اخبار ویژه »
شناسه خبر : 53735
پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه
تاریخ انتشار : 17 آبان 1400 - 6:56 |
دریا خود بهتنهایی میتواند یک دشمن باشد؛ اما گاهی بستر نبردهایی نابرابر نیز میشود
خلیج خون
دریا. انتخاب مجمل و مفصل من از بین تمام جلوههای طبیعت مثل کوه و صحرا و جنگل و بیابان که همه از جنس زمیناند برخلاف دریا، که گویی هم زمین است و هم آسمان؛ درست مثل انسان. یک زیبایی همواره جدید. یک غم عمیق و یک شادی شدید.
گروه فرهنگی
دریا. انتخاب مجمل و مفصل من از بین تمام جلوههای طبیعت مثل کوه و صحرا و جنگل و بیابان که همه از جنس زمیناند برخلاف دریا، که گویی هم زمین است و هم آسمان؛ درست مثل انسان. یک زیبایی همواره جدید. یک غم عمیق و یک شادی شدید. شادی نیانبان و آوازهای گیلکی و مازندرانی. غم موزون صدای سنج و دمام سواحل خلیج، غم موجهای آبی و کدر خزر. دریا کمحرف است و آرام، با اینکه پر است و مملو. حتی حین خشم هم آرام است. در طوفان هم ساحل را پر از موج میکند اما به دوردستهایش که مینگری، همچنان آرام به افق لمداده. یک حکمت عجیبی دارد دریا. زیباییاش هوش ازسرت میپراند و خشمش بیرحمانه خفهات میکند.
اینها البته چیزهایی است که ما کموبیش از دریا دیدهایم. زیبا و عاطفی؛ عمیق و فلسفی. اما دریا یکروی دیگر هم دارد که این روی دیگر را یک افسر بازنشسته نیروی دریایی، که دست بر قضا پدرم هم هست، برای من تعریف کرده. روی بیپناهی در اقلیمی عملا بدون مرز، روی ماهها تنهایی یکنواخت و ملالآور بر عرشه کشتیها و ناوها یا از همه بدتر در قعر زیردریاییها، روی خطر دزدان دریایی و شناورهای طماع ممالک شرق و غرب و همه آن روهایی که تنها نیروهای دریایی را لمسشان خواهند کرد و اگر اهل دیوان حافظ باشند، بارها زیر لب به زمزمه خواهند گفت: «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل؛ کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها». شاید آن غم عمیقی که اهالی دریا بر دوش میکشند، غمی که از نوشتههای احسان عبدیپور تراوش میکند نیز از همین تنهایی و بیپناهی شدیدی که دریا نصیب مهمانانش میکند ریشه میگیرد. میگویند مردم بوشهر وقتی کسی از سفر دریا بازنمیگردد، به ساحل میروند و سنج و دمام میزنند. آنها با این زبان با دریا سخن میگویند و از او میخواهند عزیزشان را پس بفرستد. تنهایی شدید و بیپناهی، مقوله عجیبی است که همواره آدمها را دورهم جمع میکند و روی آب در زمان خطر حتی افسران نظامی کشورهای متخاصم را به یاری هم میرساند؛ بس که آدمیزاد در برابر این وحشت تنها است. بس که اگر خودش خودش را یاری نکند، روی آن چندپاره چوب یا فلز و آن متر متر آب مواج وحشی خشن درهمشکننده، کسی نیست که کمکش کند. اینها همه تازه، زمانی است که در این مقابله، دریا هم مانند تو تنها باشد. همین مقابله یکبهیک با آن هیولای بیکران طبیعی، از دلهرهآورترین ابتلائات این جهان است. دریا جلوهای از طبیعت است که میتواند یکتنه علیه انسان جنگ راه بیندازد و تایتانیک به آن بزرگی را تبدیل به زبالهای فسیلشده کند و آن را همنشین مرجانهای کف اقیانوس گرداند. اما حالا فکر میکنم به زمانی که کسی دیگر از آدمیان، اگر آدمیت به داشتن چشم و گوش و دماغ و دهان باشد که البته نیست، در بین کوهی از سلاحهای مدرن، داخل یک ناوشکن یا بالگرد، کمربسته باشد که تو را، که در یک قایق مختصر نشستهای و جز ایمان و عقیده، در برابر آن سلاحی که دشمن دارد سلاح قابلتوجهی نداری، خوراک هیولای آبی خفته کند. چه چیز پای تو را روی آب سفت میکند؟ چه چیز خیال تو را پشت سلاح در دستت، مجموع میکند؟ چه چیز تو را شمشیر به دست برابر اژدهای دو سر نگاه میدارد؟ اسم شوروی بعد از تمام این سالها هنوز رعب را با خودش برای دشمنانش یدک میکشد، کشوری که وقتی میجنگد با همهچیز میجنگد، وقتی سلاح میسازد، مخصوصا توی کلکل تسلیحاتی جنگ سرد، از همهچیز بزرگترین و سریعترین و پرقدرتترینش را میسازد. چه چیز تو را قانع میکند که با راکت مینی کاتیوشا نفتکش تحت پرچمش که نفت عراق را میبرد هدف قرار دهی و از فکر انتقامش ترس قلبت را پاره نکند؟
