لزوم بازاندیشی در نهاد آموزش
جبار رحمانی- عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم
نظام های آموزشی در جهان جدید یکی از مهمترین مکانیسم های تربیت شهروندان به شمار می روند. آنچه در تاریخ نهاد آموزش در تمامی سطوح از ابتدایی تا عالی مطرح بوده، لزوم توجه به ترکیب همزمان آموزش و پرورش، یا همان تعلیم و تربیت بوده است. می توان گفت تربیت انسان و آموزش مهارت ها و دانش کارکرد فرعی و ثانویه آن به عنوان غایت اصلی در تمامی نهادهای آموزشی به شمار می رود.
آنچه در کارکردهای تربیتی یک نهاد آموزشی، هم در قالب برنامه های صریح و آشکار آن و هم در قالب برنامه های آموزشی و غیر رسمی آن وجود دارد، لزوم آموزش مهارت های فکری، عاطفی و رفتاری است که به بهینه تر شدن زندگی و توسعه کیفیت آن در جامعه کمک می کند. به همین سبب همیشه بحث های مفصلی در باب کیفیت محصول نظام های آموزشی در تاریخ وجود داشته و پرسش اصلی آن است که نهاد آموزش قرار است چگونه انسانی را تحویل جامعه بدهد. در تمام سنت های نظری در باب ماهیت و غایت آموزش، یک نکته مشترک وجود داشته، اینکه آموزش باید کاری برای بهتر شدن جامعه انجام دهد. این بهتر شدن، لزوما امر تکنیکی و مهارتی نیست، بلکه امری کیفی و اخلاقی است که می بایست منجر به بسط انصاف، عدالت و توسعه قابلیت های انسانی از یک سو و کاهش نابرابری ها و بی عدالتی ها از سوی دیگر شود.
از این منظر می توان نظام آموزشی ایران را هم در سطح آموزش ابتدایی و هم در سطح آموزش عالی مورد نقد قرار داد که غایت این نهادهای آموزشی چیست و به کدام سو می روند؟ برای پاسخ به این پرسش باید دو عامل مهم در سیر نهاد آموزش را طی چند دهه اخیر مورد توجه قرار داد: عامل اول اتفاقی است که در مقطع آموزش ابتدایی (از مدارس ابتدایی تا دبیرستان ) رخ داده و می توان آن را ذیل ایده کنکوری شدن آموزش مطرح کرد. اینکه غایت نظام آموزشی ما به افزایش مهارت های لازم برای موفقیت در آزمون کنکور تقلیل یافته است. به عبارت دیگر سیطره کنکور بر مدارس ما، موجب شده مهارت های زندگی، مهارت های اخلاقی و مقتضیات توسعه شخصیتی یک شهروند مطلوب در پیشگاه نظام تست زنی کنکور قربانی شوند. این موضوع سبب شده اقتصاد سیاسی مافیای کنکور، جسم و روان دانش آموزان را قربانی تست کرده و مدرسه را به کانون تست زنی مبدل کند.
عامل دوم نیز سیطره رویکرد مدرک گرایی و خصوصی سازی به حوزه آموزش عالی و دانشگاه است. توسعه کمی آموزش عالی و سیاست خصوصی سازی به گونه ای بوده که برخلاف قانون اساسی کشور، و ذیل توهم کارآفرینی؛ دانشگاه ها به سمت بازاری شدن پیش رفته اند و وظیفه دولت برای ایجاد آموزش عالی رایگان به فراموشی سپرده شده است، به گونه ای که حتی در سال های اخیر سهمیه های روزانه رایگان در بسیاری از رشته ها به نفع سهمیه های شبانه و با پرداخت شهریه تقلیل پیدا کرده؛ به گونه ای که طبق آمارهای موجود، بیش از ۸۰ درصد دانشجویان کشور برای تحصیل شهریه می پردازند. این موضوع بیانگر آن است که آموزش عالی نیز به اسارت خصوصی سازی و بازاری شدن مبتذل دانشگاه در آمده است. به همین دلیل بسیاری از دانشگاه های فرعی در قالب دانشگاه های علمی – کاربردی، دانشگاه های آزاد، غیر انتفاعی و حتی پیام نور به بنگاه های تولید و فروض مدرک بدل شده اند و کیفیت آموزش عالی فدای منافع بازار مدرک دانشگاهی شده است.
