جمهوری اسلامی در صدر بنی‌صدر زیر خاک - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 52085
  پرینتخانه » اسلایدر, سیاسی تاریخ انتشار : 17 مهر 1400 - 22:02 |
یکی دیگر از آرزومندان سقوط جمهوری اسلامی حسرت به دل از دنیا رفت

جمهوری اسلامی در صدر بنی‌صدر زیر خاک

در یک پیش از ظهر زیبای پاییزی که خنکای مهر داشت زخم تازیانه آتشین تیر و مرداد را التیام می‌داد، خبرآمد اسبق‌ترین رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی سودمندترین ملاقات عمرش را به پایان رسانده. این دیدار مهم با یکی از مأموران غضبناک حضرت عزرائیل بوده و نتیجه آن این‌که: آقای بنی‌صدر به‌اندازه کافی به گناهانش افزوده و مهیای ورود به درک می‌باشد. 
جمهوری اسلامی در صدر بنی‌صدر زیر خاک

جواد شاملو
در یک پیش از ظهر زیبای پاییزی که خنکای مهر داشت زخم تازیانه آتشین تیر و مرداد را التیام می‌داد، خبرآمد اسبق‌ترین رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی سودمندترین ملاقات عمرش را به پایان رسانده. این دیدار مهم با یکی از مأموران غضبناک حضرت عزرائیل بوده و نتیجه آن این‌که: آقای بنی‌صدر به‌اندازه کافی به گناهانش افزوده و مهیای ورود به درک می‌باشد. 
مرگ بنی‌صدر خبر مسرت‌بخشی است. بی‌شک کاخ نفاق که ابلیس پادشاه آن است با این خبر سیاه‌پوش شد و رواق خیانت عزادار؛ اما راستش خاطر من کمی مکدر شد با این خبر. چون این روزها،روزهای مقارن با شهادت حبیب سپاه حرم است و من می‌خواستم برای حاج‌حسین همدانی، مصداق السابقون السابقون جهاد و مقاومت بنویسم. شهیدی که یکی از مهم‌ترین ارکان خیمه منور مدافعان حرم بود اما حالا باید برای مصداق السابقون السابقون خیانت و نفاق در این نظام مظلوم بنویسم؛ولی گاهی برای نمایش خورشید ثارالله، باید از عمق ظلمت ابن مرجانه و یزید سخن گفت. حس جالبی دارد وقتی از سوژه‌ای که در باب‌الشهدای جنت‌ ایستاده ناگهان به سراغ سوژه‌ای در عمق دوزخ خیانت می‌روی‌. یکی از لحظه پهن شدن سفره بهشتی شدن به‌سوی بهشت شتافت و دیگری از صدر انقلاب برای آتش عجله داشت. عجیب آنکه بنی‌صدر و حاج‌حسین، هر دو اهل همدان بودند. هر دو از یک خاک برخاسته بودند اما بین عاقبتشان از شهادت تا خیانت فاصله است. می‌توان تاریخ این مملکت را هم‌قدم با این‌دو پی‌ گرفت.آن‌روز که حاج‌حسین همدانی در جریان مبارزات انقلاب بود نخستین رئیس‌جمهور ایران کجا بود؟ نمی‌دانم اما آن‌روز که حاج‌حسین در جبهه‌های غرب با تجزیه‌طلبان می‌جنگید بنی‌صدر بذرهای خیانت را با اختلاف با شهید بهشتی و میدان دادن به منافقین می‌کاشت. حاج‌حسین هنوز در غرب درگیر بود؛ دو ماه بود که با بچه‌های سپاه همدان محاصره سنندج را شکسته بود که بنی‌صدر در جلسه‌ای با حضور فرماندهان ارشد ارتش و سپاه، در پاسخ گزارش‌هایی که از گلوله‌باران مداوم پاسگاه‌های مرزی داده می‌شد پوزخند زد و تانک‌های ارتش حزب بعث را ماکت خواندو تا وقتی خاک ایران مورد هجوم قرار نگرفت آماده‌سازی صدام برای جنگ را انکار می‌کرد و ضمن انکار جنگ قریب‌الوقوع، سلحشورانه می‌گفت: «نترسید!». این جلسه در خردادماه ۵۹ بود و درست در تیرماه حاج‌حسین مشغول مقابله با کودتاچیان توطئه پایگاه شهید نوژه همدان بود. حاج‌حسین در آغاز جنگ هم در کردستان بود اما آقای رئیس‌جمهور هنوز بنای دفاع از ایران را نداشت. یکی از تلخ‌ترین برگ‌های تاریخ این سرزمین، روزهای آغازین جنگ است. روزهایی که نیروهای عراقی وارد کشور شده و «زینل‌کش» و «خان‌لیلی» را تصرف کرده بودند؛ اما همان روزهای مهرماه بنی‌‌صدر در میدان شهدا در اجتماع ۱۰‌هزارنفری مردم به نخست‌وزیرش شهید رجایی و نمایندگان مجلس حمله کرد و جو کشور چنان متشنج گشت که اخبار جنگ تقریبا گم‌شد. نقل‌قول‌ها از بی‌اعتنایی حیرت‌آور بنی‌صدر به گزارش‌ها فراوان است. سردار غلام پور با اشاره به یکی از جلسات بنی‌صدر با فرماندهان سپاه پاسداران در کرمانشاه می‌گوید: «در جلسه‌ای بنی‌صدر بچه‌های ما را توده‌ای خطاب کرد و گفت که شما می‌خواهید عراق را تحریک کنید. شما دارید این گزارشات را می‌دهید که ما را تضعیف کنید…» شمخانی فرمانده سابق سپاه خوزستان نیز نقل می‌کند که وقتی احتمال بروز جنگ به دلیل تحرکات مرزی و بعضی اطلاعات استخباراتی، به مسئولان رده‌بالای کشور منتقل می‌شد، بنی‌صدر می‌گفت: اگر شما در مرز حضور پیدا نکنید، عراقی‌ها حمله نمی‌کنند.» 
