ندارند که اگر نخواهند به دانشگاه بروند و بخواهند وارد بازار کار شوند، بتوانند از آموزشهای حرفهای متناسب استفاده کنند. بحث دیگری که در مورد تمام افراد دارای معلولیت وجود دارد این است که سیاست حمایتی ما برای اشتغال افراد دارای معلولیت نابسامان است و باید برنامه جامع حمایت شغلی تدوین و در قالب آن آموزشهای فنیوحرفهای و هدایت شغلی ارائه و از بخش خصوصی با اعطای مشوقهای عملی برای جذب نابینایان حمایت کرد. لذا از یکسو فرد دارای معلولیت را توانمند و از سوی دیگر بخش خصوصی را به جذب این افراد تشویق کنیم. باید نیروی دارای معلولیت را آموزش دهیم و توانمند کنیم که وقتی بخش خصوصی نیاز دارد در دسترسش باشد و باتوجهبه تشویقهایی که در زمینههای مختلف پیشبینیشده این انگیزه را پیدا کند که نیروی کار دارای معلولیت را جذب کند. حال اینکه سالهاست عمده اقدامات صورت گرفته برای اشتغالزایی معلولین منحصر به پرداخت یک وام خوداشتغالی و درنهایت پرداخت حق بیمه کارفرمایی است، ازاینرو تدوین سیاستهای حمایتی لازم است تا اشتغال پایدار ایجاد و این افراد از چرخههای حمایتی خارج شوند.
وضعیت در کشورهای توسعهیافته به چه صورت است، آنها مشکل بیکاری ندارند؟
در این کشورها نیز نرخ بیکاری بالاست اما حمایتهای گستردهای از نابینایان فاقد شغل صورت میگیرد و معیشت آنها تأمین است. حتی در برخی از کشورهای اروپای غربی، حمایت اجتماعی از افراد نابینا به حدی بالاست که انگیزه یافتن شغل در آنها کاهش مییابد و این را شخصا سیاست و راهکار درستی نمیدانم، چون به افراد دارای معلولیت آنچنان کمک میشود که برای یافتن شغل انگیزه کمی دارند و میدانند تحت هر شرایطی اجاره خانه آنان پرداختشده و مشکل معیشتی نخواهند داشت.
به اعتقاد شما نابینایان در کشور ما امکان استقلال دارند، اگر بخواهیم مقایسهای با کشورهای پیشرفته جهان داشته باشیم، وضعیت به چه صورت است؟ اگر قرار است فردی مستقل زندگی کند، این مستقل زندگی کردن وابسته به چیست؟
بخشی از این استقلال، منوط به بهبود وضعیت اقتصادی است و الزاما ارتباطی هم به نابینایان ندارد و هر فردی اگر بخواهد مستقل زندگی کند، به امکان اقتصادی برای تشکیل یک زندگی مستقل نیاز دارد. طبیعتا وقتی بسیاری از این افراد فاقد شغل و وابسته به مستمریهای بسیار محدود دولت هستند، به لحاظ اقتصادی امکان استقلال نخواهند داشت. حتی در مورد افرادی که تمکن اقتصادی دارند، بحث بر سر این است که اینها بتوانند زندگیشان را مدیریت کنند که این موضوع منوط به ارائه خدمات توانبخشی و آموزش است. در همهجای دنیا دولت برای آموزش نابینایان بودجه میگذارد و سازمانهای حمایتی در این زمینه اقدام میکنند. اما در کشور ما به این موارد توجهی نمیشود، درنتیجه وقتی یک فرد نابینا بخواهد زندگی مستقل داشته باشد، جدا از آن امکان اقتصادی که در استقلال نابینایان بسیار مهم است، ضعف شدید سازمان بهزیستی در حوزه توانبخشی سبب شده که زندگی عادی برای یک نابینا عملا غیرممکن یا دشوار شود؛ بهعنوانمثال یک خانم نابینا که در شهرستان زندگی میکند، اگر بخواهد پکیجهای آموزش خدمات توانبخشی خانهداری مانند آشپزی، کودک یاری و مهارتهایی ازایندست را که برای ازدواج و ادامه حیات او ضروری است دریافت کند، چنین امکانی ندارد، زیرا سازمان در این زمینه خدماتی ارائه نمیدهد. به لحاظ تعصب ذهنی نیز، نابینایی از دیدگاه عموم جزء بدترین معلولیتها تلقی میشود و مردم حتی معلولیت حرکتی را بهاندازه نابینایی سخت نمیدانند و کارفرمایان نیز هنگام جذب نیرو باور چندانی به قابلیتهای نابینایان ندارند.