مطهری علیه تفکیک
محمدطاها جهاندیده
سابقه بدبینی به فلسفه یونانی و در نتیجه روی گردانی از فلسفه اسلامی قرنها پیش از باورهای مکتب تفکیک شکل گرفت. مسئله اما یونانی بودن فلسفه اسلامی نیست، که فلسفه به طور کلی در معنای لفظی و تاریخی خود یونانی است؛ بلکه در مفهوم مزبور تماما غربی بودن، کاملا تقلیدی بودن و به طور اخص غربزده بودن فلسفه اسلامی مدنظر است. این موضوع مشهود است که جدال تاریخی و سیاسی متکلمان علیه فیلسوفان در سالیان ابتدایی پیدایش فلسفه در جهان اسلام امری متفاوت از جدال کنونی بوده و باید از آن گذر نمود. بنابر عقیده استاد شهید، جریانی که در تاریخ فلسفه به تدریج تحت عنوان فلسفه اسلامی پدیدار شده، گرچه مستقل از فلسفه یونانی نبوده و تاثیر پذیرفته است، اما مشخصا شاخه ای متفاوت و متمایز می باشد. گروهی از مخالفان تفکیکی فلسفه اسلامی پیرو این ادله هستند که فلاسفه مسلمان تنها به کپی برداری و تقلید از فلاسفه یونان پرداخته اند و این به نحوی است که حتی منطق، الهیات و عرفان نیز رونوشتی از منطق، الهیات و عرفان یونانی است. در پاسخ باید گفت که درست است که بخشی از تبارشناسی فلسفه اسلامی مشخصا به فیلسوفانی چون ارسطو و افلاطون باز می گردد، اما این ادعا زمانی کاذب خواهد شد که به تبارشناسی فلسفه بنگریم. حذف افلاطون و ارسطو از فلسفه اسلامی نه تنها وجود فلسفه اسلامی را به مخاطره می اندازد، بلکه وجود فلسفه به نوبه خود بدون این دو فیلسوف بی معنا و ناقص خواهد بود. در همین رابطه، شهید مطهری در کتاب «فلسفه اسلامی پیش از ملاصدرا» مینویسند: «همه می دانیم که اسکلت اصلی فلسفه اسلامی، فلسفه یونانی و اسکندرانی است.»
درحالی که جایگاه عقل دنیوی و معرفت فلسفی تا حد زیادی در مکتب تفکیک فروکاسته شده، وجود آیات متعدد قرآن مجید در تاکید عقلگرایی و عدم تضاد عقل و ایمان امری مسلم است. استاد مطهری بر ضرورت عقلگرایی در فهم دین اعتقادی راسخ داشتند و با وجود عناد تاریخی معتزله و ظلم های فردی همچون مأمون به عنوان شخص کلیدی این جریان، معتزله را به منزله عقلانی بودن آن ستایش و از زوال آن ابراز تاسف می کنند. ایشان ضمن اشاره به جهان شمول بودن عقل و انتقال مفاهیم اسلامی بر این پایه، بر ارجحیت و اهمیت عقل در دین اسلام تاکید داشته و می گویند: «یک حمايت فوق العاده ای از عقل را در متون اسلام مي بينم و در هيچ دينی از اديان دنيا به اندازه اسلام از عقل يعنی از حجيت عقل و از سنديت و اعتبار عقل حمايت نشده است. شما اسلام را با مسيحيت مقايسه كنيد. مسيحيت در قلمرو ايمان برای عقل، حق مداخله قائل نيست. می گويد آنجایی كه انسان بايد به چيزی ايمان بياورد حق ندارد فكر كند، فكر ما عقل است و عقل در اين نوع مسائل حق مداخله ندارد. آنچه را كه بايد به آن ايمان داشت، نبايد درباره آن فكر كرد و نبايد اجازه فكر كردن و چون و چرا كردن به عقل داد. وظيفه يك مؤمن، مخصوصاً وظيفه يك كشيش و حافظان ايمان مردم اين است كه جلوی هجوم فكر و استدلال و عقل را به حوزه ايمان بگيرند. اصلاً تعليمات مسيحی بر همين اساس است. در اسلام قضيه درست بر عكس است. در اصول دين اسلام، جز عقل هيچ چيز ديگری حق مداخله ندارد، يعنی اگر از شما بپرسند كه يكی از اصول دين شما چيست،
می گویيد «توحيد» وجود خدای يگانه، اگر دوباره بپرسند به چه دليل به خدا ايمان آورده ايد
شما بايد دليل عقلی بياوريد اسلام جز از راه عقل از شما قبول نمی كند.
