روایت عشق یک معلم
بارها نوشتهایم که دانشآموزان از کرونای بدون توقف و حملات بیرحمانه این ویروس ناخوانده دل توی دلشان نیست و سوار بر کشتی در دریای متلاطم آموزش، هرروز یک تصمیم و طرح، پیشامدی تازه را برای آنان رقم میزند، حالا مجالی دست داده تا از معلمان بنویسیم، هنوز از آموزشوپرورش طلب دارند و همچنان حقالتدریسها و حقالزحمهها مانده، پاداشهای پایان خدمت هم هست و باید جوری هوای جیبشان را داشته باشند که خرج از دخل پیشی نگیرد و سوای این گیرودارها، باز ششدانگ حواسشان معطوفهموغمهای دانشآموزان است، درست مثل «آقای معلم» حتماوصفش را شنیدهاید، منظورم «حسین اسدی» است. این مردمهربان، وقتی غم دویده زیرپوست دانشآموزان اندیمشکی و اندوه آمده لابهلای چینهای صورتشان، نتوانسته طاقت بیاورد، او با چشمهای خودش دیده که چطور دلشوره عقب ماندن از درسومشق وقت و بیوقت، امید و شادمانی دانشآموزان را ربوده و چطور نداشتن گوشی هوشمند و تبلت بر فکر و ذهنشان چیرگی یافته است… گذشت آن دوران که ۱۵ ميليون دانشآموز، هرروز شال و کلاه میکردند، كيف و كتاب برمیداشتند و راهیمدرسه میشدند و ساعتی گوش به درس معلم میسپردند، حالا آموزش مجازی حرف اول و آخر را میزند اما آموزش به این سبکوسیاق دنگفنگهای خاص خودش را دارد و صدای کفگیر به تهدیگ خورده آموزشوپرورش هم قوز بالای قوز است، لیست بلندبالای احتیاجات نظام تعلیم و تربیت کفاف امور جاری را هم نمیدهد، چه رسد به اینکه، عیالوارترین وزارتخانه، دستبهجیب شود و گوشی هوشمند و تبلت هم بخرد و دودستی تقدیم دانشآموزان کند، اما اگر حافظه یاری کند، پیش از آیین بازگشایی مدارس، پیشنهاد آقای وزیر همه نگاهها را متوجه خیران کرد؛ خیرانی که هر جا آموزشوپرورش کم آورده، به میدان آمدهاند، «آقای معلم» در ردیف همانهاست، هم نیکاندیش و خوشسیرت است و هم از جانودل مایه میگذارد تا هیچ دانشآموزی از قافله آموزش جا نماند…
آقای معلم، خرید تبلت و گوشی هوشمند برای دانش آموزان را به سانتافه ترجیح داد
وقتی بچهها خوشحالاند، «آقای معلم» هم خوشحال است و از شوق، لبهایش میلرزد و گاهی بغضی تنگ بیخ گلویش را میگیرد و نگاهش خیس میشود. دلش صاف است، مثل آینه. بخشیدن در سلولهایش رسوبکرده، بهسادگی میبخشد و بهراحتی دل میکند به قول خودش نمیخواهد، مشتی پوستواستخوان بهدردنخور باشد. این معلم همان است که از ارثیه یک میلیارد و ۲۴۰ میلیون تومانی پدرش چشم پوشید و ریالی از گلویش پایین نرفت. کمتر آدمی پیدا میشود که در این زورآزمایی تورم و تنگنای مالی، چنین حاتم طایی شود. این معلم اندیمشکی میتوانست دودستی پولش را بچسبد، مال خودش بود و اختیارش را داشت و میتوانست از تبار آدمهایی باشد که گریبان دنیا را سفت گرفتهاند و ول نمیکنند، بازهم مختار بود، کسی نمیتوانست پایش را از گلیمش درازتر بگذارد و خردهای بگیرد، اما مرام او فرق داشت و بادل بریدن از ارثیهاش و پراندن فکر و خیال شیرینش از ذهن و ابراز رضایتمندی برای بذل و بخشش به نفع دیگران از خودش گذشت. آقای معلم با نشاندن گل لبخند بر لبان ۱۵۳ دانشآموز که دستشان از مال دنیا کوتاه است و محتاج تبلت و گوشی هوشمندهستند، حس کرد بار سنگینی از روی دوشش برداشتهشده، با خودش گفت، «تصمیم درستی گرفتم» و تمامروزهای بعد را با این فکر گذراند و خوشحال بود.
