مرد که گریه نمیکند!
«مرد که گریه نمیکند»؛ جملهای که چه زن باشید و چه مرد حتما بارها از کودکی تا بزرگسالی آن را از خیلیها شنیدهاید. همه ما شاید در ایجاد پدیده «مردانگی سمی» همراهی کردیم، تلاشی ناآگاهانه در ایجاد این باور که مردان باید بر همه مسلط باشند، هیچ احساسی نشان ندهند، همیشه برنده باشند و اشک نریزند. چرا تابوی گریه کردن مردان همچنان وجود دارد و این مسئله با نمایش ضعف تعریف و در بخش بزرگی از فرهنگ عمومی، رفتاری «زنانه» تلقی شده است؟ آیا کسی که راهی برای بیان احساسات خود پیدا میکند الزاما ضعیف است؟ چرا جامعه، آسیبپذیری مردان را تقریبا نادیده گرفته است؟ حال اینکه بررسیهای جهانی حاکی از آن است، که مردان اگرچه به نسبت زنان کمتر با خشونت فیزیکی مواجه میشوند ولی در حوزه روانی ـ عاطفی اینگونه نیست و معمولا با تجاربی در طول زندگی مواجه میشوند که بسیاری از آنها نمود بارز و مصداق خشونت علیه آنهاست. در سراسر جهان، تقریبا ۲۰ درصد قربانیان خشونت خانگی را مردان تشکیل میدهند و به علت تابویی که وجود دارد از ابراز این مسئله امتناع کرده و هیچگاه نمیتوانند استیصال و ضعف خود را نشان دهند.
مطابق بررسیهای پژوهشگران اجتماعی «جامعه از ابتدا این باور را برای مرد ایجاد کرده که نباید گریه کند و یا خشونت روحی- روانی ای که بر او اعمال شده را آشکار سازد. زمانهای زیادی وجود دارد که مرد بهعنوان یک انسان احساس ضعف یا تنهایی میکند، اما هیچوقت نمیتواند بهعنوان یک فرد احساسات واقعی خود را نمایان کند، زیرا جامعه تصویر مسلطی برای او ساخته که طبق آن چون مرد است نباید ناتوانی و درماندگیاش را بروز دهد.»
آذر تشکر، در قامت جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی معتقد است: «مردان احساساتشان و آزارهای روانی- عاطفی را پنهانی میکنند و قادر نیستند تا از خود و مشکلاتشان بگویند. حتی جایی وجود ندارد که آنها راجع به این مسائل حرف بزنند، چون جامعه به آنها میگوید تو مردی و باید قوی باشی. این اسطوره قوی بودن، فشار روانی را بر مردان ما تحمیل و تشدید میکند.»
این جامعهشناس در مورد وضعیت بقیه کشورها نیز میگوید: «در بقیه نقاط جهان هم بهطور تقریبی وضعیت همینطور است و با پیچیده شدن زندگی مدرن، کشورهای مختلف دارند به موضوع مرد بودن توجه میکنند و در دانشگاههای زیادی مطالعاتی در این حوزه انجام میشود و در سرفصلهای مؤسسات پژوهشی در بخش مطالعات جنسیت، مطالعات مردانگی را هم قرار میدهند. کمکم در دانشگاهها مطالعات زنان تبدیل به مطالعات جنسیت میشود. در دنیا بهتدریج این موضوع را به چشم یک نیاز و مشکل میبینند. بهطوریکه اول در جنبههای پژوهشی به موضوع مردان میپردازند و بعد مؤسسات اجتماعی وارد کار میشوند و جلسات رواندرمانی گروهی میگذارند، در این جلسات به آسیبهای اجتماعیای که مردان با آن درگیر هستند مثل خشونتهای خیابانی یا ضعفهایی که مردان در خود احساس میکنند، میپردازند.»
