سرمایههای مهاجر
گروه اجتماعی
۳۷ درصد از دارندگان مدالهای المپیادی دانشآموزی از ایران رفتهاند. ۲۵ درصد از مشمولان بنیاد نخبگان، یعنی رتبههای ۱ تا ۵۰ و حدود ۱۵ درصد از رتبههای ۱ تا ۱۰۰۰ کنکور سراسری هم جلای وطن کردهاند، آماری که براساس گزارش رصدخانه مهاجرت ایران از سوی دکتر احمد دراهکی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبائی مطرحشده و دراهکی این آمار را که مربوط به بازه زمانی ۱۳۸۰ تا مردادماه ۱۳۹۹ است، بسیار مسئله آمیز و قابلتوجه توصیف میکند. سخنگوی بنیاد ملی نخبگان نیز آماری را در این زمینه اعلام کرده است اما درج این خبر در شبکههای مجازی، مبنی بر خروج ۸۲ نفر از ٨۶ نفر دارنده مدال المپیادهای علمی از کشور را ناصحیح میداند و خرسند است که بر اساس مطالعات آماری بر روی بیش از ٢٨٠٠ نفر، ۶۲درصد برگزیدگان المپیادهای جهانی در کشور حضور دارند! این درحالی است که به هر ترتیب ۳۸ درصد از برگزیدگان و منتخبان علمی کشور را ترک کردهاند. نخبگان، نیروهای انسانی کارآمد و متفکر جامعهاند که مهاجرت بیبازگشت آنان به مفهوم هدررفت سرمایههای انسانی است، سرمایههایی که آسان و ارزان به دست نمیآید. معمولان نخبگان یا استعدادهای ایرانی برای دسترسی به آموزش عالی و فرصتهای شغلی کشور را ترک میکنند و دکتر احمد دراهکی، بر اساس مطالعاتی که انجامشده، سرفصلهایی همچون نابرابریهای اجتماعی، فقدان شایستهسالاری، ضعف در مدیریت منابع انسانی و برقراری عدالت اجتماعی و پایین بودن منزلت علم در جامعه را بهعنوان عوامل تأثیرگذار در مهاجرت نخبگان ذکر میکند. دراینبین، برخوردهای غیرضروری و تصمیمات و موضعگیریهای غلط هم در این ماجرا سهیم است، تصمیماتی که نهتنها به پمپاژ یأس در جامعه دامن میزند بلکه افق جذب سرمایهگذاری خارجی که موتور محرکه ایجاد اشتغال است را تاریکتر کرده و سرمایههای انسانی را به رفتن ترغیب میکند. تحصیل در خارج از کشور امری طبیعی است، اما عموم نخبگان پس از خاتمه تحصیل به کشور بازنمی گردند. عمدهترین موضوعی که میتواند به ماندگاری نخبگان در کشور و تسهیل در بازگشت آنان کمک کند، ایجاد اصلاحات گسترده اقتصادی است. اگر چشمانداز توسعه اقتصادی مثبت باشد و قوانین دست و پاگیر از سر راه برداشته شوند و محیط کسب و کار بهبود یابد و اگر سیستم بانکی و مالیاتی در مسیری سازنده قرار گیرد، فساد از میان میرود و رقابتپذیری و شفافیت در فضای اقتصادی کشور نفوذ میکند، آن زمان میتوان اطمینان حاصل نمود که نخبگان به کشور بازخواهند گشت. انگیزههای بازگشت، به منافع و ظرفیتهایی بازمیگردد که ما در کشور فراهم کردهایم. به گفته دکتر محمود مشفق- مدیر گروه جمعیتشناسی دانشگاه علامه طباطبائی هر چه ما منافع بازگشت را بالا ببریم و هزینهها را کمتر کنیم آن نخبه تمایل بیشتری برای بازگشت به کشور دارد. نخبهای که در کشور دیگری، شرایط زندگی و شغلی مناسبتری دارد، مهاجرت را ترجیح میدهد، ازاینرو، بسترسازی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برای حفظ نخبگان لازم است و مشفق تأکید میکند: «نود درصد از توسعه صنعتی کشورها ناشی از ظرفیتهای انسانی آنهاست.» بنابراین وقتی ظرفیتهای انسانی مؤثر خودتان را از دست میدهید، از ۹۰ درصد پتانسیل توسعه بازماندهاید.