گمانم مردادماه بود که معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزشوپرورش، عدم دسترسی به تبلت و گوشی را «دلیل عدم عضویت ۴ میلیون و ۷۱۸ هزار دانشآموز در شبکه شاد» عنوان کرد، این عدد درشت، راوی یک درد است، درد نداری و چنبره فقر که میپیچد به پر و پای نامرادها و محرومان. خیلی حرف است که یک آدم، بعد از ۲۸ سال دویدن و جان کندن، چیزی از معلمی نصیبش نشود و بعد تمام ارثیه پدرش را یکشبه در طبق اخلاص بگذارد و ببخشد به دانشآموزانی که حسرتبهدل یک گوشی هوشمند و تبلت ماندهاند. آنیک میلیارد و ۲۴۰ میلیون میتوانست فکرهای پراکنده «آقای اسدی» را متمرکز کند و خون تازهای را در رگهایش به جریان بیندازد، میتوانست خودش را جمعوجور کند و کلی نقشههای جورواجور بکشد اما آنی تصمیم گرفته در حاشیه روزها، به زندگی ساده و بیتکلفش ادامه دهد. البته این راهم بگویم که آقای اسدی، اولش حسابی دور خودش میچرخد، انگار سرش به درودیوار دنیای ناآشنایی اصابت کرده باشد یکور ذهنش مدام میگوید، «پول کمی نیست» ور دیگر ذهن، فرمان ایست میدهد. چشمهایش را تیز میکند و میان خبرهای ریزودرشت میخواند «بیش از ۲۰ درصد دانشآموزان به موبایل، تبلت و اینترنت دسترسی ندارند.» بعد از کلی کلنجار رفتن به خودش میگوید، «ولش کن، این فکر و خیالا رو بریز دور، ارث از شیر مادر حلال تره.» میرود پای معامله، قصد میکند برای پسرش سانتافه بخرد فقط یک امضامیماند تا کار یکسره شود. همینکه قلم در دستش میچرخد، از مدرسه تماس میگیرند و رویای خرید اتومبیل برای پسر ناتمام میماند. صدایی از آنسوی خط، تقاضای کمک میکند: «دختری پایه ششمی، افسردگی گرفته، چون گوشی و تبلت نداره.» آقای اسدی درنگ نمیکند و گوشی هوشمند را باجان و دل میخرد و به دخترک هدیه میدهد وقتی ذوقش را میبیند، دلش به این ذوق خوش میشود. دخترک لبهایش را به خنده باز میکند و با زل زدن در چشمهایش میپرسد: «آقا اجازه، حالا با داشتن این گوشی میتونم درس بخونم؟» این سؤال به نظر ساده، «آقای اسدی» را تکان میدهد فکرهای پراکندهاش را جمعوجور میکند و به واقعیت میچسبد و سرانجام تا قران آخر ارثیهاش را به خاطرنشاندن خنده بر لبهای دانشآموز ان میبخشد و تازه عزم آن دارد که مدرسه هم بسازد.
