صد سال پس از سردار
گروه فرهنگی
میگویند آب و هوای معتل و مرطوب نواحی جنگلی، درختان سست و کمتحمل بار میآورد. در منطقهای مثل مازندران و گیلان خودمان، هر تکه زمین خالی بستر چندین نوع گیاه میشود و روییدن در آن زمین همواره گلمانند و نرم و سیراب، آسانترین نوع روییدن در جهان نباتات است. در عوض کویر درختانی قویبنیه و ریشهدار پرورش میدهد. آنجا که تا چشم کار میکند خبری از درخت نیست اما اگر درختی رویید، ریشههایش به جستجوی آب شعاعی وسیع را پیمودهاند و درخت ظاهرا نحیف و نزار کویری را، مستحکم ساختهاند. درخت کویر، ریشهاش آباد است و درخت جنگل، شاخه ها و برگهایش. اما اینگونه نیست که انسان کویری نیز همواره چون درخت کویری محکم و ریشهدار باشد و آدم اهل جنگل، پروار و برخوردار و سستعنصر. جنگل گاهی مردانی پرورش میدهد که راه و رسم زندگی را نه درختان سبز گیلانی، بلکه از کوهساران البرز آموختهاند. مردانی چنان مستحکم و ریشهدار که طوفانهای پی در پی تاریخ آنان را از راه مبارزه و خداپرستی و وطندوستی به در نمیکند.
تاریخ ایران، پر از مقاطعی است که استعمار و استبداد دست در دست یکدیگر گذاشته و روزگار کشور را سیاه کردند. استعمار و استبداد را میتوان به تعبیر رهبر انقلاب، همان غارت و غفلت نیز نامید. آنجا دست غارت، نگهبانان کشور را در خواب غفلت دیده و کمر ایران را شکانده و سالها به عقبش رانده است. در میان توافق غفلت و غارت، همواره مردانی بودهاند که سرگردان و آونگوار و در جستجوی دمی آسایش ملت، شوریده و سرگردان گاه به جنگ استبداد و گاه به جنگ استعمار رفتهاند. عجب آنکه استبداد، چه پیوند عجیبی با غفلت دارد. هرکه نسبت به تهدیدات خارجی غافلتر و سهلگیرتر بود، نسبت به ملت خود با سبعیت بیشتری رفتار کرد!
شانزده سال پایانی عمر میرزا کوچک خان، با عجیبترین روزهای تاریخ ایران گره خورده است. گویی این برهه شانزده ساله از عمر میرزا کوچک و تاریخ ایران، به یکدیگر دوخته شدهاند و با خواندن این قسمت از زندگی میرزا، گویی این تکه از تاریخ را خواندهایم. میرزا کوچک خان چهل وسه سال زندگی کرد. تا نزدیک سی سالگی، طلبه بود و دروس حوزوی را با جدیت میخواند. به طوری که برخی ادعا کردهاند اگر همان مسیر را با همان قوت ادامه میداد، مجتهد میشد. اما گویی سیاست میرزا و اساتید او در حوزه نیز همچون مدرس با دیانت او پیوند خورده بود و اساسا گویی همین ترکیب سیاست با دیانت است که در دل جنگل، فولادهای آبدیده خلق میکند. همزمان با اوجگیری نهضت مشروطه، میرزا کوچک خان عدهای از روحانیون را گرد آورده و ذیل عنوان «مجمع روحانیون» تدریجا آنها را مسلح میکند. همزمان با تحصن علما در تهران و مقابل سفارت عثمانی، در شهبندی رشت تحصن میکند. سپس به صف مجاهدین میپیوندد و در فتح قزوین شرکت میکند. میرزا کوچك خان تا فتح تهران نیز صف مجاهدین را همراهی میکند و همراه آنان میجنگد. شرکت در نهضت مشروطه نخستین فصل از حیات مبارزاتی میرزا کوچک خان جنگلی فرزند میرزا بزرگ است. نام اصلی میرزا، یونس استادسرایی بود و استادسرا محلهای در رشت که میرزا در آن ولادت یافت.
