قیصر قاف شعر انقلاب
گروه فرهنگی
بیجهت نیست بزرگداشت انسانهای بزرگ در سالمرگشان است. چراکه روز مرگ آنان، روز تولد جاودانگیشان است. آغاز حیات ذهنی و فرهنگی آنان است؛ حیاتی که گویی جز با وفاتشان آغاز نمیگردد.
برای قیصر امینپور، جامه مرگ هنوز زار میزد. قیصر هرچند چهرهای مغموم داشت و گویی سالها با اندوه رفاقت کرده بود، اما موقع رفتن تنها چهلوشش سالش بود. درست مثل شاعر همتبار و همترازش، سیدحسن حسینی. شعر و زبان قیصر در حال رشد بود. کیست که نداند سن پختگی شاعران و نویسندگان، تازه از چهلسالگی به بعد است. این زود رفتن، در پیام رهبر انقلاب به مناسبتش هم جایگاه ویژهای دارد: «او شاعری خلاق و برجسته بود و همچنان به سمت قلههای این هنر بزرگ پیش میرفت. درگذشت او آرزوهایی را خاک کرد…» این جمله شاعرانه آقا برای قیصر، ناخودآگاه مرا به یاد هنرمند دیگری انداخت که رفتن او نیز آرزوهایی را دفن کرد. اینبار این رملهای فکه بودند که حسرت ادامه زندگی هنری و فکری سیدمرتضی آوینی را بر دل دلبستگان نظریات و روایتهای او گذاشتند. قیصر شبیه بود به شهید آوینی، هم در موهای لختش، هم در نفوذ نگاهش، هم در دقت و صراحت کلماتش و هم در بیمهری دیدن از دوست و از خودی که عاقبت باعث خارج شدن قیصر از حوزه هنری شد.
قیصر را میتوان با هنرمند دیگری نیز قیاس کرد، از حیث قرابت و آمیختگی بینقصی که هر دو بافرهنگ ناب انقلاب برقرار کردهاند. نادر ابراهیمی را اگر تراز رماننویسان انقلاب بدانیم، قیصر امینپور نیز تراز شاعران انقلاب است. هنرمندانی که اسلام، ایران، ایمان، حماسه، عشق، نهضت، قیام، جبهه، حکمت، عرفان، عقل و تمام مؤلفههای هنرمند ایرانی-اسلامی-انقلابی چنان در وجودشان جاافتاده و ترکیبشده و پخته که تبدیلشدهاند به پاسخی برای «هنرمند انقلابی کیست؟» در اصل برای پاسخ به این پرسش، حیف است وقتمان را پای تفکر و استدلال هدر دهیم، کافی است آثار این دو مؤلف را مرور کنیم و جواب خود را بیابیم. با این مرور، میبینیم که چگونه هر چیزی در نثر نادر و شعر قیصر جای خودش را دارد. ایران جای خودش را دارد، کربلا جای خودش را دارد، صلح جای خودش را دارد، جنگ، عشق و عرفان و انتظار هرکدام جای خودشان رادارند و فهم و درک مؤلف از همه اینها نیز به طرز عجیبی ناب و اصیل و ذوقمندانه و زیباست. وقتی از هنر انقلاب حرف میزنیم، تنها نباید به مؤلفههای مفهومی توجه کرد. بلکه زیباییشناسی خاص انقلابی را هم باید شناخت. زیباییشناسی انقلاب یعنی بدانیم روح و حس هنر انقلاب از چه جنسی است. در شعر و نثر قیصر و نادر، احساسی حکمتآمیز، روشن، حماسی و توأم با حزن خاص فرهنگ ایرانی را شاهدیم. در کنار این خصلتها، باید سادگی دسر عین پختگی کلام را هم اضافه کرد.
در مورد قیصر، زبان شعر برای تمام این مفاهیم یکسان و ساده است. بهطوریکه خواندن شعری را آغاز میکنیم و در پایان ناگهان درمییابیم که شعر، مثلا برای حضرت مهدی است. قیصر در دفتر «دستور زبان عشق» با اقتباس از خواب حضرت یوسف و توصیه حضرت یعقوب مینویسد:
فرزندم!
رؤیای روشنت را
دیگر برای هیچکس بازگو مکن!
حتی برادران عزیزت
میترسم
شاید دوباره دست بیندازند خواب تو را
در چاه
شاید دوباره گرگ…
میدانم
تو یازده ستاره و خورشید و ماه
در خوابدیدهای
حالا باش
تا خواب یک ستاره دیگر
تعبیر خوابهای تو را روشن کند
ایکاش!
برای قیصر شعر مهدوی گفتن، هیچ قالب کلیشهای نداشت. با همان زبانی که عاشقانه میسرود، برای امام زمان نیز میسرود. ازاینجهت شعرهای اصطلاحا آیینی او بسیار منحصربهفردند. چراکه پیش از آیینی بودن
قیصری هستند.
