سواد رسانهای؛ نیازمند یک رویکرد آموزشی جامع
گروه اجتماعی
کودکان و نوجوانان هم مثل بزرگترها هر روز با حجم انبوهی از تبلیغات، اخبار جعلی و اطلاعات نادرست روبهرو میشوند. پژوهشی نشان داده که کودکان روزانه حدود ۱۱ ساعت از وقت خود را صرف استفاده از رسانههای مختلف میکنند. به همین دلیل کارشناسان توصیه میکنند که فرزندان را از کودکی با سواد رسانه ای آشنا کنیم.
این مقوله به مفهوم شناسایی انواع مختلف رسانه و درک انواع پیامها است. هر رسانه وسیلهای است که از طریق آن پیامی برای مخاطب ارسال میشود. این پیام ممکن است در قالب برنامهای تلویزیونی ارائه شود یا حتی ممکن است تبلیغی ساده روی بیلبوردی در حاشیه بزرگراه باشد. رسانهها بیش از تصور ما بر افکار و نحوه تصمیمگیری در امور مختلف تأثیر میگذارند و کودکان و نوجوانان هم فرقی با بزرگسالان ندارند. والدین با آموزش سواد رسانه ای به فرزندان، آنها را به مخاطبانی باریک بین و موشکاف تبدیل و می توانند تحلیل و ارزیابی موضوعات مطرحشده در رسانهها یا همان پیامهای رسانهای را به کودکان خود بیاموزند.
آموزش سواد رسانه ای باعث میشود که کودکان متوجه شوند هر منبعی برای دریافت اخبار مناسب نیست. در واقع، هدف از آموزش سواد رسانهای این است که کودکان به مخاطبان عاقل رسانهها تبدیل شوند.
ما در دورهای زندگی میکنیم که هر کسی میتواند یک رسانه ایجاد کند و فقط با چند کلیک ساده یک صفحه اینستاگرامی بسازد و در آن مطالب مختلف را منتشر کند. رسانهها با انگیزههای مختلفی ایجاد میشوند و لزوما تمام این انگیزهها خیر نیستند، بنابراین لازم است به کودکان بیاموزیم که چطور مخاطب نکتهسنج رسانهها باشند.
لزوم آشنایی والدین با سواد رسانه
والدین باید با تمرینهای مختلف از کودکان بخواهند که این پرسش را از خود بپرسند؛ چرا مطلبی در یک رسانه منتشر شده و آیا آن رسانه منبع معتبری است یا خیر؟ امروزه آموزش سواد رسانهای به کودکان اهمیت بیشتری یافته است. البته برخی از کارشناسان حوزه رسانه و پژوهشگران ارتباطات نگاه دیگری دارند. به باور آنها، باید در گام اول مهارتهای استفاده از رسانه را به والدین آموزش داد. آنها معتقدند، والدینی که خود فاقد سواد رسانهای بوده و دائم در حال جذب اطلاعات نادرست از فضای مجازی هستند، چطور می توانند سواد رسانه ای فرزندان را ارتقاء دهند؟
منصور ساعی، کارشناس رسانه و پژوهشگر ارتباطات و استادیارارتباطات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از عدم آشنایی والدین با فضای رسانه و تکنولوژی انتقاد کرده و می گوید: «کمتر والدینی را سراغ دارم که وارد صفحه مجازی فرزندان شان شوند و مطالب و محتوای آنها را لایک کنند. همیشه والدین، فرزندان شان را نقد می کنند و به نوعی شاهد سرکوفت زدن و تحقیر کردن شان هستیم. زمانی که با نسل کنونی صحبت می کنیم، عنوان می کنند که والدین شان آنها را در خانه بازجویی کرده و به هیچ عنوان آنها را درک نمی کنند. متأسفانه نسل های گذشته و والدین، نسل کنونی را با دوران خودشان مقایسه می کنند درحالی که این دوره کاملا متفاوت از دوره های گذشته است. در آن دوره وسعت تکنولوژی به اندازه امروز نبود و نسل گذشته با شیوه خانواده رشد می کردند. امروز زمان دیگری با اقتضائات مخصوص به خود است. متأسفانه هنوز این سیاست ها پذیرفته نشده است و هنوز بدون برنامه هستیم که این بی برنامگی پیامدهای منفی دارد، زیرا ظرفیت ها و استعدادهای نسل کنونی نادیده گرفته می شود
