سرگردان بر مدار مدرکگرایی
گروه اجتماعی
گزارش مرکز آمار نشان میدهد در تابستان ۹۹، سهم فارغالتحصیلان مراکز آموزش عالی از کل بیکاران کشور ۴۰٫۷ درصد و سهم جمعیت شاغل فارغالتحصیل آموزش عالی از مجموع شاغلان ۲۴٫۴ درصد بوده است. همچنین گفته میشود تعداد تحصیل کردگان دانشگاهی در کشور از تعداد مشاغلی که به تحصیلات دانشگاهی نیاز دارد بیشتر است و این باعث میشود تعداد قابلتوجهی از دانشجویان بعد از فارغالتحصیلی گرفتار هیولایی به نام بیکاری شوند یا به کارهایی رویآورند که هیچ سنخیتی بامهارت و دانشی که در دوران تحصیل خود کسب کردهاند ندارد و یا برای رهایی از بیکاری و افسردگی و به امید یافتن شغلی بهتر، عزم خود را بهمنظور ادامه تحصیل در مدارج بالاتر جزم میکنند و با سپری کردن ایام جوانی خود دررفت و آمد بین خانه و دانشگاه، دلخوش به آیندهای مبهم میشوند اما بهراستی چرا همچنان تقاضا برای ورود به دانشگاه در بین جوانان بالاست و مدرک دانشگاهی در جامعه از محبوبیت بالایی برخوردار بوده و بهنوعی خیال فرد با داشتن آن از مقبولیت در نزد افکار عمومی راحت میشود؟ آیا علت را باید در تفکر و باور مردمان جست وجو کرد یا در ساختار و نظام مدیریتی کشور؟ چرا زمانی که دولت بهاندازه تعداد دانشجویان برای آنان در بیرون از درهای دانشگاه شغلی ندارد، بدون نیازسنجی دانشجو جذب میکند؟ آیا پای منافع مالی در میان است؟ چرا مردم زمانی که میدانند امکان بیکار ماندنشان بعد از فارغالتحصیلی بهمراتب بیشتر است، به دانشگاه میروند یا به تحصیل در مقاطع بالاتر ادامه میدهند؟ آیا آموزش و مهارتهایی که دانشگاه دراختیار دانشجو قرار میدهد با نیازهای واقعی و موردنیاز اشتغال و کسبوکار در کشور مطابقت دارند؟
« رسالت » در گفتوگو با یک جامعهشناس این موضوع را از ابعاد مختلف بررسی میکند:
جهان دیوانسالاری از شما مدرک میخواهد
عباس نعیمی جورشری، جامعهشناس، موضوع تمایل افراد به کسب تحصیلات دانشگاهی علیرغم آمار بالای بیکاری تحصیلکردههای این نهاد را حداقل ناظر به دو محور دانسته که یکی جامعهشناختی و دیگری روانشناختی است. او در خصوص محور اول به « رسالت » توضیح میدهد: « پرسشی که مطرح است اینکه ما در جهان جدید، کجا باید مهارت بیاموزیم؟ مسئولیت متبحر شدن در جهان مدرن به عهده چه کسی قرارگرفته است؟ یکی از این نهادها و بلکه مهمترین آنها بعد از مدرسه دانشگاه است. دانشگاه یکی از نهادهای متولی تربیت و مسئول متخصص کردن انسان است. نهاد دانشگاه بناست به انسان نوجوانی که تازهوارد مرحله جوانی شده است فنی یاد دهد و او را متبحر کند. بنابراین برخلاف اجتماعات قدیمی بشر که تقسیمکار در آن ساده بود، جهان مدرن جهان تقسیمکار پیچیده است، جهان دیوانسالاری است. در جهان دیوانسالاری وجه حقوقی بر وجه حقیقی و امر حقوقی بر امر حقیقی اولویت دارد. برگهای که بهعنوان فارغالتحصیل فلان رشته در مقطع لیسانس، فوقلیسانس یا دکتری به دست شما داده میشود، یک امر حقوقی است و وجه حقوقی ایجاد میکند. به شما لقبی میدهد و این لقب حقی را برای شما ایجاد میکند که بر اساس آن حق مهارت، تبحر و دانش و فن، میتوانید کسوتی را اشغال کرده و بر اساس آن درآمد کسب کنید. همچنین در حوزه جامعهشناختی میتوان به این موضوع اشاره کرد که ما برای اینکه زندگیمان را در آینده سامان دهیم گویی باید مدرک داشته باشیم. یعنی زمانی که آگهیهای کاریابی را در جامعه جدید نگاه کنید، میبینید شروط حداقلی را متصور شدهاند که بنابر آن بسیار دشوار است شما بتوانید با مدرک و سطح تحصیلات غیردانشگاهی شغل قدرتمندی پیدا کنید. نمیگویم نمیشود اما دشوار است. میتوان گفت اینجا دیگر بحث وارد عرصه اقتصاد سیاسی میشود. »