وقتی از «آقای معلم» در مورد مخالفتهای خانوادهاش میپرسم، پاسخ میدهد که اگر همسرش نبود شاید آنقدر مصمم نمیشد تا برای دانش آموزان تبلت و گوشی هوشمند بخرد و یا مدرسه بسازد. همسرش، یار موافق است و سایه هرچه تردید و بلاتکلیفی را از آقای اسدی دور کرده، وگرنه ممکن بود، فکر و خیال به سرش بزند و با خودش بگوید اینهمه آدم ثروتمند و سرمایهدار در این مملکت هستند که با یکگوشه چشم میتوانند خاک را به نظر کیمیا کنند و برای دانش آموزان کلی گوشی و تبلت بخرند، چرا منمعلم بعد از عمری جان کندن و به مراد نرسیدن در این حرفه، از خیر ارثیهام بگذرم آنهم ارثیه میلیاردی…اما با همراهی همسرش، این حس هیچگاه به سراغش نیامده است. او پنجفرزند دارد، به قول خودش، چهار یار موافق و یک یار مخالف. فرزند مخالف همان است که قرار بود صاحب اتومبیلی شاسیبلند شود اما هر طور بوده، دلش را به دست آوردهاند و راضیاش کردهاند که در این کار خیر، «نه» نیاورد و اماواگرها را دور بریزد.
پس از ابراز موافقت فرزند، آقای اسدی به مدارس ابتدایی از ۳۰۰ هزار تومان تا یازده میلیون تومان هدیه میکند تا الکل، ماسک و گوشی هوشمند و تبلت را در اختیار دانشآموزان گریزپای بگذارند. اما این نخستین بار نیست که آقای معلم چنین سخاوتی به خرج میدهد، سال ۹۴ وقتی بهعنوان آموزگار نمونه کشوری انتخاب میشود، تاپتاپ قلبش را در شقیقههایش حس میکند و ته گلویش از فکر خوشحالی دانش آموزان شیرین میشود و تمام ۲۱ میلیون و ۷۰۰ هزارتومانی که بهعنوان هدیه دریافت کرده را بدون معطلی به محرومان دوکوهه و دانشآموزان این منطقه میبخشد. میگوید: «زندگی منهای نیکوکاری، بیدروپیکر و بیمعنیه.»
درست است که هنوز مشکل تبلت و گوشی هوشمند دانشآموزان اندیمشکی بر سر جای خود باقیست اما به قول «آقای اسدی» نباید بیتفاوت بود، هرکس بهقدر وسع خودش میتواند مؤثر باشد. کمیته امداد هم قرار است برای هر استانی، ۳ هزار تبلت اهدا کند تا مقداری از مشکلات کاسته شود، البته خیرین هم آستین بالا زدهاند.
خانوادهها بهصورت اقساطی هم نمیتوانند ابزارهای ارتباطی بخرند
این روزهای کرونازده، فقط با نداشتن وسایل ارتباطجمعی پیوند نخورده و شرایط حال حاضر مصادف است با این بحث که ثمره و حاصل سیستم آموزشی با شمایل فعلی، یک ثمره معیوب است و برخی پا را فراتر گذاشته و میگویند، چرا آموزشوپرورش چنین امکانی ندارد تا گوشی و تبلت را برای دانشآموزان مناطق محروم فراهم کند، از سخنان «آقای معلم» اینطور دستگیرمان میشود که بودجه آموزشوپرورش پاسخگو نیست و ۹۰ درصدش صرف هزینههای جاریشده و اگر قرار باشد، برای ۵/۳تا ۴ میلیون دانشآموزی که فاقد ابزارهای ارتباطی هستند، گوشی و تبلت خریداری شود، هزینههای هنگفتی را میطلبدمگر اینکه طرحی دوفوریتی از سوی نمایندگان مجلس ارائهشده و بودجهای برای ممانعت از ترک تحصیل دانش آموزان اختصاص یابد، راه دیگر هم این است که مدارس، دل به دریازده و خانوادهها را به تقبل بخشی از هزینهها وادارند، اما حکایت کمک خواستن از خانوادهها، حکایت کفدستی است که مو ندارد، حکایت فقر و تنگدستی فراگیری است که در صورت اصرار به مشارکتهای مالی، در طرفهالعینی به ترک تحصیل دانش آموزان ختم میشود. بنابراین میتوان طلب یاری از خیران داشت، اما با یک حساب سرانگشتی پیداست که هرکس باید به سهم خودش این شکاف عمیق آموزشی و عدم دسترسی به وسایل ارتباطی را درز بگیرد. « آقای معلم» تأکیدش بر همین است که نابرابریهای آموزشی، بیشتر از گذشته نمود پیداکرده و شاید این محرومیتها در اندیمشک بیشتر باشد. بعد از کرونا، نابرابریها شکل جدیتری به خود گرفته و خانوادههای بسیاری، از تهیه گوشی و تبلت عاجز ماندهاند و پس از افزایش نرخ دلار، یک گوشی دو میلیون تومانی به ۵-۴ میلیون رسیده و حتی خانوادهها بهصورت اقساطی همتوان خرید ابزارهای ارتباطی را ندارند و این اوضاع پراکنده و پریشان، برای اهالی خوزستان نگرانکنندهتر است.