دافعهها و جاذبههای مهاجرتی
مهاجرت در یک تعریف ساده متأثر از دو عامل است، یکی دافعههای مهاجرتی و دیگری جاذبههای مهاجرتی و مدیر گروه جمعیتشناسی دانشگاه علامه طباطبائی معتقد است: یکسری عوامل دافعه است که باعث رانش جمعیت میشود و یکسری دافعههای جمعیتی بهطور ویژه روی جمعیت اثر میگذارد. آن عواملی که بهطور ویژهبر روی نخبگان تأثیرگذار است، میتواند این مسئله باشد که متناسب با تحصیلاتی که به دست آوردهاند از جایگاه و منزلت مناسب در کشور خود برخوردار نشدهاند. همچنین میتواند عوامل اقتصادی باشد زیرا بههرحال یک نخبه وقتی به مرحله نخبگی میرسد، به عقلانیت اقتصادی روی میآورد. عامل مهم دیگر آن است که از ظرفیت فکری نخبگان در نظام مدیریتی و تصمیمگیریهای کلان اقتصادی، فرهنگی و سیاسی استفاده نمیشود. به اذعان مشفق، هر چه از فکر این افراد بهرهمند شویم، مقدار خطاهای ما در تصمیمگیری و اقدامات کمتر میشود و مقدار هزینهای که به خاطر خطا و آزمایش میدهیم کمتر میشود. این به توسعه کشور کمک میکند. این مؤلفهها در اظهارات رحیم محمدی- جامعهشناس و استاد دانشگاه نیز نمایان است. او در گفتوگو با «رسالت» به طرح این مسئله میپردازد که موضوع مهاجرت به خارج را میتوان عامتر و وسیعتر از نخبگان علمی و فارغالتحصیلان دانشگاهی دید، چراکه نخبگان در حوزههای اقتصادی، صنعتی و فرهنگی هم مهاجرت میکنند. بنابراین یک مسئله عام است و تقریبا سالانه بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر از جوانان و استعدادهای کشور در حوزههای علمی، تکنولوژیکی و اقتصادی و فرهنگی از کشور خارج میشوند.
تنوع افکار را به رسمیت بشناسیم
محمدی تأکید میکند که باید به این موضوع بهمثابه یک مشکل و معضل اندیشید و به راهحلهایی رسید و آن راهحلها را نیز به کاربست. صرفا نباید به حرف درمانی اکتفا کرد. بسیاری از موارد نیز بدیهی است و همه میدانند که چرا نخبگان مهاجرت میکنند، اما تاکنون اقدامی صورت نپذیرفته است. درواقع چالش ما ازاینجا آغاز میشود؛ از اینکه ابتدا مشکل بهمثابه یک مسئله طرح و سپس بحث و بررسی و شناسایی صورت میگیرد و طبیعتا به راهحلهایی میرسیم که باید به اجرا گذاشتهشده و پسازآن تغییراتی اعمال شود. حداقل میتوان تغییراتی که با مصالح فعلی همخوانی دارد را بهراحتی اجرایی کرد. اما آنهایی که در حوزههای علمی ، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی مسئولیتی دارند و باید تغییراتی در اوضاع کشور اعمال کنند، تا نخبگان و جمعیت جوان و سرمایههای انسانی کشور مهاجرت نکنند، توجهی به نظرات کارشناسی و راهحلها ندارند. به نظرم میرسد که باید به سراغ مسئولان رفت و این سؤال را پرسید که چرا نظرات کارشناسی و راهکارها را اجرایی نکرده و صرفا به شعار و تعارف بسنده میکنند؟ چرا نخبگان در کشور خود با موانع و تنگناهایی روبهرو شده و احساس میکنند، افق روشنی پیش روی آنها نیست، بهراستی سرمنشأ این احساس از کجاست؟ ممکن است گروهی معتقد باشند به اینکه در کشور راه باز است ولی احتمال دارد جوان نخبه ما در پاسخ بگوید که همه راهها را امتحان کرده و همگی بسته بودهاند. این مکالمهای پرتکرار میان مسئولان و نخبگان است و اعتقاددارم که هر فرد یا گروهی بهزعم خود درست میگوید. اما باید کمی فکر کرد به اینکه چرا این احساس و آگاهی به یک نخبه علمی و فرهنگی و یا اقتصادی دست داده که در کشور خودش آیندهای ندارد و افق گشودهای را متصور نیست. فکر میکنم نظاماتی که درکنش و واکنش با نخبگان و جوانان و تحصیلکردگان قرار دارند، بهگونهای برخورد میکنند که خواهناخواه این احساس پدید میآید که راهها بسته است و جامعه به تقاضا و امیدها و خواستههای آنان وقعی نمینهد. بیتردید محیط اجتماعی و دانشگاهی و محیطهای سیاسی و فرهنگی -هنری و رسانهای کشور باید جوانان و تنوع افکار را به رسمیت بشناسند. البته مسئولان معتقدند که تنوع فکری را به رسمیت میشناسند و معمولا از