حافظه محوری بلای جان نظام تعلیم و تربیت
«کمتر کسی است که از حفظ کردن متون و کتابهای درسی و امتحان دادن آنها جان به لب نشده باشد. حفظ کردن جایگزین یادگیری شده است، یادگیری شایستگیها و قابلیتهای ارتباطی، شناختی و عاطفی که ما برای زیستن، کار کردن و باهم بودن بدان محتاجیم. حفظ کردن قلب و مغز محصلان را از کار میاندازد. چهبسا که سرشت و سرنوشت کل جامعه را در معرض خطر قرار داده و چرخ پویایی را از حرکت بازمیدارد.» اینها را نعمتالله فاضلی، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میگوید که همواره یکی از چالشهای بزرگ نظام آموزشی را، حافظه گرایی و نمره محوری دانسته است.
گروهی از صاحبنظران بر این باورند که باید به فکر نوآوری در شیوههای آموزش بود، چراکه حافظه محوری مانع بروز و پرورش استعدادهای ذاتی دانش آموزان میشود. استناد این گروه به پژوهشی است که در آن نقش حافظه محوری و خلاقیت در بین جامعه آماری ۲۰ هزارنفری مقایسه و موردسنجش قرارگرفته است. براین اساس سه گروه انتخاب شدند، نخست كسانی كه حافظه محور تربیت شدند، دوم آنهایی كه خلاق بودند و سوم آنهایی كه به کندذهنی و دیرفهمی دچار بودند. نتیجه این پژوهش حاکی از آن است که حافظه محورها بهظاهر نمرات درسی بالاتری کسب کردهاند ولی راندمان فراگیری آنها بهصورت معناداری پایین است. به همین دلیل در کشورهای پیشرفته، نظام آموزشی از حافظه مداری به سمت تحلیل گری و سپس بهسوی رفتارگرایی و كارآفرینی پیش رفته است. اما نعمتالله فاضلی تأکید میکند که حافظه گرایی در نظام تعلیم و تربیت ایران ریشهها و شاخ و برگهای گستردهای دارد و رهایی از آن کاری سادهای نیست. بااینحال معتقد است: علیرغم همه دشواریها، باید این مسیر را اصلاح کرد و گام مهم این است که بکوشیم تا پداگوژی یادگیری متناسب با زمینه و زمانه خودمان را خلق کنیم. در این مسیر دانشگاهیان بیش از همه میتوانند کوشنده باشند. آنها میتوانند راهها و ایدههای تازهای برای یادگیری خلاق، فعال، مشارکتجویانه، نوآورانه و مسئولانه و مؤثر ابداع، اعمال و اجرا کنند.
پژوهشگران نظام آموزشی نیز بر این مهم صحه میگذارند که «حافظه محوری در نظام آموزشی ایران ریشه دوانده و پیوسته مأموریت نظام تعلیم و تربیت دادوستد و نقلوانتقال اطلاعات و انباشت آن در ذهن دانشآموز بوده است.» آنان با اشاره به سند تحول بنیادین میگویند: «برمبنای این سند باید تعریف آموزشوپرورش تغییر كند، به این مفهوم که دستگاه تعلیم و تربیت صرفا یکنهاد آموزشی نیست بلكه یکنهاد تربیتی است، نهادی كه باید دانش آموزان را به شایستگیهای پایه برساند و ازاینرو، حافظه دیگر حیطه شناختی صرف نیست بلكه حیطه حركتی – روانی و عاطفی هم هست و شایستگیهای پایه شامل تمام مهارتهایی است كه باید در تربیتهای ۶گانه دانشآموز جای بگیرد. در این تغییر نگرش، تعریف از كلاس و مدرسه صرفا فضایی برای تبادل اطلاعات نیست و باید تجربه و موقعیت یادگیری در این محیط فراهم شود و دانش آموزان بهجای اینکه فقط گیرنده اطلاعات باشند، مهارتهایی مانند تفكر منطقی، حل مسئله، خلاقیت و تفكر انتقادی را فراگیرند و نقد آموختهها هم در آنها شکلگرفته و تبدیل به یك چرخش شود.»
