معلمان در انتظار فصلی نو - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 65076
  پرینتخانه » اجتماعی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : 11 اردیبهشت 1401 - 6:55 |
«رسالت» در آستانه روز معلم؛ گزیده‌ای از خاطرات و مطالبات به‌حق آنان را روایت می‌کند

معلمان در انتظار فصلی نو

قرار بود به‌رسم همیشه، به سراغ معلمان برویم و این بار در آستانه روزی که به نام آن‌ها و برای آن‌هاست، از میزان رضایت شغلی‌شان سؤال کنیم و یا طرح رتبه‌بندی را واکاوی کنیم که پس از ۱۰ سال به سرانجام رسیده و آیین‌نامه اجرایی‌اش هم تصویب‌شده و گویا انتظار دولت و معلمان را برآورده نکرده و شاخص‌های آن غیرقابل ارزیابی است؛ یا سایر مطالباتی که به‌دفعات در رسانه‌ها برجسته شده است.
معلمان در انتظار فصلی نو

گروه اجتماعی
قرار بود به‌رسم همیشه، به سراغ معلمان برویم و این بار در آستانه روزی که به نام آن‌ها و برای آن‌هاست، از میزان رضایت شغلی‌شان سؤال کنیم و یا طرح رتبه‌بندی را واکاوی کنیم که پس از ۱۰ سال به سرانجام رسیده و آیین‌نامه اجرایی‌اش هم تصویب‌شده و گویا انتظار دولت و معلمان را برآورده نکرده و شاخص‌های آن غیرقابل ارزیابی است؛ یا سایر مطالباتی که به‌دفعات در رسانه‌ها برجسته شده است. اما در آخرین لحظات تصمیم بر آن شد که معلمان از دوران فعالیت در این کسوت بگویند، از خوب و بدهایش، نشیب‌ها و فرازهایش و در خاتمه هم، باری دیگر مثل تمامی روزها و ماه‌ها و سال‌ها، انتظارات و خواسته‌هایشان را بر زبان‌آورند که البته، بیشتر ترجیح داده‌اند، حرف دلشان را بزنند و از لزوم تحقق مطالبات بر زمین‌مانده بگویند…
 محمد محمدی: نیروی انسانی باکیفیت، مهم‌ترین  پیشرانه نظام تعلیم و تربیت
تخصیص مقادیر ناکافی از بودجه عمومی کشور به آموزش‌وپرورش، انباشت دائمی معوقات معلمان و تفاوت و تبعیض در امور رفاهی فرهنگیان با سایر کارمندان دولت را در پی داشته و باعث تنزل شأن و مقام معلم در سطح جامعه شده است و به گفته مجتبی قلی‌پور، عضو هیئت‌علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی وزارت علوم، میانگین نسبت هزینه‌های آموزشی به تولید ناخالص ملی از 
حدود ۶ درصد در سال‌های نخست انقلاب به حدود ۳/۵ درصد در دهه اخیر رسیده است. این نسبت طی حدود۱۰ سال اخیر بین ۲/۸تا ۳/۹درصد در نوسان بوده، درحالی‌که همین نسبت طی حدو۱۰ سال اخیر در آلمان ۴ تا ۵ درصد، در عربستان سعودی، عمان، فرانسه ۵ تا ۶ درصد، در فنلاند ۶ تا ۷ درصد، در سوئد ۶/۵تا ۷/۵درصد، در دانمارک و نروژ ۷ تا ۸ درصد و در کوبا ۹ تا ۱۴ درصد بوده است.