اقداماتی که در این زمینه انجام دادهاند، سخن میگویند. فراموش نکنیم که جامعه ایرانی، جامعه تنوعات است، تنوعات فکری، فرهنگی ، قومی و سیاسی، بنابراین دولتها و مدیران باید خود را متعلق به همه این تنوعات و گروهها بدانند و نباید افراد را به خودی و غیرخودی دستهبندی کنند. حوزههای مختلف نباید متعلق به یک گروه خاص با گرایش خاصی باشد. خودی و غیرخودی کردن سبب میشود که نخبگان ناامید و بیانگیزه شده و احساس کنند جایی در این مملکت ندارند. چه اشکالی دارد از ظرفیت کسانی که اهل اندیشه و فکرند استفاده کرده و آنها را در مناصب مختلف بکار بگیریم، ولو اینکه مثل ما نیندیشند؟ دولتهای ما باید دولتهای شامل و فراگیر باشند و همه سلایق و گروهها و اندیشهها را دربربگیرند و دستکم در مناصب دانشگاهی و علمی اجازه دهیم آنها فعالیت کنند.»
انتصابات غیرتخصصی و عدم بهرهمندی از چهرههای علمی در پستهای کلیدی
محمدی از انتصابهای غیرتخصصی انتقاد کرده و میگوید: «یکی از مسائلی که به مهاجرت دامن میزند، این است که بعضا افرادی در مسئولیتها و پستهای دانشگاهی، اجتماعی و فرهنگی قرار میگیرند که ممکن است درکی از آدمهای متفاوت و نخبه نداشته باشند. قطعا رفتار و نحوه سیاستگذاری کسانی که در دولت و حوزههای اقتصادی و دانشگاهی و سیاسی مسئولیت دارند، تأثیرگذار است و گاهی کسانی در دانشگاه و مراکز علمی پستهای کلیدی دارند که شأنیت علمی لازم را ندارند. چگونه است که افراد تراز و چهرههای علمی و نخبه کمتر در پستهای کلیدی و مهم قرار میگیرند؟ آیا این توقع و انتظار زیادی است که دستکم در بخشهای علمی از ظرفیت نخبگان و چهرههای شاخص دانشگاهی استفاده شود؟»
این استاد دانشگاه با اشاره به سخن مقام معظم رهبری مبنی برآنکه در بعضی از دانشگاهها عناصر و یا استادانی هستند که جوان نخبه را به ترک کشور تشویق میکنند و این خیانت است، میگوید: «این حرف درست است اما عوامل دیگری هم در این زمینه نقش دارد. نخبگان ما از مجموعه کنشها و واکنشها و رفتارهایی که با آنها و دیگران صورت گرفته، ممکن است به این نتیجه برسند که امیدها و آرزوها و آینده آنها در کشور دیگری تأمین میشود اما اگر قرار باشد همه بروند، پس ایران را چه کسی اداره کند؟ این کشور نیاز به فکر، علم و نخبه دارد.»
سخن مقام معظم رهبری را سادهانگارانه صورتبندی نکنیم
سید جواد میری- عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی همانند رحیممحمدی معتقد است، سخنی که مقام معظم رهبری مطرح کردهاند را نباید سادهانگارانه صورتبندی کرد. میری در گفتوگو با «رسالت» عنوان میکند: «اگر بهصورت سادهانگارانه بررسی کنیم، آنگاه موضوعی که مبانی وجود شناختی و جامعهشناختی دارد را به ساحت روانشناختی تقلیل دادهایم، اساتید میتوانند یکی از مؤلفههای مهاجرت باشند ولی آنچه باعث میشود قدرت خرید یک فرد ناگهان ۳۰ یا ۳۵ درصد تقلیل پیدا کند، آن را نمیتوان به ساحت روانشناختی و گفتار یک استاد تقلیل داد، بیتردید اساتید و دانشجویان یک فضای بیناذهنی دارند که مشترک است و این فضا را اساتید درست نکردهاند. تورم و تقلیل بنیههای مالی کشور را یک استاد جامعهشناسی و یا فلسفه درست نکرده بلکه آن را معادلات و سیاستگذاریهای سیاستمداران و مدیران جامعه شکل داده است. تقریبا میتوان گفت از سال ۹۳ به اینسو، ناگهان با افزایش قیمت ارز و دلار و تضعیف پول ملی، طبقه متوسط ما به طبقه فقیر جامعه نزدیک شده و امروز ۶۰ میلیون نفر نیازمند دریافت یارانه هستند و با یک شغل نمیتوانند امورات خود را بگذرانند. این نشان میدهد که مدیران، جامعه را به سمتی بردهاند که طبقه متوسط تبدیل به طبقه فرودست و شکننده شده است. این موارد در پس ذهن استاد و دانشجو شکل میگیرد و میتوانند حرف یکدیگر را درک کنند اما این اشتباه است اگر فضای جامعه را برای کوچ نخبگان فقط از منظر روانشناختی تحلیل کنیم. بنابراین سخن رهبری را نباید سادهانگارانه صورتبندی کرد.»