و گاها به بیراهه می روند. درواقع با این بی برنامگی کاری می کنیم به جای آنکه نسل کنونی به سمت خلاقیت و ابتکار پیش برود، بیهوده وقتش را سپری کند. ما نتوانسته ایم برنامه مناسبی داشته باشیم و زیرساخت ها و امکانات لازم را فراهم نکرده ایم. یکی دیگر از مشکلات مان این است که نگاه صفر و صدی به هر پدیده ای داریم که این مسئله خطرناک ترین روش است. ما باید نگاه متعادلی داشته باشیم. برای مثال اگر شیر آب را باز می کنیم و املاحی را می بینیم، دستگاه تصفیه به آن وصل می کنیم. در این شرایط هیچ گاه شیرآب را قطع نمی کنیم چون املاح را در آن شاهد هستیم. ما نیازمند مدیریت رسانه و اوقات فراغت فرزندان هستیم. همچنین باید به آگاه سازی نسل جدید بپردازیم؛ چراکه نسل جدید نصیحت پذیر نیست. آنها بر این تصور هستند که بیشتر از والدین می دانند چون والدین سواد رسانه ای ندارند. نسلی که چند منبعی است، یعنی از خانواده، مدرسه، رسانه، دوستان و تکنولوژی الگو می گیرد، نباید انتظار داشته باشیم که از نسل والدین که تک منبعی هستند، الگو داشته باشند؛ بنابراین نمی توان آنها را نصیحت کرد بلکه باید وارد گفت و گو شد تا بر آنها اثرگذار باشیم. نسل گذشته باید با این نسل دوستدار تکنولوژی و رسانه آشتی کند و سپس وارد تعامل شود. همچنین زیرساخت های لازم را فراهم کند و به ارائه آموزش بپردازد.»
این کارشناس رسانه تأکید می کند که «نسل جدید با رسانه متولد می شود و رشد می کند، طبیعی است که بیشترین حضور را نسبت به نسل قبل در رسانه داشته باشد. این نسل از زمانی که چشمانش را باز کرده است، اطرافش شاهد انواع رسانه و ابزارهایی همچون تبلت و گوشی هوشمند بوده است. این نسل ماهیتا نسل تکنوفیل یا دوستدار فناوری و رسانه است و نمی توان این گروه را از رسانه جدا کرد و حتی به او بگوییم که رسانه به دردش نمی خورد و برایش آسیب زاست. بلکه باید سواد رسانه ای او را بالا برد. اگر در گذشته معنای داشتن سواد یعنی طی کردن مدارک تحصیلی بود اما امروزه داشتن سواد یعنی سواد رسانه ای؛ فرد باید بداند که رسانه چیست. از آن چه بهره ای می تواند داشته باشد و چگونه از آن برای توسعه زندگی وآینده خود استفاده کند. ما تا کنون گفتیم رسانه بد است، محتوای بدی دارد و نمی توان از آن برای تربیت و آموزش فرزندان استفاده کرد و در نهایت آنها را محدود می کنیم.»
زمانی که کودکان و نوجوانان یاد بگیرند مخاطب نکتهسنج رسانهها باشند، میدانند که پیامهای متنی، ویدئوها و مطالب شبکههای اجتماعی همگی بر مخاطبان خود تأثیر میگذارند و با آگاهی از سواد رسانهای، متوجه این موضوع شده و نقش خود در شبکههای اجتماعی را درک خواهند کرد. به این مفهوم که متوجه می شوند اگر در شبکهای اجتماعی مطلبی میفرستند، با آن مطلب روی جامعه تأثیر میگذارند. بنابراین هر مطلب نامعتبری را منتشر نمیکنند، اما در این ارتباط، نظام آموزشی هم نقش مهمی دارد و رکن مهمی در کاهش مضرات شبکههای اجتماعی به شمار می رود.