این روزها درحالی‌که یک خطای معلم در بوق و کرنای رسانه‌های رسمی و غیررسمی دمیده شده تا جایی که حتی بخش خبری بیست و سی هم برای شناسایی و تنبیه آن معلم وارد گود می‌شود؛ معلمی در مدرسه دیگر با بدترین برخوردها و توهین‌ها از سوی دانش آموزان مواجه می‌شود و احدی از مسئولین نسبت به آن واکنش جدی در سطح عمومی نشان نمی‌دهد. تنها نیم‌نگاهی به اوضاع فعلی مدارس و مشاهده کمبود ده‌ها هزار معلم پرورشی و یا تخصصی کافیست تا متوجه شویم که در دولت‌های گذشته در زمینه آموزش، جذب و استخدام معلم باکیفیت تا چه میزان کم‌کاری و سهل‌انگاری صورت گرفته است. البته آسیب این بی‌برنامگی‌ها بیشتر متوجه دانش آموزان مدارس دولتی و مناطق محروم است که بعضا در تأمین دبیر تخصصی یا مشاورناتوان هستند.ریشه این معضل به سال‌هایی برمی‌گردد که مدیران دولتی وقت، مراکز تربیت‌معلم را به بهانه‌ عدم نیاز به استخدام معلمان جدید و یا پایین بودن کیفیت آموزشی به تعطیلی کشاندند. نتیجه این نگاه غیرمسئولانه استخدام معلم به‌صورت گسترده و بعضا بی‌ضابطه در سال‌های بعد بود که البته ضربات جبران‌ناپذیر آن هنوز هم گریبان‌گیر مدرسه و نظام تعلیم و تربیت است.
علاوه بر مقوله کیفیت و تخصص، رضایت شغلی معلمان نیز مسئله مهمی است که طی سال‌های گذشته نسبت به آن به‌شدت کم‌توجهی شده است. یک نمونه آن معوق ماندن دائمی بخشی از حقوق و مزایا و از آن مهم‌تر وجود تبعیض بین دریافتی معلمان با سایر کارمندان دولت است. البته پرداخت همان حقوق معوقه یا پاداش بازنشستگی نیز طی سال‌های اخیر مکررادر بخش‌های مختلف خبری تلویزیون منعکس‌شده و تکرار همه‌روزه این اخبار، شائبه‌ای را ایجاد می‌کند که نکند فقط معلمان حقوق‌بگیر دولت هستند!صداوسیما که رسالت آرمانی آن تحقق دانشگاه عمومی است متأسفانه در حوزه آموزش‌وپرورش فاقد برنامه‌ریزی و نگاه راهبردی یا تمدنی بوده و صرفا به پیروی‌کننده هیجانی فضای ایجادشده در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی تبدیل‌شده و از نقش گفتمان‌شناسی غافل مانده است.کم‌توجهی به ابعاد مختلف ارزشمند شخصیت معلم در سطح جامعه خصوصا در رسانه‌های دیداری و شنیداری ، تخفیف و تنزل جایگاه این شغل خطیر را در پی داشته و خواسته‌های معلمان را صرفا به رفع مشکلات معیشتی  خود محدود و خلاصه کرده است.با این اوصاف آیا رواست در جامعه‌ای که اساس انقلاب آن  فرهنگی بوده و در کشوری که پایه‌گذار بسیاری از ارزش‌های فرهنگی در سطح جهانی است، واژه معلم و فرهنگی این‌چنین با مشکل معیشتی گره بخورد؟اصلا  با توقف معلم و وزارت آموزش‌وپرورش در خوان اول  یعنی  بودجه و معیشت چگونه می‌توان سطوح بالای تعالی فرهنگ و تعلیم و تربیت را  انتظار داشت و یا  این ارزش‌ها  را به یک مطالبه ملی تبدیل کرد؟ ناگفته پیداست که حضور معلمان کیفی و باانگیزه  در نظام آموزشی بسیار ضرورت دارد، اما با مشاهده تبعیض و نابرابری ، همین معلمان باکیفیت فعلی  هم انگیزه  و امید سال‌های نخست خدمت را حفظ کرده‌اند؟ در این زمینه  باید  از فیلسوفان تعلیم و تربیت و معلمین مجرب و اندیشمند که عمری در این عرصه  کنشگری و اندیشه ورزی کرده‌اند مصرانه و ملتمسانه درخواست ارائه طرح و پیشنهاد داشت.  ناگفته نماند که در میان بی‌توجهی‌ها به مقوله خطیر تعلیم و تربیت، مشاهده انگیزه و عملکرد معلمان جوانی که دانش‌آموخته دانشگاه‌های اختصاصی آموزش‌وپرورش هستند تا حدودی امید را در دل دلسوزان تعلیم و تربیت زنده نگه‌داشته و از آینده آموزش‌وپرورش تصویری روشن و امیدآفرین ارائه می‌کند. دارا بودن دانش تخصصی لازم در زمینه آموزش در کنار روحیه تحول‌خواهی ، مطالبه‌گری و شجاعت از ویژگی‌های بارز در بسیاری از این نو معلمان است که نشانگر موفقیت نسبی برنامه‌های آموزشی این دانشگاه‌هاست. ازاین‌جهت و به دلیل کمبود شدید معلم در سال‌های آتی، برنامه‌ریزی برای توسعه کمی و کیفی این دانشگاه‌ها در دولت سیزدهم و همچنین ارتقا سطح رفاه و رضایت اساتید و حل مشکلات دانشجو معلمان ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.   کلام آخر ذکر توصیه عالمانه پروفسور ژان پیاژه روانشناس و مربی عالی‌قدر است که می‌گوید: «زیباترین اصلاح و بازسازی آموزش‌وپرورش درصورتی‌که معلم به تعداد کافی و باکیفیت دراختیار نباشد، با شکست روبه‌رو خواهد شد.»