مردان بارها خشونتهای کلامی، روانی، اجتماعی، مالی و حقوقی را تجربه کردهاند، اما پیوسته این موضوع در مورد مردان کماهمیت شمردهشده است. نتایج یک پژوهش نشان میدهد «در انگلیس بیش از ۶۰۰۰۰۰ مرد، قربانی نوعی خشونت خانوادگی بودهاند. همچنین یک مطالعه درآمریکا نشان داده که مردان ۴۲ درصد خشونت عاطفی، ۳۱٫۸ درصد خشونت فیزیکی و ۱٫۴ درصد خشونت جنسی را تجربه کردهاند. اداره پلیس جنایی فدرال آلمان در سال ۲۰۱۸ گزارش داده، ۲۶۳۶۲ مورد تجربه خشونت علیه مردان توسط شریک صمیمی آنها اتفاق افتاده» حال اینکه معمولا «خشونت علیه مردان» عنوانی کمکارکرد در ادبیات روزمره است و اشکال گوناگون خشونت معمولا در رسانهها درباره زنان مطرح میشود و اثری از بیان آن علیه مردان نیست. جامعه شناسان بر این باورند که مردانگی در سراسر جهان با «مردانگی سمی» آمیختهشده، مفهومی که در بحثهای آکادمیک و رسانهای به انتظارات فرهنگی و معیارهای رفتاری کلیشهای در مورد مردان اشاره دارد. در این مفهوم کمتر به آسیبپذیری مردان، احساسات فروخورده و ابراز خشم علیه آنان توجه شده است. البته در بیشتر موارد نیز براثر سرکوب احساسات مردانه، آنان خشم خود را علیه شریک زندگیشان ابراز میدارند و این واقعیتی غیرقابلانکار است.
انتظارات سمی از مردان!
مردان در جامعه مدرن ارتباط خود را ازدستدادهاند و فشارهای اجتماعی ازجمله رفتارهای خشونتآمیز، رقابتی، مستقل و بدون احساس که بر آنان وارد میشود بهنوعی «سَم» مردانگی است، فشارهایی که در مقابل مردانگی «واقعی» یا «عمیق» قرار میگیرد؛ میتوان گفت صفات سنتی مردانه مانند ارادت به کار، افتخار دربرتری در ورزش و تأمین هزینههای خانواده «سمی» محسوب نمیشوند.
به گفته مایکل فلود، جامعهشناس «اینکه از پسران انتظار داریم که فعال، سخت، جسور و مسلط باشند نمونهای از انتظارات سمی است»، در فرهنگ مردانگی سمی، مردان اجازه گریه کردن ندارند و معمولا احساساتی که سرکوبشده است به شکل خشم اجازه بروز پیدا میکند. در پژوهشهای مختلف مردانگی سمی را به جعبهای باریک تشبیه میکنند که مرد در آن قرار میگیرد، درواقع مردانگی سمی جعبهای تنگ و انعطافناپذیر است که مردان تلاش میکنند به هر قیمتی که شده در آن جای بگیرند، وقتی مرد وارد این جعبه میشود باید احساسات خود را مخفی کند تا به داشتن احساسات زنانه متهم نشود.
اگر مردی نتواند وارد این جعبه شود از سوی بقیهٔ مردان نادیده گرفته خواهد شد و به خاطر رفتارهایش به سخره گرفته میشود، درواقع مردان قربانی مردانگی سمی باید درد و رنج را در سکوت تحمل کنند، به چیزی نیاز نداشته باشند، هرگز چیزی را از دست ندهند، بهغیراز شجاعت ظاهری حس و هیجان دیگری را به نمایش نگذارند، به هیچکس وابسته نباشند و کاری انجام ندهند که بقیه آن را بهعنوان ضعف تلقی کنند.
شاید تصور کنید این ویژگی مردان جامعه سنتی است اما ناهید برزگر در قامت جامعهشناس میگوید: «باید توجه داشت که بین مردانگی سنتی و مردانگی سمی تفاوت وجود دارد، تلاش برای موفقیت در کار و تأمین نیازهای خانواده، برنده شدن در رقابتهای ورزشی و وفاداری به دوستان همگی جزء معیارهای سنتی مردانگی بهحساب میآیند که سمی نیستند، مهمتر از همه اینکه نیاز به مورداحترام واقع شدن ابدا سمی نیست، همه انسانها میخواهند مورداحترام دیگران قرار بگیرند اما تلاش افراطی برای وادار کردن دیگران به نشان دادن احترام (با اعمال زور و تهدید) کاملا در داخل مرزهای مردانگی سمی قرار میگیرد.»
مرد که گریه نمیکند!