ما در حیطه رزم هوایی، نام عباس دوران و شهید بابایی را زیاد شنیدهایم اما نادره دریا، نادر مهدوی را کمتر میشناسیم. نادر مهدوی آنهم شخصیتی افسانهای و اسطورهای است که رهبر انقلاب او را در کنار رئیسعلی دلواری نشانده و از اینکه جوانان ایرانی او را نمیشناسند تا عشق کنند باشخصیتش، گله کرده و میگویند: «همین شهید نادر مهدوی که [شما] آقایان چند بار اسمش را اینجا آوردید، کسی از دوستان ما که وارد در این موضوعات است میگفت اگر ایشان متعلق به کمونیستها بود، یک چگوارا از او درست میکردند… آیا شایسته این نیست که الان در کشور تا شما میگویید رئیسعلی دلواری، همه آنکسانی که در هر منطقهای از کشور هستند بدانند که این آدم کیست و بشناسند؟ اینجور چیزی نیست؛ مثلا اسم فلان بازیکن فوتبالِ فلان کشور را همه بچهها میدانند، اسم رئیسعلی دلواری را نمیدانند، اسم نادر مهدوی اصلا به گوششان نرسیده، خبر ندارند؛ کاری باید کرد تا این نامها زنده بمانند؛ اینها الگو هستند.»
حماسههای نادر مهدوی در خلیجفارس یکی و دو تا نیست. یکی از نامآورترین عملیاتهای فرمانده ناوگروه دریایی ذوالفقار، هدف قرار دادن کشتی بریجتون است که با پرچم آمریکا در خلیجفارس تردد میکرد و توسط ناوگان آمریکا اسکورت میشد. این درست زمانی بود که عراق جنگ را به خلیجفارس کشانده و پایانههای صادرات نفت ایران را هدف قرار میداد. عملیات هدف قرار دادن بریجتون، پاسخی به این حملات اقتصادی عراق بود و میتوان آن را با جنگ بدر قیاس کرد. جنگی که در آن پیامبر در عوض مصادره اموال مسلمانان توسط مشرکین، یک کاروان تجاری آنها را متوقف کرد. شهید نادر مهدوی از زبان خود درباره این عملیات میگوید: «هنگامیکه اعلام شد بناست اولین کاروان از نفتکشهای کویتی، تحت حمایت ناوهای آمریکا به کویت حرکت کند، ما جهت انجام عملیات محوله، در مسیر حرکت کاروان بهطرف منطقه عملیاتی حرکت کردیم. در بین راه و دریکی از محلهای استقرار در میان آبهای خلیجفارس لنگر انداختیم. پس از مقداری استراحت، مجددا به راه افتادیم. راه زیادی را نپیموده بودیم که دریا بهشدت طوفانی شد و آنچنان امواج آن به تلاطم درآمد که انجام عملیات را عملا ناممکن مینمود؛ اما با توکل به خداوند و میزان آمادگی و رشادتی که در نیروهای خود سراغ داشتیم و با نظرخواهی از آنها و نیز با یاد خدا و اطمینان و قوت قلبی که بدینگونه به آن دستیافتیم، عزم خود را جهت انجام این عملیات جزم نمودیم و بهطرف مسیر حرکت کاروان، به راه افتادیم. سه ساعت قبل از رسیدن کاروان، ما به محلِ موردنظر رسیدیم. پس از انجام سریع مأموریت و پایان کار، بهطرف محل استقرار نیروهای خودی برگشتیم و به استراحت پرداختیم. پس از گذشت سه ساعت اعلام شد که کشتی کویتی بریجتون، به روی مین رفت. اعـلام این خبر، شادی و قوت قلب بالایی را در جمع ما به ارمغان آورد؛ همدیگر را در آغوش کشیده بودیم و یکدیگر را میبوسیدیم. برادران، صورتهای خود را بر خاک گذاشته گریه میکردند و شکر خدا بهجا میآوردند. چون همه احساس میکردیم که ما نبودیم که دشمن را فراری دادیم بلکه این خداوند بود که ملت ما را عزیز و دشمنان ما را ذلیل و امام ما را شاد نمود و جملگی باور داشتیم که: وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمی».