 مجید علیپور: چرا معاون اداره شدم؟
خواسته‌اند بنویسم چه شد که معلمی را به‌عنوان شغل انتخاب و آن را ادامه دادم اما به نظرم رسید درباره این بنویسم که چه شد وارد مسئولیت‌های ستادی شدم. منی که گمان می‌کردم و همچنان گمان دارم شیفته کلاس درس و هم‌نفسی بادانش آموزان هستم، چرا حضور مستقیم در جمعشان (با همه لذت‌ها و دردسرهایش) را رها کرده‌ام ؟ بااین‌که نیک می‌دانستم حقوق و مزایای یک فرد ستادی در آموزش‌وپرورش، تفاوت معناداری با حقوق و مزایای یک معلم گچ به دست ندارد و چه‌بسا از منظر دیگری، جز هزینه و ضرر هم نباشد. نیروی ستادی در آموزش‌وپرورش برخلاف معلمان و مدرسان دانشگاه و همانند سایر کارمندان ادارات و نهادها (در شهرستان‌ها) می‌بایست از ساعت ۷:۳۰ تا ساعت ۲:۳۰ در محل کارش حضورداشته باشد. روزهای پنج‌شنبه هم ساعت کاری‌اش تا ۱:۳۰ ظهر طول می‌کشد و جز جمعه‌ها و تعطیلات رسمی، نمی‌تواند به امور شخصی و خانوادگی خود برسد. درحالی‌که جمعیت بزرگی از معلمان تنها ۲۴ ساعت در هفته موظف به حضور در مدرسه و تدریس هستند و باقی ایام هفته یا اوقاتی طولانی از سال را فارغ از این مسئولیت هستند. ساعات اضافه‌کاری ماهانه برای نیروهای ستادی در آموزش‌وپرورش هم وضعیت غیرقابل قبولی دارد. در ساعات اضافه‌کاری و مبلغ ریالی پرداختی کارشناسان اداری با نیروهای آموزشی تفاوت بزرگی وجود دارد که باعث می‌شود کمترین جذبه‌ای برای نیرو جهت حضور در سمت‌های اداری نداشته باشد. آزادی عمل و استفاده از قوه ابتکار و استعداد در امور محوله هم برای نیروی ستادی به‌شدت پایین است و اکثر آن‌ها بعد از مدتی متوجه می‌شوند که دچار روزمرگی شگرفی شده‌اند که کمترین شباهتی به سرزندگی و طراوت حضور در مدرسه و کلاس‌های شلوغش ندارد. همه این‌ها و مواردی به‌مراتب بیش از آن باعث می‌شود تا نیروهای ستادی انگیزه چندانی برای حضور و تداوم فعالیت در ادارات نداشته باشند و شناسایی و به‌کارگیری نیروهای توانمند در امور کارشناسی همواره چالشی بزرگ برای مدیران ادارات آموزش‌وپرورش باشد. طی این چندسال هرگاه به توانمندی همکاری برای حضور در سمت‌های اداری پی‌برده و در پی دعوت از او برای پذیرش مسئولیتی در ادارات برآمده‌ام، به دلایلی که گفته شد (تفاوت درآمدی حداقلی و از دست دادن آزادی عمل در ازای پذیرش پشت‌میزنشینی) عموما از قبول پیشنهادها عذرخواستند. بدیهی است که جماعت شیفته میز و دفترودستک از این بحث به‌کلی خارج‌اند. اما چه شد که پذیرفتم کنج دل‌نشین و بی‌دردسر مدیریت پژوهشسرای دانش‌آموزی در یک منطقه کوچک را بابت حضور در سمت معاونت آموزشی منطقه رها و در سمتی جدید فعالیت کنم؟ به گمانم پاسخ به این پرسش می‌تواند برای بسیاری از همکاران عزیزم بابت انتظاری که از ادارات و صاحب‌منصبان آموزش‌وپرورش دارند هم جالب باشد و شاید بتواند باب گفت‌وگویی پیرامون انتظارات متقابل معلمان و صاحب‌منصبان ستادی را باز کند.
