زندگی به زبان ایما - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 55991
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه تاریخ انتشار : 20 آذر 1400 - 6:48 |
کودا، فیلم دلپذیری است که می‌توان آن را بی صدا دید و بخش زیادی از آن را درک کرد

زندگی به زبان ایما

«کودا» نام درامی خانوادگی و البته در ژانر نوجوان، اثر «شان هدر»، کارگردان زن چهل و چهارساله آمریکایی است. کودا به معنای آخرین بخش یک قطعه موسیقی، یا آخرین بخش سخن و یا آخرین سیلاب یک کلمه است. در این فیلم مدرن، قصه‌گویی، پایان‌بندی و شخصیت پردازی‌ها، ما را به یاد حال و هوای سینمای کلاسیک می‌اندازد. 
زندگی به زبان ایما

جواد شاملو
«کودا» نام درامی خانوادگی و البته در ژانر نوجوان، اثر «شان هدر»، کارگردان زن چهل و چهارساله آمریکایی است. کودا به معنای آخرین بخش یک قطعه موسیقی، یا آخرین بخش سخن و یا آخرین سیلاب یک کلمه است. در این فیلم مدرن، قصه‌گویی، پایان‌بندی و شخصیت پردازی‌ها، ما را به یاد حال و هوای سینمای کلاسیک می‌اندازد. 
روبی روسی، دختر دبیرستانی و کوچک‌تر یک خانواده   چهارنفره و صمیمی ماهیگیر است. جز روبی، تمام اعضای خانواده یعنی برادر و والدین او، کر و لال هستند. این در حالی است که کار کردن در بندر و روی لنج برای ماهیگیری، وابستگی زیادی به صدا دارد و این وابستگی با وجود روبی که ‌هم شنوایی و گویایی دارد و هم زبان اشاره را بلد است، جبران می‌شود. این روال در خانواده ادامه دارد تا زمانی دانش‌آموزان در دبیرستان، باید رشته‌ای را برای مهارت‌اندوزی و آمادگی برای کالج انتخاب کنند. روبی که هم خود به موسیقی و آواز علاقه دارد و هم متوجه می‌شود پسری که از او خوشش می‌آید نیز همین انتخاب را کرده، برای عضویت در گروه کر دبیرستان مصمم می‌شود. این تصمیم در حالی است که در خانه روبی، حتی گوش دادن به موسیقی نیز توهینی به اعضای ناشنوای خانه تلقی می‌شود و حتی تضاد بین خوانندگی او و ناشنوا بودن خانواده می‌تواند علاوه‌بر ناراحت کردن اعضای خانه، دستمایه تمسخر دانش‌آموزان هم بشود. اما با تمام این‌ها، تن صدا و استعداد خواندن روبی، استاد آواز   را خوش می‌آید. 
بدون اینکه بخواهیم بیش از این در مورد داستان این فیلم سخن بگوییم، می‌خواهیم کمی در کوچه و پس‌کوچه‌های آن قدم بزنیم. کودا، نماها و صحنه‌هایی به یاد ماندنی خلق می‌کند که همچون جمله‌های قصار یا شاه‌بیت‌های یک غزل، می‌توانند در ذهن ما بمانند. همچنین نکات دیگری در این فیلم هست که پرداختن به آن‌ها، خالی از لطف نیست. کودا سه صحنه شعرگونه دارد. اولین صحنه، زمانی است که معلم  آواز   از روبی می‌خواهد حسش را هنگام آواز خواندن توصیف کند. روبی جواب می‌دهد که نمی‌تواند؛ اما معلم باز از او می‌خواهد که سعیش را بکند. روبی چند ثانیه‌ای فکر می‌کند. سپس با حرکت دست‌ها می‌خواهد چیزی بگوید، اما باز هم سخن در زبانش نمی‌گنجد. در اینجا اتفاق عجیبی می‌افتد: روبی که سال‌ها است با زبان اشاره با خانواده خود سخن می‌گوید، وقتی می‌بیند نمی‌تواند توصیفش از احساس هنگام آواز را با کلمه‌ها بیان کند، راحت‌تر می‌بیند که با همان زبان اشاره سخن بگوید. بنابر اشارات او، شاید روبی می‌خواست بگوید: «گویی چیزی در وجودم برانگیخته می‌شود. این چیز، تمام وجود مرا در بر می‌گیرد و گویی مرا از خودم و مکان و زمان کاملا جدا می‌کند و