یکی از بزرگترین مشخصههای آموزشوپرورش، نتیجه محوری است!
حمزه علی نصیری، کارشناس آموزش دراینباره با انتقاد از شیوه آموزش حافظه گرا و نمره محور توضیح میدهد: «رویکرد نظام تعلیم و تربیت باید فرآیند محور باشد. جز این، ناقص و نارسا و بیحاصل خواهد بود و چهبسا متربیان را به بیراهه خواهد برد. در مراحل مختلف فرآیند آموزش است که ذهن پرورده میشود، تفکرات شکل میگیرند، تخیلات مسیر تکاملی خود را طی و به ایدههای سازنده بدل میشوند، فنون و مهارتها آموخته میشوند، شخصیت افراد ساختهوپرداخته میشود و در یککلام؛ «تمشیت» و «تربیت» محقق میگردد.
بیتردید مجموعه کنشها و واکنشهای یک فعالیت فرآیندی و آنچه در جریان فرآیند رخ میدهد، درنتیجه کار اثرگذار بوده و کیفیت خروجی آن را تعیین میکند. اما سیستمهای نتیجه محور عمدتا به اعداد و ارقام و شاخصهای کمّی و گزارش بیلان میاندیشند. کیفیّت انجام کار و چگونگی خروجی سیستم چندان اهمیتی برایشان ندارد. تمام تلاشها در این سیستمها بر این متمرکز است که به هر طریق ممکن حجم تولید یا تعداد خروجی بیشتر باشد که این رویکرد در آموزشوپرورش نتیجه محور، به شکل تلاش همگانی برای افزایش درصد قبولی مشاهده میشود. یکی از بزرگترین مشخصههای آموزشوپرورش ما نتیجه محوری است. از ویژگیها و سازوکارهای چنین آموزشی، برگزاری امتحانات پایانی پس از اجرای یک دوره آموزش است. در سیستم فعلی ما علاوه بر اینکه معلّمان پس از تدریس فصل یا فصولی از کتب درسی به ارزیابی از آموختههای دانش آموزان در قالب آزمونهای کلاسی مبادرت میورزند، دو نوبت امتحانی نیز در طول سال برگزار میشود که در فضایی کاملا رسمی و کنترلشده انجام میپذیرد و متأسفانه با توجه بهجای خالی «آموزشهای فرآیند محور»، آنچه دانش آموزان در برگه های امتحانی در جلسات آزمون و در مدتزمان تعیینشده درج میکنند، سرنوشت آنها را رقم میزند!»
این کارشناس خاطرنشان میکند: «در سیستم آموزش به شیوه فعلی صرفا کتب درسی آموزش دادهشده و دانشآموز هم حفظ میکند و تنها یکراه نیز برای سنجش و اندازهگیری آموختهها و قابلیتهای فراگیران وجود دارد، که همان برگزاری امتحان است و تنها معیار سنجش صلاحیتهای دانشآموز هم در این سیستم، پاسخهایی است که او در برگه امتحانی مینویسد. ما با برگزاری جلسات امتحانیِ پیدرپی و استرسزا و البته سرنوشتساز با یک برنامه فشرده! عملا دانش آموزان را مجبور میکنیم که برای کسب موفقیتِ مقطعی و گذر موقت از سدّ آزمون و جهت ایمن ماندن از قضاوت منفی و تحقیر و شماتت دیگران، تمام تلاش خود را بهکارگیرند و محل پاسخ سؤالات امتحانی را پر کنند. البته وقتی از آموزش فرآیند محور خبری نیست، رفتارهای اینچنینی دور از انتظار نخواهد بود. بدیهی است که نظام آموزشی برآیند محور، نمیتواند زمینهٔ مناسبی را برای کنش و واکنش فعالیتهای فرآیند محور فراهم نماید و سازوکارهای آن را تدارک ببیند. بنابراین دانش آموزان بهواسطه نمراتی که در آزمونها کسب میکنند قضاوت میشوند نه با ملاک و معیار کار و فعالیت در فرآیندهای تربیتی طول سال و مهارتها و شایستگیهایی که در طول سال به دست آورده و در راستای اجتماعی شدن حرکت کردهاند!»