 به یاد دارم در جلسه مصاحبه جهت انتصاب در پست یادشده زمانی که پرسیدند: «چرا می‌خواهید در سمت معاون آموزشی منطقه قرار گیرید؟» ازآنجاکه مدتی به همین فکر کرده و درباره‌اش با خودم کلنجار رفته بودم؛ با اطمینان پاسخ گفتم: « تا آن همکاری که در فلان مدرسه دوردست، به کلاس می‌رود مطمئن باشد یکی در اداره هست که هوایش را دارد.»
اعتراف می‌کنم بیان چنین ادعایی، پیش از هرچیز نشان از اعتمادبه‌نفس کاذب و چه‌بسا خودشیفتگی شخصی است و جدای از آن نشان می‌دهد مدعی تا چه اندازه دچار خلط در مسئولیت‌ها و شرح وظایف میان بخش‌های رفاهی با آموزشی بوده است. به‌درستی گفته‌اند نوع نگاه اشخاص زمانی که مسافر یک اتومبیل در جاده هستند بازمانی که پشت فرمان همان اتومبیل قرار می‌گیرند، تفاوت ماهوی پیدا خواهد کرد و این حقیقتی است که چه در مقام سیاست‌گذاری و چه اجرا خود را نشان می‌دهد تا جایی که باعث می‌شود منتقدان و مدعیان دیروز در موقعیتی قرار گیرند که وادار شوند محدودیت‌ها، مخاطرات و مشکلات طی مسیر را از چشم‌انداز جدیدی بنگرند و با مسائلی روبه‌رو شوند که پیش از آن برایشان حاوی معنای خاصی نبود. مسئله‌ای که من‌مدعی بعدها دچارش شدم این بود که اصلا نهاد مدرسه و آموزش‌وپرورش برای دستیابی به کدام هدف یا اهداف به وجود آمده است؟ و چرا نهاد دولت می‌بایست مخارج معلم، مدیر مدرسه، کارشناسان، رؤ‌سای ادارات و… در نهاد عظیمی چون آموزش‌وپرورش را از جیب جامعه برداشت کند و جامعه هم قانع شود که این هزینه در جای درستی استفاده‌شده است؟
توهم نگارنده و بسیاری از همکارانم در اتخاذ تصمیمات و سیاست‌گذاری‌ها در آموزش‌وپرورش این است که باید هدف از وضع قوانین و صدور دستورالعمل‌ها و… نگاه‌داشتن هوای معلمان باشد و هرچه غیرازآن؛ از دانش آموزان تا کیفیت آموزش و تربیت در مدارس در اولویت‌های بعدی مسئولان قرار داشته باشند!  درحالی‌که فلسفه وجودی نهادی به نام مدرسه، آموزش و آماده کردن دانش آموزان برای حضور در جامعه است. به همین علت هرگونه انتصاب و قبول مسئولیتی و هرگونه سیاست‌گذاری و اجرا در آن می‌بایست براین نکته متمرکز باشد که همه امکانات و ظرفیت‌ها از نیروی انسانی شاغل تا ساختمان‌ها و تجهیزات و… برای آموزش هرچه بهتر، باکیفیت‌تر و کاربردی‌تر نسل فردا درنظر گرفته‌شده‌اند و اولویت اصلی و قطعی نظام تعلیم و تربیت، نگاه‌داشتن هوای دانش آموزان است و نه کارکنانش. ما معلمان، کادر مدارس، نیروهای ستادی و… از این بابت به‌کارگیری شدیم تا در خدمت تعلیم و تربیت فرزندان باشیم. پرواضح است که بابت خدمتی که ارائه می‌شود انتظار رعایت شئونات شغلی و دریافت دستمزد و مزایای عادلانه هم وجود دارد و حق اعتراض به هرنوع تبعیض ناروا محفوظ می‌ماند اما نکته‌ای که هیچ‌گاه نباید ازنظر دور بداریم آن است که هدف اصلی از ایجاد نهاد تعلیم و تربیت، خدمت به دانش آموزان (نسل آینده) است و طبعا پذیرش هر مسئولیتی در این حوزه (از فعالیت در کلاس‌های درس تا حضور در بالاترین مناصب اداری) می‌بایست اطمینان از تداوم و بهبود خدمات ارائه‌شده به آن‌ها باشد. 
