شرایط دریاچه پیامد توسعه نامتوازن
اصلاح رویکردها مهمترین گام برای بهبود وضعیت دریاچه ارومیه است و متخصصان با تأکید بر این موضوع، انگشت تقصیر را به سمت عوامل مختلفی نشانه میروند، مانند «کنترل و به استثمار گرفتن منابع طبیعی» و یا «مهار آبهای سطحی به شکل حداکثری» و «استحصال از آبهای زیرزمینی بهصورت نامتعادل» و از همه مهمتر «گسترش روزافزون بخش کشاورزی» که پیامد چندین دهه توسعه نامتوازن و ناپایدار در حوضه آبریز و برداشت بیرویه از منابع آب تجدیدپذیر حوضه است.
«محمد بهنام رسولی»، کارشناس ارشد عمران آب و عضو گروه مهندسی- اجتماعی آبانگاه بر این موارد صحه میگذارد. او در گفتوگو با «رسالت» عنوان میکند: «معمولا بهجای حل تدریجی و اصلاح سیاستهای قبلی، به سراغ راهحلهای پیچیده و پُرهزینه مثل انتقال آب بین حوضهای میرویم، اما به دلیل عدماصلاح رویکردها در حوزه سیاستگذاری، در میانمدت همان اندک آبی هم که به نام تأمین بخشی از حقابه دریاچه منتقلشده، به بخشهای دیگری تخصیص و انتقال مییابد.»
مشروح این گفتوگو را در ادامه ازنظر میگذرانید.
چه اقداماتی باید برای دریاچه ارومیه انجام میشد که به وضعیت کنونی نرسد؟
قبل از پاسخ به این سؤال، باید یک نگاه کلی نسبت به موضوع داشته باشیم و ببینیم که اساسا دلایل شکلگیری این بحران در دریاچه ارومیه و مابقی بخشهای منابع طبیعی کشور چیست و بعد به دنبال راهحل برویم، چراکه ۵۰ درصد حل مسئله، شناخت مسئله است و تا این شناخت اتفاق نیفتد، عملا خیلی نمیتوانیم در راستای حل مسئله قدم برداریم.
موضوعی که در رابطه با دریاچه ارومیه با آن مواجهیم، تنها مختص به این منبع آبی نیست و متعلق به یک یا دو دولت هم نیست، بلکه کنترل و به استثمار گرفتن منابع طبیعی و محیطزیست در کشور، تبدیل به رویکرد غالب بلندمدت شده و همواره در راستای مهار آبهای سطحی به شکل حداکثری و استحصال از آبهای زیرزمینی به شکل نامتوازن گام برداشتهشده است. ماحصل این سیاست این است که تقریبا تمامی منابع آب سطحی ما اعم از تالابها و رودخانهها و دریاچهها با نابودی و خشکی دستبهگریباناند و در عرصه آبهای زیرزمینی هم اتفاقات ناگوارتری در آبخوانها در حال شکلگیری است.
بنابراین نگاهمان را باید یک سطح بالاتر بیاوریم و ببینیم که در حوزه مدیریت منابع آب چه گذشته و چه پیامدهایی داشته است. این رویکرد مختص چندسال نیست و سابقه آن شاید به قبل از انقلاب اسلامی هم برسد. سیاستهایی که از آن زمان آغازشده و کماکان ادامه دارد. اگر قرار است در رابطه با دریاچه ارومیه اتفاق جدیدی رخ دهد، لازم است ابتدا رویکردها را نقد و اصلاح کنیم.
لطفا مصداقی بگویید که منظورتان از اصلاح رویکردها چیست؟
دلیل اصلی اتفاقی که امروز برای دریاچه ارومیه افتاده، جلوگیری از ورود آوردهای طبیعی به دریاچه است. در چند دهه گذشته مسیر رودخانههای منتهی به دریاچه از طریق سدسازی و یا اضافه برداشت به شکلهای مختلف گرفتهشده و درنهایت حقابه طبیعی آن در طی این سالها وارد دریاچه ارومیه نشده است. بنابراین اتفاقی که اکنون برای دریاچه رخداده ناشی از کاهش بارندگی نیست، اگر بخواهیم کاهش حجم دریاچه را رصد کنیم، لازم است یک بازه زمانی سی – چهلساله را ببینیم که تصاویر ماهوارهای بهخوبی نشان میدهند که چگونه در عرض این مدت، دریاچه سالبهسال کوچک و کوچکتر شده است. طبیعتا نوساناتی ناشی از ترسالی و خشکسالی و یا سالهای نرمال رخداده، اما اینها درروند کلی به شکل یکسری ضربانهایی دیده میشود.