پداگوژی «حافظه محور» نقطه مقابل «یادگیری محور»
نعمتالله فاضلی، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از دیگر منتقدان نظام آموزشی است و همواره در یادداشتها و مقالات خود به این مسئله اشاره میکند که الگوی پداگوژی «حافظه محوری» نقطه مقابل «پداگوژی یادگیری محور» است. او به تبیین این مهم پرداخته که «پداگوژی، شیوه سازماندهی فرآیندهای یادگیری و یاددهی است. مدارس و دانشگاهها برای آموزش علاوه بر دانش محتوایی (رشتهها و دروس)، دانشآموزشی نیز نیاز دارند. دانشآموزشی مجموعهای از گزارهها، احکام، ایدهها و پیشفرضهای فکری و فرهنگی است که چیستی، چرایی و چگونگی امر آموزش و یادگیری و یاددهی براساس آن شکل میگیرد. اینکه چه چیزهایی تدریس شوند؟ چگونه تدریس شوند؟، چرا تدریس شوند؟ و حتی چه کسانی و چه زمانی آموزش ببینند، پرسشهایی هستند که دانشآموزشی هر جامعه آن را پاسخ میدهد. این دانشآموزشی را پداگوژی مینامم. پداگوژی در هر جامعه متناسب با واقعیتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن جامعه است. جوامع توسعهیافته مانند کشورهای اسکاندیناوی یا اروپایی و آمریکای شمالی «پداگوژی یادگیری محور» دارند. در پداگوژی یادگیری محور، سازماندهی برنامه درسی و نظام آموزشی بهگونهای است که الگوها و سبکهای آموزشی باهدف یادگیری دانش آموزان و دانشجویان فراهمشده است. مرادم از یادگیری ایجاد تغییرات سازنده در احساس، اندیشه و رفتار دانش آموزان و دانشجویان است؛ تغییراتی که منجر به توانمند شدن واقعی و همهجانبه افراد و آماده شدن آنها برای مشارکت در فرآیندهای تولید، توزیع و کاربست دانشهاست. پداگوژی یادگیری محور مجال بهتر و مناسبتری برای خلاقیت، خودشکوفایی، رشد فردیت، استقلال فکری، تفکر انتقادی، گفتوگو، مشارکت فعال در فرایند یادگیری، پرسشگری و پرورش فرد کارآمد اجتماعی و شهروند فراهم میسازد.»
این نویسنده و انسانشناس بیان میکند: «همه ما با پداگوژی حفظ کردن و روخوانی یا حافظه محور آشنا هستیم. در این پداگوژی فعالیت اصلی که برای یادگیری دانشهای رسمیو مورد انتظار انجام میشود این است که نظام آموزشی مجموعهای از متون (کتابهای درسی و کمکدرسی) را برای هر درس در نظر میگیرد و معلمان (مدرسه) و مدرسان(دانشگاه) این متون را به دانش آموزان و دانشجویان معرفی و الزام میکنند که آنها را طوری بخوانند که از برشوند. میزان توانایی دانش آموزان و دانشجویان در به خاطر سپردن متون درنهایت در امتحانات سنجیده میشود. سیستم ارزشیابی نمره محور، ابزار سنجش و پاداشدهی به دانش آموزان و دانشجویان است. درنهایت آنها که ظرفیت ذخیرهسازی اطلاعات بیشتری در مغزشان در هنگام امتحان داشتهاند نمره و پاداش بیشتری میگیرند و مدرک تحصیلی مربوطه را دریافت میکنند. این الگو مبانی معرفتی، مفروضات فرهنگی و ساختار سیاسی و تاریخی دارد. ازنظر معرفتی مفروض است که یادگیری همان حفظ کردن یا ذخیره کردن اطلاعات در مغز است. در اینجا اطلاعات و دانستن اهمیت دارد نه درگیری و نقد