دو تجربه موفق چینی
سند راهبردی همکاریهای جامع بیستوپنجساله ایران و چین که مدتی است به سرخط رسانههای داخلی و خارجی تبدیل شده، در نوع خود میتواند جایگاه جمهوری اسلامی ایران در عرصه بینالمللی را دچار تحولی بنیادین کند. این تحول، البته منوط به تمرین برای درونیسازی خصیصههای مثبت و پیشرانِ نظام سیاسی چین است. بدون درونیسازی یا به بیان بهتر بدون نهادینهکردن این خصال، دامنه آثار سند راهبردی، کوتاه و مقطعی خواهد شد و امر توسعه، ابتر خواهد ماند. مختصات الگوی چینی، مؤلفههای بسیاری دارد که در نوشتار پیشرو، دو مورد اجمالا بررسی شده است.
یکنهاد – یک تصمیم: یکی از ویژگیهای ساختار حاکمیتی در چین، تمرکزگرایی(Centralism) است که بهنوبه خود، جلوی هزینههای تشتت در جامعه یک میلیارد و چهارصدمیلیوننفری این کشور را میگیرد. این تمرکزگرایی، هرچند از سوی محافل اندیشهای در غرب[اعم از چپ یا لیبرال] تحت عناوینی همچون «استبداد شرقی» یا «سرمایهداری استبدادی» ترجمه شده و مردود دانسته میشود، اما از سویی، این سبک حکمرانی، بینسبت با دموکراسی هم نیست و بر همین اساس، معمولا از دموکراسی حاکم بر حزب کمونیست چین، تحت لوای «دموکراسی درونحزبی» یاد میشود.
در کتاب معمای چین[انتشارات امینالضرب] که اتفاقا در بخشی از آن، به مناسبات حاکم بر حزب کمونیست چین خاصه مسئله تضارب آرا پرداخته شده، آمده است: «بحثها و اختلافات سیاسی در چارچوب پارامترهای کنترلشده(مثل حزب) میتواند وجود داشته باشد اما وقتی قرار بر این شد که تصمیمی گرفته شود، در این صورت، همه باید در یک صف قرار بگیرند.»
در ایران اما علاوه بر درونداده، معمولا در بخش تصمیم یا سیاست هم تکثر رأی و نظر وجود دارد. بیشک، تولید و بازتولید مناقشات هزینهزای سیاسی، سلب امکان اجماعنظر میان گروههای مختلف حول سیاستهای کلان کشور، کُندی در روندها و نهایتا بروز اختلال در پاسخ به مطالبات اجتماعی، ازجمله پیآمدهای ناگزیر این عیب ساختاری یعنی تکثر در تصمیمات خواهند بود. گفتنی است هرچند که فرهنگ سیاسی(Political Culture) مردم ایران، الگوبرداری کامل از تمرکزگرایی نوع چینی را تاحدزیادی ناممکن میکند اما میشود با بومیسازی الگوی چین در زمین و زمینه ایران، به سازوکار یک نهاد-یک تصمیم دستیافت.
تدریجیگرایی به جای دفعیگرایی: هم منتقدین و هم حامیان حکمرانی نوع چینی، وجود تمایل به تدریجیگرایی(Gradualism) در این الگو را تحسین میکنند. اصولا فرهنگ و استراتژی چینی، آغشته به صبر و شکیبایی و پرهیز از اقدامات بیپشتوانه، ناپیوسته و عجولانه است. اگر بهروند پیشرفت چین در دوران پسامائو توجه کنیم، میبینیم که خلاف رهبر عملگرای انقلاب چین[۱۹۴۹]، توسعه اقتصادی را تدریجی و پیوسته در پیش گرفتند و برخی رویدادهای اجتماعی-سیاسی همچون جنبش دانشجویان در میدان تیانآن من[جنبش علیه هزینههای اصلاحات اقتصادی در چین] نیز نتوانست نخبگان چینی را باوجود همه تردیدها، بهطورکامل از ادامه مسیر طیشده یعنی ادغام سرمایهداری با مختصات سوسیالیستی، بازبدارد. در بخشی از فصل پنجم کتاب «چین چگونه سرمایهداری شد»[انتشارات دنیای اقتصاد] درباره نقش دنگ شیائوپینگ[رهبر حزب کمونیست چین از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۹] در تداوم اصلاحات در این کشور پس از جنبش تیانآن من، چنین گفته شده است: «رهبران جدید چین که بعد از جنبش دانشجویان به قدرت رسیده بودند، محتاط، بیهدف و از اقتصاد داخلی و فضای سیاسی بیثبات و سقوط بلوک شوروی، پریشان بودند.