میرزا،مردی است خوشسیما و خندهرو، با زبانی بلیغ و محضری گرم. با پیروزی انقلاب مشروطه، او که از حضور در موطن خود گیلان به دلیل فعالیتهای آزادیخواهانه محروم شده بود، در تهران بود. در آن سوی آبها اما آتش جنگ جهانی اول روز به روز برافروختهتر میشد. متحدین و متفقین هر دو با سودای سرمایه دارانه و با پوشش آرمانهای قوم یا ملتگرایانه به جان هم افتاده بودند و جهان عرصه جدال گرگها شده بود. اما اینگونه نبود که دولتهای متفق کاملا با یکدیگر یکدل و همرنگ باشند. انگلیس، فرانسه و روسیه بر سر مقابله با تهدیدات آلمان و دیگر دولتهای متحد با هم اتفاق داشتند اما انگلیس که هند را زیر استعمار خود داشت، همواره از تسلط روسیه تزاری بر ایران و بسته شدن راه بریتانیا به هند نگران بود و این دو دولت همواره با یکدیگر در رقابت بودهاند. همچنین با اوجگیری جنگ، روسیه نیاز به آذوقه و منابع داشت. از این جهت در بحبوحه جنگ جهانگیر، شمال ایران که به دنبال قرارداد ۱۹۰۷ بریتانیا و روسیه یا همان قرارداد سن پترزبورگ، اساسا تحت سلطه روسها بود با حمله قوای روسیه و اشغال توسط آنان مواجه شد. این اشغال نقض بیطرفی ایران در جنگ بود. چند سال بعد از پیروزی مشروطه، محرومیت میرزا کوچک خان از حضور در موطن برداشته شد و او توانست به رشت بیاید و ستم نیروهای روسیه تزاری را بر مردم ببیند. این آغازی بود بر نهضت جنگل: قیام مردمی گیلان به رهبری میرزا علیه اشغالگری روسیه تزاری. «هیئت اتحاد اسلام» به رهبری میرزا ،گیلان و بخشی از مازندران را تصرف کرد و حکومتی که هدف خود را خدمت به اسلام و ایران عنوان کرده بود به وجود آمد. این همان حکومتی است كه رهبر انقلاب آن را مینیاتوری از حکومت اسلامی میخواند.
در اکتبر ۱۹۱۷ قیام مارکسیستی بلشویکها در روسیه به پیروزی رسید و مناسبات ایران، خصوصا افکار عمومی مردم با روسیه به جّد تغییر کرد. تا پیش از آن، روسیه دشمن دیرین ایران بود. جنگهای طولانی در زمان فتحعلیشاه قاجار که به قراردادهای نابرابر ترکمانچای و گلستان انجامیده بود و رشادتهای مظلومانه عباس میرزا و همرزمانش در این جنگها، از روسیه برای مردم ایران تصویر ابرقدرتی ظالم را ساخته بود. اما بلشویکها اعلام کردند معاهدات و حقامتیازهایی که تا آن زمان از سوی روسیه به ایران تحمیل شده باطل است و همچنین نیروهای خود را از شمال کشور خارج کردند. این تغییر رویه روسیه همراه شد با قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله که قراردادی شدیدا منفور و بدنام بود. از این جهت تغییر رویکرد و نگرشی عمومی در ایران به وجود آمد. دیگر انگلیس در دشمنی دیرینه با ایران جایگزین روسیه شده بود. یرواند آبراهیمیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» پیرامون همین برهه مینویسد: «مجتهدان برجسته کربلا هم فتواهایی علیه انگلیسیها صادر کردند. طبق گزارش پلیس موجود در بایگانی هند، دو مجتهد حتی از بلشویکها حمایت کردند.» در این اوضاع و احوال بود که نهضت جنگل هم روی خوشی به بلشویکها نشان داد و حتی پس از فراز و نشیب بسیار این نهضت در مواجهه با نیروهای انگلیس و نیروهای دولتی، یک جمهوری سوسیالیستی در گیلان تشکیل شد که چون در آن میان آرمانهای کمونیستها و اعتقادات اسلامی میرزا و مردم شکاف وجود داشت، پایدار نبود.