کلان عادتی به نام دانشگاه رفتن
وی وجه روانشناختی داستان را دارای سطوح نازل و مبتذل تا سطوح عالی در حوزه فرهنگ میداند و معتقد است سطح نازل سخن ارجاع میدهد به اینکه همه دانشگاه میروند:«گویی ما باید با یک ترتیب معین، امور زندگی را انجام دهیم. مثلا در سن فلان به کلاس اول برویم، در سن nام به متوسطه اول، بعد دبیرستان و در فلان سن هم وارد دانشگاه شویم. در سن خاصی پسرها باید سربازی بروند و دخترها هم در فلان سن باید ازدواج کنند. اینیک عادت واره کلان است که من به آن عنوان«کلان عادت» میدهم که در ساختار فرهنگ عمل میکند. بخشهایی از این کلان عادتها توسط نسلها موردنقد قرار میگیرند. بهعنوانمثال دخترها بهدرستی این بحث را مطرح میکنند که این چه سؤالی است از ما میپرسید که چه زمان میخواهی ازدواج کنی؟ این سؤال زشت و بدی است. آنها به کلانعادتی که شکلی از سنت است دارند نقد وارد میکنند، اما بحث دانشگاه همچون حوزه جنسیت و ازدواج موردنقد قرار نگرفته است. میگوییم خب آدم باید دانشگاه برود. این کلان عادت در سطح کلان در جایگاه جامعهشناسی فرهنگی قرار میگیرد اما در سطح خرد در حوزه خانواده بحث میشود. ما میگوییم زمانش است که دانشگاه برویم. درواقع به لحاظ روان آن را بهمثابه یک امر بدیهی و طبیعی میدانیم و احساس نیاز هم میکنیم. احساس نیاز میکنیم یعنی چه؟ یعنی چون دوستان و اطرافیان ما به دانشگاه رفتند، با خود میگوییم من بمانم چکار کنم؟ این بحث روانشناسی اجتماعی است. بنابراین اینکه چرا علیرغم بحران بیکاری اقبال به دانشگاه رفتن وجود دارد را باید ذیل این دودسته عوامل که هرکدامشان دو،سه زیرشاخه دارند جستوجو کرد. ضمن اینکه در دسته روانشناسی عنصر دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه آیا اگر من دانشگاه نروم و آن مدرک را کسب نکنم برچسب تحصیلی من موردپذیرش است؟ من را مسخره نمیکنند؟ وقتی به خواستگاری شما میآیند میگویند خانم عروس چه تحصیلاتی دارد؟ پسری خواستگاری میرود از تحصیلات او پرسیده میشود. میخواهید وارد یک جمع دوستانه شوید میگویند تحصیلات شما چیست؟ اینها همه نیازهای روانی انسان است که بناست برآورده شود. درواقع میانگین انتظارات تحصیلی در جامعه بالا رفته است و این متفاوت از مؤلفه دوم است. اینجا روان و فرهنگ مرز مشترکی دارند. »
ساختار سیاسی ناتوان و توصیه به دانشگاه رفتن
این جامعهشناس عامل سومی را نیز در این گرایش دخیل میداند و آن وجه سیاسی است. به اعتقاد نعیمی ساختار و دکترین سیاسی و برنامهریزی سیاسی کشور نسخه دانشگاه رفتن را در مقابل ناتوانی خود در ایجاد شغل توصیه میکند: « این ساختار، روندی را برای شما میچیند که به دانشگاه بروید. چرا؟ احتمالا به این دلیل که برایش دشوار است با مدرک دیپلم برای شما شغل ایجاد کند. به همین خاطر من آن بحث قبلی را نگفتم اقتصاد و گفتم اقتصاد سیاسی چراکه این دو را نمیشود از هم تفکیک و بهصورت منفرد بررسی کرد. ساختار سیاسی میگوید من نمیتوانم برای تو با مدرک دیپلم شغل فراهم کنم و تو هم معترض میشوی که چرا برای منشهروند نمیتوانی شغل فراهم کنی، لذا در این شرایط من باید زمان تو را ، عمر تو را در جای دیگری مدیریت کنم. کجا ؟ در نهادی به نام دانشگاه. این هم میشود یک وجه دیگری افزون بر آن موارد قبلی. ببینید اشتغال تابعی از ایجاد تولید و توزیع است. هر چه تولید و توزیع در جامعهای رونق بیشتری داشته باشد به همان نسبت اشتغال هم بالا میرود. تولید و توزیع نیز خود تابعی از اقتصاد بینالملل است، به این معنی که سرمایهگذار خارجی و روابط اقتصادی خارجی باسیاست خارجی ارتباط موثق دارد. واقعیت این است که ایجاد شغل برای ۸۰ میلیون جمعیت با گردش مالی داخلی ممکن نیست چراکه اگر ممکن بود در سالهای گذشته انجام میشد. این موضوع را ما آزمودهایم. دو، سه نسل با دشواری سرکار رفتیم و درس خواندیم. من گاهی بحث تمدنی میکنم. چنانچه به تمدن قدیمتر مثلا ۱۰۰۰ سال پیش بازگردیم، میبینیم که فرزند یک خانواده از کودکی و نوجوانی شاغل میشد، اما در این زمان فرد تازه در بیستوچندسالگی میخواهد به دنبال کار برود که پیدا هم نمیکند. درحالیکه این اتفاق میتواند در ۱۵ سالگی برای او بیفتد. در اینجا بحث کودکان کار مطرح نیست. کودکان کار محصول فقر هستند، محصول نداریاند. خانوارهای جهان قدیم ندار نبودند اما فرزندشان از یک سنی مکلف بود سرکار برود و اساسا در فعل اقتصادی خانواده مشارکت داشت. در خاطرات شفاهی همین ۴ نسل پیش میشنوید که خانوادهای مستمند نبودند و الزاما به آن پول احتیاجی نداشتند اما بچهها حداقل تابستان سرکار میرفتند و مهارتی میآموختند، ضمن اینکه متوجه میشدند پولی که پدر و مادر درمیآورند ارزشمند است، اما در شرایط فعلی شما این مسئله را مدام به تعویق انداختید. درنهایت همه این بحثها و بحثهای متناظر دیگر باعث شده امید اجتماعی در کشور پایین بیاید. امید اجتماعی مقوله بسیار مهمی است. امید اجتماعی اعتماد اجتماعی ایجاد میکند. امید اجتماعی منشأ اخلاق اجتماعی است. لذا ما در سطح جامعه دچار بحران اخلاقی نیز میشویم. زمانی که شما امید اجتماعی دارید برنامهریزی میکنید و بر اساس برنامه برای خودتان چشمانداز میچینید. چنین چیزی در یک سیستم منظم و منضبط اخلاقی رخ میدهد. بهعنوانمثال شما میدانید اگر مثلا این چهار شرط را احراز کنید، در فلان سازمان یا اداره استخدام میشوید،اما بعد متوجه میشوید علیرغم اینکه همه شرایط را داشتید فردی را انتخاب کردهاند که آشنا و رابطه داشته است. شما سالها درسخواندهاید، حالا میخواهید از آن درس بهره ببرید، درجایی استخدام شوید، درآمدی کسب کنید و بهواسطه آن ازدواج کنید، تشکیل خانواده دهید و خانه و ماشین بخرید و رفاه خود را ارتقا دهید اما هیچکدام تحقق پیدا نمیکند. چرا؟ چون اصلا آن مرحله استخدام اتفاق نمیافتد. بنابراین اینها همه بحران امید ایجاد میکند و در چنین شرایطی خود دانشگاه و تحصیلات نیز میتواند آفت به بار آورد، چراکه شما احساس میکنید بااینهمه درس خواندن قرار نیست درجایی جذب شوید و فرد دیگری که رابطه دارد بهجای شما جذب میشود. نمونه این آفات در جذب هیئتعلمی دانشگاهها نیز بهوفور وجود دارد. یعنی عالیرتبهترین نهاد علمی کشور نیز درگیر این نابسامانی و تبعیض است. اینها همه بحران امید میآورد و وقتی این بحران آمد انسانها میخروشند یا اگر نخروشند خودشان را با وضعیت سودجویانه تطبیق میدهند. یعنی سیستم دارد کمک میکند انسانی که فاسد نبوده فاسد شود چون متوجه میشود از دالان ضابطه احتمالا نتواند یا کمتر بتواند به توفیق برسد و باید با فلان مدیر، رئیس، وکیل یا نماینده رابطه داشته باشد. »
