سعه صدر
گروه فرهنگی
دو نفر هستند که خطاب به امام موسی صدر او را شبیه «علی» -امیر مؤمنان- دانستهاند. نام هر دو نیز مصطفی است. اولی کسی است که بدون نشان دادن چهره پیامبر از او زیباترین تصویر را در مدیوم رسانه ترسیم کرده. مصطفی عقاد کارگردان شاهکار سینمایی «پیامبر» در باب زندگانی رسول اسلام صلوات خدا بر او. امام موسی صدر از کسانی است که نسخه نخستین فیلم را میبیند و پیشنهادهایی هم در مورد آن به کارگردان میدهد. در دیداری دیگر، امام صدر به عقاد پیشنهاد میدهد که فیلمی هم برای امام علی بسازد. میدانیم که عقاد در فیلم پیامبر، چهرهای از رسولالله نشان نمیدهد. هوشمندی او بدون اینکه توصیه فقهی یا اخلاقیای از پیش به او شده باشد، او را به این درک میرساند که نشان دادن چهره حضرت با استفاده از یک بازیگر، موجب خدشهدار شدن حریم قدسی ایشان است. در آن فیلم حتی پیکره کامل حضرت رسول را هم نمیبینیم و تنها پای ایشان یا عصایشان یا تنها حرکت دوربین و یک موسیقی بسیار خاطرهانگیز و معنوی، وجود ایشان را درفیلم نمایندگی میکند. مصطفیعقاد بازکاوت خود به این اعتقاد رسیده است که پیامبر خدا نهتنها کلامش، بلکه حرکات بدنش، راه رفتنش، نگاه کردنش، حالتهای چهرهاش، لبخندش، اخمش، بیاعتناییاش، توجهاش، غضبش و رحمتش و تمام حالات روحی و انسانیاش با هر بشر دیگری که روی این زمین گام گذاشته یا میگذارد، از زمین تا آسمان متفاوت است. نمیتوان تنها از یک بازیگر زیبا استفاده کرد و از او خواست که حرکات یک پیامبر را تقلید کند، نمیتواند تنها با جلوههای رایانهای روی صورت بازیگر نور انداخت تا نور چهره نبوی را تداعی کند، وجود مقدس نبیالله یک معجزه الهی است و هر نوع مانند کردن او به کسی دیگر، جفا است. هنگامیکه امام موسی صدر به مصطفی عقاد پیشنهاد میکند که فیلم حضرت امیر علیهالسلام را بسازد، عقاد در جواب اینچنین مضمونی میگوید: «در فیلم ایشان باید چهره شخصیت حضرت علی نمایش داده شود و تنها شما باید این نقش را بازی کنید.» هر بازیگری که نمیتواند حرکات و سکنات علی را روی صحنه اجرا کند؛ عمری زیستن و جهاد درراه مولا و به عشق مولا و به عشق شیعیان او، تنها حجتی است که میتوانیم برای استفاده کسی در نقش علیبنابیطالب علیهماالسلام داشته باشیم. اینکه کارگردانی با وسواس مثل عقاد، کسی را بهتر از موسی صدر برای ایفای نقش امیرالمؤمنین نیافته، نکتهای است.مورد دومی که امام موسی را پرتوی از آفتاب علوی تشخیص داده بود دکتر مصطفی است. مصطفیچمران که در وصیتنامهای رسما و علنا «عاشقانه» او را اینچنین خطاب و وصف میکند: «وصیت میکنم به کسی که او را بیشازحد دوست میدارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی میدانم! او را وارث حسین میخوانم! کسی که رمز طایفه شیعه و افتخار آن و نماینده هزار و چهارصد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حقطلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت میکنم….»شهید چمران که اینگونه مسحور شخصیت موسی صدر شده خود شخصیتی است که عاشق کم ندارد. در همین وصیتنامه چمران خود را معرفی میکند و در وصف خود عباراتی میگوید تا معلوم شود چه کسی، دلباخته چه کسی شده است: «ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت میکنم، منی که تو را دوست میدارم آدم سادهای نیستم! من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری ، گذشت، تواضع، فعالیت و مبارزهام آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دلسنگی را آب کند، فداکاری من بهاندازهای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است….» این عبارات یعنی شهید چمران خود بر بالای قلهای ایستاده و از فراز آن امام موسی صدر را بازهم در قله میبیند.
