حکیم عدالت
گروه فرهنگی
معمولا مکتب تفکیک امروز در میان اصحاب علوم انسانی و خصوصا در دانشگاه چندان محبوب نیست. ذائقه امروز دانشجویان و طلاب کمتر همخوانی دارد؛اما عجیب آن است که یکی از پرچمداران معاصر مکتب تفکیک، یعنی علامه محمدرضا حکیمی محبوبیتی بالایی دارد و با اینکه بسیاری منتقد روش و مسلک فکری اویند، اما بین اهل علم در دوست داشتن شخصیت توأم با صراحت و صداقت و تلاشهای فکری او تفکیکی نیست. تا جایی که بسیاری از منتقدان او نیز از امروز به بعد با ناراحتی و دریغ در کنار اسمش لفظ «مرحوم» را قید میکنند. چرا اینگونه است؟ در مورد شخصیتی مثل مرحوم علی شریعتی، شاهد آنیم که «طرفداران» و «مخالفان» او، بحثهای شدیدی با هم دارند. شریعتی گسل و محل انشقاق مهمی است اما حکیمی در عین برخورداری از همان زبان برنده و همان اندیشه عریان و همان مسلک یکه، تنها در عالم علم بحث میآفریند؛ که میدانیم در عالم علم عنصری سازندهتر از بحث واقعا علمی نیست.
اینجا حرف از دکتر شریعتی به میان آوردیم اما میدانیم که شخصیت علامه حکیمی با او با وجود برخی مشابهات، در حیطه دانش دینی قابل قیاس نیست و چالش او با اهل علم هم چالشی ریشهدار و قدیمی است و بسیار عمیق، اما محبوبیت او درست از دغدغه عملگرایانه و انقلابی او برای جامعه نشئت میگیرد. زمانی که او میتواند بین بحثهای علمی برای حوزه و راهبردهای عملی برای جامعه تفکیک قائل شود و هنگامی که مرگ جامعه به ستوهش میآورد «الحیاة» از جانش بجوشد. علامه حکیمی در امتداد ذائقه تفکیکی خود، رویکردی نابگرایانه به دین داشت. یعنی در هرگونه تمسک به دین به دنبال زدودن قرائتها و برداشتها و مواجهه با دین ناب بود که در عمل چیزی جز کتاب و حدیث نیست. از همین رو فعالیت اجتماعی او نیز به کتاب الحیاة ختم شد که یک دایرةالمعارف حدیثی است. «الحیاة» رویکردی وجودگرایانه دارد. یعنی طی نگارش آن، بخشی از معارف دینی استخراج شده است که ناظر بر وجوه عملی حیات انسانی هستند. جنبهای عقلانی از دین که ناظر بر اعتقادات یا مسائلی که عقل از درک آنها عاجز است نمیباشد.
تأثیر الحیات شگرف است. به طوری که سیدحسن نصرالله در خاطرهای از رابطه خود و جوانان شیعه لبنانی با آثار علامه حکیمی و خاصه الحیات سخن میگوید و ابراز میدارد برخی از جوانانی که سالها قبل از الحیاه الهام میگرفتند؛ امروز از فرماندهان حزبالله لبنان هستند. دست گذاشتن روی درد جامعه و تلاش برای مرهم بودن، حکیمی را تبدیل به شخصیتی کرد که بر خلاف مکتب فلسفیاش اتفاقا اهل تفکیکگذاری بین آحاد مختلف جامعه ملی، دینی ،علمی و بشری نیست. اساسا عدالت بیش از علم و حکمت ذهن او را به خود مشغول میداشت. مگر نه اینکه هدف از هر علم و حکمتی بنای عدالت است؟ تفکیک بین طبقات جامعه برای او خیلی گرانتر از عدم تفکیک بین دین و گرایشات عرفانی و اندیشههای فلسفی بود. در واقع علامه حکیمی بیش از تفکیک فلسفه به دنبال تفریق فقر از جامعه بود؛ هرچند که در نوع عدالتخواهی او نیز مناقشات و انتقادهایی مطرح میشود. بسیاری راه برونشوی او برای رسیدن به جامعه عادلانه را نمی پذیرند اما در هر حال گرایشات عدالتخواهانه او هرگز التقاطی نبود. ولو اینکه ملهم از فضای چپ و مارکسیستی بوده باشد، تماما برآمده از دین و شریعت اسلام بود و در اندیشه عدالتخواهانه او آن اندازه اصالت هست که رهبر انقلاب در پیام ارتحال ایشان، با صراحت و قاطعیت «عدالتخواه» بخوانندشان. وقتی رهبر انقلاب کسی را عدالت خواه میخواند، یعنی عدالتخواهی نسخه خوبی برای الگوگیری است. یعنی عدالتخواهی او صحیح است.