چند ماه پسازاین عملیات، در حین گشتزنی درگیری شدیدی بین قایقهای ایرانی و بالگردهای آمریکایی درمیگیرد. این درگیری سهمگین تا شب ادامه پیدا میکند و با فشار لاینقطع دشمن، درنهایت یک بالگرد آمریکایی سقوط کرده و نیروهای ایرانی نیز شهید یا اسیر میشوند. نادر مهدوی نیز در میان اسرا بود و زیر شکنجه به شهادت رسید. پیکر نادر مهدوی چند روز بعد تحویل ایران میشود، اما با دست و پای بسته….
دریا سلحشورانی همچون نادر مهدوی کم ندارد. شهیدی چون محمد ناظری، خود یک متن، یک کتاب و یک دنیای دیگر است. یکدریای دیگر… غرض آنکه امروز، در سال ۱۴۰۰ عملیات پسگیری نفتکش توسط بچههای سپاه، نشان از چرخش روزگار است. خلیجفارس روزگاری نهچندان دور، تنها از غروب خورشید سرخ نمیشد و اگر امروز دغدغهمان فروش نفت است، دیروز سخن از خروش خون بود که فواره میزد از سینه مردان در آب… تمام کنیم سخن را با قلم آوینی درباره نادر مهدوی مینویسد: «کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که مثل نادر مهدوی یا بیژن گرد بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان خلیجفارس حمله برد؟ میپرسید این شجاعت و توکل و عشق به چه درد میخورد؟ هیچ! به درد دنیاداران نمیخورد اما به کار آخرت عشاق میآید که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق….»
دریا. انتخاب مجمل و مفصل من از بین تمام جلوههای طبیعت مثل کوه و صحرا و جنگل و بیابان که همه از جنس زمیناند برخلاف دریا، که گویی هم زمین است و هم آسمان؛ درست مثل انسان. یک زیبایی همواره جدید. یک غم عمیق و یک شادی شدید. شادی نیانبان و آوازهای گیلکی و مازندرانی. غم موزون صدای سنج و دمام سواحل خلیج، غم موجهای آبی و کدر خزر. دریا کمحرف است و آرام، با اینکه پر است و مملو. حتی حین خشم هم آرام است. در طوفان هم ساحل را پر از موج میکند اما به دوردستهایش که مینگری، همچنان آرام به افق لمداده. یک حکمت عجیبی دارد دریا. زیباییاش هوش ازسرت میپراند و خشمش بیرحمانه خفهات میکند.