برای این مسئله چه باید کرد؟
گام اول مدیریت و رهاسازی آبهای سطحی است، اما پرسش این است که آیا در سیاست سدسازی وزارت نیرو که بحث حاکمیتی آب را در اختیار دارد، تغییری اتفاق افتاده؟ متأسفانه مطابق دادهها، کماکان ضمن بهرهبرداری از دهها سد فعال، نهتنها سدهای در حال ساخت بهتدریج وارد مدار بهرهبرداری میشوند، بلکه همچنان در حال مطالعه بر روی مکانیابی و احداث سدهای جدید هستند. مادامیکه سیاست بخش آب تداوم این روند باشد، مشکلات دریاچه ارومیه تشدید خواهد شد.
این یعنی توسعه ناپایدار؟
بله، با پارادایمی به نام توسعه ناپایدار مواجهیم. مطابق تعریف جهانی، توسعه پایدار به معنای تأمین نیازهای امروز بدون لطمه زدن به نیازهای آیندگان است. اما عملا پارادایم ما در جهت تحقق توسعه ناپایدار است و منابع را به استثمار گرفته و به نحوی توسعه را شکل دادهایم که همیشه منابع نسبت به مصارف عقبتر است. این مشکل در قالب سدسازی و مهار آب و برداشت بیشتر از آبهای زیرزمینی فشار بیشتری را بر منابع تحمیل میکند. طبیعتا با چنین نگرشی، مصارف محیط زیستی آخرین اولویت است، ما ابتدا نیازهای بخش شرب و سپس کشاورزی و صنعت را تأمین میکنیم و عملا با چنین نگاهی، هیچ زمان آبی برای محیطزیست باقی نمیماند.
ما کل منابع حوضه را برنامهریزی کردیم و بیش از توان بر روی این منابع فشار آوردهایم و همانطور که اشاره کردم باید ابتدا این رویکرد اصلاح شود. بهجای اینکه مسئله را از ریشه بشناسیم و به سراغ حل تدریجی و اصلاح سیاستهای قبلی برویم، به سراغ راهحلهای پیچیده و پُرهزینه مثل انتقال آب بین حوضهای میرویم، اما به دلیل عدماصلاح رویکردها در حوزه سیاستگذاری، در میانمدت همان اندک آبی هم که به نام تأمین بخشی از حقابه دریاچه منتقلشده، به بخشهای دیگری تخصیص و انتقال خواهد یافت. لذا باسیاستها و رویکردهای فعلی، عملا شاهد تغییری در وضعیت دریاچه ارومیه و آبخوانهای واقع در حوضه نخواهیم بود.
نتایج پژوهش منتشرشده در دانشگاه صنعتی شریف نشان میدهد «تراز دریاچه ارومیه در ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، كمترین تراز ثبتشده در این روز برای دریاچه ارومیه از سال ۱۳۴۳ تاكنون بوده است.» معاون محیطزیست دریایی حفاظت محیطزیست این موضوع را به خشكی تابستان و کمبارشی نسبت داده است. مطابق اظهارات این مسئول، «بسیاری از تالابها در كشورهای مختلف جهان شرایطی مشابه دریاچه ارومیه را تجربه میكنند.» به نظر میرسد سازمان محیطزیست وضعیت دریاچه را نتیجه تغییرات اقلیمی میداند، آیا شما هم از منظر تخصصی این استدلال را قبول دارید؟
اگر اجازه دهید به پرسش شما در چند قسمت پاسخ میدهم. در این مورد که گفتید دریاچه ارومیه براساس تحقیقات دانشگاه صنعتی شریف در پایینترین تراز خود قرار دارد، متأسفانه تصاویر ماهوارهای هم این موضوع را تأیید میکند و تقریبا بهجز رطوبت در بخشی از نقاط دریاچه، آبی نمیبینیم و در سالهای گذشته تا این حد با کاهش و خشکی سطح دریاچه ارومیه روبهرو نبودیم. اشاره کردید به اظهاراتی که در این زمینه انجام میشود، ما اگر بخواهیم بارندگی را مقایسه کنیم، باید ببینیم که کاهش بارندگی چه مقدار بوده و سطح دریاچه چه میزان کاهش داشته است.
