حماسهای میان امضاهای اداری
گروه فرهنگی
ما از حماسه تصویر خاصی در ذهن داریم. حماسه شبیه بازپسگیری یک شهر از چنگال دشمن است. حماسه شبیه مقاومت جانانه مردم یک شهر در مقابل انبوه دشمنان است. حماسه شبیه میدان جنگهای گستردهای است که در آن یک سپاه با دلاوران بیهمتایش بر سپاه پرتعداد دشمن پیروز میشود. حماسه سرشار از فریاد و خیزش و غوغا است که عموما در میدانهای جنگ تجلی مییابد. اما در روزگاری زندگی میکنیم که آدمها بیش از همه با خودشان در جنگند. در همه دورانها و شاید به خصوص در دوران ما، سهمگینترین جنگها در جهان درون آدمها رخ میدهد. جنگهای سرنوشتساز که تعیین میکنند ملک وجود یک نفر تحت سیطره جریان خیر یا جریان شر باشد. در دورهای هستیم که بیش از هر زمان دیگری میدانهای جنگ در زیست روزمره رخ میدهند. خط مقدمش خانهمان، شهرمان، محل کارمان و خودمان است. در این نوع جنگ، حماسههای بزرگ و باشکوه و غرورانگیز را میتوان پشت میزها، در ادارات و شرکتها و بیمارستانها پیدا کرد. حماسه امروز، پیروزی انسان است بر خودش. حماسه امروز با گرز و تیر کمان و شمشیر رقم نمیخورد؛ با خودکار و کاغذ و زبان رقم میخورد.
«علفزار» یک اثر حماسی است که میدان جنگ بسیار سهمگینی را به تصویر میکشد. میدانی که در آن سپاه دشمن یکی یکی قلمروها را فتح کرده و ما باید ببینیم قلعه آخر فتح میشود یا نه. دشمن با سلاحهای شهوت و قدرت و مصلحت شخصی به جان آدمها افتاده. گروهی را با سلاح شهوت گردن زده و گروهی را با زنجیر قدرت و مصلحت شخصی به اسارت کشانده است. علفزار حماسه غیرمنظره سالم بیرون آمدن یک انسان از تمام این دامگاهها است. ایده کارگردان در مورد نام فیلم این است که علفزار، هم علفهای زرد دارد و هم علفهای سبز. در واقع جامعه ایران یک لجنزار نیست؛ علفزاری است در هم آمیخته و مواج.
در جریان یک مهمانی نابه هنجار و ضدعرف خانوادگی، درگیریای با اراذل و اوباش محل رخ میدهد. مهمانی در یک باغ اجازهای برگزار شده که ملک خانوادهای بزهکار و لاتمسلک است. خانواده اول اما وابسته به شهردار ظاهر الصلاح شهر است و بسیار آبرومند. در جریان این درگیری، اراذل و اوباش یک نفر را به کما میفرستند و به همسر او به طرز وحشیانهای تعرض میکنند. حالا یک زن تنها مانده با خانوادهای که در پی آبروی خود است و مجرمان که به دلیل مصلحت جایگاه و مقام آقای شهردار، در شُرف آزادیاند. شهردار با نفوذی که در دادگستری دارد، از دادستان میخواهد پرونده را مختومه کند. پسر شهردار در کما است و به عروس او به طرز وحشیانهای تعرض شده؛ اما خط قرمز شهردار آبروی او است. آبرو مفهومی مقدس است اما هنگامی که توسط قدرت مسموم و فاسد شود و به صورت پشتوانهای برای قدرت به حساب میآید، شرف را از میان میبرد. پرونده اکنون زیر دست بازپرس است. بازپرسی که یک بچه مریض دارد و درخواست انتقالی به تهران داده و از همه بدتر، یکی از نیروهایش در جریان یک مأموریت سهوا به سر یک بچه کم سن و سال شلیک کرده و او را کشته. بازپرس که پژمان جمشیدی نقشش را بازی میکند، گرفتار است و نیاز دارد نجات پیدا کند. دادستان زیر نفوذ شهردار به بازپرس فشار میآورد و از اینجا مقاومت حماسی بازپس آغاز میشود. حمایت از زنی در هم شکسته و له شده که حقش در میان بازی تاج و تخت خانواده همسرش لگدمال میشود و یا حمایت از آبروی شهردار و موقعیت دادستان و خانواده خودش.
علفزار یک اثر ملی است؛ هرچند در آن دشمنی به مرزهای کشور حمله نکرده اما در آن به مرزهای شرافت، انسانیت و دیانت یک انسان ایرانی مسلمان حمله شده و پیروزی او، پیروز انسان ایرانی مسلمان است. انسانی که برآمده از تنه اصلی جامعه است و متعلق به خردهفرهنگ یا ضدفرهنگی نیست؛ پس علفزار هم یک اثر ضداجتماعی نیست. انسانی که میداند کجا باید پای قانون ایستاد و کجا قانون به ضد خود و فلسفهاش تبدیل شده و میتوان آن را نادیده گرفت. علفزار نمایانگر خانوادههایی است که قدرت آن ها را پوک و موریانهزده کرده و مردمانی که فقر و بیفرهنگی هرزهشان ساخته و انسانیهایی که در این میان محکم میمانند و پرچم شرافت را بالا نگاه میدارند.
علف زار
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.