دانشگاه علیه دانش
نعیمی پرسشی را مطرح میکند و آن اینکه دانشگاه ایرانی در دهه اخیر چقدر توانسته است به نام و عنوان و صفت خود وفادار باشد؟ : « کلمه دانشگاه از دو عبارت جدا مشتق میشود. یک بن دارد و یک پسوند. بن دانش در کنار پسوند «گاه» که مکان است. بنابراین دانشگاه یعنی مکانی که افراد باید در آن دانش بیاموزند. من معتقدم دانشگاه به نام خود نهتنها وفادار نبوده بلکه خیانت و بیوفایی نیز کرده است. چرا؟ ما فارغالتحصیلانی داریم که حتی بهاندازه نیمی از عنوان و سطح تحصیلی که مدرکش را گرفتهاند دانش ندارند. همین بهتنهایی به شما میگوید که اینجا وفاداری رخ نداده است. حرمت این بقعه را متولی نگه نداشته است. چرا؟ به این دلیل که هر چقدر در این سالها جلو آمدیم، سودجویی مالی و اقتصادی بیشتر شده است. این سودجویی مالی و اقتصادی زمانی مربوط به یک فرد میشود که مثلا اختلاس یا احتکار میکند اما زمانی نهادین است. در رابطه با دانشگاه این سودجویی نهادین است. یعنی شما از قِبل مکانی که قرار بود گاهِ دانش باشد و معرفت آموخته شود، سودجویی میکنید. بهاینترتیب که شما بهعنوان متولی آن نهاد کمترین شرایط را قائل میشوید که انسانها در مقاطع مختلف تحصیلی پول پرداخت کنند و مدرکی را در رزومه خود قید کنند. در اینجا صحبت یک انبار و دو انبار نیست که بگویید اینجا آرد احتکار کرده بودند، آنجا مرغ بود، آنجا لاستیک اتومبیل، اینیک سودجویی نهادین است چراکه دانشگاهها دارند در سطح ملی این کار را میکنند. همچنین این موضوع را نباید ازنظر دور داشت که این سودجویی تنها به افت کیفیت دانشجو نینجامیده، بلکه افت کیفیت استاد را نیز در پی داشته است. یعنی معیارهای نهاد دانشگاه برای جذب یک استاد معیارهای کمتر علمی است و مؤلفههای دیگری همچون رابطه، مطابق میل آن واحد عمل کردن و بسیاری موارد دیگر تأثیرگذار هستند. درواقع میتوان گفت کیفیت و شایستهسالاری نتیجه ضابطه است اما در اینجا رابطه، ضابطه را ذبح میکند و گردنش را میزند. همهچیز هم تقصیر دانشجویان نیست، ما اساتید بیسواد داریم، اساتیدی داریم که درس خودشان را بلد نیستند. در رشته جامعهشناسی که مورد تخصص بنده است، اساتیدی داریم که از مثلا ۱۰ روش تحقیق، تنها روش پیمایش را میدانند آنهم نصفه و نیمه و نهایتا میتوانند برای دانشجویان خود فقط پرسشنامه تجویز کنند و درعینحالی که هیئتعلمی دانشگاههای معتبر هستند، متدولوژی پژوهش را نمیشناسند. بنابراین سودجویی نهادین، در دو ضلع رخ میدهد؛ یک ضلع دانشجو که بهعنوان مشتری پول خرج میکند و دیگری نهاد دانشگاه است که در ازای دریافت آن پول مدرک میدهد. »
دانشگاه؛ ناتوان در تزریق امید
