خانهداری کار واقعیاست
می گویند نتیجه هر فعالیتی در زندگی انسان، شکلی از تولید یا خدمات است و هر شکلی از کار، از ارزش اقتصادی برخوردار است. اما قوانینِ نوشته و نانوشته اجتماعی و اقتصادی، ارزش پرداختی یکسانی را برای انواع این فعالیتها قائل نیست. کار خانگی زنان در قالب نگهداری کودکان و دیگر کارهای روزمره را باید در گروه کارهایی قرار داد که از دید جامعه فاقد ارزش پرداختی است. اغلب زنان، روزانه چندین ساعت از زمان خود را صرف انجام امور خانه و نگهداری از کودکان میکنند؛ کاری تکراری که در این میان گروه بزرگی از زنان، تمام عمر خود را به انجام آن مشغول میشوند. به عبارت بهتر، کار خانگی بدون هیچگونه قرارداد کاری، یک وظیفه محول شده به زنان است که با ازدواجشان با مردان شکل رسمیتری به خود میگیرد.
با وجود تغییراتی در ساختار جنسیتی مشاغل، کار در خانه به عنوان عنصر ثابت همچنان، سنگینی خود را بر دوش زنان تحمیل میکند. شاید کمتر شغل تماموقتی را بتوان در اقتصاد امروز سراغ داشت که بیمزد انجام شود. اما خانه داری مجموعهای از تمام خدماتی است که در جامعه برای آن باید مزد پرداخت کرد، اما در بیمزدترین شکل تحقق مییابد و همواره زنانه تلقی شده، به طوری که رشد تکنولوژی، علم و تغییر فرهنگها و باورهای گذشته هم نتوانسته مانع آن شود. حال اینکه مقام معظم رهبری به صراحت عنوان کرده اند،
«تصور اینکه کارِ در خانه از قبیل پخت و پز و شستوشو وظیفه زن است، کاملا غلط است و در خانواده کارها باید با تفاهم انجام شود همچنانکه برخی مردها هستند که در کار خانه به زنان کمک میکنند.» با این وجود چرا همچنان خانه داری به عنوان مسئولیتی زنانه شناخته و تعریف شده است؟
لیلا عنایتزاده، جامعهشناس و فعال اجتماعی پاسخ میدهد که «تقسیم کار بر اساس جنسیت، تقریبا در همه جوامع رخ داده است. نقشهای جنسیتی یعنی وظایف و انتظاراتی که بر عهده زنان و مردان گذاشته شده است، صرف نظر از اینکه خاستگاه آن، طبیعت، فرهنگ یا انتظار و کارکرد آنچه باشد شکل گرفته است. به مدت هزاران سال بیشتر کارها اعم از تولیدی و خدماتی در خانه انجام میپذیرفت اما با گسترش صنعت و فعالیت در کارخانه، مردان به این سمت متمایل شده و اساسا کار بهعنوان فعالیتی قلمداد شد که در مکانهای تخصصی انجام میپذیرد و در قبال آن دستمزدی بهصورت نقد بهکارگران پرداخت میشد. بدین ترتیب سرمایهداری با تفکیک کار تولیدی از خدماتی و جذب مردان در صنایع و کارخانهها، آنان را به حوزه خصوصی هدایت کرد و کار خانگی هم زنانه قلمداد شد. حالا زنان سالهای متمادی است که بدون دریافت مزد در منزل تولید ارزش و ثروت میکنند اما دستمزدی به آنان پرداخت نمیشود. هرچند زنان انجام کارهای منزل را بر عهدهدارند و از کودکان مراقبت کرده و نقشی را که برای آنان قائل شدهاند بازتولید نیروی انسانی است ولی بخشی از ثروت تولید شده در جامعه نیز محصول کار زنان خانهدار است. بااینحال کار در خانه جزء مشاغل محسوب نشده و سهم آن در تولید ناخالص داخلی محاسبه نمیشود.»
