دروازهای به دنیای موازی
نمایشگاه کتاب فرصتی برای عشقبازی با کتاب است. یک کتاب فروشی نیست که در آن به قصد و نیت خاصی وارد شوی، فوقش چرخی بزنی و نهایتا با کتابی در دست خارج شوی. نمایشگاه جایی است که از کتاب ساخته شده و در آن میتوان بین کتابها قدم زد. بخواهم مثال بزنم، شبیه استخر است و دریا. مثال جالبی نشد؛ اما حرف را میرساند. میتوان رفت لب دریا و تنی هم به آب نزد. رفت و تنها به افقی که در آن چیزی جز آب پیدا نیست، ساعتها خیره شد. کسی که عاشق آب است، از دریا فقط نگاه میخواهد. حرف این است که اگر این سالها گرانی کتاب، نمایشگاه را برای خیلیهایمان زهر مار کرده، باز نمیتوانیم از قرار گرفتن در اتمسفر بینظیرش چشم بپوشیم. حتی اگر سهم مان از نمایشگاه تنها یکی دو کتاب کوچک، یک ساندویچ سرد، چند بطری آب معدنی و مقادیر زیادی خستگی باشد. نمایشگاه حال و هوای کتاب را به ما میدهد. مایی که با کتاب خواندن، لذتی بینظیر از دنیا چشیدیم. با کتاب خواندن دنیا را از بالا دیدیم و از تنهایی خودمان لذتی بردیم که در هیچ جمعی قابل تجربه نیست. نمایشگاه را بیخیال نمیشویم؛ چون در آن انگار به دیدار خود کتاب میرویم. در نمایشگاه کتاب میشود از کتاب امضا گرفت، با آن سلفی انداخت و پس از یک سال زیارتش کرد. کتاب، دنیای موازی ما کتاببازهاست. چگونه بی خیال دروازه اسرارآمیز آن شویم؟
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.