زبالهگرد و آشغال!
|حسين قدياني|
اگر رسم آدميت اين است، گمانم هرگز خدا از شيطان نميخواست که سجده کند به پاي آدم! سخن بر سر فيلمي کوتاه است که لابد در مجازستان ديدهايد! طفلمعصومي را بيندازي سطلزباله و بعد بنا کني کرکر خنديدن! خيلي دوست دارم خودم را بگذارم جاي پسرک! فقط بايد يکي با آدمي چنين کند که درکش کني! واي بر ما! واي بر ما! واي بر ما! جاي دولت بودم، عزاي عمومي اعلام ميکردم! اين يعني مرگ شرف و حيا! يعني خنده ابليس به ريش ما! کاش معلوم شود اين صحنه دلخراش، سکانسي از فيلمي بوده و يعني دروغ بوده و ساختگي بوده و الکي بوده ليکن نه! روي سن تئاتر هم چنين مسخره نميکنند ابناي آدم را! دل کارگردان ميسوزد! بيرون ميآورد اين صحنه را! ياد دوران بچگي افتادم و تعزيهاي که بازيگر نقش شمر، عوض اجراي نقشه از پيش تعيين شده، وقتي روي سينه بازيگر نقش حضرت عشق نشست، بنا کرد بوسيدن چشم ارباب! که «تا همين جا هم غلط کردم آقاجان! گور پدر تعزيه! مگر اشک دختربچهها را نميبينم؟! مگر وجدان ندارم؟! مگر آدم نيستم؟!» ما در روزنامه «رسالت» خيلي بنا نداريم با انعکاس سياهيهاي اين شکلي، غمي بر غمهاي مخاطب اضافه کنيم و حتيالمقدور بدون اشاره به مصاديق، واکاوي ميکنيم کجخلقيهاي جامعه را، اما راستش اين يکي فرق ميکرد! روضهاش زيادي باز بود! و يک آن حتم کرديم؛ عدول از مروت و عبور از معرفت است، اگر اقلا با قلم، دفاعکي از مظلوم اين ماجرا نکنيم! پسربچهاي که جايش بالاي سرسره است يا بگو پشت نيمکت، چرا بايد اينقدر تنها و غريب باشد که پرت شود داخل سطلآشغال؟! و حالا گيرم بيکس و کار بوده و يتيمي؛ آيا حقش اين است؟! بهراستي! حد بدبودن ما چيست؟! و کجاست؟! آنجايي از فيلم که پسرک از درون سطلزباله دارد مات و مبهوت به آن آدمنماي بدتر از حيوان نگاه ميکند، با عرض معذرت، نگاهش به من و شما نيز هست! و به تمام روزگار نيز هست! و به تمام هستي نيز هست! يا الله! گاه بايد آه را بلند کشيد! گفت: «عجب صبري خدا دارد!» دعواي گربهها را زياد ديدهام! يکدستشان عقب است براي روز آشتي! خدا نکند اولاد آدم بخواهد بد شود! خدا نکند آدميزاد بخواهد ظلم را برساند به اوج! ميزند جلو از حيوانات! نظرتان چيست از يکي بخواهيم ما را پرت کند سطلآشغال و بعد به ما بخندد؟! جز اين، اين پسر درک نميشود! جز اين، درکش نخواهيم کرد! گاهي بايد چنان کفري شد که با دست رفت توي شيشه آژانس! ميدانم الان وقت قصه نيست اما من ميخواهم برايتان قصهاي تعريف کنم! قصهي سقوط انسانيت به قهقرا…
جامعه , حسين قدياني , زبالهگرد
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.