اصول ايمان مسيحيت، منطقه ای ممنوع برای ورود عقل است و وظيفه يك مومن مسيح حفظ اين منطقه از هجوم قوای عقلي و فكري است ولي اصول ايمان در اسلام منطقه اي است كه در قرق عقل است و غير از عقل هيچ قدرت ديگري حق مداخله در اين منطقه را ندارد.»
زمانی که مکتب تفکیک اذعان به انفکاک معرفت خالص دینی با معرفت ناخالص فلسفی وعرفانی کرده بود، ایشان در کتاب اصل اجتهاد در اسلام با گفتاری تحت عنوان «تأثیر جهان بینی
فقیه در فتواهایش»، نظری تحلیلی و روشن در نقد نظریه مذکور ارائه میدهند. گفتاری که وجود پیش فرضهای متعدد فکری از جمله شرایط طبیعی، فرهنگی و جغرافیایی را در معرفت انسان تصدیق می کند، همانطور که کانت در «نقد عقل محض» به آن اشاره کرد:
«اگر كسی فتواهای فقها را با یكدیگر مقایسه كند و ضمناً به احوال شخصیه و طرز تفكر آنها در مسائل زندگی توجه كند می بیند كه چگونه سوابق ذهنی یك فقیه و اطلاعات خارجی او از دنیای خارج در فتواهایش تأثیر داشته به طوری كه فتوای عرب بوی عرب می دهد و فتوای عجم بوی عجم، فتوای روستایی بوی روستایی می دهد و فتوای شهری بوی شهری.»
مجموعه ای از گفتارها و آرای شهید مطهری که خود دانش آموخته حوزه علمیه خراسان، کانون شکل گیری مکتب تفکیک بوده است، براهین متعددی را در تصدیق اسلامی بودن فلسفه اسلامی روشن می سازد. ایشان در کتاب «عدل الهی» حکمت الهی شرقی را به عنوان سرمایه ای
گرانبها توصیف کرده و خطاب به مخالفان فلسفه اسلامی می نویسند: «اینان، نفهمیده یا فهمیده، جنایت عظیمی نسبت به اسلام و معارف اسلامی مرتکب می گردند. حکمت اسلامی با فلسفه یونان همان اندازه متفاوت است که فیزیک اینشتین با فیزیک یونان».
ایشان همچنین در «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بر این باورند که بالغ بر پانصد مسئله جدید فلسفی در فلسفه اسلامی، نسبت به فلسفه یونانی مطرح شده است و نتیجه آن، تحول مبانی، براهین و اصول متعدد است. بنابر گفته ایشان، در این جریان فلسفه به نوعی خاصیت ریاضی پیدا کرده است.
در تعریف فلسفه اسلامی می توان به زنجیره اندیشه های فیلسوفان زیسته در جهان اسلام براساس بنیادها و متافیزیک اسلامی اشاره نمود که در وحدتی مشخص قرار دارند. جهان بینی
مبتنی بر وحی و همچنین اسکلت یونانی و سریانی فلسفه اسلامی بنابر گفته ایشان باعث شده است تا فیلسوفان مسلمان نقشی کلیدی در تکمیل و تنظیم فلسفه ایفا کنند. بنا بر عقیده شهیدمطهری این فلسفه اسلامی بود که سبب تکمیل بسیاری از موضوعات ناتمام فلسفه یونانی گردید. اهتمام فلاسفه مسلمان در حل نهایی مسائل، از حیثی رنگ و بویی الهی و بنابه تعبیری، زبانی اسلامی داشته و یکی از علل آن بنابرعقیده ایشان، انگیزه دینی جهت دستیابی به کمال است.