مهاجرت یک مسئله روانشناختی نیست
میری با اشاره به اینکه وقتی میخواهید یک بیمار را معالجه کنید، ابتدا باید مشکل او را شناسایی کنید، عنوان میکند: « بهترینهای ما در حوزه ورزش، آموزش عالی و علم و صنعت از کشور کوچ میکنند و آنهایی هم که میمانند منزوی میشوند و ما علت این مسئله را هنوز نمیدانیم و فکر میکنیم مسئله روانشناختی است، درحالیکه نباید موضوع را به یک اصل روانشناختی و یک یا چندعلت مشخص تقلیل داد، این کار نادرست است.» عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به تحلیل مسئله مهاجرت پرداخته و تشریح میکند: «جامعه شناسان در قرن ۲۱ برخلاف قرن نوزدهم و بیستم معتقدند به اینکه سرمایه صرفا به حوزه پول و اقتصاد محدود نمیشود، بلکه سرمایه انواعی دارد، بهعنوانمثال سرمایه اجتماعی، فرهنگی ، علمی و سرمایه تجاری و غیره که در جامعه تبلور مییابد و آنچه تحت عنوان فرار نخبگان و المپیادیها مطرح میشود نوعی از سرمایه است و کالامندی و کالایی شدن بر آنها هم اطلاق میشود و برای اینکه بتوانیم این کوچ و تغییر مکان را به شکل منطقی و معقول صورتبندی کنیم، باید ببینیم چرا سرمایههای علمی از ایران و یا هر کشوری کوچ میکند. همان منطقی که برای سرمایه مالی قابلتعریف است در حوزه نخبگان نیز صدق میکند. درواقع سرمایه از جایی که متزلزل است و احساس ثبات و امنیت ندارد، کوچ کرده و بهجایی میرود که احساس امنیت و تداوم دارد. امنیت صرفا سختافزاری و یا نظامی و انتظامی نیست، بلکه امنیت روانی و شغلی هم مطرح است، امنیتی که مبتنی بر نوعی رضایت خاطر باشد.»
تربیت نخبگان بدون بهرهمندی از ظرفیت آنها
میری در ادامه از عدم توجه به مسئله شایستهسالاری انتقاد کرده و خاطرنشان میکند: «آنچه بهصورت عمیق طی دو دهه اخیر در جامعه بیشتر بروز و ظهور یافته این است که شایستهسالاری جایگاهی در دست یافتن به مشاغل و مناصب و پستهای کلیدی در کشور ندارد. اگر سیاستگذاریهای ما به سمتی باشد که شایستهسالاری نسبت به خویشاوندسالاری در رتبه دوم یا سوم قرار بگیرد، موجب می شود که مسئولان از سیاستگذاریهای کلان کشور بازمانده و به اهداف بلندمدت و استراتژیک خود نرسند. نکته عجیبتر آن است که ما تفکر استراتژیک نداریم و بهرغم آنکه برای شناسایی نخبگان سرمایهگذاری کرده و آنها را آموزش میدهیم اما از ظرفیتشان بهره نمیبریم، درواقع از منطق این تفکر در حوزه نظامی و امنیتی بهره بردهایم، اما این تفکر را در حوزه اقتصاد و مدیریت منابع انسانی و مدیریت علم بکار نگرفتهایم، این مسئله نیازمند نوعی تفکر جامعنگر است. برای مدیریت اجتماع پیچیده باید نگاهها و رویکردهای پیچیده داشته باشید، ما چون منطق پیچیده نداریم نمیتوانیم مسائل جامعه امروز را حل کنیم و درنتیجه نخبگان کشور را ترک میکنند.»
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.