 رامین کریمی نیا: کاش سازمان نظام معلمی را تصویب و اجرا می‌کردند 
ما فرهنگیان در ایام گرامیداشت هفته معلم، تلخ و شیرین‌های دوران معلمی خود را به یاد می‌آوریم. با طی شدن دوره دوساله معلمی در رشته آموزش ابتدایی در مرکز تربیت‌معلم شهید باهنر بندرانزلی، پس از ۴۵ روز آموزش نظامی در بسیج و چند ماه حضور در جبهه، اواخر شهریور ۱۳۶۶ به همراه دو همکار دیگر به یکی از روستاهای شهرستان رودبار به نام رشی رحمت‌آباد مأمور شدیم تا به آموزش و تربیت کودکان و نوجوانان این روستا بپردازیم. 
در اولین روز ورودمان درحالی‌که به همراه عده زیادی از مردم در مغازه مش تقی رئیس شورای روستا بودیم با صحنه‌ای عجیب روبه‌رو شدیم؛ سروصداها کم‌کم زیاد شد؛ بگومگوها بالا گرفت و به نظر می‌رسید دعوایی درراه باشد که با وساطت مش تقی و بزرگان فیصله یافت؛ علت را پرسیدیم مش تقی گفت سر این‌که شما امروز ناهار مهمان کدامشان باشید باهم بحث می‌کردند! 
بالاخره مردی به نام مش سعدی پیروز شد و ما را به خانه‌اش رهنمون ساخت. 
 هر سه نفر تصور می‌کردیم مش سعدی حتما چند دانش‌آموز دبستانی دارد و به خاطر حمایت و یا کسب نمره‌های خوب از ما دعوت کرده است؛ در جمع از سعدی پرسیدم چند فرزند دارید و چند نفرشان در دبستان دانش‌آموز ما هستند؟ 
پاسخ داد ۵ فرزند دارم که همگی دبستان را تمام کرده‌اند و اکنون در دوره راهنمایی تحصیلی می‌کنند! 
 با این پاسخ از تصور باطل خودمان شرمنده بودیم ولی حرفی برای گفتن نداشتیم جز تحسین و‌ تقدیر…
این بحث‌ها و دعواها روزهای دیگر هم ادامه داشت؛ این بار برای این‌که در منزل کدامشان اتاقی به ما سه نفر اختصاص دهند، تا این‌که بالاخره یکی از اهالی پیروز شد و یک اتاق به ما معلمان اختصاص داد.
مدرسه ما ۴ اتاق بیشتر نداشت سه کلاس و یک دفتر، کلاس‌های اول و دوم باهم و سوم و چهارم هم باهم تشکیل می‌شدند و کلاس پنجم که ۱۶ دانش‌آموز داشت را به من داده بودند! 