این جامعهشناس تأکید میکند: «نفی مردانگی سمی به این معنا نیست که مرد نباید قدرت داشته باشد و خود را مسلط بداند. مردانگی سمی به مجموعه خاصی از صفات و رفتارها گفته میشود که ازنظر فرهنگی مناسب تلقی میشود. در بسیاری از موقعیتها، بیان معتدل این صفات، همراه با دیگر آرمانهای مردانه، کاملا سالم و سودمند است اما در مردانگی سمی شاهد بروز افراطی آن هستیم. وقتی ما مردان را به سمت مردانگی سمی سوق میدهیم نمیدانیم که عوارض آن بر ما نیز حاکم میشود، اگر به آمار ارائهشده توسط مسئولین نگاه کنیم در زمینه خشونت، آمار پزشکی قانونی و پلیس نشان میدهد غالب افرادی که دست به خشونت میزنند، مرد هستند و در مقابل غالب قربانیان برخی رفتارهای خشن چون چاقوکشی را نیز مردان تشکیل میدهند. درواقع این موضوع مختص ایران نیست و در کشورهای دیگر نیز درگیریهای منجر به خشونت، بیشتر توسط مردان صورت میگیرد، بسیاری از متخصصان معتقدند که طبیعی انگاشتن رفتارهای خشن در پسران، آنها را به این سمت سوق میدهد. مردانگی سمی سبب میشود که مردان به دلیل پذیرفته شدن در جمع دوستان و قوی بودن ازنظر زنان اغلب احساسات خود را بروز ندهند چراکه فرهنگ سنتی این موضوع را دامن زده است که پسران برای مورد تأیید قرار گرفتن باید عاری از احساسات و سرشار از خشونت و قدرت باشند.
البته عکس این موضوع هم صادق است. وقتی خشونت مردان علیه زنان شکل میگیرد زنها از طریق خانواده، جامعه یا محل کار میتوانند درخواست کمک و حمایت کنند ولی مردان اغلب در غار تنهایی خود اسیر میشوند. مثلا اگر مردی با همسرش دعوا کند مادر همان مرد، او را دعوا کرده و میگوید: زشت است تو مردی و او زن است برو معذرتخواهی کن. ولی نمیدانند مرد هم درونش یک کودک حساس دارد و با این چوب به سمت افسانه قدیمی «مرد که گریه نمیکند» پناه میبرد. زنان با بیتوجهی و تحقیر همسر خود و مقایسه او با همسران خویشاوندان و دوستان، خشونت عاطفی را علیه شریک زندگی خود ابراز میدارند. ضمن اینکه در برخی مواقع، پدر در نزد فرزندان و همسر خویش جایگاهی ندارد، بهنحویکه از همه روابط عاطفی بین افراد خانواده کنار گذاشتهشده و نقش او به نانآور خانه تقلیل مییابد و همه اینها نمایانگر خشونت علیه مرد است اما مردان به نسبت زنان درونگراتر هستند و کمتر میبینیم که مثلا مردی در اثر ناراحتی گریه کند زیرا آنها بیشتر خودشان را مهار میکنند. در سراسر جهان، تقریبا ۲۰ درصد قربانیان خشونت خانگی را مردان تشکیل میدهند.»
موضوع دیگری که از مردانگی سمی نشئت میگیرد نیز مسئله مواد مخدر و اعتیاد است و برزگر دراینباره عنوان میکند: «همانطور که میدانیم تعداد بالایی از مصرفکنندگان و روی آورندگان به مواد مخدر را نیز مردان تشکیل میدهند، از طرفی عدم بروز احساسات در مردان سبب میشود که زندگی خانوادگی هم تحت تأثیر قرار بگیرد. وقتی مرد از بیان احساسات نهی شده است در طولانیمدت رابطه عاطفی پدران با فرزندان در خانواده دچار مشکل میشود، به اطراف خود نگاه کنید چند پدر میشناسید که توان برقراری رابطه عاطفی مستحکمی را با فرزند نوجوانش دارد؟ رابطه عاطفی بسیاری از پدران با ورود کودکانشان به فضای مدرسه، کمرنگ میشود و توان بروز عواطف خود را از دست میدهند چراکه آموزههای غلط او را به سمت مردانگی سمی سوق داده است از سویی زمانی که پدران میخواهند حتی درخصوص دغدغههای خود با فرزندانشان صحبت کنند، بسیار زودتر از مادران، فضای گفتوگوی آنها به سمت خشونت میرود و توان بیان کلامی مناسب را از دست میدهند. میتوان گفت که این تفکرات به حذف نقش تربیتی پدران دامن زده است. پدری که با کودکش بهویژه اگر دختر باشد، کمتر بازی و گفتوگو میکند و با او وقت چندانی صرف نمیکند و در مقابل با فرزند پسرش، به تصور اینکه نباید پسری احساساتی تربیت کند، کمتر درباره احساسات او و البته احساسات خود به گفتوگو مینشیند، آرامآرام ارتباط خود را با آنها از دست خواهد داد.»