میرزا کوچك خان در شرایطی حکومت خودمختار به راه انداخت که سیاستمداری چون وثوقالدوله بر ایران حاکم بود. ایران در خطر اشغال توسط انگلیس بود و دولت کودتایی سید ضیاالدین طباطبایی و رضاخان که آن موقع سردار سپه نامیده میشد نیز دستنشانده انگلیس بود و مجاهدین نهضت جنگل نیز این را میدانستند. چگونه میرزا کوچك خان میتوانست به وثوقالدوله یا رضاخان دست دوستی بدهد در حالی که مردم وثوقالدوله را خائن میدانستند و رضاخان هم ممکن بود بعد از فریب دادن و تسلیم میرزا کوچک خان او را اعدام کند. حکومت خودمختار میرزا در زمانی تشکیل شد که حکومت مرکزی، دستنشانده بود. در چنین شرایطی میرزا را میتوان جداییطلب خواند؟ کوچک جنگلی البته جذب کمونیستها نشد و صرفا در مقاطعی با آنان همکاری داشت. رهبر انقلاب در کنگره میرزا کوچک خان میفرمایند: « خب آن زمان -میدانید دیگر- آن غوغای نهضت مارکسیستی و تشکیل شوروی و هیاهویی که در دنیا و در بین ملتها راه افتاده بود و جاذبهای که برای بعضی از ملتها بهوجود آورده بود، طبعا یک عدهای را مجذوب خودش کرده بود و دوروبریهای ایشان هم از این طریق به ایشان خیانت کردند؛ لکن این مرد، هم بهخاطر پایبندیاش به اسلام جذب تفکر مارکسیستی نشد و رد کرد بهطور صریح و قاطع آن نظریه را -با اینکه جزء نزدیکترینهایی که با او از اول همراه بودند، گرایش پیدا کردند؛ البته آنها هم ناکام از دنیا رفتند، هیچکدام آنها هم خیری از این زندگی ندیدند و از آن جریان بلشویکی هیچ خیر و تجاوب جوانمردانهای مشاهده نکردند- و مخالفت کرد، هم با اجنبی مخالف بود؛ یعنی چون سیاستی بود که از طرف اجانب بود، با اینکه اینها مقابلهشان با دستگاههای حاکم مثل انگلیس و روسهای قزاق و مانند اینها بود، امّا درعینحال به آن طرف هم جذب نشد؛ استقلال را حفظ کرد.»
با میرزا کوچک خان جریانهای ملیگرای صرفا مبتنی بر منافع ملی و ایدئولوژیگریز مخالفاند. طبق منطق آنها همین که شر روسیه تزاری از شمال دفع شد، میرزا هم باید خود را تسلیم وثوقالدوله میکرد. گروههایی هم هستند که ملیگرای افراطیاند و اساسا هرگونه انقلاب و شورش را در کشور مذموم میدانند و خویی سلطنتطلب دارند. آنچه نباید فراموش کرد این است که میرزا مبارزه را اساس مبارزه با استبداد قاجاری آغاز کرد، نمیتوان از او انتظار داشت که به راحتی با حکومت مرکزی دست دوستی بدهد. برای کسی چون میرزا کوچک خان، راهی جز جنگیدن تا پای جان وجود نداشت. او نمیتوانست جایی جز کوهها و جنگلها جان بدهد و آن که سر از تن بیجانش جدا کرد، شاید میدانست که سری که سالها در هوای مبارزه است، میل ایستادن بر تن را ندارد.
اکنون صد سال پس از سردار، با اینکه سالها است پای بیگانه به این کشور باز نشده و حتی کشورهای همسایه نیز دیگر برای بیگانگان ناامن است، کشور ما همچنان در خطر غفلت و غارت است. در حفظ تعادل مقابله با غفلت و غارت، باید به قول مظهر تمام مجاهدان تاریخ، از میرزای شیرازی و شیخ فضل الله گرفته تا نواب و میرزا کوچک، یعنی به قول سیدعلی خامنهای گفت: « یک نمونه خیلی برجستهای است میرزا کوچک خان؛ خداوند انشاءالله درجاتش را عالی کند.»
میرزا کوچک خان
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.