در نهایت آنچه که مغفول می ماند نقش تربیتی دانشگاه است، دانشگاهی که باید بتواند قابلیت های ذهنی، احساسی و رفتاری دانشجویان را تقویت و چگونگی تبدیل شدن آنها به شهروندی فعال در امر توسعه پایدار را آموزش دهد! اما بازارای شدن آموزش در قالب منطق کنکور یا مدرک گرایی دانشگاه موجب شده که دانش آموز یا دانشجو به یک مصرف کننده بازاری بدل شود که باید کالایی را خریداری و مصرف کند. این در حالی است که آموزش در تمام سطوح باید قابلیت های کافی برای داشتن نگرش انتقادی به وضع جامعه و نابرابری های آن و همچنین قابلیت ها و انگیزش های لازم برای مشارکت در جامعه به منظور بهبود و توسعه آن را به دانش آموز/دانشجو منتقل کند.
با توجه به شرایط موجود در کشور به نظر می رسد نهادهای آموزشی ما باید مورد بازاندیشی جدی قرار گیرند تا بتوان نقش آنها در جامعه و هدف و غایت شان را مورد تجدیدنظر قرار داد. آموزش عمومی و عالی در کشور، امروز به دنبال پرورش انسان های نابغه، خاص و دارای مهارت های علمی مشخص، معطوف به کنکورهای تست زنی در ورود به دانشگاه، در ورود به مقاطع تحصیلات تکمیلی و غیره است؛ در حالی که به تعبیر برخی از استادان، آموزش باید نخبه های نرمال و معمولی را پرورش دهد. نخبه هایی که علاوه بر داشتن مهارت های زندگی با کیفیت، قابلیت های مشارکت در جامعه برای ارتقای سطح زندگی مردم و توسعه شاخص های عدالت و آزادی و انصاف را داشته باشند. آنچه که ذیل ایده انسان تستی در مدارس ما و انسان مدرکی در دانشگاه ها تولید می شود، کفایت و کیفیت لازم برای توسعه اجتماعی و فرهنگی پایدار در جامعه را نداشته و گاه خودش به بخشی از مشکل بدل می شود؛ زیرا وقتی خروجی و محصول نهادهای آموزش ابتدایی و عالی، افرادی فاقد مهارت های لازم برای مشارکت در جامعه و توسعه آن باشد، خود این افراد به تدریح به واسطه نقش هایی که در جامعه کسب می کنند، به آسیب و مشکل برای جامعه بدل می شوند. بر این اساس نهادهای آموزشی ما بدون بازاندیشی انتقادی باهدف اصلاح جهت گیری های کلی و غایی در تربیت و پرورش دانش آموزان و دانشجویان، نه تنها نقش خود در بهبود زندگی جامعه را از دست خواهند داد، بلکه به تدریج به عامل آسیب زا بدل خواهند شد. محوریت یافتن مهارت های کیفی برای زندگی و شهروندی مطلوب در جامعه می تواند گامی برای اولویت بخشی به کارکردهای تربیتی و پرورشی نسبت به کارکردهای تعلیمی و آموزشی باشد. این را هم باید مورد توجه قرار داد که با توجه به مختصات جامعه جدید، نهادهای آموزشی نقشی کلیدی در تولید شهروندان آینده دارند، لذا توسعه جامعه ایرانی، قطعا از طریق نهادهای آموزشی با کیفیت میسر خواهد بود، نهاد آموزش اصلی ترین راه نجات جامعه است، هرچند که متأسفانه مغفول مانده و قربانی اقتصاد سیاسی کنکور و مدرک شده است. به همین سبب کارکردهای آموزش در کشور عمیقا مستلزم بازاندیشی و اصلاح است.
آموزش و پرورش , جبار رحمانی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.