سواد رسانهای به یک اولویت جدی در نظام آموزش رسمی تبدیل شود
در همین راستا حسین حقپناه، مدرس سواد رسانهای بیان می کند: «ابتدا باید از معلم تا مدیر مدرسه و مدیران آموزشوپرورش باور داشته باشند که رسانه عنصری کلیدی در تعلیم و تربیت است و سواد رسانهای یک مهارت کلیدی است. دوم اینکه آموزش سواد رسانهای را منحصر به آموزش رسمی و یک کتاب ندانیم. این باید به یکی از سیاستهای حاکم بر بستههای یادگیری و برنامههای درسی در نظام آموزشی تبدیل و به یک اولویت جدی در نظام آموزش رسمی ما به آن پرداخته شود که اتفاقا رسانه ملی در این رابطه نقش مهمی دارد. پرسشی که مطرح میشود این است که آیا آموزش مدارس باعث ارتقا سواد رسانهای در بین دانشآموزان شده است؟ تا وقتیکه پژوهشهای قابل استناد در حوزه دانشگاهی نداشته باشیم نمیتوانیم پاسخ دقیقی برای این پرسش داشته باشیم؛ البته ممکن است مطالعاتی انجامشده باشد و بنده هم اطلاع نداشته باشم. اعتبارسنجی آموزشوپرورش در سال اولی که کتاب تفکر و سواد رسانهای چاپ شد و در مدارس تدریس شد، نشان میدهد که در حوزه تفکر انتقادی شاهد افزایش نگاه نقادانه بین نوجوانان هستیم، اما کمترین مصرف را در تغییر رژیم مصرف داشتهایم.»
وی بر این باور است که «سواد رسانهای نهفقط بهعنوان یک کتاب، بلکه بهعنوان یک اولویت جدی باید در آموزشهای رسمی و غیررسمی مورد توجه قرار گیرد. تربیت معلم سواد رسانهای به تعداد زیاد و همچنین جانمایی و تقسیم آنها در ابعاد گسترده و حتی در ساختارهای رسمی مهم است.»
بی تردید ما با جریانات رسانه ای قوی و جدی مواجهیم که ضمن آشنایی با حوزه علوم شناختی، می دانند چگونه نبردهای شناختی را طراحی کنند و علاوه بر آن بر جنگ رسانه ای و روایت ها تسلط دارند. برای موفق شدن، هیچ مسیر دیگری، غیر از آموزش درست، اصولی، صحیح و مبتنی بر استاندارد پیش روی ما قرار ندارد اما به گفته صاحب نظران، افرادی که در این حوزه آموزش می دهند دچار نوعی ایستایی می شوند در حالی که سواد رسانه ای یک قطار در حال حرکت است. علاوه بر آن شیوه های تدریس ما در این حوزه قدیمی شده اند و باید آموزش سواد رسانه ای را از نگاه سلیقه ای، ارگانی و سیستمی رها کرد.