آقای اسدی میگوید: «به خدا این مردم مظلومن… سرزمینی که هم نفت و گاز دارد و هم پتروشیمی و صنایع فولاد، سرزمینی به این ثروتمندی نباید دانش آموزانش حسرتبهدل یک گوشی هوشمند و تبلت بمونن، خوزستان میتونه بودجه ۲۰ سال کشور رو تأمین کنه، ما بزرگترین منبع گازی جهانرادرمسجدسلیمان داریم، عمیقترین چاه نفت جهان که ۴ هزار متره، توی اندیمشکه، اینجا سرمایهدارترین استان کل کشوره اما فقیرترین آدمها در آن زندگی میکنن. بهعنوان یه معلم که بازرس مدارس و راهبر آموزشم، روی ۱۰ مدرسه نظارت میکنم، با چشمای خودم دیدم که از یک مدرسه ۱۸۰ نفره، ۱۱۰ نفر ترک تحصیل کردن. بعضی از بچهها به گوشی هوشمند دسترسی ندارن و برای اینکه از درس و مدرسه عقب نمونن، حتی حاضرن مخاطرات آموزش حضوری رو هم به جون بخرن، خب ندارن گوشی و تبلت آرزشونه، دلشون نمیخواد ترک تحصیل کنن اما گاهی چارهای نیست….»
«آقای معلم» شعار نمیدهد، غلو نمیکند، اعتقادش به باقی گذاشتن ردپاهای خوب در زندگی را میشود از لحنش، کلامش و تعابیرش درک کرد، گاهی از این بابت غصه میخورد که چرا دست و بالش آنقدر بازنیست تا نهالهای نیکی بیشتری بکارد و گل از گل دانش آموزان بشکفد. ما از زبان او میشنویم
بچههای اندیمشک بعد از آموزش مجازی، افسرده شدهاند، یا وسایل ارتباطی ندارند و یا آموختن در قاب مجازی، برای آنان بسیار پررنج و زحمت است. یادگیری و آموزش از این طریق امکانپذیر نیست و باید تمامی شبکههای رسانه ملی، فعالتر از این عمل کنند. افت تحصیلی دانش آموزان بعد از شیوع کرونا، قابل کتمان نیست و در اندیمشک ۲۰ تا ۳۰ درصد این افت تحصیلی ملموس است. معلم درس میدهد تا کتاب را تمام کند، دیگر فرصتی برای رفع اشکال باقی نمیماند و برخی از دانش آموزان مجبورند برای یادگیری بیشتر به آموزشگاههای خصوصی پناه ببرند. «آقای معلم» نقدی به نظام آموزشی و شبکه شاد ندارد، چون بر این باور است که بعد از شیوع ویروس نمیتوانستیم آموزش را تعطیل کنیم و این شبکه تأسیس شد تا بتوان در چارچوب مجازی و بستری امن، به تدریس ادامه داد. به تعبیر او، اغلب کشورهای جهان غافلگیر شدند و فارغ از ضعف در زیرساختهای ارتباطی، آموزش به شکل مجازی، بعضانقصانها و کاستیهایی دارد که قابلانکار نیست و دانشآموزان با هوش متوسط قادر به فراگیری درس، در این سبک و سیاق آموزشی نیستند. اگر سرعت و کیفیت شبکه شاد نازل است میتوان پرسشها را در واتساپ یا تلگرام مطرح کرد و بهگونهای اشکالات دانش آموزان را رفع کرد. مقصود همه ما مشترک است، همه ما به دنبال پیگیری آموزش و یادگیری کیفی دانشآموزانیم و در برخی مواقع، خانوادهها گله میکنند از اینکه بچهها یاد نمیگیرند و گاهی از معلمها تقاضا میکنند، رایگان و به شکل خصوصی، به آنها آموزش بدهند، آقای اسدی میگوید: «شاید نزدیک به ۶۰- ۵۰ دانشآموز هستن که خودم بدون هیچ چشمداشت مالی، به آنها تدریس میکنم، اما بهتره، بهصورت گروههای ۵ تا ۱۰ نفره تو فضای آزاد، آموزش رو پی بگیریم، چون تدریس از طریق فضای مجازی و شبکه شاد خیلی دشواره و شاید این دشواری برای دانشآموزای پایه اول ابتدایی ملموستر باشه، آموزش حضوری برای بچهها راحت تره و خب اغلب خانوادهها هم نسبت به عدم دسترسی به وسایل ارتباطی ابراز نگرانی و ناخرسندی می کنن.»