این فعال اجتماعی تشریح میکند که «خانه داری خدمت رایگانی است که اگر قرار بود با نرخهای بازار تأمین شود به هزینهها میافزود. اما برآوردهایی از سهم زنان در اقتصاد انجام شده است. برای نمونه محمود مسکوب، پژوهشگر مرکز بینالمللی مطالعات اجتماعی دانشگاه «اراسموس» هلند، در پژوهشی که سالیان قبل بر روی کار خانگی زنان در ایران انجام داده است، نشان داده که ارزش کار خانگی زنان در ایران، ۲۶ میلیارد دلار معادل ۸/۶۹ درصد از تولید ناخالص داخلی مواد غیر نفتی در سال ۱۳۸۸ بوده است. نتایج تحقیقی نیز در زمینه «ارزش افزوده خانه داری زنان» که در سال ۱۳۸۹ به سفارش معاونت پژوهشی دانشگاه تربیت معلم و وزارت کار و امور اجتماعی بر روی نمونه ۲۰۰۰ نفری از زنان خانهدار تهرانی انجام شد، حاکی از آن بود که ارزش افزوده اقتصادی خانه داری زنان (شامل ۶ موردِ پختن غذا، شستن ظروف، نظافت منزل، شستوشوی لباس و اتوکشی، مراقبت از کودکان و مدیریت تحصیلی فرزندان) به طور متوسط در هر ماه معادل ۶۴۰ هزار تومان است. این در حالی است که حداقل دستمزد کارگران در همان سال برابر ۳۳۰ هزار تومان بوده است. درواقع، اگر قرار بود خدمات
خانه داری زنان از بازار آزاد تأمین شود، با حقوق پایه وزارت کار برای یک خانواده امکانپذیر نبود. براساس یک فعالیت آماری که از سوی دفتر مطالعات فرمانداری تهران در سال ۸۲ انجام شده است، اگر به طور متوسط هزینه تنها یک بخش از چهار حوزه کارخانگی که مربوط به تمیز کردن منزل و رسیدگی به امور مربوط به خانه همچون لباسشویی و جمعآوری منزل و شستوشوی ظرفها و… معادل ۶۰۰۰ تومان در روز در نظر گرفته شود، سهم ۱۵ میلیون خانوار ایرانی براساس سرشماری مرکز آمار در سال ۱۳۷۹ حدود ۳۳۰ میلیارد ريال است که با توجه به تولید ناخالص ملی کشور در همان سال حدود ۵۰ درصد آن است.»
ایفای نقش در خانه جزء وظایف ذاتی زنان نیست
البته صرف نظر از ارزش اقتصادی کار در خانه، این پرسش به ذهن متبادر میشود که چرا زنان، خانهدار بودن را بخشی از هویت خود میدانند؟ عنایتزاده معتقد است خانه داری نقشی بسیار ارزشمند است، اغلب زنان تمایل دارند «همسری فداکار» و «مادری مهربان» باشند و بدون چشمداشت، زندگی خود را وقف خانواده کنند. از طرفی سالهای طولانی این ذهنیت در مردان شکل گرفته که کارهای خانه مربوط به زن است، بنابراین دلیل دیگر میتواند عدم همکاری مردان باشد. چیزی که شاید الگوی سنتی خانواده آن را هیچگاه از مردان نخواسته است. اما باید در نظر داشت که انجام دادن کارها صرفا توسط زنان و بدون مشارکت مردان قابلقبول نیست. زنان بهتنهایی مسئولیت کارهای خانه را به عهدهدارند و یا در کارهایی که محدود به فضای درون خانه است و تحت نظارت بیشتر مادران است مثل ظرف شستن یا جارو کردن به کودکان دختر نیز سپرده میشود. تحقیقات نشان داده است مادران، پسربچههای خود را بیشتر به درس خواندن و بازی کردن تشویق میکنند و در مقابل دختربچهها بیشتر به انجام کارهای خانه در کنار درس خواندن تشویق میشوند که این امر بسیاری از دختران را از انجام درست تکالیفشان بازمیدارد و وقت بسیار کمی برای تفریح و بازی برای آنها باقی میگذارد. این نگرش معمولا در بزرگسالی نیز تبعات و پیامدهای بدی دارد. والدین بهعنوان مربیان اولیه کودکان که بیشترین زمان را با آنها میگذرانند نقش ساختاری در شکلگیری چگونگی اجتماعی شدن کودکان دارا هستند. والدین بهطور مستقیم باورهای خود در ارتباط با نقشها را به کودکان میآموزند. آنها همچنین با تشویق و ترغیب به تقویت الگوهای جنسیتی و بازتولید این رفتارها در کودکان خود دست میزنند. به عبارت بهتر والدین در دوران رشد کودکان با رفتارهای خود به انتقال الگوهای کلیشهای دامن میزنند. کودکان هنگامیکه میبینند مادر و پدر در کنارهم، نقش مراقبتی از آنها و کارهای خانه را به عهدهدارند، یاد میگیرند که خانه داری مطلقا وظیفه زنان نیست و مردان هم (باید) در کارهای خانه ایفای نقش کنند. بنابراین والدین خواسته یا ناخواسته به فرزندان خود میآموزند که چه چشماندازی میتوانند برای آینده خود داشته باشند. به عبارتی ارتباط مستقیمی بین تقسیم کار خانگی میان والدین و چشماندازی که دختران و پسران برای آینده خود در جامعه متصور هستند وجود دارد.»