دراینزمان بود که دنگ به خوبی میدانست که آتش زیر خاکستر اصلاحات بازار چین را دوباره شعلهور می کند. درواقع پیام اصلی سفرهای جنوبی دنگ، حمایت و تشویق اصلاحات برای حفظ انقلاب دوم چین[اصلاحات اقتصادی پس از مرگ مائو] بود.»
صفت تدریجیگرایی چینیها، در عرصه بینالملل نیز نمود دارد. برای فهم بهتر این امر، شاید بد نباشد به نشستی با سخنرانی یکی از مسئولین وزارت امور خارجه و اظهارنظر آن مقام مسئول درباره خوی تدریجیگرای چینیها، اشارهای داشته باشیم. آن مقام مسئول، در پاسخ به یکی از حاضران که انتظارات و مطالبات پکن از تهران در قالب سند راهبردی را مورد پرسش قرار داد، نکتهای نغز با این مضمون بیان کرد که مقامات چین، چنانچه فرضا به کشوری، مساعدتی مبذول کنند، انتظار ندارند که فیالفور، نتیجه عینی آن کمک را دریافت بدارند، بلکه بیشتر تلاش میکنند تا امتیازات و منافعشان در فضای بینالملل را بر مبنای نوعی آیندهنگری، تنظیم نمایند و پیش ببرند.
در مقابل در ایران، دفعیگرایی جایگزین ارزش تدریجیگرایی است. تصمیمسازیها و تصمیمگیریها در کشورمان، عمدتا مشحون از چپوراستشدنهای پُرتکرار، بدون التفات به راهبردهای کلان و با انتظار حصول نتیجه یکباره و دفعی است. بهبیانی، ساختار سیاست در ایران، عرصه «توالی آغازها» بدون فرجام است.
این وضعیت نامتعادل، در سطح خرد و در زندگی روزمره بیشتر ما ایرانیان نیز نمود دارد؛ بهگونهای که اکثر ما، از بابت اینکه فاقد هرگونه برنامه بلندمدت هستیم و مدام در مدار اهداف پاندولی، سیار هستیم، فغان داریم.
برای توضیح چرایی عدم علقه و علاقه ساختار سیاست در ایران به تدریجیگرایی و ارادت وافر به دفعیگرایی، شاید بد نباشد بخشی از فصل اول کتاب «ایران، جامعه کوتاهمدت» نوشته محمدعلی همایون کاتوزیان را بازگو کنیم. کاتوزیان در این کتاب با توصیف جامعه ایران به «جامعه کلنگی» در تشبیهی جالب مینویسد: گویاترین کلام برای توصیف ماهیت کوتاهمدت جامعه ایران، اصطلاح خانه کلنگی است. بیشتر این خانهها بناهایی است که بیش از ۳۰سال یا حتی بیستسال ندارند و اغلب از شالوده و اسکلتی مناسب برخوردار هستند.
در مواردی معدود، این خانهها ممکن است فرسوده شده و نیاز به مرمت داشته باشند. اما آنچه سبب محکومیت آنها میشود و درنهایت ساختمان را بیارزش قلمداد میکند و فقط ارزش زمین را بهحساب میآورد، این داوری است که معماری این ساختمانها یا طراحی داخلی آنها، بنابر آخرین مُد یا پسند روز، کهنه شده است.
این وضعیت علاوه بر سیاست داخلی، سیاست خارجی کشورمان که اصلا باید عرصه جولان یک سیاست واحد باشد را نیز درگیر خود کرده است و علنا شاهدیم که با قدرتگیری هرکدام از جناحین، سمتوسوی سیاست خارجی بهکل، دچار تغییرات مشهود و ملموس میگردد. این درحالیاست که در کشوری همچون ایالاتمتحدهآمریکا، دموکراتها و جمهوریخواهان، فارغ از برخی اختلاف سلایق در تمشیت امور داخل، در خارج، ید واحدند و دغدغه اصلیشان، حفظ و بسط نفوذ و افزایش سهم بازیگری واشنگتن، درصحنه معادلات جهانی است.
برای جلوگیری از اطاله کلام، سخن را با ذکر این جمله کوتاه به پایان میرسانیم که ساختار حکمرانی و سیاست در ایران، علاوه بر تمرکزگرایی ساختاری، بایستی درس صبوری و تدریجیگرایی را نیز از اولیای پکن بگیرد. دو درسی که در ظاهر، آسان جلوه میکنند اما نهادینه کردنشان، سخت و بسی زمانبر است.
ایران , چین , قرداد ایران چین
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.