سوای مأموریت نظام تعلیم و تربیت، باید به کاهش اعتبار رسانههای رسمی و اعتماد کودکان و نوجوانان به گفته های سلبریتی ها در شبکه های اجتماعی نیز اشاره کرد که این موضوع هم از فقدان سواد رسانه ای حکایت دارد. حقپناه در این زمینه می گوید: «هم پژوهش داخلی و پایاننامههای مختلفی در این زمینهداریم و هم پیمایشها و پژوهشها در جامعه سلبریتی زدهای مثل جامعه آمریکا وجود دارد. آنچه خروجی اینها نشان میدهد این است که سلبریتی مهم نیست، بلکه سلبریتیزه شدن فرهنگی جامعه مهم است. در حقیقت اینطور نیست که بگوییم نوجوانان ما از سلبریتیها تأثیرپذیری کامل دارند و هر چه آنها بگویند، انجام میدهند؛ که اگر قرار بود این محقق شود، رئیسجمهور ایران در سال ۹۶ باید فردی دیگر میشد و همین تحلیلهای غلط و شبهعلمی هم آن زمان وجود داشت. سلبریتیها بلندگوهای خوبی هستند و ذات سلبریتیها مبتنی بر دیده شدن و در مرکز توجه قرار داشتن است و موتور محرکه و سوخت آن توجهی است که از مخاطبان خود به عاریت میگیرند. سلبریتی خوب میداند چگونه هر حرفی را جوری بزند که توجهها را به خود جلب کند اما آیا مخاطب هر چه را میبیند و میشنود میپذیرد؟ مطالعات نشان میدهد خوانش مطالعات نوجوان از سلبریتیها خوانش مذاکرهای است که در نظریه دریافت به آن توجه میشود. یعنی هر چیزی را که سلبریتی میگوید مخاطب نمیپذیرد. در اینجا با یک پلتفرم به نام توییتر و اینستاگرام مواجه هستیم که سلبریتی پروری میکنند و مخاطبی که در این فضاها سیر میکند، ارزش او شهرت است و سبک هویتیابی او مبتنی بر دیده شدن است. بستری که این پلتفرمها در اختیار نوجوان قرار میدهد به این صورت است که باید خودش را به اشتراک بگذارد. درواقع سلبریتی بخشی از همان پازل است.»
سلبریتی ها در فضای مجازی جای خالی آموزش را پر کرده اند!
این مدرس رسانه بر این موضوع هم صحه می گذارد که امروز شاهد کاهش اعتبار رسانههای رسمی هستیم و منجر به این میشود که نوجوان و جوان ما به رسانههای غیررسمی و رسانههای فرعی که سلبریتیها پادشاهان آن هستند اعتماد کنند. مسئله ای که مطابق دیدگاه داود طالقانی، کارشناس حوزه ارتباطات به عدم آموزش برمی گردد.
او در این باره تأکید می کند که در نبود آموزش نسل جوان به ویژه دانشجویان، سلبریتی ها و افراد دیگر در فضای مجازی جای خالی آموزش را پر کرده اند و به خاطر محبوبیت و شهرتی که دارند، می توانند روی افراد بسیاری اثرگذار باشند؛ گاهی می بینیم برخی از سلبریتی ها یا چهره های فضای مجازی به مسائلی از جمله مسائل فرهنگی و اجتماعی ورود می کنند که در حیطه تخصص آنها نیست و دانشی در این خصوص ندارند. در نتیجه نطق و نظر آنها گاهی می تواند روی قشر نوجوان و جوان که هنوز هویت شان شکل نگرفته است و گاها قدرت تفکیک مسائل را از هم ندارند، اثرات منفی بگذارد. ما ابزارهای لازم برای کنترل و مدیریت سلبریتی ها را نداریم. این ابزار در درون خود رسانه وجود دارد اما رسانه ای که خودش سلبریتی درست می کند، نمی تواند حریف سلبریتی های خودساخته خودش شود و امکان کنترل بر روی آنها را از دست می دهد.
برای مثال می توان به نقش صدا و سیما به عنوان یک میانجی و واسطه برای حضور این افراد در فیلم ها، سريال ها و سلبریتی شدن آنها اشاره کرد که پس از به شهرت رسیدن، کسب و کار خود را بیرون از مجموعه صدا و سیما دنبال می کنند و دیگر صدا و سیما نمی تواند نظارتی روی آنها داشته باشد. مخالف این قضیه را می توان به مواجهه بنگاههای تجاری و صنعتی تبلیغاتی با سلبریتی ها در آمریکای شمالی اشاره کرد. کسانی که وارد فرهنگ و صنعت هنرمی شوند با این بنگاه ها قراردادهایی به مدت طولانی بسته و دیگر برندی دست خودشان نیست. یعنی تهیه کننده و مدیربرنامه ها و افراد دیگری روی آنها نظارت کرده و سلبریتی نمی تواند هر طور دلش می خواهد رفتار کند و هر کاری می خواهد انجام بدهد.