۶ هزار دانشآموز اندیمشکی فاقد گوشی هوشمند
تمام حرف آقای معلم این است که نباید بر تعداد بازماندگان تحصیلی به دلیل عدم دسترسی به گوشی هوشمند افزوده شود. آمار دقیقی ندارد که چند نفر در منطقه اندیمشک قید تحصیل را زدهاند اما بهطور حدودی برآورد میکند، از ۲۶ هزار دانشآموز شاید ۶ هزار نفر گوشی هوشمند نداشته باشند و اگر زیرساختهای ارتباطی فراهم نباشد، گوشی هوشمند هم گرهای از نظام آموزشی نمیگشاید. ما از سخنان «آقای معلم» درمییابیم، کلاسهای درس اندیمشک شلوغ است و اگر مراعات نشود فاصله اجتماعی، اصالت و معنای خود را از دست میدهد. اغلب خانوادهها درآمدشان این کشش را ندارد که گوشی هوشمند و تبلت بخرند و اتفاقابه همین دلیل از آموزش حضوری استقبال میکنند اما یک خانواده که ۵ فرزندش دانشآموزند، میتواند برای چندتای آنها گوشی و تبلت بخرد تا روند عادی تدریس بدون دردسر و کوچکترین تداخل آموزشی با دیگر فرزندان طی شود؟
آنچه در گفتههای آقای معلم، دردآور و غمانگیز است، فقط محدود و منحصر به نداشتههای دانش آموزان نیست، چون کم نیست، تعداد آموزگاران و مربیان آموزشی که تلفن همراه ندارند، گرچه برخی دانش آموزان در بدو شیوع کرونا، به علت نداشتن وسایل ارتباطی و عقب ماندن از سایر همکلاسیها دلشان شکست و بغضشان ترکید اما کسی حواسش به معلمها نبود، معلمهای اندیمشکی در جریان آموزش حضوری جانشان را از دست دادند، آنهم به دلیل نبود ماسک و مواد ضدعفونیکننده و تلفن همراه، مگر دریافتی آنان چقدر بوده و هست که بهای ماسک و لوازم بهداشتی را هم بپردازند؟ نباید دلخوش به افزایش چنددرصدی حقوق و مزایا هم بود، چون به همان نسبت و بلکه بیشتر، سایر کالاها گران میشود. همین حالا از سبد خرید معلمهابسیاری اقلام حذفشده، ایکاش نمایندگان ما در پارلمان و سازمان برنامهوبودجه، مبالغی را در بخشهای غیرضروری صرفهجویی کرده و آن را درراه علم صرف کنند، «باور کنین جای دوری نمیره، من معلم، از مشقت و مرارت همکارام باخبرم، بعد از ۲۸ سال سابقه فعالیت درمنطقه محروم، بهعنوان راهبر آموزشی، ۷ میلیون تومن دریافت میکنم و مدیریت هزینههای زندگیم سخته. دختر بزرگم تهران تحصیل میکنه و مخارج دانشگاه آزاد هم کم نیست و این سوای هزینه ۶۰ میلیونی خوابگاه و خرج و مخارج کتاب و معیشته و تازه باید ماهیانه ۴ میلیون تومن هزینه بکنم. فقط خرید یک لپتاپ ۲۵ میلیون از نقدینگی و بودجه یه خانواده رو به خودش اختصاص میده و مجبور شدم، این مقدار پول رو به همراه هزینه یک گوشی هوشمند ۱۰ میلیون تومنی صرف کنم تا دخترم بتونه جریان آموزش رو پی بگیره و ایکاش، تو این اوضاع مالی که سروسامونی نداره، برای ترمیم حقوق معلما و همه کارکنای دولت یه فکری میشد. بالاخره ماهم آدمیم….»
