متاورس رستاخیز اینترنت
جواد شاملو
استیون اسپیلبرگ را همواره به بازسازیهای تاریخی درجه اولی میشناختیم که مانند «نجات سرباز رایان» و «فهرست شیندلر»، به شکلی بهیادماندنی و طبیعی صحنههای سترگ تاریخ را نمایش میدادند. مانند سکانس پرهزینه و باعظمت ابتدایی نجات سرباز رایان که نبردی در ساحل نورماندی را روایت میکرد یا بازنمایی واقعگرای گتوهای یهودیان در فهرست شیندلر. با این سوابق فیلم علمی-تخیلی زیاد به اسپیلبرگ نمیآمد. هرچند او کارگردان کارکشتهای است و عجیب نیست که ژانرهای مختلف را امتحان کند، اما علمی_تخیلی تینیجری خیلی از حوزه فیلمسازی او پرت بود. وقتی زاکربرگ که همچون اسپیلبرگ یهودی است از چشمانداز پروژه متاورس برای شرکت متا، یا همان فیسبوک سابق سخن گفت، فهمیدم اسپیلبرگ همان اسپیلبرگ همیشگی است؛ تنها اینبار بهجای بازنمایی گذشته، به سراغ آینده رفته است. با همان واقعگرایی همیشگی.
جهان بینهایت
چند روز پیش مارک زاکربرگ، مدیرعامل هلدینگ فیسبوک اعلام کرد برای ما افت دارد که اسم شرکتمان با این عظمت و بزرگی، تنها معطوف به یکی از محصولاتمان که همان شبکه اجتماعی فیسبوک است بشود. ازاینپس نام این شرکت «متا» خواهد بود. متا که در یونانی به معنای فراتر است، مخاطبان زاکربرگ را یاد واژه «متاورس» انداخت و اگر هم نینداخت، بههرحال مارک خودش به آن اشاره کرد: «امیدوارم بهمرورزمان بهعنوان یک شرکت متاورس دیده شویم. ما میخواهیم هویت و کار خود را بر پایه آنچه در حال ساختنش هستیم تثبیت کنیم.» لوگوی جدید فیسبوک هم طرحی است که ما را به یاد نماد بینهایت میاندازد. چه چیزی بیش از متاورس به مفهوم بینهایت نزدیک شده است؟ متاورس که در فارسی میتوان آن را «فراجهان» خواند، چشمانداز نهایی و آرمانی اینترنت است که فیسبوک به سمت آن خیز برداشته. قله افسانهای سرزمین اینترنت که فیسبوک بهعنوان نخستین شرکتی که یک شبکه اجتماعی فراگیر ارائه داد، حق دارد پیشگامانه به سمت آن بدود. برای اینکه بدانیم متاورس در شکل بالغ و متکاملش چگونه پدیدهای است، باید «بازیکن شماره یک آماده» اسپیلبرگ را دید. نه بهمثابه یک فانتزی تینیجری، بلکه همچون مستندی آیندهپژوهانه. متاورس در فیلم اسپیلبرگ تکنولوژی گستردهای است مبتنی بر «واقعیت افزوده» و «واقعیت مجازی» که بهوسیله اشیایی همچون عینکها و دستکشهای بهخصوص، فضایی دیگر را برای ما خلق میکند که ما میتوانیم با جسمی مثالی یا به قول زاکربرگ «آواتار» در آن حضور پیدا کنیم. به نقل از وبسایت زومیت متاورس که «برای اولین بار در کتاب علمیتخیلی «سقوط برفی» نوشته نیل استفنسون در سال ۱۹۹۲ بهکاربرده شد. این نویسنده آمریکایی از واژه متاورس برای توصیف نوعی دنیای مجازی استفاده کرده بود که در آن قهرمان داستان در قالب آواتار خود با دیگران معاشرت میکند، خرید میکند و حتی دشمنان دنیای واقعی خود را شکست میدهد. البته خود مفهوم دنیایی شبیه متاورس پیشازاین کتاب، در سال ۱۹۸۴ و با رمان سایبرپانکی نیورومنسر نوشته ویلیام گیبسون به شهرت رسیده بود.»
هرچند متاورس و هیچ دستاورد تکنولوژیک دیگری منطقا نمیتواند فرای واقعیت باشد، بلکه در طبقه زیرین جهان واقعی در جریان است. متاورس میتواند فضا بسازد. شهر بسازد، طبیعت بسازد، فروشگاه بسازد و آنقدر گسترده باشد که عنوان فراجهان برای آن درست به نظر برسد. صحنه نخستین «بازیکن شماره یک آماده»، شهری بیسامان، بینظم و انسجام و گویی جنگزده را نشان میدهد. در اتاق شخصیت اصلی، یک سطح ریلی دوار دیده میشود همراه با تجهیزات واقعیت مجازی. در آن فیلم جهان واقعی به معنای حقیقی، «رها» شده است. این رهاشدگی جهان واقعی با توصیف هیجانآوری که زاکربرگ از متاورس کرده منطقی به نظر میرسد. زاکربرگ میگوید: «پلتفرم بعدی فراگیرتر خواهد بود. یک اینترنت تجسمیافته که دیگر به آن نگاه نمیکنید بلکه آن را تجربه خواهید کرد. در متاورس شما قادر خواهید بود تقریبا هر کاری تصور میکنید انجام دهید. با خانواده و دوستانتان دورهمی بگیرید، کارکنید، آموزش ببینید، خلق کنید، بازی کنید، خرید کنید. خانه شما فضای شخصی شماست که میتوانید ازآنجا به هرکجا که میخواهید بروید. اینها تجربیات جدیدی هستند که با طرز فکر امروزی ما در مورد رایانه و تلفن همراه مطابقت ندارند. کیفیت تعیینکننده در متاورس «احساس حضور» خواهد بود؛ مثلاینکه شما دقیقا درجایی دیگر و با شخصی دیگر حضور پیدا کنید. این چیزی است که فناوری امروز نمیتواند در اختیار شما قرار دهد.» به زبان ساده در متاورس دیگر نه با فضای مجازی، که با دنیایی مجازی مواجهیم که فضا و زمان مخصوص خودش را دارد. یک زندگی متفاوت که یک آدم فقیر میتواند در آن صاحب یک ویلای لاکچری باشد. این البته مربوط به نسلهای پیشرفته متاورس است. اما در متاورسی سادهتر، دستکم میتوانیم خانهمان را آنگونه تزئین کنیم که دلمان میخواهد اما در زندگی واقعی هرگز امکانش را نداریم. در متاورس دیگر با صفحهنمایش و اپلیکیشنهای مختلف سروکار نداریم، ما یک شخصیت مجازی داریم که میتوانیم در دنیای مجازی گشت بزنیم و اینطرف و آنطرف برویم.