این پژوهشگر مطالعات رسانه می گوید: صرفا زمینه های فرهنگی و اجتماعی که سلبریتی در آن حضور دارد، باعث ارتقا نمی شود؛ یعنی سلبریتی در هر عرصه ای که وارد شده نه تنها ارتقا و ترقی رخ نداده است، بلکه ما شاهد نوعی اضمحلال هم هستیم. چراکه سلبریتی متخصص عرصه فرهنگ و جامعه نیست و صرفا کسی که تعدادی دنبال کننده در فضای مجازی دارد دلیل بر این نیست که بتواند سطح فرهنگ و جامعه را نیز ارتقا دهد و روی جوانان و نوجوانان اثرگذاری درستی داشته باشد. در نتیجه لزوما به خاطر این اثرگذاری نباید به این افراد توجه شود. البته اثرگذاری این افراد از حیطه نسل جوان خارج شده است و ما شاهد یک جماعت توده وار بسیار پرجمعیت هستیم که این افراد را دنبال می کنند.
او با اشاره به اینکه امروزه سلبریتی اینترنتی و اینستاگرامی، بلاگرها و واینرها و… تازه مجال جدیدی برای خودنمایی پیدا کرده اند، می افزاید:
به کمک فضایی که پیش آمده این افراد فرصت بیشتری برای اثرگذاری پیدا کرده اند. صنعت تبلیغات نشریات و مطبوعات و سینما گسترده شده و اکنون افراد به راحتی در فضاهای مجازی و شبکه های اجتماعی تبدیل به بلاگر و اینفلوئنسر و میکرو سلبریتی و سلبریتی شده اند.
راه برایشان راحت تر شده و در نتیجه تعداد بیشتری مخاطب جذب می کنند.
طالقانی در پاسخ به این سؤال که با توجه به اثرگذاری سلبریتی ها در فضای مجازی، آیا نمی توان سازوکاری برای آموزش آنها فراهم کرد، عنوان می کند: سلبریتی آموزش پذیر نیست بلکه آموزش دهنده است. چگونه می توانیم یک سلبریتی را در گوشه رینگ قرار داده و از او بخواهیم مسائلی را بپذیرد وقتی ابزار کنترل او را نداریم. از طرفی گاهی این افراد خودشان را در نقش استاد و متخصص و شخصیت اثرگذار می بینند و در نتیجه خودشان یک مکتب و سنت فکری و رفتاری را ترویج می دهند و دائما در حال آموزش به جامعه هستند.
این کارشناس حوزه رسانه با اشاره به اهمیت ارتقای سواد رسانه ای به ویژه در میان نوجوانان و جوانان تأکید می کند: برای کنترل این جریان بخشی از این ماجرا به سواد و آموزش رسانه ای برمیگردد. اما با سواد رسانه ای موجود که خودش تبدیل به شبه علم و دکان پول اندازی و کسب و کار کلاهبردارانه شده است، نمی شود توقع داشت که سواد رسانه ای به این گروه از جامعه کمک کند که به نقد فرهنگ شهرت و سلبریتیسم بپردازند. چراکه شخصیت های غیردانشگاهی و غیرمتخصصی که در این حوزه آموزش می دهند، خودشان بدتر از سلبریتی ها شده اند. در واقع این اتفاق زمانی حاصل می شود که سواد رسانه ای راستین اعمال شود.
رسانه , فضای مجازی , کودکان و نوجوانان
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.