این جامعهشناس خاطرنشان میکند: «امروزه کمتر از گذشته کارهای خانگی زنانه تلقی میشوند، اما هنوز تغییر بنیادین چه در جوامع مدرن و چه جوامع سنتی در زنانه خواندن کار خانگی ایجاد نشده است. برای نمونه آشپزی برای مردان یک شغل تماموقت است که با حقوق و مزایا و بیمه همراه است اما برای اکثر زنان یک وظیفه خانگی است. مردی که آشپزی میکند، با تعجب اطرافیان مواجه میشود و زنی که خوب آشپزی نکند، سرزنش میشود و جزء معایب او شمرده خواهد شد، هرچند که مدارج علمی و جایگاه موفق اجتماعی داشته باشد. در خردهفرهنگهای موجود همچنان انجام کار خانگی توسط مردان، عجیب است، گویی که ایفای نقش در خانه جزء وظایف ذاتی زن است.»
خانهداری بهعنوان کار واقعی پنداشته شود
اگرچه بیمه اجتماعی زنان خانهدار برای رفع نگرانیها و دغدغههای زنان خانهدار فاقد شغل و بهمنظور ایجاد امنیت روانی، اقتصادی و اجتماعی در بین آنان اجرایی شده، اقدامی که در گذشته نیز مطرح بود، اما عنایتزاده میگوید: «مشکل این طرح آن است که حق بیمه کارفرما را چه کسی باید پرداخت کند اگر شوهر قرار است این کار را انجام دهد و از جیب خانواده پرداخت شود در این صورت پرداخت حق بیمه از جیب زن و مرد فرقی با یکدیگر ندارد. برای هر فردی برخورداری از تأمین مالی و دریافت مستمری در دوران بازنشستگی یکی از مهمترین دغدغههاست. چنین بیمهای میتواند در دوران سالخوردگی امنیت روحی و روانی زنان را افزایش داده و بینیاز از کمکهای مالی اطرافیان باشند و به طور مستقل از حیث مالی زندگی کنند. کار خانگی زنان باید بهعنوان کار واقعی پنداشته شود و در زمره کارهای تولیدی قرار بگیرد. تعدیل و هماهنگی مسئولیتهای خانوادگی و ضروریات کاری در این مورد ضروری است.»
زنان به علت انجام کارهای خانگی و نقشهای مراقبتی که در رابطه با همسران، فرزندان، سالمندان و افراد معلول خانواده بدون دریافت مزد ایفا میکنند نمیتوانند بهصورت جدی به اشتغال و کسب درآمد بپردازند و بعضا از کار کردن صرف نظر میکنند و یا اینکه مجبور میشوند بهکار نیمهوقت بپردازند این امر باعث میشود تا کارفرمایان اعم از دولتی یا خصوصی موضوع اشتغال زنان را ضروری ارزیابی نکنند و از سوی دیگر زنان نتوانند از خدمات مربوط به تأمین اجتماعی بهرهمند شوند. آنطور که لیلا عنایتزاده میگوید: «با رشد تورم و افزایش هزینههای زندگی، کار زنان در خانه بهکارهای روزانه آشپزی و رخت شستن و نگهداری از کودکان محدود نمانده و کارهای تولیدی در خانه که به کسبوکارهای خانگی نیز معروف است، برای جبران هزینههای سنگین اقتصادی خانوار به آن اضافه شده است؛ از ساخت جعبههای کادو و ساخت فیلتر هوا تا پرورش قارچ در بالکن و زیر زمین خانههای مسکونی تا ساخت بدلیجات و غیره.»