به جایی دیگر، در آسمان، در بالاها می‌برد.» این جملات اما هرگز مقصود روبی را بیان نمی‌کند. او نمی‌تواند به معنای ذهنش تجسم کلامی بدهد و بهتر می‌بیند با اشاره، آن را عینی کند. زبان او از گفتن احساسش هنگام آواز خواندن الکن می‌شود و لکنتی عجیب، گویی او را لال می‌کند. این صحنه چقدر خوب نشان می‌دهد که همه ما گاهی لال می‌‌‌‌شویم. بارها شده برای بیان مقصودمان تنها از دست و چشم و ابرو استفاده کنیم اما یا اشاره کردن را متوقف کرده‌ایم و یا به سرعت کلماتی هرچند که بهترین نماینده برای معنای‌مان نباشند به زبان آورده‌ایم. روبی اما با زبان اشاره انس داشت. چیزهایی هست که نمی‌توان از آن‌ها سخن گفت و اگر هم بشود، فهم آن‌ها به مخاطب قصه دیگری است. به قول مولانا: من گنگ خواب‌دیده و عالم تمام کر. جایی می‌خواندم از مرحوم قیصر امین‌پور سؤال شده بود: هنگام شعر گفتن چه احساسی دارید؟ قیصر در جواب گفته بود: «این سؤال مثل این است که بگویید هنگام احساس کردن چه احساسی دارید؟ شعر گفتن مگر چیزی جز احساس کردن است؟» نمی‌توانیم توضیح دهیم وقتی که داریم احساس می‌کنیم، یعنی دقیقا داریم چه کار می‌کنیم؟ چه اتفاقی در وجودمان رخ می‌دهد که به آن می‌گوییم احساس کردن؟ البته که بخش بزرگی از تشریح احساس را، خود هنر به عهده می‌گیرد. هنر همان زبان ایما و اشاره‌ای است که برای بیان معانی‌ای به کار می‌رود که زبان عادی از گفتن‌شان لال و گوش عادی از شنیدنشان کر است. اما هنر هم نمی‌تواند همه‌چیز را بگوید. هوشنگ ابتهاج، گمانم در مصاحبه معروفی که با مسعود بهنود دارد، قریب به مضمون می‌گوید: «من بعد از این‌همه سال توانایی‌های زبانی‌ام کامل شده اما هنوز هم مگر می‌توان حرف دل را گفت؟ گفتنی نیست اصلا.» به همین دلیل است که هنر را هم نمی‌توان معنا کرد، چراکه هنر ترجمان احساس است. معنی فکری و ذهنی را می‌توان به زبان آورد و تبدیل به پیام کرد؛ اما احساس تبدیل به معما می‌شود. معمایی سر بسته که مانند آتشفشان، از روزنه‌ای کوچک، دریایی از معانی را به بیرون می‌جهد. می‌توان درباره‌ یک بیت حافظ مدت‌ها حرف زد، اما اینکه بخواهی در یک خط بگویی منظور شاعر چه بوده غیر ممکن است. اشاره‌های روبی درباره احساس آواز خواندن را هم نمی‌توان فهمید و معنا کرد. 
دومین صحنه شعرگونه و به یاد ماندنی فیلم کودا، صحنه‌ای است که گروه کر دبیرستان باید در یک آمفی تئاتر در مقابل اولیا اجرا داشته باشد. بعد از پایان اجرای دسته‌جمعی گروه کر، استاد از روبی و دوستش می‌خواهد آهنگ دونفره‌ای را که مدت‌ها با یکدیگر تمرین می‌کردند اجرا کنند. در حین اجرای این آهنگ، ناگهان تمام صداهای فیلم قطع می‌شود. اینجا ما همان چیزی را می‌شنویم که پدر، مادر و برادر روبی می‌شنوند: هیچ! آن‌ها با نگاه کردن به چهره اولیای دیگر، از تأثیری که آواز بر شنوندگان می‌گذارد آگاه می‌شوند. آن‌ها می‌فهمند روبی دارد عالی و با احساس می‌خواند، اما این را کسی به آن‌ها نمی‌گوید. آن‌ها صدای آواز دخترشان را از لابه‌لای اشک‌های یک شنونده می‌شنوند. تأثر شنونده از آواز، صدای آن آواز را در خود انعکاس می‌داد. این صحنه برعکس صحنه پیش، نشان می‌دهد همه ما گاهی کر می‌شویم. زمانی که آنچه می‌بینیم، ما را از آنچه می‌شنویم کفایت می‌کند و حتی گویی شنوایی کاملا تعطیل می‌شود. گوشمان می‌شنود، اما تمام قوای ادراکی در خدمت دیدن قرار می‌گیرند.