مطابق آمارهایی که وزارت نیرو ارائه میدهد، در سال آبی جاری، بارندگی در حوضه آبریز دریاچه ارومیه حدود ۱۸ تا ۲۰ درصد کاهش داشته، اما کاهش سطح دریاچه بسیار بیشتر از کاهش بارندگی است. بهعبارتدیگر، یک خشکسالی، هیدرولوژیکی و به معنای کاهش بارش و یک خشکسالی، هیدرولیکی و ناشی از کاهش آورده رودخانه است. هنگامیکه کاهش بارندگی اتفاق میافتد، طبیعتا باید به همان نسبت کاهش در سطح دریاچه دیده شود اما میبینیم که کاهش حجم دریاچه بیشتر بوده است.
به این مفهوم که در کنار کاهش بارندگی، آورده رودخانه کاهشیافته، که این را خشکسالی هیدرولیکی و ناشی از برداشت و نگهداشت و جلوگیری از جریان آب رودخانه به داخل دریاچه میگویند که با سازههایی نظیر سد آب را منحرف و از راهیابی به دریاچه جلوگیری کردهاند، این نشان میدهد که رابطه مستقیمی بین میزان کاهش بارندگی و کاهش آورد و خشکی دریاچه وجود ندارد. اینکه گفته میشود ما تابستان خشکی داشتیم و خشکی دریاچه ارومیه ناشی از آن است، صحبت درستی است اما ارتباط آن به بارندگی اشتباه است. همانطور که گفتم برنامهریزی مدیریت آبی ما درست نبوده، بابت اینکه در شهرها و بخش کشاورزی دچار تنش آبی نشویم، کل فشار را روی حقابه محیط زیستی گذاشتهایم و درنتیجه چون حقابه برای ما اولویت نداشته، این کاهش بارندگی در بخشهای دیگر کمتر دیده میشود و فشار اصلی روی سطح دریاچه ارومیه گذاشته میشود.
اگر ما میخواستیم این فشار کمبارشی را در قسمتهای مختلف توزیع کنیم، باید الگو و سطح کشاورزی کاهش مییافت و متناسب با حجم بارندگی به سراغ مدیریت آب شرب (جیرهبندی و افت فشار آب در مناطق شهری) میرفتیم و به همان نسبت شاید در دریاچه ارومیه این کاهش آورد را میدیدیم اما در بقیه قسمتها سعی کردیم کماکان سطح زیرکشت و الگوی کشت خودمان را داشته باشیم و همچنان تأمین آب در بخش شرب، صنعت و خدمات در اولویت است و اگرچیزی باقی بماند برای دریاچه میگذاریم که باتوجه به توسعه ناپایدار چیزی برای حقابه زیستمحیطی باقی نمیماند. خروجی این مسئله، کاهش سطح دریاچه است. وقتی میخواهیم سراغ موضوع دیگری به نام تغییر اقلیم برویم باید نگاهمان را وسیعتر کرده و وضعیت دیگر دریاچههای منطقه را بررسی کنیم، اگر یک الگوی جهانی در حوزه تغییر اقلیم حاکم باشد، باید مشابه روند طولانیمدت و میانمدتی که برای دریاچه ارومیه اتفاق افتاده در دریاچه وان ترکیه و یا سایر دریاچههای منطقه هم قابلمشاهده باشد اما خوشبختانه دریاچه وان شرایط وخیم دریاچه ارومیه را ندارد، پس این ادعا نمیتواند قرین به صحت باشد. فراموش نکنیم که مسئله دریاچه ارومیه، یک مسئله طبیعی نیست و حاصل مداخلات گسترده در حوضه آبریز است.
بحث تبخیر شدید آب دریاچه هم مطرح است. اما این میزان تبخیر فراتر از یکروند طبیعی است!
طرح موضوعاتی نظیر تبخیر فرافکنی است، دریاچه یکروند طبیعی دارد و مادامیکه دخالتی در حوضه آبریز نباشد، اتفاق ناگواری رخ نمیدهد. لازمه حیات طبیعی دریاچه هم این است که مجدد حوضه آبریز روند طبیعی خودش را طی کند، اولین دخالت ما در حوضه آبریز در زمینه آبهای سطحی بوده، انسداد رودخانهها از طریق سدسازی و تأسیسات آبی که جلوی ورودی آب به دریاچه را گرفته است.