در تمام کلاس‌ها دختر و پسر مختلط بودند و در کنار هم تحصیل می‌کردند…
یکی از روزهای ابتدایی مهرماه که زنگ تفریح در حیاط دبستان قدم می‌زدم جمله‌ای از یک دانش‌آموز دختر کلاس اول شنیدم که بدون شک بهترین جمله‌ای بود که در منزلت و پاکی و مقدس بودن معلمان تاکنون شنیده بودم؛ درحالی‌که یکی از همکاران آفتابه به دست به سمت دست‌شویی می‌رفت، دخترک با دین این صحنه درحالی‌که از تعجب چشمانش درشت شده بود به زبان محلی از برادر بزرگ‌ترش پرسید: مگر معلمان هم دست‌شویی می‌روند!؟
اکنون‌که سال‌ها گذشته؛ آن احترام به معلمان و ارزش‌گذاری خالصانه و بدون پیرایه از بزرگواری مش سعدی مهماندوست گرفته تا دخترک کلاس اولی که معلم را فردی مقدس می‌پنداشت به من انرژی مضاعف می‌دهد…اما وقتی با تمام وجودم رنج و مشقت معلمان سرزمینم را به عینه می‌بینم که حقوقشان زیرخط فقر است و مجبورند برای امرارمعاش و شرمنده نشدن نزد همسر و فرزندانشان به مشاغل دوم و سوم که عمدتا سنخیتی باکار معلمی ندارد روی بیاورند؛ غمی جانکاه بر من مستولی شده و با خود می‌گویم: که چرا قوانینی مانند سند تحول، رتبه‌بندی و قانون مدیریت خدمات کشوری و قانون توسعه ششم کشور که سال‌ها از تصویب آن‌ها گذشته برای فرهنگیان اجرانشده؟
چرا وعده وعیدهای شیرین و زیبای سه دولت گذشته هنوز محقق نشده؟
چرا میان کارمندان مختلف دستگاه‌های کشور این‌همه تبعیض وجود دارد؟
مگر معلمان را پیش‌قراولان عرصه توسعه بنیادین کشور و افسران فرهنگی نمی‌دانید؟ 
مگر نمی‌دانید که منزلت و معیشت همه کارمندان به‌خصوص فرهنگیان به هم گره‌خورده و تا یکی نباشد آن دیگر وجود خارجی نخواهد داشت؟
اگر می‌گویید بودجه ندارید، چرا برای دیگران هست؟! 
کاش در همان روستای دورافتاده و در کنار همان مردم ساده و صمیمی بودم و هرگز این روزها را نمی‌دیدم.  کاش درخواست استعفای معلمان جوانی را نمی‌دیدم که با رتبه‌های سه‌رقمی کنکور ناچارند با حقوق 
سه و نیم میلیونی زندگی خود را سپری کرده و امیدی به ازدواج و تشکیل خانواده نداشته باشند؛ همچنین نامه سراسر بغض و شرمساری معلمان باتجربه‌ای را نمی‌دیدم که نه‌تنها در تهیه جهیزیه فرزندانشان بلکه در تأمین مایحتاج اولیه یک زندگی حداقلی درمانده شده و ندانند شکایت خود را به کجا برند! 
کاش دستکم وعده پرداخت معوقات را در سال‌ها و ماه‌های گذشته نمی‌دادند تا به امید آن برنامه‌ریزی نکنند؛ شاید این مبالغ برای مسئولین بسیار ناچیز باشد اما برای معلمان بسیار مهم و مؤثر است.  
کاش رنج نیروهای خدماتی مظلوم را با آن دریافتی ناچیز نمی‌دیدم…
کاش روزی می‌رسید که بیمه فرهنگیان کارآمد می‌شد و سود صندوق ذخیره ما که با سهام خودمان شکل‌گرفته، با محاسبه ارزش مالکانه واقعی تعلق می‌گرفت.  
کاش کمک‌های معیشتی ما، همانند سایر کارمندان به‌طور مستمر پرداخت می‌شد.  
کاش فوق‌العاده ویژه ما، همانند سایر دستگاه‌ها و به‌طور مساوی و ۵۰ درصد پرداخت می‌شد.  
کاش صداوسیما مستمرا از اخبار نادرست افزایش حقوق فرهنگیان کوه نمی‌ساخت و ما را مضحکه مردم کوچه‌بازار نمی‌کرد. 
کاش پاداش پایان خدمت  بازنشستگان و حق‌التدریس بعد از ماه‌ها و سال‌ها پرداخت می‌شد! 
