مینویسم اسیر، بخوانید مهمان
زهرا راستگویی
وقتی جنگ درجایی آغاز میشود، همه منتظر پایان آن هستند. آنهایی که میجنگند روزشماری میکنند تا پیش خانواده برگردند. اتفاقات تلخی که پیش چشمشان میافتد، تمام شود و یکبار دیگر آسودگی و آرامش پیش از جنگ را تجربه کنند. آنهایی هم که دور از جبههاند از این قاعده مستثنا نیستند. جنگ اما انگار نمیرود. وقتیکه میآید ماندگار میشود و برای همیشه زخمی گوشه قلب همه کسانی که درگیرش بودهاند، ایجاد میکند. حتی آن روز که پای قرارداد صلح امضا شود، آن روز که اعلام کنند دیگر همهچیز تمام شد، همان آدمهایی که شادند و شیرینی و شکلات پخش میکنند، قلبشان فشرده شده است. برای عزیزی که ازدستدادهاند، خانهای که ویران شده است، مردی که معلوم نیست چه بر سرش آمده و هزار جور اتفاق دیگر. شاید تصور کنیم در یک جنگ، از دست دادن عزیزمان میتواند بدترین اتفاق ممکن باشد. اما یکی از غریبترین حوادث جنگ اسارت است. اسیر، چه واژه عجیبی، چه آوای غمانگیزی دارد. با شنیدنش چه تصویری در ذهنمان میآید؟ یک حیاط بزرگ خالی، درهای فلزی با دریچههای کوچک، مردی که از پنجره به دورها خیره شده، لاغر، رنجور و غمگین.
وقتی میخواهیم درباره اسارت در دفاع مقدس حرف بزنیم، آزادگان عزیز کشورمان را به خاطر میآوریم. تمام فیلمهایی که دیدهایم، خاطرههایی که شنیده یا خواندهایم، شکنجهها، خانوادههایی که به دنبال نشانهای از عزیزشان پای رادیو و تلویزیون نشستهاند، و درنهایت حلقههای گل دور گردنهایشان، اتوبوسهایی که پشت سرهم میآیند، مادرانی که فرزندانشان را در آغوش کشیدهاند و آنها که با قاب عکسی میان جمعیت به دنبال گمشدهشان میگردند.
اما موضوع اسارت در هشت سال دفاع مقدس روی دیگری هم دارد. عراقیهایی که در ایران بودهاند. وقتی عنوان کتاب را دیدم برای خواندنش تردید نکردم. نگاهبان، پنجاه خاطره از نیروهای نگهدارنده اسیران عراقی در ایران. منتظر بودم تا وجهی پنهان از جنگ تحمیلی را ببینم. تصویری که تابهحال کمتر نشانم دادهاند. اسیران عراقی در ایران چه میکردند؟ این کتاب حاصل یک سال مصاحبه است. خانم نسرین ساداتیان، نویسنده کتاب، به همراه آقای اصغر عزیزی که عضو کمیسیون نگهداری از اسرای عراقی بوده و خاطرهای هم از ایشان در همین کتاب وجود دارد، با پنجاه نفر از کسانی که با اسرای عراقی در ارتباط بودهاند، مصاحبه کردهاند. خاطرهها از زبان پزشکیاران و پزشکانی که در بیمارستان اسرا را درمان میکردند، سربازانی که در اردوگاهها خدمت میکردند و اعضای کمیسیون اسیران نقل شده است. در پایان کتاب هم عکسهایی منتشرشده که خاطرههاشان را خواندهایم. عکس روی جلد یکی از آن لحظههای ناب است.مامور ایرانی دارد اسیر عراقی را سیراب میکند.
بسیاری از اسیران عراقی در ایران مهارتهای مختلفی مثل نجاری و خیاطی را آموختند و آنهایی که از قبل مهارتی داشتند در همان حوزه به کار گرفته میشدند. در همین کتاب خاطرهای عجیب میخوانیم از اسیری که برای برادر مسئول اردوگاه شلواری میدوزد و بعد خبر شهادتش را میشنود. یا اسیرانی که نقاشانی ماهر بودهاند و دلتنگیشان برای زن و فرزند را روی بوم نقش زدهاند. یا مهندسی ایرانی که برای ساخت ساختمانی در اردوگاه کهریزک ترجیح میدهد با اسیران عراقی کار کند.