وقتی اینترنت به بمب اتم ختم میشود
واقعیت آن است که متاورس رابطه ما را با دنیای واقعی خیلی بیشتر از الآن منقطع خواهد کرد. فاصلهای که خود مجازی ما با خود واقعی ما پیدا خواهد کرد، نسبت به این فاصله در زمان کنونی، بارها بیشتر شده است. متاورس اینترنت توسعهیافتهای است که ما را درون خودش خواهد بلعید؛ اینترنت دیگر جزئی از ما نیست، ما جزئی از آنیم. جهان برساخته و خیالی که ما را به درون خیال و رؤیا میکشاند؛ طبیعی است در چنین جهانی، سینما شدیدا کمرمق و بیطرفدار شده باشد. متاورس دیگر نه یک خیالپردازی، بلکه هدفی واقعی برای شرکتی چون فیسبوک است که دیگر باید متا بخوانیمش؛ هرچند هدفی بلندمدت اما زاکربرگ آن را بهصراحت آینده اینترنت معرفی کرده است. چنین تکنولوژیای نیاز به زیرساختی عظیم دارد که در سالهای نزدیک امکان فراهم کردنش نیست. اما باید توجه داشت در دو دهه اخیر، اینترنت ازلحاظ زیرساختی توسعه زیادی پیداکرده و همزمان با توسعه زیرساختی، امکانات مختلفی همچون پلتفرمهای ویدئوآنلاین نیز ایجادشده است.
اما به نظر میرسد در مورد این پروژه نباید تنها به زیرساختهای فنی فکر کرد، بلکه زیرساختهای انسانی نیز مهماند! اینترنت همین الآن دریایی از آسیبها را روانه حیات انسانی کرده است. از آسیبهای روانی و فردی گرفته تا آسیبهای متعدد اجتماعی و حتی سیاسی و امنیتی. دارکوب و دیپوب محل قاچاق انسان هستند. با شکلگیری امکانات حسی در فضای واقعیت مجازی، میتوان به امکانات جنسیای که در متاورس ایجاد میشود نیز فکر کرد. آیا شرکت زاکربرگ به آسیبهای روانی احتمالی و کلیه مخاطرات ضدانسانی این تکنولوژی فکر میکند؟ ابدا! همین دو-سه روز پیش بود که این شرکت متهم به سوءاستفاده از کودکان زیر ۶ سال در راستای اهداف تجاری خود شد چراکه میخواست کودکان زیر ۶ سال را به فیسبوک بکشاند.
چشمانداز متاورس، ما را بیش از همیشه با این پرسش بنیادی مواجه میسازد که مواجهه جامعه بشری با تکنولوژی چگونه باید باشد؟ آیا دستاوردهای تکنولوژی صرفا به این دلیل که پیشرفتهایی قابل تحقق در عرصه تکنولوژی بهحساب میآیند مشروع هستند؟ آیا بشر چون میتواند بمب اتم بسازد، باید بسازد؟ آیا زندگی در جهانی خیالی نمیتواند همچون بمب اتمی ضد وجود و واقعیت باشد؟ یکبار دیگر سکانس ابتدایی بازیکن شماره یک آماده را ببینید!
«تلماسه» علیه «بازیکن شماره یک آماده»!
اتفاق جالبی که اکنون در سینمای هالیوود افتاده، فیلم تلماسه دنی ویلنوو است که در آن جهانی به نمایش درآمده که احتمالا صدها هزار سال بعد از جهان ما است. در این جهان، بشر بهرغم پیشرفتها محیرالعقلی که پیداکرده، به مقدار زیادی به سبک زندگی باستانی بازگشته است. با شمشیر میجنگد، اما زرهی هوشمند دارد. جهان در فضایی بینسیارهای گسترده شده، اما توسط خاندانهای بزرگ اداره میشود و خبری از دولت-ملتهای کنونی نیست. همچنین به طرز عجیبی هیچ خبری از اینترنت در آن نیست. در این فیلم، ابرانسان برخلاف تصور امروزی برخاسته از تکنولوژی نیست، بلکه انسانی است که بر تکنولوژی غلبه یافته و بهرغم پیشرفت آن را شدیدا محدود کرده و تحت سیطره خودش درآورده. در این فیلم، انسانهای قدرتمندی را میبینیم که برای تکنولوژی حدومرز تعیین کردهاند. ایده داستان تلماسه، این است که درنهایت انسان از قطار ترمزبریده تکنولوژی پیاده خواهد شد و بر آن افسار خواهد زد. ارتجاعی که با سرمایهداری کنونی قابلجمع نیست. قطعا تلماسه زاکربرگ را ناراحت خواهد کرد!
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.