فلسفه، بنابر تعاریف اسلامی علم کلیات و به معنای اخص، علم به احوال موجود به ماهو موجود است و از این رو فلسفه دانشی جهان شمول بر مبنای برهان و عقل است. از طرفی دیگر دین اسلام نیز همانند فلسفه مربوط به منطقه ای خاص نبوده و دینی جهان شمول است. در برخورد فرهنگ اسلامی با فرهنگ های بیگانه و با وجود قدرت فرهنگ یونانی، این ویژگی های مثبت و سازگار با فرهنگ اسلامی بود که مورد پذیرش و تفسیر اندیشمندان مسلمان قرار گرفت. از طرفی دیگر، گرچه هر مکتب فلسفی از تاریخ، زبان، فرهنگ و سایر ریشه های جانبی خود تاثیرپذیرفته است، اما این اثرگذاری در انتقال فلسفه یونانی به جهان اسلام به مراتب تقلیل یافته بود. در کتاب تاریخ فلسفه اسلامی تالیف سیدحسین نصرآمده است:«فرد مسلمان نه زبان یونانیان را، نه ارزش های انسانگرایانه آنها و نه حتی مذهبشان را پذیرفت، آنچهاو از یونانیان گرفت منحصرا از طریق ترجمه و بیشتر محدود به یونانی گرایی علمی و فنی بود.»
استاد شهید در این رابطه بیان می کنند: «هیچ فرهنگی در جهان نداریم که از فرهنگها و تمدن های دیگر بهره نگرفته باشد، ولی سخن در کیفیت بهره گیری و استفاده است. یک نوع بهره گیری آن است که فرهنگ و تمدن دیگر را بدون هیچ تعرض در قلمرو خودش قرار دهد. اما نوع دیگر این است که از فرهنگ و تمدن دیگر تغذیه کند؛ یعنی مانند یک موجود زنده آن ها را در خود جذب و هضم کند و موجودی تازه به وجود آورد. فرهنگ اسلامی از نوع دوم است. مانند یک سلول زنده رشد کرده و فرهنگ های دیگر را از یونانی و هندی و ایرانی و غیره در خود جذب کرد و به صورت موجودی جدید، با چهره و سیمایی مخصوص به خود، ظهور و بروز کرد و به اعتراف محققان تاریخ فرهنگ و تمدن، تمدن اسلامی در ردیف بزرگ ترین فرهنگ ها و تمدن های بشری است.»
چنانچه از منابع متعدد آثار استاد شهید استنباط می گردد، فلسفه اسلامی یک ضرورت است. ضرورت از آن حیث که بر اساس متافیزیکی اسلامی، یکی از مهمترین ابزار جهان شمول در ارتباط با بحران های جهان شناختی زمان خود محسوب
می شود. زمانی که مکتب تفکیک در حوزه ها درحال گسترش بود و از طرفی دیگر، تفکرات مارکسیستی در دانشگاه ها اوج می گرفت، شهید مطهری مهمترین طرح فکری خود را بر دو قسم پیوند عقل و دین و همچنین حوزه و دانشگاه بنیان نهاد. با توجه به همین مقوله که در اکثر آثار ایشان نمایان است، این فلسفه اسلامی بود که بر هستی شناسی مارکسیسم انتقادات جدی وارد نمود و مجموعه آثار ایشان از جمله «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، افزون بر اسلامی بودن فلسفه اسلامی، اهمیت عینی و حیات فلسفی این جریان فکری را احیا نمود.
شهید مطهری , محمدطاها جهاندیده
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.