اینها البته چیزهایی است که ما کموبیش از دریا دیدهایم. زیبا و عاطفی؛ عمیق و فلسفی. اما دریا یکروی دیگر هم دارد که این روی دیگر را یک افسر بازنشسته نیروی دریایی، که دست بر قضا پدرم هم هست، برای من تعریف کرده. روی بیپناهی در اقلیمی عملا بدون مرز، روی ماهها تنهایی یکنواخت و ملالآور بر عرشه کشتیها و ناوها یا از همه بدتر در قعر زیردریاییها، روی خطر دزدان دریایی و شناورهای طماع ممالک شرق و غرب و همه آن روهایی که تنها نیروهای دریایی را لمسشان خواهند کرد و اگر اهل دیوان حافظ باشند، بارها زیر لب به زمزمه خواهند گفت: «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل؛ کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها». شاید آن غم عمیقی که اهالی دریا بر دوش میکشند، غمی که از نوشتههای احسان عبدیپور تراوش میکند نیز از همین تنهایی و بیپناهی شدیدی که دریا نصیب مهمانانش میکند ریشه میگیرد. میگویند مردم بوشهر وقتی کسی از سفر دریا بازنمیگردد، به ساحل میروند و سنج و دمام میزنند. آنها با این زبان با دریا سخن میگویند و از او میخواهند عزیزشان را پس بفرستد. تنهایی شدید و بیپناهی، مقوله عجیبی است که همواره آدمها را دورهم جمع میکند و روی آب در زمان خطر حتی افسران نظامی کشورهای متخاصم را به یاری هم میرساند؛ بس که آدمیزاد در برابر این وحشت تنها است. بس که اگر خودش خودش را یاری نکند، روی آن چندپاره چوب یا فلز و آن متر متر آب مواج وحشی خشن درهمشکننده، کسی نیست که کمکش کند. اینها همه تازه، زمانی است که در این مقابله، دریا هم مانند تو تنها باشد. همین مقابله یکبهیک با آن هیولای بیکران طبیعی، از دلهرهآورترین ابتلائات این جهان است. دریا جلوهای از طبیعت است که میتواند یکتنه علیه انسان جنگ راه بیندازد و تایتانیک به آن بزرگی را تبدیل به زبالهای فسیلشده کند و آن را همنشین مرجانهای کف اقیانوس گرداند. اما حالا فکر میکنم به زمانی که کسی دیگر از آدمیان، اگر آدمیت به داشتن چشم و گوش و دماغ و دهان باشد که البته نیست، در بین کوهی از سلاحهای مدرن، داخل یک ناوشکن یا بالگرد، کمربسته باشد که تو را، که در یک قایق مختصر نشستهای و جز ایمان و عقیده، در برابر آن سلاحی که دشمن دارد سلاح قابلتوجهی نداری، خوراک هیولای آبی خفته کند. چه چیز پای تو را روی آب سفت میکند؟ چه چیز خیال تو را پشت سلاح در دستت، مجموع میکند؟ چه چیز تو را شمشیر به دست برابر اژدهای دو سر نگاه میدارد؟ اسم شوروی بعد از تمام این سالها هنوز رعب را با خودش برای دشمنانش یدک میکشد، کشوری که وقتی میجنگد با همهچیز میجنگد، وقتی سلاح میسازد، مخصوصا توی کلکل تسلیحاتی جنگ سرد، از همهچیز بزرگترین و سریعترین و پرقدرتترینش را میسازد. چه چیز تو را قانع میکند که با راکت مینی کاتیوشا نفتکش تحت پرچمش که نفت عراق را میبرد هدف قرار دهی و از فکر انتقامش ترس قلبت را پاره نکند؟
ما در حیطه رزم هوایی، نام عباس دوران و شهید بابایی را زیاد شنیدهایم اما نادره دریا، نادر مهدوی را کمتر میشناسیم. نادر مهدوی آنهم شخصیتی افسانهای و اسطورهای است که رهبر انقلاب او را در کنار رئیسعلی دلواری نشانده و از اینکه جوانان ایرانی او را نمیشناسند تا عشق کنند باشخصیتش، گله کرده و میگویند: «همین شهید نادر مهدوی که [شما] آقایان چند بار اسمش را اینجا آوردید، کسی از دوستان ما که وارد در این موضوعات است میگفت اگر ایشان متعلق به کمونیستها بود، یک چگوارا از او درست میکردند… آیا شایسته این نیست که الان در کشور تا شما میگویید رئیسعلی دلواری، همه آنکسانی که در هر منطقهای از کشور هستند بدانند که این آدم کیست و بشناسند؟ اینجور چیزی نیست؛ مثلا اسم فلان بازیکن فوتبالِ فلان کشور را همه بچهها میدانند، اسم رئیسعلی دلواری را نمیدانند، اسم نادر مهدوی اصلا به گوششان نرسیده، خبر ندارند؛ کاری باید کرد تا این نامها زنده بمانند؛ اینها الگو هستند.»