نمیدانم در شخصیت موسی صدر چه بوده ازیکطرف کارگردان اثری چون «پیامبر» و از طرف دیگر عارفی چون چمران آن را شبیه به مولای متقیان دانستهاند. نه ایشان را دیدهام و نهچندان در زندگی و آثارشان غور کردهام. جز در این حد نمیدانم که او نیز در مسیر جاذبه و دافعه قدم گذاشته بود. آن جاذبهای که به لبنان، دیاری که معرکه مذاهب است آرامش میآورد و دافعهای که همان لبنان را ضد دشمن صهیونیست بسیج میکند. هیچ مثل این تعادل در جاذبه و دافعه، یک شخصیت را شبیه به امیرمؤمنان نمیگرداند که شهید مطهری هم وقتی قرار است در موردش سخن بگوید، از «جاذبه و دافعه علی» سخن میگوید. امام موسی صدر از میوههای حوزه علمیه قم بود و بر گردن تمام شیعیان خصوصا شیعیان منطقه در سوریه و لبنان حق سترگی دارد. عدهای با دوگانهسازیهای غیراستاندارد، سعی در مقابل هم قرار دادن امام صدر با شهید صدر هستند. درست عین این رفتار را در دوگانهگذاری با شهید مطهری و شهید بهشتی نیز میبینیم. مؤلفه این دوگانه موهوم بحث موضعگیریهای دو طرف است. به این معنا که موضعگیریهای امام صدر و یا شهید بهشتی، از تساهل و تسامح و یا ذوق بیشتری برخوردار است در مقایسه با شهید مطهری و شهید صدر. در همین حال عدهای به دلیل قوت و استحکام موضعگیریها طرفدار شهید صدر یا مطهری میشوند و در مقابل عدهای از عدم همراهی کسی چون امام موسی صدر با نهضت امام خمینی سخن میگویند، ادعایی که به هیچرو با حقایق تاریخی تطابق ندارد. ریشه این دوگانهسازیها به عدم تفکیک زمین فعالیت بازمیگردد. زمینه فعالیت یک عالم فیلسوف و متفکر یا زمینه فعالیت یک شخصیت تشکیلاتی و جهادی متفاوت است و هرکدام درگیر اقتضائات خاص خود هستند. شهید مطهری بهعنوان کسی که باید از مرزهای اندیشه محافظت نکند تا خلوص اندیشه و اعتقاد خدشهدار نشود، باید سفت و دقیق جلوی ورود هر اندیشه خطا یا مشکوکی را به فضای ناب اندیشه اسلامی بگیرد. شرایط کسی که با اندیشهها سروکار دارد بهکلی متفاوت است با شرایط کسی که با آدمها سروکار دارد. کار کردن با آدمها آنهم در شرایط دشوار جنگ با دشمن خارجی و بیگانگی چون صهیونیست، نیازمند اوج تساهل و وحدتآفرینی است. این دو شخصیت میتوانند در یک وجود جمع شوند. خود رهبر انقلاب در مواقعی درحالیکه یک موضعگیری را خائنانه یا دستکم جاهلانه خواندهاند، با صاحب آن موضعگیری برخوردی درنهایت تساهل و چشمپوشی داشتهاند. چون رهبر انقلاب وقتی دارد از اندیشه انقلابی محافظت میکند وظیفه دارد اندیشه خطا را باقوت مردود کند؛ اما در عرصه مدیریت و تشکیلات حکومت، طرد صاحب آن سخن یا اندیشه اقل با مصلحت سازگار نیست.امام موسی صدر بیشک از ذخائر و سرمایههای جهان تشیع میباشد. شخصیتهایی مثل او از این موهبت برخوردارند که از نوعی جاودانگی برخوردار باشند. باشد که معلوم شدن هرچه بیشتر هویت الهی، انسانی و انقلابی او مجهول بودن نهایت او را جبران کند.
امام موسی صدر
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.