ما به شکل طبیعی برداشت از دریاچه و تبخیر راداریم و در صورت ورود آب مستمر و کافی، علیرغم تبخیر در پایان فصل آبی، سطح موردقبول دریاچه را خواهیم داشت، اما اینکه آبی وارد دریاچه نشود و انگشت اتهام را به سمت تبخیر نشانه برویم، بیانصافی است، بهویژه اگر چنین ادعایی از سمت سازمان متولی حفاظت محیطزیست باشد. دریاچه در طول قرنها یکروند نرمال را طی کرده و تبخیر هم بهعنوان یک پارامتر طبیعی همیشه در معادله بیلان دریاچه وجود داشته است.
دریاچه یکمیزان ورودی و یکمیزان تبخیر دارد، طبیعتا وقتی مؤلفه ورودی به دریاچه را حذف و فقط مؤلفه خروجی رادارید، این بیلان بندی اشتباه است، تبخیر بهعنوان یک مقوله طبیعی درگذشته و آینده هم وجود خواهد داشت و با افزایش دما و افزایش طول روز، تبخیر در تابستانها افزایش و در پاییز و زمستان کاهش مییابد، بنابراین بازی با این مؤلفهها مشکلی از دریاچه حل نخواهد کرد. زمانی که شما ورودی آب دریاچه را تخصیص ندهید، طبیعتا براثر تبخیر، همان مقداری هم که وجود دارد، از سطح دریاچه برداشت میشود و هرچه اتفاقا سطح دریاچه کوچکتر باشد، باتوجه به اینکه تبخیر، پارامتری از سطح آب است، میزان تبخیر هم کمتر میشود، وقتی دریاچه خشک شود، عملا تبخیری وجود ندارد که بخواهیم خشکی دریاچه را بهپای آن بنویسیم. در حال حاضر نیز سطح دریاچه کوچکشده و مقدار تبخیر نسبت به مواقعی که دریاچه در حداکثر سطح خودش بوده، کمتر است. بنابراین اصلا دلیل موجهی نیست که بگوییم شرایط فعلی دریاچه ناشی از تبخیر است.
با این وصف، شرایط کنونی دریاچه را ناشی از چه اقداماتی درگذشته میدانید؟
ببینید در حکمرانی دریاچه ارومیه بهویژه در دولتهای قبل، نگاه سیاسی خاصی حاکم بوده و تصورشان این بود که با تزریق منابع مالی به حوضه آبریز میتوانند اقدامی انجام دهند. اینگونه بود که شاهد شکلگیری ستاد احیای دریاچه ارومیه بودیم که اعتبارات بسیار سنگینی هم برای این موضوع تخصیص یافت، اما در عمل راهبردهای ستاد احیا نتوانست مشکل مدیریت منابع آب حوضه دریاچه را شناسایی و پوشش دهد و با ادامه روند برداشتها از حوضه؛ عملا در راستای احیای دریاچه کاری از پیش نرفت.
به ستاد احیا اشاره کردید، ازنظر شما، چه اشکالاتی متوجه این ستاد است؟
اصلا نیازی نبود که میلیاردها تومان و حتی میلیونها یورو برای احیای دریاچه هزینه شود، آنهم بابت اقداماتی که نتایج آن از قبل مشخص بود، برنامههایی مثل نکاشت و به کاشت عملا در مقیاس پایلوت و حسابشده پیش نرفت و در بخشهایی به معضلات موجود دامن زد. نوع واسپاری کار و پروژههایی که ستاد تعریف کرد و افرادی که در این پروژهها درگیر شدند، صرفا دایره محدودی از افراد و گروهها را شامل شدند و شاید کاری که میتوانست با یک هم افزایی و استعدادیابی ملی اتفاق بیفتد، چون محدود به فضای خاصی شد و عملا اجازه نقد و بررسی و ورود افراد جدید هم به این فضاها داده نشد، یک فرصت سوزی تاریخی در عمر دریاچه ارومیه اتفاق افتاد.
از طرفی ساختار حاکمیتی به نحوی قوی است که شاید کسی بیرون از این ساختار نتواند تصمیماتی را اتخاذ و اجرایی کند. از سوی دیگر، میدانیم که مسئله محیطزیست جزء اولویتهای دسته چندم است و چون در کشور با موضوعات متعدد و بعضا دارای فوریت مواجهیم، موضوع محیطزیست که ضروری هست را به آینده موکول کردهایم.