اتفاقا یکی از هشداردهندگان جنگ به بنی‌صدر نیز حاج‌حسین همدانی بود و بنی‌صدر ایده ماکت بودن تانک‌های دشمن را در حضور سردار هم به زبان آورده بود. همسر شهید همدانی خانم پروانه نوروزی در کتاب «خداحافظ سالار» نقل می‌کند: «حاج‌محمد سماوات می‌آمد و برای بچه‌های سپاه همدان که در قصر شیرین و سرپل‌ذهاب بودند، تدارکات می‌برد. هربار می‌آمد سری به ما می‌زد و خبری از حسین می‌داد. می‌گفت: حسین‌آقا قبل از شروع جنگ در جلسه‌ای به بنی‌صدر هشدار داده بود که نیروی زمینی عراق از سمت مرز قصر شیرین در تدارک حمله است و بنی‌صدر در حضور سران ارتش پرسیده بود 
بر چه اساس شما این ادعا رو می‌کنی؟ حسین‌آقا گفته بود من امروز از اونجا اومدم! خودم صدوپنجاه تانک عراقی رو شمردم که مقابل پاسگاه تیله‌کوه آرایش گرفتن. رئیس‌جمهور در پاسخ خندیده و گفته بود: نه آقا! اونا که شما دیدی تانک نیست؛ ماکت تانک است…» همسر بزرگوار شهید از قول سردار ادامه می‌دهد: «وقتی بنی‌صدر اومد سپاه، یه نامه بهش دادیم. موضوع نامه درخواست واگذاری ساختمان ساواک به سپاه بود. همان‌جا نامه را خواند و جلوی ما پاره‌اش کرد و با عصبانیت گفت: شما می‌خواهید مرکز قدرت شوید. این مملکت از چندجا باید دستور بگیرد؟»
طولی نکشید که قصر شیرین سقوط کرد. مردم از مایملک‌شان تنها جانشان را برداشتند و گریختند. حاج‌حسین به همسرش می‌گفت: «مردم نه ماشین داشتن که باهاش مسیر ۳۵ کیلومتری قصر شیرین به سرپل‌ذهاب رو بیان و نه فرصتی که اسباب‌شون رو جمع کنن. بچه‌ها از گرسنگی و تشنگی و سرمای شب توی بیابون‌ها می‌مردن.» برخی معتقدند بنی‌صدر مستقیما در سقوط قصر شیرین دست داشت. حاج‌حسین شاهد میدانی تصمیمات و خیانت‌های بنی‌صدر بود و از همشهری بودن با او هیچ دل‌خوشی نداشت. خانم نوروزی می‌نویسد: «حسین از آقای رئیس‌جمهور بیزار بود. وقت عصبانیت نرمی گوشش سرخ می‌شد و می‌گفت: «قراره رئیس‌جمهور برای دومین‌بار به سپاه همدان بیاد.