و چالش کشیدن اطلاعات. حتی خلاقیت و نوآوری و خودشکوفایی فرد نیز اهمیتی ندارد. در پداگوژی حافظه محور وظیفه مدرسه و دانشگاه «انتقال اطلاعات» به دانش آموزان و دانشجویان است. برای انتقال اطلاعات نیز سادهترین و کمهزینهترین راه روخوانی و حفظ کردن است. پداگوژی حافظ محور چند چالش بزرگ و حل ناشدنی دارد. ۱) ظرفیت مغز برای ذخیره و نگهداری اطلاعات محدود است و بخش بزرگ اطلاعات حفظشده بهمرور فراموش میشوند.۲) روش روخوانی و از برکردن چیزی را برای یادگیرنده درونی و عادت ذهنی نمیسازد. درنتیجه عملا تجربه یادگیری رخ نمیدهد. ۳) متون آموزشی نیازهای دانش آموزان و دانشجویان را پوشش نمیدهد و آنها را توانمند نمیسازد. ۴) روش از برکردن صرفا بر یک قابلیت وجودی انسان یعنی حافظه متکی است و مانع از بهکارگیری و فعال شدن همه حواس و قابلیتهای وجودی افراد در فرآیند یادگیری میشود، قابلیتهایی چون گفتوگو، تعامل، کار جمعی، لمس کردن، چشیدن، بوییدن و استفاده از دستها، پاها و تمام وجود فرد یادگیرنده.»
سیطره پداگوژی حافظه محور پیامدهای ویرانگری برای ایران داشته و دارد که فاضلی، پیامدهایش را اینچنین شرح میدهد: «پداگوژی حافظه محور مانع رشد خلاقیتها و خودشکوفایی افراد و ناتوانی نظام آموزشی در ایفای مهمترین کارویژهاش میشود. یعنی ناکارآمدی نظام آموزشی و آموزش عالی در پرورش افراد کارآمد اجتماعی و توانمند، خلاق، فعال و مسئول است. معنای دیگر این سخن، هدر و هرز رفتن سرمایه انسانی و مادی کشور توسط نظام آموزشی و آموزش عالی است. این هرز رفتن پیامدهای گستردهتری دارد که میتوان در عبارتی کلی و ساده، به درجازدن کشور در وضعیت توسعهنیافتگی اشاره کرد. این وضعیت به معنای تخریب و بحران محیطزیست، توسعهنیافتگی علمی، فقر اقتصادی فراگیر، بحران ناکارآمدی نظام مدیریتی کشور و دیگر بحرانهاست.»
اما دهههای متمادی است که چالشهای حل ناشدنی پداگوژی حافظه محور و پیامدهای ویرانگر آن بر همه افراد و ازجمله نظام آموزشی آشکار است. بااینوجود، اقدام فراگیری برای تحول و حرکت بهسوی آموزش یادگیری محور انجام نمیشود. پرسش این است که چرا نظام حکمرانی ما از تحول این پداگوژی عاجز مانده است؟
دلایل آشکاری برای عدم تحقق چنین تحولی وجود دارد که عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بهطور خلاصه و فهرستوار این علل را بیان میکند: «پداگوژی حافظه محور ریشه تاریخی و فرهنگی دارد. از برکردن شعر و متون دینی یکی از راهبردهای یادگیری در فرهنگ ایرانی در طول تاریخ بوده است. درگذشته سواد خواندن و نوشتن در ایران همگانی نبود. مردم ناگزیر از راه شنیدن و به خاطر سپردن، متون ادبی و دینی را میشناختند و میآموختند. تداوم و تکرار این الگوی یادگیری حافظه محور در دوره معاصر و نظام آموزشی مدرن ازنظر فرهنگی امری تاریخی و طبیعی است. تلقین و انتقال ارزشها به نسل جدید و جوان در فرهنگ دینی از وظیفههای اصلی تعلیم و تربیت است. روخوانی و حفظ کردن متون، راهبردی برای انجام این تلقین و القا