«آقای اسدی» روایت میکند که برخی معلمها تمایل دارند بهقدر وسع خود، زنجیره نیکوکاری را گسترش دهند اما اگر معلمی،۶- ۵ میلیون درآمد داشته باشد، با تمام حقوق ماهیانهاش، قادر است یک گوشی هوشمند بخرد و تازهدرآمد بسیاری از آنها به ۶- ۵میلیون نمیرسد، بنابراین یک دست صدا ندارد و باید خیرین بیشتری، قدم پیش بگذارند.
تصمیم برای ساخت سه مدرسه در اندیمشک
به «آقای معلم» میگویم، چرا بااینهمه گرفتاری و بیپولی، میخواهید مدرسه بسازید؟ اول کمی فکر میکند و بعد سنجیده جوابم را میدهد، «وقتی کمک میکنم، آرامش میگیرم، پول آسایش میاره اما آرامش نه… دلم نمیخواد دودو تا چهار تای مادی داشته باشم» و بارها در حرفهایش تکرار میکند، دلش خوش است به کار نیک، به ساختن مدرسه، به آرامشی که از رویهم نشستن آجرها و بالا رفتن دیوارها میگیرد، از حس خوبی که محصلان به او میدهند. گاهی از دل نوشتههای بچهها برایم میگوید، از اینکه قول دادهاند خوب درس بخوانند و لبخندی گوشه لب او بنشانند و سربلندش کنند و اینها چیز کمی نیست.
«آقای اسدی» کوشش زیادی کرده تا در این مسیر دیگران را با خود همراه کند، از آنها خواسته آستین بالا بزنند و به وادی مدرسهسازی و خرید وسایل ارتباطی قدم بگذارند. حالا از کشورهای سوئد و استرالیا هم با او تماس میگیرند و میخواهند در چرخه کار نیک سهیم باشند، چه خبر خوبی….. شاید اگر پولهای «آقای معلم» در بانک میماند و به او سود میداد یا خانهای بزرگ و ماشینی لوکس میشد به او آرامش نمیداد. برای همین است که قصد دارد، سه مدرسه بسازد، دو تا در مناطق صعبالعبور و یکی هم در خود اندیمشک. اگر امثال او نباشند و با سرمایههای شخصیشان برای این سرزمین مدرسه نسازند،خیلی از دانشآموزان جایی برای درس خواندن ندارند، یا مجبورند همانند سالهای دور به مدارس دو شیفته و سه شیفته بروند، اگر آدمهای مهربانی مثل«آقای معلم» نباشند و به بچهها تبلت و گوشی هوشمند هدیه ندهند، انگار دنیا دچار نقص است و چیزی کم دارد، خیلی چیزها.
آموزش , تحصیل مناطق محروم , دانش آموز , شاد , کرونا
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.