این جامعهشناس بابیان اینکه کاهش امید اجتماعی منجر به خروج سرمایه انسانی سالم از کشور میشود، اظهار میدارد:«خارج شدن هر سرمایهای غمانگیز است اما غمانگیزتر زمانی است که میبینیم سرمایه سالم و بیبدیل که همان نیروی انسانی جوان است، دارد از کشور خارج میشود، چراکه این آدم اگر اهل فساد و سودجویی بود اینجا میماند. او نمیتواند اینگونه زیست کند، برایش دشوار است و بسیاری از کارها با اخلاقیات و چارچوبها و باورهای او جور درنمیآید. در این شرایط میتوان گفت این اخلاق نهادینهشده در درون او خود تبدیل به یک بحران میشود و ازآنجاییکه فضا برایش تنگشده است میرود تا در جای دیگری رشد کند. از میان آنهایی که میروند، یک طیفی هم در کنار رشد فردی، تبدیل به اپوزیسیون میشوند. یعنی در اینجا دو ضرر متوجه سیستم سیاسی میشود. یکی اینکه عنصری که میتوانسته برای میهنش کار کند را از دست میدهد و ضرر دوم اینکه او میرود آنجا در دل خود حس نارضایتی دارد و میگوید تو مرا آواره کردی. این خود مسئله تشدید شدهای است که به آن توجه نمیشود. اینیک درد ملی است. من خیرخواهانه، دلسوزانه و مشفقانه میگویم سیستم باید برای جلوگیری از این دو ضرر، این سرمایه را حفظ کند. بهعنوانمثال بنده عاشق این خاک و آبم، پدر و مادرم اینجا هستند، اینجا بزرگ شدم. من بروم یک کشور دیگر چه بکنم؟ من دلبسته این کشورم. اگر بروم وضعیت مالیام خوب میشود، رشد علمیام خوب میشود اما نیازهای عاطفیام را چکار کنم؟ خیلیها هستند که دوست دارند اینجا بمانند، اما شرایط دشوار و سخت است. اروپا که به شما نیاز عاطفی نمیدهد. نیازهای عاطفی شما اینجا برآورده میشود. این همان امری است که در سیاسی بازی اهالی قدرت و ثروت و سیاستمداران گم میشود. ما باید عاشق و خیرخواه و پشت همدیگر باشیم. تحملمان را راجع به تفکرات یا تیپ متفاوت همدیگر بالا ببریم. کما اینکه من با برخی مواضع یک روزنامه یا رسانه موافق نباشم اما گفتوگوی فیمابین را قطع نکنیم. این تذکر هابرماس است که به نظرم صحیح میباشد. دو قطب متخاصم نشویم. این کشور با عشق ساخته میشود. در دانشگاه هم ما باید عشق را به بچهها یاد بدهیم. دانشگاه نباید تنها معادلات و قوانین و فرمول به ما یاد بدهد. دانشگاه باید به ما مهارت زندگی بدهد. من به عشق و قلب مهربان بسیار اعتقاددارم. به مفاهمه در صحبت بسیار اعتقاددارم. سخن نگوییم که همدیگر را زده باشیم. نه. صحبت میکنیم تا درک صحیحتری از دیدگاه هم پیدا کنیم. این چیزی است که میتوان با آن به قلب و تفکر انسانها رسوخ کرد، اما زمانی که مشاهدات دانشجو با این نکات نخواند، کم دریافت کند، بیکیفیت دریافت کند، تبدیل به چیز دیگری میشود و میخواهد ازاینجا برود و یادتان باشد در این شرایط این رفتن عاشقانه نیست بلکه با قلبی از درد و رنج و اندوه میرود. او نفرت دارد و غمگین و عصبانی است. من و شما هم ناراحت میشویم که او برود. این درد بزرگی است. من عشق را عین اخلاق میدانم. زمانی که ما عاشق هم هستیم اخلاقگراتر و سالمتر میشویم. دیندارتر میشویم به معنای روح انسانی دین. در آن بحث سودجویی نهادین که خدمت شما عرض کردم، مغز سودجو دیگر به این اخلاق و خیرخواهی و عشق و محبت نمیاندیشد. او به سودش میاندیشد. چنانچه من نوعی به دانشجویان دو کتاب بیشتر بهعنوان رفرنس درس معرفی کنم عموما اعلام نارضایتی میکنند. اقبال عمده به این استاد کم میشود چون سختگیری میکند. البته بحث دانشجوهای تشنه معرفت جداست. چرا این را میگویند؟ چون همکار من نوعی دارد همان درس را با یک جزوه ۲۰، ۳۰ صفحهای ارائه میدهد. خب دانشجو اعلام نارضایتی میکند، دانشگاه ترجیح میدهد من را دیگر برای تدریس دعوت نکند چون به پول آن دانشجو نیاز دارد و اینگونه میشود که من کمکم حذف میشوم. میبینید چقدر سیستمی است؟ اینیک زنجیره کاملا بههمپیوسته است. بعد آن استاد که حذفشده است بهمرور منزوی و ناراحت میشود و قهر میکند. در بخشی مهم از دوستان محقق و نویسنده میبینیم که عزلت گزیدهاند. نه مطلب مینویسند، نه مصاحبهای میکنند، نه حوصله کار پژوهشی و کتاب و مقاله دارند. درصورتیکه من معتقدم نباید کنشمان را قطع کنیم. بعد از من نوعی که سعی میکند فعال باشد میپرسند تو بابت کارهای مختلفی که انجام میدهی پول میگیری؟ این سؤال یک تلخی در خود دارد. به خاطر اینکه او میفهمد اگر پولی نباشد در این جامعه عقب میافتد. درست هم میگوید. اینها افت امید ایجاد میکند و افت امید سبب مهاجرت میشود. این مهاجرت هم همانطور که گفتم دو زیان دارد. هم سرمایهای رفته است و هم آن سرمایهای که رفته معمولا و نه همهشان نفرتی را با خود حمل میکنند. اجاره بدهید به شما نکتهای عرض کنم. من برای برخی از مطالعاتم کامنتهای زیر پستهای اینستاگرام را میخوانم که اکنون فعالترین شبکه اجتماعی ایرانیان است. پرسش اینکه چرا آنقدر مردم به هم فحش میدهند؟ چرا ما آنقدر نفرت پراکنی داریم؟ بهصورت اتوماتیک مردم به سمت کسی میروند که نفرت پراکن است و برای همین بازار رادیکالهای سیاسی داغ میشود چون دائم فحش میدهند. شما اگر ملایمتر و معتدلتر و آرامتر باشید، ممکن است به شما احترام بگذارند اما اقبال خاصی هم به شما نیست. به نظر من بهعنوان یک جامعهشناس ما در مرحله هشدار نیستیم. ما در وسط بحران هستیم و این بسیار خطرناک است. دانشگاه نیز بخشی از این پازل است. دانشگاه در تزریق امید ناتوان است. وقتی در تزریق امید ناتوان باشد فرد یا افسرده و ایزوله میشود یا تبدیل به یک معترض خروشیده میشود. از این دو حالت خارج نیست و هر دو باخت است. »
تغییر کلانعادت بهشرط ترمیم ساختار
نعیمی معتقد است باید کلانعادت دانشگاه رفتن را تغییر داد اما در شرایطی که تغییرات زیربنایی نیز صورت بگیرد: « من میتوانم خیلی آرمان خواهانه و همچون برخی از همکارانم یا بسیاری از متفکران که تئوریک صرف سخن میگویند به شما بگویم باید این کلان عادت را تغییر بدهیم. تمام! اما تئوری باید ناظر بر واقعیت باشد. در حال حاضر سؤال این است چنانچه این کلان عادت را تغییر بدهیم و بگوییم دانشگاه نرویم، این بچهها چکار کنند؟ من میگویم این کلان عادت را باید تغییر داد اما قبل از آن باید یک کار زیربناییتر انجام گیرد و ساختارترمیم شود. کار زیربنایی اینکه شما باید شغل ایجاد کنید. شغل را باسیاست خارجی خوب میتوانید ایجاد کنید. سیاست خارجی خوب و ورود سرمایهگذار خارجی به کشور درگرو ایجاد امنیت اقتصادی است. زمانی که شغل ایجاد شد، بهطور اتوماتیک وار آن کلان عادت شکسته میشود چون شما متوجه میشوید با تحصیلات غیر عالی هم میتوانید سر یک کار خوب بروید لذا دیگر اصراری برای دانشگاه رفتن یا اخذ مدرک فوقلیسانس و دکتری ندارید.»
دانشگاه , مدرک گرایی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.