کردن است. درنتیجه از برکردن زمینه دینی معناداری دارد. پداگوژی حافظه محور سهلترین، کمهزینهترین و دسترس پذیرترین راهبرد یادگیری و یاددهی است. لازمه حافظه محوری وجود مدرسه، کتاب و متون درسی و معلم و نظام ارزشیابی کمهزینه است. اما لازمه پداگوژی یادگیری محور وجود معلمان کارآزموده و کاملا ماهر و متخصص در حرفه تعلیم و تربیت، وجود کلاسهایی با تعداد استاندارد دانشآموز و دانشجو، برخورداری از تجهیزات آزمایشگاهی و آموزشی، وجود معماری و فضای کلاس درس متناسب با معیارهای آموزشی و همچنین وجود مؤلفان و متخصصان نویسنده کتابهای درسی و کمکآموزشی متناسب با نیازهای متنوع و متکثر دانش آموزان و دانشجویان از زبانها، گویشها، دینها، جغرافیها، تاریخها، قومیتها و ویژگیهای متفاوت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. تهیه و تأمین این زیرساختهای کالبدی، مادی و معنوی برای سراسر ایران به بودجه و امکانات مالی هنگفت نیاز دارد. از سوی دیگر پداگوژی یادگیری محور نیازمند آن است که تنوع و تکثر را در فرهنگها و گروههای جامعه بپذیریم و به رسمیت بشناسیم و به معلمان و مدرسان فرصت دهیم تا متناسب با نیاز دانش آموزان و دانشجویان میدان آموزش را باز و مجال گفتوگوی آزاد و ظهور خلاقیت را فراهم کنند که تحقق این مسئله آسان نیست.»
فاضلی خاطرنشان میکند: «در دهههای اخیر با شکلگیری و گسترش شکلهای گوناگون مدارس غیردولتی، این امکان ایجادشده است که در این مدارس پداگوژی حافظه محور تا حدود زیادی تغییر کند و یادگیری جایگزین آن شده است. اما در میان صد هزار مدرسه کشور میزان این مدارس کمتر از ۱۰ درصد مدارس است و عملا همچنان پداگوژی حافظه محور سیطره خود بر۹۰ درصد مدارس را دارد. در زمینه آموزش عالی نیز پداگوژی حافظه محور در رشتههای فنی و مهندسی و علوم پزشکی سیطره کمتری دارد ولی در علوم پایه و علوم انسانی حافظه گرایی الگوی مسلط آموزشی است. بههرروی کمتر کسی است که از حفظ کردن متون و کتابهای درسی و امتحان دادن آنها جان به لب نشده باشد. حفظ کردن جایگزین یادگیری شده است، یادگیری شایستگیها و قابلیتهای ارتباطی، شناختی و عاطفی که ما برای زیستن، کار کردن و باهم بودن بدان محتاجیم. حفظ کردن قلب و مغز جامعه محصلان را از کار میاندازد. چهبسا که سرشت و سرنوشت کل جامعه را در معرض خطر قرار داده و چرخ پویایی را از حرکت بازمیدارد. اگرچه در سالهای اخیر بسیاری عطای مدرسه و دانشگاه را به لقایش بخشیدهاند، اما لاجرم محتاج مدرسه و دانشگاه هستیم و برای تحول پداگوژی آن ناگزیریم بکوشیم. گام مهم همین است که با صدای بلند بیندیشیم و بکوشیم تا پداگوژی یادگیری متناسب با زمینه و زمانه خودمان را خلق کنیم. در این مسیر دانشگاهیان بیش از همه میتوانند کوشنده باشند. آنها میتوانند راهها و ایدههای تازهای برای یادگیری خلاق، فعال، مشارکت جویانه، نوآورانه و مسئولانه و مؤثر ابداع، اعمال و اجرا کنند.»
تعلیم و تربیت
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.