صحنه بی‌نظیر دیگر، وقتی است روبی و خانواده‌اش از مراسم بالا بازگشته‌اند. در این سکانس پدر روبی پیش از آنکه داخل خانه بشوند، از او می‌خواهد آوازی را که در سالن خوانده بار دیگر بخواند. روبی شروع به خواندن می‌کند. پدر، به چهره دخترش زل می‌زند و همزمان دستانش روی گلوی او قرار می‌دهد تا ارتعاش تارهای صوتی او را حس کند. لرزش حنجره دختر و کم و زیاد شدن شدت آن، باعث می‌شود آواز برای پدر کمی محسوس‌تر گردد. گویی او دارد سایه‌ای از آواز را دنبال می‌کند. مانند عاشقی که نمی‌تواند به چهره یا قامت معشوق زل بزند و تنها مخفیانه سایه او را می‌بیند. پدر روبی، عاشق این بود که آواز خواندن دخترش را بشنود اما تنها تا حد تغییرات چهره دختر و لرزش گلوی او می‌توانست به وصال این آرزو برسد، پس همین کار را کرد. رابطه اثر هنری با احساس ناب نیز همین‌گونه است؛ تنها لرزش و تنها سایه‌ای از آن حقیقت را می‌توان در اثر متجلی کرد. حافظ می‌گوید: «کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست؛ این‌قدر هست که بانگ جرسی می‌آید.» 
در این فیلم شاهد جر و بحث‌هایی بی‌صداییم. حتی از بحرانی‌ترین دعواهای خانوادگی این جمع ناشنوا نیز صدایی به بیرون از خانه نمی‌رود. تأثیر صدا در ارتباطات انسانی و اعلام خشونت آنجا در فیلم نشان داده می‌شود که روبی بعد از یک جر و بحث به اتاقش می‌رود و با خیال راحت از اینکه کسی صدایش را نمی‌شنود، از شدت خشم عربده می‌کشد. این خلاء صدا، دست‌انداز مهمی در حاد شدن جر و بحث‌های این خانواده است. در بحث‌ها اگر بتوانیم تنها مؤلفه صدا را کنترل کنیم، از بسیاری اتفاقات بد جلوگیری کرده‌ایم. 
کودا مثل بسیاری دیگر از تولیدات سینمای آمریکا به یک مسئله واقعی اجتماعی می‌پردازد. این مسئله، تعارض خواست نوجوانان و خانواده‌ها برای تصمیم‌گیری در مورد آینده است. تعارضی که اگر زور خانواده به خواست نوجوان بچربد، در مواقعی ممکن است باعث شود به راستی استعدادی هدر شود. در اغلب خانواده‌های معمولی، این تعارض بر سر آن است که خانواده مسیر مورد علاقه نوجوان را به صلاح او نمی‌داند؛ اما در کودا این تعارض ناشی از یک وابستگی عمیق و یک نیاز جدی است. به طوری که خانواده به استثنای برادر بزرگ‌تر روبی می‌پندارند بدون روبی امکان ادامه ماهیگیری را ندارند. از طرفی میل روبی به پیگیری رشته آواز در کالج را میلی نوجوانانه می‌پندارند که چندان هم جدی نیست و ای بسا بهتر باشد روبی که خیلی هم اهل درس و مشق نیست سرش به کار گرم باشد. این شاید بدخیم‌ترین نوع این تعارض را پدید بیاورد اما باز هم راه‌حل این است که خانواده، نتیجه عینی و موفقیت نوجوان را در رشته مورد علاقه و استعداد او ببینند. پدر و مادر روبی هم بعد از اینکه به چشم دیدند او چگونه مورد تشویق مردم قرار گرفت، همه خطراتی که نبود روبی به عنوان مترجمی همیشه در دسترس و رایگان می‌توانست برای‌شان ایجاد کند را فراموش کردند و دست و پا گم‌کرده ،  به اتفاق یکدیگر او را برای آزمون آواز به کالج برکلی رساندند. در اینجا خانواده که ابتدا در قامت دشمن و مهم‌ترین سد راه نشان داده می‌شود، ناگهان ظرفیت عشق و صمیمیت بی‌نهایتش آزاد شده و در قامت مهم‌ترین حامی جلوه‌گر می‌شود. 
در  کودا هم مهم‌ترین اولویت استعداد روبی است به طوری که می‌توان آن را  فیلمی در ستایش استعداد دانست. استعداد در این‌گونه داستان‌ها، گوهری است که هرگز و هرگز و هرگز نباید از دست برود. 
کودا فیلم دلپذیری است که می‌توان آن را بی‌صدا دید و بخش زیادی از آن را درک کرد.  در جشنواره ساندنس برای اولین بار اکران شد و سپس توسط پلتفرم اپل‌تی‌وی پلاس به ارزش بیست و پنج میلیون دلار خریداری شد. مسعود فراستی، منتقد نام‌آشنای سینما، در صفحه اینستاگرام خود از همه دعوت به دیدن این فیلم کرد. او تأکید داشت این فیلم در سال ۲۰۲۱ اثر بسیار خوبی است و این عجیب است.  

|
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای زندگی به زبان ایما بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.