قیصر و پرسش دیرینه «هنر چیست؟»
یک شاعر حقیقی، تنها شعر گفتن نمیداند، بلکه میتوان از او در مورد یکی از رازهای جهان به نام هنر نیز سؤال پرسید. متأسفانه هر هنرمندی حاضر نمیشود در مورد هنر سخن بگوید اما هنرمندانی که این کار را میکنند نابترین مرجع برای شناخت هنر هستند. مرحوم قیصر هم این شانس را به ما داده که نظرش در باب هنر و خاصتا شعر بدانیم؛ اما او آب پاکی را روی دستمان میریزد و از اساس سؤال پرسیدن از هنر چندان موجه و منطقی و عقلانی نمیداند! قیصر در مقدمه گزینه اشعاری که نشر مروارید از آثار او منتشر کرده، متنی را میآورد که درواقع پاسخنامه یک فرد ناشناس است و حاوی پاسخ به پنج سؤال اوست. سؤال اول و دوم، این است که شعر چیست و شاعر کیست. قیصر مینویسد: «اصلا میخواهم بدانم که این تجاهل عارفانه چیست که ما به شیوه کودکان کنجکاو و یا بزرگترهای بیحوصله به هر چه که میرسیم یک «چیست» به آن میچسبانیم و یک چیستان میسازیم و آنگاه با نگاهی عاقلاندر سفیه انتظار داریم که پاسخی این است و جز این نیست گونه بشنویم. ما گمان میکنیم که تنها پاسخ دادن، احتیاج به عقل و قاعده و علم و اطلاع دارد
درحالیکه در سؤال کردن هم باید اینها را رعایت کرد. ما گمان میکنیم که تنها پاسخ خوب دادن دشوار است درحالیکه سؤال خوب کردن گاهی بهمراتب دشوارتر از آن است. چگونه میتوان بهراحتی پرسید: شعر چیست؟ هنر چیست؟ زیبایی چیست؟ انسان چیست؟ نیستی چیست؟ چیستی چیست؟»
این سخن قیصر امینپور، گواه قرآنی دارد! خداوند در آیه هشتادوپنج سوره اسرا خطاب به رسول خود میفرماید:
«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً»؛ و درباره روح از تو مىپرسند، بگو: روح از سنخ فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.
قرآن خیال انسانها را راحت کرده؛ ما نمیتوانیم بفهمیم روح چیست و غامض بودن شناخت انسان، هنر و فرهنگ از غامض بودن مقوله روح نشئت میگیرد. میبینیم که هیچ تعریف مشخص دانشگاهی از فرهنگ وجود ندارد و به همین دلیل فرهنگ هرگز نتوانسته یکرشته مستقل دانشگاهی همچون جامعهشناسی و روانشناسی داشته باشد. در اینجا باید توجه داشت که روح، با روان نیز متفاوت است. روان اشاره به سیستم مادی ذهن ما دارد و از آن فراتر را شامل نمیشود. شعر، گلی است که در دیواره روح میروید. اساسا در هر تعریفی از شعر لاجرم باید از واژه روح استفاده کرد و روح به فرموده قرآن، رازی الهی است.
در ادامه، قیصر در پاسخ به این سؤال که نخستین شعر جهان را چه کسی سروده است، با توجه به همین تعریفناپذیری شعر، نخستین شاعر را هم بهنوعی مجهول میداند و بعد با منطقی شاعرانه که نه از منطق چیزی کم دارد و نه از شعر، حضرت آدم را نخستین شاعر جهان معرفی میکند:
«…چه آدم، اولین آدم باشد و چه اولین پیامبر و چه هر دو، باید حتما شاعر بوده باشد. اگر اولین آدم باشد باید حتما شاعر بوده باشد تا فرزندان خلف او هم بتوانند این ذوق را از او به ارث ببرند… و اگر هم آدم را اولین پیغمبر بگیریم، بازهم باید شاعر باشد. اصلا بگذارید اصل مطلب را بگویم: همه آدمها شاعرند. همه آدمهای خوب شاعرند. همه فیلسوفان و اولیا و امامان شاعرند. اصلا اگر نمیترسیدم که کفر باشد میگفتم همه پیامبران شاعرندو بالاتر از آن میگفتم خدا هم شاعر است… پس اگر میبینید بعضی از شاعران آدمهای بدی هستند بدانید که آنها یا شاعر نیستند و یا آدم نیستند. این قسمت از گفته قیصر را شاعر راستین دیگری هم با تعبیری متفاوت گفته است. فروغ فرخزاد میگوید: «شاعر یعنی انسان بودن. بعضیها را میشناسم که رفتار روزانهشان هیچ ربطی به شعرشان ندارد. یعنی فقط وقتی شعر میگویند شاعر هستند. بعد تمام میشود. دومرتبه میشوند یک آدم حریص شکموی ظالم تنگفکر بدبخت حسود فقیر. خب، حرفهای این آدمها را قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت میدهم و وقتی این آقایان مشتهایشان را گره میکنند و دادوفریاد راه میاندازند؛ یعنی در شعرها و مقالههایشان؛ من نفرتم میگیرد، باورم نمیشود که راست میگویند. میگویم نکند فقط برای یک بشقاب پلو است که دارند داد میزنند.»
از مقدمه همین گزینه اشعار، میتوان فهمید قیصر در نثر هم مثل اغلب شاعران حرف جدی برای گفتن دارد. شاعران از نثری روان، طنزآلود و خلاقه برخوردارند و اوج جلوه قلم قیصر در «بیبال پریدن» است. کتابی آنهمه دردآلود و آنقدر شیرین، که از خوانندهاش نویسنده میسازد.
شعر , قیصر امین پور
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.