بههرروی این ستاد همچنان در چارچوب گذشته حرکت میکند و اگر بخواهیم عملکرد این مجموعه را ارزیابی کنیم، میتواند از دو منظر باشد، یک ارزیابی نتیجه گرا که نتیجه اقدامات گذشته در وضعیت فعلی دریاچه ارومیه مشهود است و نشان میدهد نهتنها دریاچه با صرف اینهمه زمان و هزینه نسبت به وضعیت آغاز و یا شکلگیری ستاد وضعیت بهتری پیدا نکرده، بلکه بدتر شده است. اگر به شکل عملکردگرا هم نگاه کنیم، عمده راهحلها سازهای بوده که مبتنی بر دادههای شفاف و ارزیابیهای دقیق منابع آبی هم نبوده است، بههرحال حقابه دریاچه مادامیکه به شکل پایدار تأمین و تضمین نشود، نمیتوانیم در رابطه با پایداری دریاچه صحبت کنیم.
ستاد در تمام سالهای گذشته به پروژههای سازهای توجه داشته، درحالیکه مصرف آب در بخش کشاورزی کاهش نیافته و در این شرایط، احیای دریاچه غیرممکن است.
همینطور است. وقتی شما در یک حوضه آبریز، به شکل هیدرولوژیکی و هیدرولیکی نمیتوانید منابع آب را مدیریت کنید، هر آب جدید انتقالی هم بهجای ورود به دریاچه عمدتا صرف توسعه و مصارف دیگری خواهد شد. چون پارادایم و الگوی توسعه ما، نسبت به شرایط منطقه الگویی نامناسب است، طبیعتا باید مشکل حوضه آبریز را در داخل حوضه حل کرد، تا بتوان به یکراه حل پایدار رسید.
تصاویر ماهوارهای نشان میدهد دریاچه ارومیه کوچک و کوچکتر شده و در کنارش کشاورزی گسترش پیداکرده، بنابراین برای احیای دریاچه، چارهای نداریم جز اینکه توسعه نامتوازن را اصلاح و به سمت سازگاری با اقلیم پیش برویم. مادامیکه در این سیاستها تجدیدنظر نکنیم، نمیتوانیم شرایط را به وضعیت عادی برگردانیم. طبیعتا کاهش مصارف تا سطحی که حقابه محیط زیستی تأمین شود در یک یا دو سال قابل تحقق نیست و اصلا آورده حوضه این اجازه را نمیدهد که ما کل نیاز دریاچه را در یک یا دو سال تأمین کنیم، بلکه باید فازبندی شود و متناسب با آن، برنامهریزی کرد.
برخی كارشناسان صرفا بر كشاورزی و چاههای مجاز یا غیرمجاز متمرکزند. چقدر این مسئله در وضعیت کنونی دریاچه سهم اثرگذاری داشته است؟
بزرگترین مصرفکننده آب در کشورمان بخش کشاورزی است، بنابراین سهم بزرگی در اصلاح مسیر و یا بروز مشکل دارد. منابع آبی ما به دودسته آبهای سطحی و زیرزمینی تقسیم میشوند و بین این دو، ارتباط و تعامل دوسویه برقرار است و اگر بتوان مدیریت آب را در حوزه کشاورزی اصلاح و با آورد حوضه متناسب کرد، بسیاری از مسائل حوضه آبریز قابلحل است. اما رویکرد ما عمدتا سدسازی بوده و هنگامیکه جلوی آورد رودخانه را میگیریم و کشاورزی را هم در پاییندست گسترش میدهیم، نتیجه این میشود که ضمن قطع آب رودخانه، براثر تشدید فشار، برداشتها به سمت آب زیرزمینی میرود.
اگر نقشههای ماهوارهای را نگاه کنیم، عمده رویکرد نهتنها در حوضه دریاچه ارومیه، بلکه در کل کشور توسعه کشاورزی بوده و اگر جایی صرفهجویی هم از طریق شیوههای آبیاری نوین اتفاق افتاده، منتج به افزایش سطح زیر کشتشده است، لذا در حوضه دریاچه ارومیه، ضمن مهار آبهای سطحی و اضافه برداشت در بخش آبهای زیرزمینی، با افزایش سطح زیرکشت و سیاستهای اتخاذشده در حوزه کشاورزی نظیر تبدیل زراعت به باغداری، به منابع آب موجود فشار وارد کردهایم، حال اینکه دشتهای زیادی ممنوعه و بحرانیاند، یعنی استحصال آب در آنها محدود بوده و قانونگذار اجازه استحصال بیشتر را نداده است. اما در حوضه دریاچه ارومیه علاوه بر چاههای مجاز و پروانهدار، با تعداد بیشماری چاه غیرمجاز مواجهیم.