علامه حکیمی در میان خلق حکمت عدالتخواهانه عبارتهای نغذی دارند که خواننده را به شدت به یاد مباحثی که رهبر انقلاب در دهه هفتاد در باب اشرافیت مفصلا بیان میداشتند میاندازد. مرحوم علامه حکیمی در کتاب سه یار خراسانی مینویسد: «با کمال تأسف و با همه درد و دریغ باید بگویم که در جریانهای حادانقلاب، به کارهای میدانی پرداخته شد و شهدا شهید شدند و تأثیر خود را گذاشتند و پرواز کردند و این لازمه انقلاب بود؛ اما کارهایی بسیار لازمتر، یعنی کارهای فرهنگی و «فرهنگسازی» بر زمین ماند که تا امروز هم بر زمین مانده است. از این رو اقدامات انقلابی نتیجهای که باید میداد، نداد و با حضور و دخالت «قارون»ها و تقرب آنان نزد مقامات نتیجه معکوس داد و اگرچه طاغوت سیاسی (فرعون) ساقط شد، کار به دست طاغوتانی بدتر- طاغوتان اقتصادی (قارونها)- افتاد و دیدیم که از میان آنان، اختلاسگران و سارقان و نفوذیان بزرگ سر برآوردند… و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! …و با این چگونگی که طاغوت اقتصادی (که بدتر است از طاغوت سیاسی) همه کاره شد، سرنوشت ملت مظلوم محروم ستمدیده، به دست اشرار امت افتاد که در نص سخن پیامبر اکرم (ص) « با سند معتبر»آمده است: «شرُّ اُمّتی الأغنیاء» و حضرت امام حسن عسکری(ع) نیز فرمودهاند: «أغنیاؤُهم یَسرِقونَ زادَ الفقراء.» یعنی اغنیای ایشان، امکانات زندگی مستمندان را «با نرخگذاری، تورمآفرینی، انحصارگرایی و اختلاسگری و نفوذ در منابع قدرت، و دوستی با مقامات بالا و گرفتن پستهای مهم و …» میدزدند.
از این عبارت درخشان این نیز معلوم میشود که علامه حکیمی هر چند در ضرورت اقدام برای اصلاح جامعه عملگرا بود، اما در خود این اقدام فعالیتهای علمی را ترجیح میداد و لازمتر میدانست. در واقع انقلاب سیاسی، باید زمینه را برای انقلاب اقتصادی فراهم کند و گرنه هرگز به تمامی محقق نشده است. انقلاب اقتصادی هم نیاز به اصلاح و دگرگونی فرهنگی دارد و هنگامی که پیکربندی جامعه عوض شود تحقق مییابد.
سخن در باب علامه حکیمی فراوان است و وسع دانش نگارنده کم. علامه در ظاهر نیز تفاوت خود را عیان میکرد. با لباس روحانیت دیده نمیشد اما هیبت روحانی خاصی داشت. شاعر بود و با شاعران نامآور خراسان، امثال اخوان و شفیعی وکدکنی نشست و برخاست داشت. هیچ شباهت ظاهری با روشنفکران نداشت اما با آنها نیز مرتبط بود. حکیمی پیرو مکتب تحکیم جامعه بر پایه عدالت بود و باشد که پارهای از وجودش همواره در «الحیاة» زنده بماند.
محمدرضا حکیمی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.