گلرخ، ۴۵ ساله ساکن کرج لیسانس زبان انگلیسی دارد و قبل از آنکه بچه دار شود، به مدت ۵ سال در آموزشگاههای تدریس زبان به صورت قراردادی کار میکرد. او هم اکنون صاحب ۲ فرزند است و مشغول خانه داری است. گلرخ علاوه بر خانه داری، به مدت چند ماه است که به کسب و کار خانگی روی آورده و مشغول پرورش قارچ در بالکن آشپزخانه است. این زن خانهدار در رابطه با کسب و کار خانگی به رادیو زمانه میگوید: «آشپزی، ظرف شستن، رخت شستن، رسیدگی به وضعیت درسی بچههایم، دو بار رانندگی در روز برای رفت و آمد پسرانم که آنها را به مدرسه میبرم به اندازه کافی توان جسمی را از من میگیرد که به کار دیگری فکر کنم. اما از سال ۱۳۹۱ به بعد حقوق معلمی همسرم، کفاف هزینهها را نمیداد و من هم به فکر راه اندازی یک کسب و کار خانگی افتادم. هر چند هنوز پرورش قارچ در بالکن به سود دهی نرسیده است، چون وقت کافی برای این کار پیدا نمیکنم.»
سیمین، ۴۵ ساله، دیپلم تجربی دارد و ۱۴ سال است که ازدواج کرده و صاحب سه فرزند است. او تجربه کار در بیرون از خانه را ندارد اما به گفته خودش تجربه زیادی در کسب و کار خانگی دارد. سیمین با بیان اینکه کسب و کار خانگی به او استقلال مالی میدهد، میگوید: «تأمین هزینه زندگی برای ۵ نفر کار سختی است. همسر من یک فروشنده ساده در فروشگاه است و نمیتواند تمام این هزینهها را تأمین کند. من از چند سال پیش در خانه شروع به ساخت جعبههای کادویی کردم، سود کمی دارد اما میتواند بخش کوچکی از هزینههای خانواده را جبران کند.»
میترا، ۲۹ ساله، مهندس شهرسازی و ساکن تهران است. او ۲ سال است که ازدواج کرده و به مدت ۴ سال است که در یک شرکت مهندسین مشاور مشغول به کار است. میترا در مورد تجربه خانه داری خود میگوید: «البته خیلی چیزها نسبت به گذشته تغییر کرده است. وقتی که من ساعت ۸ شب به خانه میرسم و همزمان با شوهرم در خانه هستم، طبیعتا اجباری در این نمیبینم که بعد از ۱۲ ساعت کار در بیرون، به آشپزخانه بروم و مشغول آشپزی شوم. اما با وجود تغییر بسیار، در اکثر مواقع من ظرف میشویم، وقتی که خوردن غذا تمام میشود به طور اتوماتیک من ظرفها را از روی میز جمع میکنم، وقتی که لباسها کثیف میشود، من باید آنها را بشویم.»
مریم، ۳۷ ساله، ۱۸ سال است که ازدواج کرده و در یک کارگاه جوراب بافی کار میکند. او از آرتروز گردن رنج میبرد و به گفته خودش ۴ سال است که برای درمان آن به پزشک مراجعه میکند. این کارگر جوراب بافی در مورد هماهنگی کار خانگی و کار در کارگاه میگوید: «چارهای نیست. من وقت کم میآورم. شوهرم و بچههایم به دست پخت من عادت دارند و نمیتوانند جای دیگری غذا بخورند. من انتخاب دیگری ندارم.»
دشواری اشتغال در بیرون و درون خانه برای زنان
زندگی این زنان پس از خروج از محل کار و بازگشت به خانه خود، تفاوت چندانی با زندگی در محل کار ندارد. لیلا عنایت زاده در این باره می گوید: «آنها پس از بازگشت به خانه هم باید از کودکان خود مراقبت و زمانی را که از آنها دور و غافل بودهاند جبران کنند، غذای خانواده را آماده و خانه را تمیز کنند و همچون یک «کدبانو» رفتار کنند، با مهمانان احتمالی با روی باز برخورد کنند و «کانون» خانواده را حفظ کنند و وظايف همسریشان را هم انجام دهند. تنها تفاوت شیوه زندگیشان در خانه خود با محل کارشان در این است که در خانه خود، مزدی بابت کارشان دریافت نمیکنند. کار آنها در خانه خودشان زیر چتر مفاهیم وظايف «مادری»، «زنانگی» و «ستون خانواده» بی مزد و مِنَت انجام میشود و هیچکس در خانواده گمان نمیکند که برای این حجم از کار، حتی تشکری هم لازم است. چرا که این کار به عنوان «وظیفه» تلقی میشود. انتظارات بالاست و الگوهای ذهنیتی و کلیشه ای به طرز بیرحمانهای آنها را وادار میکند در هر حال وظیفه خود را در قبال خانواده انجام دهند. تفاوتی هم نمیکند که در بیرون از خانه هم کار میکنند یا خیر. بار سنگین این توقعات، چیز کوچکی نیست که به راحتی بتوان آن را نادیده گرفت.»