طبیعتا این پیشداوری موجب تشدید مشکلات معیشتی و اقتصادی نابینایان شده و مسیر استقلال آنان را مسدود میکند. ایمنی تردد هم از دیگر مواردی است که مانع استقلال افراد نابینا میشود؛ گرچه نزدیک به دو دهه است که شاهد انجام مناسبسازی و دسترسپذیری محیطی در کشور هستیم اما همچنان در بخش عمدهای از محیطهای شهری، افراد نابینا و کمبینا نمیتوانند با امنیت و ایمنی تردد کنند. پیادهروها و تقاطعهایمان امن نیستند و سیستم حملونقل عمومی امنی نداریم، به همین علت رسیدن نابینایان به استقلال، دشوار است. در این زمینه موانع فرهنگی هم نقش اثرگذاری دارد. در شهرستانها، خانمهای نابینا نمیتوانند به استقلال برسند و فشارهای فرهنگی به شکلهای مختلف مانع از این کار میشود، حتی خانوادهها نیز اجازه نمیدهند دخترشان با عصا از خانه خارج شود و خودشان مانع رشد فرزندشان هستند، چون باورهای فرهنگی غلطی دارند. حتی اگر خانواده را هم کنار بگذاریم، فرد نابینا با چه برخوردی از سوی جامعه مواجه خواهد شد؟ آیا افراد جامعه استقلال این فرد را میپذیرند؟ این هم یک مشکل فرهنگی است که در کشور وجود دارد، و حل آن مستلزم آموزش عمومی است.
چقدر عدم اجرای قانون عصای سفید در این عدم استقلال نقش دارد؟
این قانون سعی داشت تا جامعه معلولان را مجاب کند که خیابانها کاملا پذیرای شما هستند؛ تنها کافیاست بخواهید. براین اساس تمامی رانندگان موظف هستند در صورت نزدیک شدن به این افراد و افرادی که دارای عصای سفید هستند جوانب را رعایت کنند. اما در آییننامه راهنماییورانندگی، به این موضوع توجهی نشده است، بنابراین آموزش عمومی ما ضعیف است. ضمن آنکه در بخش مناسبسازی و دسترسپذیری محیطی هم با مشکل مواجهیم. اگرچه در مقایسه با گذشته شرایط بهتر شده و نمیتوان این موضوع را انکار کرد، ولی واقعیت این است که این بهبودی، بسیار کُند است و بخشی از موضوع به ضعف آموزش مقررات و عدم رعایت آن بازمیگردد. در حال حاضر چند چراغ گویا در سطح کشور داریم که افراد نابینا بتوانند از این طریق به شکل ایمن از تقاطعها عبور کنند؟ پاسخ مشخص است، هیچ چراغ گویایی وجود ندارد.
مسئله بعدی دسترسی به منابع آموزشی است که طبیعتا یک فرد نابینا باید بهاندازه یک فرد بینا به منابع آموزشی و کتابهای مختلف دسترسی داشته باشد، وضعیت در این حوزه به چه صورت است؟
بازهم وضعیت اصلا خوب نیست. درگذشته مراکزی وابسته به بهزیستی، کتاب و نشریات تولید میکردند. بسیاری از اینها باسیاست غلط سازمان بهزیستی تعطیل شدند. این سازمان معتقد است، تولید کتاب کار بهزیستی نیست، اما در شرایطی که وزارت ارشاد و نهادهای تولیدکننده منابع اطلاعاتی کارشان را بهدرستی انجام نمیدهند، سازمان بهزیستی در این زمینه مسئولیت دارد، ضمن آنکه بهعنوان سازمان متولی باید از نهادهای تولیدکننده منابع اطلاعاتی، این موضوع را مطالبه و پیگیری کند. اکنون تعداد مراکز دولتی تولید کتاب و نشریات به علت کمبود بودجه و تقلیل ساختار انسانی و منابع فیزیکی کاهشیافته، و بزرگترین مشکل این است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به شکل اساسی وارد تولید منابع اطلاعاتی برای افراد نابینا نشده است. نهاد کتابخانههای عمومی هم که وابسته به این وزارتخانه است، بیشترین وظیفه خودش را توزیع منابع میداند نه تولید منابع. درصورتیکه بزرگترین مشکل ما تولید منابع است و باید کتابهای صوتی و بریل تولید شود. برای تحقق این موضوع باید از بودجه ملی، سهم مشخصی را برای افراد نابینا درنظر بگیرند. این درحالی است که تنها روزنامه بریل ایران عملا تعطیلشده وفقط یک سایت از آن باقیمانده است. در کشورهای دیگر صدها نشریه تخصصی بهصورت بریل و صوتی و درشت نما برای افراد کمبینا و نابینا تولید میشود. در بحث منابع دانشگاهی نیز آنچنان وضعیت خوبی نداریم، یعنی مراکزی هستند که برخی از کتابهای دانشجویان نابینا را تولید میکنند ولی این امر سازمانیافته، مستمر و مبتنی بر حمایت رسمی دولت نیست. مشکل دیگر این است که ناشرین از اعطای فایل الکترونیکی آثار خود و یا تبدیل آنها به کتاب صوتی خودداری میکنند.