همواره این بحث مطرح بوده که آگاهسازی و جلب مشارکتهای عمومی در راستای احیای دریاچه ارومیه از اهمیت خاصی برخوردار است، آیا تغییر الگوی کشت و یا عدم حفر چاههای غیرمجاز و توقف برداشت از این چاهها با جلب مشارکتهای مردمی قابلیت تحقق دارد؟
بحث آگاهسازی جوامع محلی و مشارکت مردمی را در دو سطح پاسخ میدهم، یک سطح نگاه به مردم از جنس بهرهبردار است که در حوزه کشاورزی، صنعت، خدمات و شرب از پتانسیل آبی حوضه آبریز استفاده میکنند و طبیعتا اگر بدانند بخشی از این ظرفیت آبی، متعلق به حیات دریاچه ارومیه و حقابه زیستمحیطی است شاید جنبه انصاف را در مصارف بیشتر رعایت کنند، اما جنبه دوم این است که مصارف در یک نگاه بالادستی توسط حاکمیت تنظیم میشود، لذا در سطح اول باید مردم را آگاه کرد، تا در الگوی مصرف خود تجدیدنظر کنند و در سطح بعدی باید در مردم این حس مطالبهگری از حاکمیت ایجاد و تقویت شود که دریاچه بهعنوان بخشی از سرمایه محلی و ملی نقش مهمی در زندگی ساکنان منطقه دارد. شاید یکی از دلایلی که در بخش منابع آب دچار مسئله هستیم، همین تفاوت دیدگاه منافع شخصی با منافع عمومی و کلان منطقه است.
بیتردید نمایندگان مجلس به دنبال حداکثر متبوعیت خود در میان رأیدهندگان حوزه استحفاظی هستند و اگر تمایلات و خواسته رأیدهندگان احداث سازههای آبی جدید یا مجوز حفر چاههای جدید باشد، نماینده مجلس هم بهعنوان شخصی که از سمت حوزه استحفاظی میخواهد صدای مردم منطقه باشد، آن را پیگیری میکند. اگر آگاهی لازم به مردم منتقل شود، طبیعتا به دنبال رهاسازی حقابه زیستمحیطی و محدود شدن توسعه سازههای آبی در حوضه آبریز خواهند بود، براین اساس نماینده مجلس هم میداند، مردم اقداماتی را مطالبه کردهاند که منجر به احیای دریاچه شود، نه خشکی و نابودی آن. این مسئله میتواند در تصمیماتی که از مجلس بیرون میآید تأثیرگذار باشد، به همین ترتیب سایر مقامات هم اگر ببینند که دغدغه مردم حفاظت محیط زیستی و احیای دریاچه ارومیه است، در اولویتبندیهای خود، این مسئله را در نظر میگیرند. یکی از مسائلی که جزء مسائل اولیه است، بحث انسداد چاههای غیرمجاز است، متأسفانه فعلا رویه غالب این است که بهرهبرداران غیرقانونی با پشتیبانی اجتماعی در مقابل گروههای گشت و بازرسی و اکیپهای انسداد میایستند، چون منافع کوتاهمدت را میبینند. مردم بعضا آگاه نیستند که حفر چاه غیرمجاز در درازمدت چه لطمهای به حیات و ممات خودشان و فرزندانشان وارد میکند.
یعنی عدم جلب مشارکتهای مردمی، یکی از حلقههای مفقوده در مسیر احیای دریاچه ارومیه است؟
بله. اگر در میان مردم و جوامع محلی و بهرهبرداران نسبت به اهمیت دریاچه و مسیری که در زمینه توسعه طی شده، آگاهی بالغ یافتهای حاکم بود، کار به اینجا نمیرسید، کما اینکه هنوز هم واکنش اجتماعی متناسب با عمق بحرانی که رخداده نیست. ما در حوضه آبریز دریاچه ارومیه صد درصد آب تجدیدپذیر را برداشت میکنیم، اما در رابطه با آبهای زیرزمینی در بعضی از دشتها بالغبر ۱۳۰ درصد آبهای تجدیدپذیر برداشت میشود که نشانه آن افت سطح آبهای زیرزمینی و کسری مخزن تجمعی است. اگر این آگاهی اتفاق بیفتد، با مطالبهگری، تغییر رفتار و اصلاح الگوی مصرف؛ شیب منفی کسری مخزنی که به شکل تجمعی در حال افزایش است کاهشیافته و به احیا امیدوار خواهیم بود.
دریاچه ارومیه , کشاورزی , منابع آب تجدیدپذیر
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.