این جامعهشناس تصریح میکند: «همه ما بارها این جمله را به کاربردیم «او پسر است»؛ «ذات مردان همین است»، «شیطنت ویژگی پسران است» و اغلب هنگام بحث درباره رفتار یک پسر بروز خشونت و شیطنت فراوان را امری طبیعی جلوه دادهایم، همانطور که اجازه ندادهایم زمانی که زمین خوردند گریه کنند اما توجه داشته باشیم آنچه از پسرانمان انتظار داریم، ماندگار است. بنابراین اولین گام برای مقابله با مردانگی سمی این است که فرهنگ غلطی که میگوید پسران ازنظر بیولوژیکی برای خشونت و متزلزل بودن ساخته شدند را فراموش کنیم. باید احساسات مردان و پسران را به رسمیت بشناسیم و به آنها اجازه بروز بدهیم. مردانگی سمی به همه ما آسیب میزند پس باید جعبه مردانگی سمی را نادیده بگیریم و برای از بین بردن پیامهای فرهنگی و ساختارهای اجتماعی که مردانگی سمی را تقویت میکنند تلاش کنیم، ما کارهای زیادی پیش روداریم و میتوانیم برای شروع، عبارت «مرد گریه نمیکند» را برای همیشه از زندگیمان حذف کنیم.»
کلیشهسازی از تفاوتهای بیولوژیک زن و مرد
«این تابوی گریه نکردن مرد از تعلیم و تربیت میآید. تعلیم و تربیت مردان و زنان از دوران کودکی نقش بسیار مهمی در رفتار آنها در بزرگسالی دارد. به پسرها همیشه آموزش داده میشود که باید دنیای درونشان را تحت کنترل داشته باشند.» مهرنگ خزاعی، جامعهشناس با تأکید بر این عبارت، عنوان میکند: «به پسربچه همیشه گفته میشود که نباید گریه کند چون او قرار است مرد بشود و مرد مسئول زندگی خانوادگی است. بر این اساس اعتمادبهنفسشان را بیشتر بر روی مسئولیتها و موفقیتهایشان میگذارند و کمتر به احساساتشان توجه میکنند. مردها از کودکی یاد میگیرند که احساساتشان را نگهدارند و گریه نکنند. قانون خلقت زن و مرد متفاوت است یعنی اگر ما با دقت به فرهنگها و تمدنهای مختلف نگاه کنیم متوجه میشویم که مسئله تفاوت زن و مرد هم در بُعد ساختاری و هم احساسی اهمیت زیادی داشته و این طرز تفکر همیشه در فرهنگها و تمدنها بوده و هست که باعث کلیشهسازی شده، اینکه مردان خیلی منطقی وزنان خیلی احساسی هستند و این ذاتگرایی و کلیشهسازی از تفاوتهای بیولوژیک زن و مرد از گذشته تاکنون ادامه پیداکرده است. هم زن و هم مرد هر دو یک سری تفاوتها و اشتراکاتی دارند ولی این نباید باعث شود که شما بینشان تفاوتهایی بگذارید و بگویید زنها احساسیتراند و مردان منطقیاند و گریه نمیکنند… اینها همه از دیدگاههای کلیشهای و نگرشهایی میآید که در طول سالها ساختهشده و حتی بعضی وقتها مردها از زنان میتوانند احساسیتر باشند و اصلا خیلی خوب است که اینها را بیان کنند.»
این جامعهشناس خاطرنشان میکند: «یکی دیگر از دلایلی که مردها نمیخواهند احساسشان را بروز بدهند، ترس است. برای اینکه فکر میکنند این احساس ممکن است برای آنها یک نقطهضعف باشد و از قضاوت شدن ترس دارند. بهعنوانمثال اگر یک مرد در مقابل همسرش اشک بریزد، تصور میکند آن زن او را ضعیف میپندارد و دیگر برایش احترامی قائل نیست.»
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.