چرا؟
به این دلیل که کتابهای صوتی در کشور رایج شده و مورد اقبال جامعه قرارگرفته است. از طرفی کتابهای صوتی از حالت کاست خارج و تبدیل به فایل شده، درنتیجه کپی کردنهای غیرمجاز راحتتر شده و ناشرین از این بابت نگران هستند. براین اساس باید در آییننامه رعایت و حمایت از حقوق مالکیت معنوی منابع دیجیتالی، حقوق افراد نابینا موردتوجه قرار بگیرد و آنان به منابع اطلاعاتی دسترسی داشته باشند.
دسترسی نابینایان به منابع اطلاعاتی در سایر کشورهای پیشرفته به چه صورت است؟
کشورهای توسعهیافته ازنظر منابع اطلاعاتی، دسترسی بسیار وسیعی به فایلهای الکترونیکی و نرمافزارهای کتابخانهای دارند، و در این کشورها حق کپیرایت رعایت میشود، اما کشور ما به دلیل عدم رعایت حق کپیرایت از بازار جهانی دور است. درباره دسترسیهای نرمافزاری یا سختافزاری نیز خیلی امکانات در اختیار نابینایان هست که بهراحتی میتوانند با نرمافزارهای پیشرفتهای که در اختیاردارند به کتابها دسترسی داشته باشند. حتی میتوانند فایل کتابها را بگیرند و از طریق نمایشگرهای بریل استفاده کنند. اگرچه این نمایشگرها گران است اما دولتها کمک میکنند که نابینایان این دستگاهها را تهیه کنند. ولی در کشور ما چنین کمکهایی صورت نمیگیرد. هنوز در کشور ما آموزش پایهای تحرک و جهتیابی برای افراد نابینا وجود ندارد. تحرک و جهتیابی، یک مهارت تخصصی و مهمترین مهارت توانبخشی برای فرد نابینا در همهجای دنیاست. در خارج از کشور برای کسب این مهارت، مجموعهای از آموزشهای حرفهای تعریف و اجرا میشود و فرد یاد میگیرد که چگونه تحرک را با استفاده از عصا و ابزار و وسایل جهتیابی مانند وسایل الکترونیکی انجام دهد. تازه پکیجهای آموزشی تحرک بیرون از منزل و درون ساختمان هم متفاوت است. برای مثال هر نابینا باید در قالب یک پکیج، ۱۸۰ ساعت آموزش تخصصی آنهم توسط متخصص جهتیابی حرفهای دریافت کند. در بسیاری از کشورها، برای ارائه این خدمات، مراکز تخصصی وجود دارد و دولت از آنها حمایت میکند و بلافاصله پس از تشخیص مددکار، هزینه و بیمه ۱۸۰ ساعت آموزش فرد نابینا از طرف دولت به آموزشگر پرداخت میشود. در ایران حتی آموزشگر تحرک و جهتیابی که متخصص این کار باشد وجود ندارد، و یا در کشور هنوز هیچ حمایتی از تولید یک عصای استاندارد همهجانبه که مهمترین وسیله توانبخشی نابینایان است وجود ندارد، بنابراین چه انتظاری داریم؟
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.