کاش برای پرداخت افزایش‌های ناچیز، بدون درخواست این‌همه مدرک و پژوهش و کسب مقام و… ما را هم مانند سایر دستگاه‌ها می‌دیدند!
کاش نمایندگان ما معلمان را به رسمیت می‌شناختند و برای تصویب طرح‌ها، لوایح،آیین‌نامه‌ها، انتخاب وزیر و… نظرات و دیدگاه‌هایمان را در جلساتی حضوری اخذ می‌کردند. 
کاش سازمان نظام معلمی را زودتر تصویب و اجرایی می‌کردند.  
کاش اصل سی قانون اساسی به‌منظور رایگان بودن آموزش اجرا می‌شد. 
و بالاخره کاش هنوز در همان روستای رشی رحمت‌آباد معلم بودم و این روزها را نمی‌دیدم…
 نرگس ملک‌زاده: آباد اگر نمی‌کنی ویران مکن مرا
نیمی از عمر خود را آموزنده بوده‌ام؛ یکی از زیبایی‌های معلم بودن این است که در مدرسه به‌عنوان نمونه‌ای کوچک از زیست اجتماعی ما، نقش‌ها ثابت نیست و زمانی پیش می‌آید که دانش آموزان از پشت نیمکت‌های چوبی درس می‌دهند و ما مشتاقانه می‌آموزیم. معلم بودن وزندگی کردن با حرفه معلمی، ورق زدن صفحاتی از یک کتاب در ژانر و گونه اجتماعی است که آبستن حوادث است و باید هرلحظه منتظر زایش و حتی آفرینش بود.
با افتخارمعلم هستم و به این کلام «ارسطو» سخت معتقدم که شخصی که آموزش کودکان را بر عهده دارد بسیار سزاوار احترام است تاکسی که کودکان را به دنیا می‌آورد. چراکه یک گروه تنها به کودکان زندگی می‌بخشد و گروه دیگر هنر خوب زندگی کردن را به آنان می‌آموزد و این افتخاری است بزرگ برای من که قرار است زندگی کردن را، نه‌فقط گذراندن زندگی را به دانش‌آموزانم بیاموزم. تلخ و شیرین‌هایی دارد این معلم بودن؛ روزی آن‌قدر شیرین است که انگار حبه‌ قند در دلت آب می‌شود و روزی آن‌قدر تلخ که سلول‌های بدنت را درگیر می‌کند.
قد و اندازه معلم بودن از حصار مدرسه بلند‌تر است؛ زیرا اثر آموختن نه‌فقط بر دانش‌آموز نمایان می‌شود بلکه به‌صورت غیرمستقیم بر اطرافیان دانش‌آموز نیز رخ می‌نمایاند. مدتی است که صدای معلمان در بیرون از کلاس درس هم شنیده می‌شود و خواهان تغییر سیاست‌هایی مانند تبعیض در پرداخت حقوق و دستمزدند. سال‌هاست که معلمان با همراهی تشکل‌های صنفی خود فریادشان بلند است و مطالبه‌گر مواردی هستند که از بدیهیات یک نظام آموزشی به شمار می‌رود اما با سیاست‌گذاری دولت‌ها به محاق رفته است. اگر پای صحبت معلمان بنشینید، آنان شفاف و بدون پیرایه خواسته‌هایشان را بیان می‌کنند. یک نمونه آن، تلاش برای «توقف سیاست‌های ضد آموزشی، خصوصی‌سازی و پول‌سازی آموزش» است، چراکه یکی از تبعات این سیاست‌ها افزایش کودکان کار و بازمانده از تحصیل و گسترش آسیب‌های اجتماعی است. 
این علامت سؤال بزرگ همیشه پیش روی ماست که چرا مسئولان خواسته‌های قانونی معلمان را برنمی‌تابند؟ حتی حاضر نیستند در دیدار‌های رسمی با معلمان و نمایندگان واقعی، آن‌ها را بر سر میز بپذیرند! 
خلاصه کلام آنکه، «آباد اگر نمی‌کنی ویران مکن مرا…» به امید روزی که مسئولانه‌تر حرف حساب معلمان و کنش‌حق‌خواهی‌مان را بشنوند. 

|
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای معلمان در انتظار فصلی نو بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.