این جامعه شناس خاطرنشان می کند که «همسر این زنان هم معمولا وضعیتی مشابه خود آنها دارند و نمیتوانند در شرایطی که همسرشان در بیرون کار میکند، در خانه بمانند و کارهای خانه را انجام دهند. اما تفاوت آنها در این است که مردها پس از بازگشت به خانه، توقعی از آنها برای انجام کارهای خانگی وجود ندارد. حتی تأکید بر این است که محیط خانه پس از بازگشت مرد خانواده از کار، باید آرام، شاداب و بیدردسر باشد تا او بتواند استراحت کند، از بودن با خانوادهاش لذت ببرد و صبح روز بعد دوباره به امید همین پاداشهای کوچک روانه بازار کار شود. اما فرزندان و بقیه اعضای خانواده، چنین برخوردی با مادران ندارند و اغلب توقعشان از آنها همان انتظاراتی است که از یک زن خانهدار غیرشاغل میرود!»
در همین رابطه، گوهر یسنا انزانی به عنوان روانشناس؛ مبتنی بر نتایج پژوهشهای انجام شده، تأکید میکند: «اغلب زنان خانهدار، نگاه مثبت و تأیید کنندهای نسبت به زحماتشان در خانه، دریافت نمیکنند به گونهای که به تدریج محبت خانم خانهدار به وظیفه او تبدیل میشود و اینگونه علائم و مشکلات روحی و جسمی در آنها افزایش می یابد.»
این روانشناس در گفتوگو با ایسنا، با بیان اینکه در گذشته زنان خانهدار از حمایت بیشتری برخوردار بودند و امروزه به دلیل افزایش زنان شاغل، زنان خانهدار احساس بیارزشی میکنند، اظهار می کند: «برخی دیدگاهها ماهیت خانهداری را یکنواخت و غیر عادلانه میدانند، از سوی دیگر تصور میشود که خانهداری وظیفه خانمهاست و همین امر موجب افسردگی، وسواس، آسیب به کارکرد آنها، کاهش رضایتمندی از زندگی زناشویی و تضعیف شخصیت زنان خانهدار میشود.»
این روانشناس معتقد است که نظریه کارکردگرایی نقش زنان و مردان را در خانه مکمل یکدیگر میداند و اینگونه تبیین میکند که مردان نقش ابزاری در مسائل مالی خانه و زنان نقش اظهاری در تأمین امنیت خانه دارند. همچنین فرهنگ سازی در این زمینه بسیار مهم است، به گونهای که آقایان انجام کارهای منزل را وظیفه زنان ندانند و نسبت به انجام این کارها توجه بیشتری به زنان نشان دهند و قدردان زحمات آنان باشند. مسئولیت زنان خانهدار برای رسیدگی به کارهای خانه، نظافت، آموزش فرزندان و … افزایش پیدا کرده است که گاها فرسودگی روانی را برای زنان به همراه دارد. در این میان تاب آوری افراد بسیار مهم است. تمام زمان آنها در محل کار و در محیط خانه صرف کار کردن میشود و آنها هیچ زمانی برای در اختیار خود بودن، پرورش شخصیت و یا حتی ورزش و تفریح و لذت بردن از بودن بیدغدغه با همسر وفرزندان و همسالان خود ندارند. چنین وضعیتی آنها را به معنی واقعی کلمه، از خود بیگانه کرده و این درحالی است که به فرموده مقام معظم رهبری کار کردن در خانه مطلقا وظیفه زنان نیست و باید میان زن و مرد تقسیم وظایف صورت بگیرد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.