آقای مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات مقاومت و پایداری، در مراسم رونمایی کتاب از تولیدات فرهنگی اسیران میگوید: ۶۰ عنوان کتاب از اسرای عراقی در ایران موجود است که در زمان اسارتشان نوشتهشده است. تکتک این اسیران سفیرانی بودهاند برای انتقال آنچه در کشورمان دیده و تجربه کردهاند. در خاطرهای با عنوان «تب کوچولو» از حاج اصغر عزیزی میخوانیم که یکی از اسرای عراقی در مرز خسروی در حال انتقال به کشورش میگوید: «ما میریم عراق، انقلاب اسلامی رو هم با خودمون میبریم.»
در میان خاطرات تلخ و شیرین دوستی و نزدیکی اسرا و نگهبانان، چند خاطره هم از رفتار مشکلساز اسیران بعثی و تنبیه آنها وجود دارد که جالب است. نفوذ به میان اسرا برای کشف خرابکار، ترس از خطری که ممکن است هرلحظه اتفاق بیفتد و پیدا کردن بهترین گزینه برای تنبیه اسیران خاطی در این دست خاطرات خواندنی است. گروهی از اسرا که احرار نامیده میشوند، در کنار رزمندگان ایرانی علیه رژیم بعث جنگیده و بعضی از آنها به شهادت رسیدهاند. تعدادی از اینها ترجیح دادند به کشورشان بازنگردند و دسر ایران بمانند. یک تجربه عجیب در مواجه با اسیران عراقی که بیشتر در خاطرات پزشکیاران دیده میشود این است که ما با افرادی طرفیم که مثل خودمان هستند. در یک جنگ ما طرف مقابل را دشمنی عجیبوغریب تصور میکنیم. اما آنها هم شبیه ما دلتنگ خانواده میشوند و گاه برای حفظ جان همین خانواده بهاجبار به جبهههای جنگ آمدهاند. در خاطره مهمانان ناخوانده از زبان اسیری میخوانیم:« به ما گفتن ایران میخواد کشورمون رو تصرف کنه، میخواد نسل ما عربها رو بکشه. به جنگ آمدم از کشورم دفاع کنم. تا آن روز که به اینجا بیایم فکر میکردم شما ایرانیها قاتل و آدمکش هستید. وقتی مجروح آوردنم با خودم گفتم یک قطره آب بهم نمیدید. از جراحت نمیرم از تشنگی میمیرم، ولی وقتی شماها را دیدم، وقتی درمانم کردید، فهمیدم همه اینها تبلیغات منفی علیه ایران بوده!» از اتفاقات انسانی و جالب دیگری که در مورد اسیران، موضوع ملاقات آنها با خانوادههاشان بود که در فضای باز و صمیمی اتفاق میافتاد. مادرانی که بعد از مدتها فرزندشان را میدیدند. فرزندانی که پدرشان و زنانی که همسران گمشدهشان را بازمییافتند.
آنچه از «نگاهبان» درمییابیم، همان عبارت امام خمینی است که فرموده بودند: «چشاندن طعم شیرین اسلام به اسرا». یعنی توجه به اسیران در درجه اول بهعنوان انسانهایی که حفظ حرمتشان ضروری است. بسیاری از آنها که طعم برخورد ظالمانه و سفاکانه حزب بعث را چشیده بودند، در اردوگاهها با اصول اسلام، نمازخواندن و اعمال دینی آشنا شدند. به سفرهای زیارتی رفتند و رفتارهایی را تجربه کردند که فراموششان نخواهد شد. همانگونه که مقاومت رزمندگان در خطوط جبهه و در اسارتگاهها جلوه اسلام ناب است، مواجهه رزمندگان ایران با اسرای عراقی نیز جلوهگر اسلام نابی است که امام خمینی علم احیای آن را به دوش کشید.
«نگاهبان» با زبانی صمیمی خاطراتی را نقل کرده است که گرچه به دلیل گذر زمان جزئیات آن از ذهن گوینده پاک شده است اما حفظ و بازگو کردن آنها میتواند وجهی دیگر از حوادث هشت سال دفاع مقدس را روشن کند.
اسرا , دفاع مقدس , زهرا راستگویی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.