حماسههای نادر مهدوی در خلیجفارس یکی و دو تا نیست. یکی از نامآورترین عملیاتهای فرمانده ناوگروه دریایی ذوالفقار، هدف قرار دادن کشتی بریجتون است که با پرچم آمریکا در خلیجفارس تردد میکرد و توسط ناوگان آمریکا اسکورت میشد. این درست زمانی بود که عراق جنگ را به خلیجفارس کشانده و پایانههای صادرات نفت ایران را هدف قرار میداد. عملیات هدف قرار دادن بریجتون، پاسخی به این حملات اقتصادی عراق بود و میتوان آن را با جنگ بدر قیاس کرد. جنگی که در آن پیامبر در عوض مصادره اموال مسلمانان توسط مشرکین، یک کاروان تجاری آنها را متوقف کرد. شهید نادر مهدوی از زبان خود درباره این عملیات میگوید: «هنگامیکه اعلام شد بناست اولین کاروان از نفتکشهای کویتی، تحت حمایت ناوهای آمریکا به کویت حرکت کند، ما جهت انجام عملیات محوله، در مسیر حرکت کاروان بهطرف منطقه عملیاتی حرکت کردیم. در بین راه و دریکی از محلهای استقرار در میان آبهای خلیجفارس لنگر انداختیم. پس از مقداری استراحت، مجددا به راه افتادیم. راه زیادی را نپیموده بودیم که دریا بهشدت طوفانی شد و آنچنان امواج آن به تلاطم درآمد که انجام عملیات را عملا ناممکن مینمود؛ اما با توکل به خداوند و میزان آمادگی و رشادتی که در نیروهای خود سراغ داشتیم و با نظرخواهی از آنها و نیز با یاد خدا و اطمینان و قوت قلبی که بدینگونه به آن دستیافتیم، عزم خود را جهت انجام این عملیات جزم نمودیم و بهطرف مسیر حرکت کاروان، به راه افتادیم. سه ساعت قبل از رسیدن کاروان، ما به محلِ موردنظر رسیدیم. پس از انجام سریع مأموریت و پایان کار، بهطرف محل استقرار نیروهای خودی برگشتیم و به استراحت پرداختیم. پس از گذشت سه ساعت اعلام شد که کشتی کویتی بریجتون، به روی مین رفت. اعـلام این خبر، شادی و قوت قلب بالایی را در جمع ما به ارمغان آورد؛ همدیگر را در آغوش کشیده بودیم و یکدیگر را میبوسیدیم. برادران، صورتهای خود را بر خاک گذاشته گریه میکردند و شکر خدا بهجا میآوردند. چون همه احساس میکردیم که ما نبودیم که دشمن را فراری دادیم بلکه این خداوند بود که ملت ما را عزیز و دشمنان ما را ذلیل و امام ما را شاد نمود و جملگی باور داشتیم که: وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمی».
چند ماه پسازاین عملیات، در حین گشتزنی درگیری شدیدی بین قایقهای ایرانی و بالگردهای آمریکایی درمیگیرد. این درگیری سهمگین تا شب ادامه پیدا میکند و با فشار لاینقطع دشمن، درنهایت یک بالگرد آمریکایی سقوط کرده و نیروهای ایرانی نیز شهید یا اسیر میشوند. نادر مهدوی نیز در میان اسرا بود و زیر شکنجه به شهادت رسید. پیکر نادر مهدوی چند روز بعد تحویل ایران میشود، اما با دست و پای بسته….
دریا سلحشورانی همچون نادر مهدوی کم ندارد. شهیدی چون محمد ناظری، خود یک متن، یک کتاب و یک دنیای دیگر است. یکدریای دیگر… غرض آنکه امروز، در سال ۱۴۰۰ عملیات پسگیری نفتکش توسط بچههای سپاه، نشان از چرخش روزگار است. خلیجفارس روزگاری نهچندان دور، تنها از غروب خورشید سرخ نمیشد و اگر امروز دغدغهمان فروش نفت است، دیروز سخن از خروش خون بود که فواره میزد از سینه مردان در آب… تمام کنیم سخن را با قلم آوینی درباره نادر مهدوی مینویسد: «کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که مثل نادر مهدوی یا بیژن گرد بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان خلیجفارس حمله برد؟ میپرسید این شجاعت و توکل و عشق به چه درد میخورد؟ هیچ! به درد دنیاداران نمیخورد اما به کار آخرت عشاق میآید که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق….»
برچسب ها
دفاع مقدس
به اشتراک بگذارید
https://resalat-news.com/?p=53735
تعداد دیدگاه : دیدگاهها برای خلیج خون بسته هستند
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.