 بار اول برخوردش با بچه‌های سپاه خیلی تحقیرآمیز بود اما بعید می‌دونم محمود شهبازی اجازه بده بنی‌صدر بیاد داخل سپاه. مردک مایه ننگ ما همدانی‌هاست.» سخنرانی‌های او در همدان هم با تفرقه‌افکنی همراه بود. آن‌روز بنی‌صدر تا نزدیکی سپاه می‌رود اما به او خبر می‌دهند شرایط برای حضورش مطلوب نیست و او هم منصرف می‌شود. خیانت بنی‌صدر به قصر شیرین محدود نشد. خرمشهر و آبادان نیز دل‌خونی از نخستین رئیس‌جمهور ایران بعد از انقلاب دارند. امیر ابراهیم گلفام جانشین معاونت فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح در این زمینه می‌گوید: «سپاه در آن مقطع تشکیلات نوپایی بود و به‌شدت نیازمند حمایت‌ها و پشتیبانی‌های تجهیزاتی و تسلیحاتی بود، اما بنی‌صدر 
در مقابل تخصیص امکانات به سپاه، مقاومت می‌کرد. در چنین شرایطی برخی از فرماندهان ارتش مثل امیر حسنی سعدی که فرمانده عملیات آبادان بود یا سرهنگ کهتری که فرمانده گردان لشکر ۷۷ بود، ازجمله چهره‌هایی بودند که خودشان داوطلبانه بخشی از تجهیزات و تسلیحات ارتش را در اختیار نیروهای سپاه قراردادند.» ایده بنی‌صدر بعدها توسط مرحوم آیت‌الله «هاشمی رفسنجانی» چنین بازگو شد: «چقدر این نماینده‌های خوزستان در مجلس داد زدند و از ته دل گریه کردند. پاسداران آنجا داد می‌کشیدند و خواستشان این بود که یک واحد ارتشی برای حمایت از نیروهای درگیر به آنجا برود. بنی‌صدر می‌گفت نمی‌توانیم بفرستیم و نداریم. سعی او بر این بود که خرمشهر و آبادان را بدهیم و نیروهایمان را در شمال حفظ کنیم و بعد که بر خود و اوضاع مسلط شدیم، شهرها را پس بگیریم!»
صدرات بنی‌صدر در صدر انقلاب بیش از هر چیز نشان‌دهنده صداقت نظام اسلامی در ایده مردم‌سالاری دینی است. گواه صداقت ادعای مردم‌سالاری در جمهوری اسلامی، این بیان حضرت امام است در نامه به مرحوم منتظری: 
«و الله قسم، من با نخست‌وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‌دانستم. و الله قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.» امام برای حفظ وحدت جامعه، تا جای ممکن هوای بنی‌صدر را داشت. خود مرحوم امام در سخنرانی‌ای با مضمون حمایت از مرحوم سیداحمدآقا می‌گویند: «…یا مسئله طرفداری از بنی‌صدر، او مادامی‌که من از بنی‌صدر به‌واسطه بعض مصالح جانبداری می‌کردم او هم گاهی طرفداری می‌کرد و آنگاه‌که من پرده را بالا زده و او را برکنار کردم حتی یک‌مرتبه از او طرفداری نکرد و مخالفت شدید می‌کرد.»
تاریخ خیانت بنی‌صدر با عزل و فرارش تقریبا به پایان رسید و هرچند تا پایان دشمنی خویش را حفظ کرد، اما خداوند فرصت اقدام جدی و عملی را از او گرفت؛اما فرصت ایثار و حفاظت حاج‌حسین همدانی از ایران و اسلام همچنان باقی بود. مبارزات انقلاب، مبارزه با تجزیه‌طلبان در کردستان و حضور در دفاع مقدس پایان جهاد مستمر او نبود. امتحان عجیب دیگری درراه بود. امتحانی چندبار دشوارتر از جنگ، امتحانی به نام فتنه. فتنه بنی‌صدر، تنها فتنه‌ای در عرصه ریاست‌جمهوری نبود که سردار همدانی طعم تلخ آن را چشید. فتنه‌ای دیگر در پیش بود و این‌بار نقش همدانی هم پررنگ‌تر بود. فتنه هشتادوهشت هم گذشت و از آن چیزی نصیب دشمنان اسلام و ایران نشد.
 فتنه هشتادوهشت هم رفت کنار فتنه پنجاه‌ونه و همدانی هنوز زنده بود. روزبه‌روز زنده‌تر می‌شد و نورانی‌تر. 
دو، سه سال بعد از قائله هشتادوهشت، ماجرای سوریه پدید آمد. این‌بار هم بنی‌صدرهایی در داخل بودند که حضور ایران در سوریه را اشتباه می‌دانستند، اما حالا دست برتر با همدانی‌ها بود. سردار حاج‌حسین همدانی در سخت‌ترین شرایط سوریه و با ‌ سنی نزدیک به هفتاد، پا در معرکه دیگری گذاشت. حاج‌حسین همدانی این‌بار حتی زن‌وبچه‌اش را هم با خود به سوریه برد. گویی برای او کافی نبود که خودش درراه حسین باشد او دوست داشت نوامیسش را هم مثل زینب و رقیه ببیند. دوست داشت نوامیس خودش در کنار نوامیس اباعبدالله باشد، تا این‌طور بنماید که او دارد از حرم خودش دفاع می‌کند. به اهل‌بیت‌اش گفته بود: «سلاح شما زبان و قلم‌تان است.» حاج‌حسین نمی‌خواست سوریه در سوریه بماند؛ همان‌طور که کربلا در کربلا نماند چون زینب بود. سردار همدانی در سال ۹۴ به اوج زندگانی رسید. خدا جاودانه‌ترین شکل زندگانی را به او داد و او امروز زنده‌تر از همیشه است. امروز که نه شاه هست، نه بنی‌صدر هست، نه صدام، نه‌روزهای فتنه، نه داعش. اما آنچه او از آن دفاع می‌کرد، یعنی ایران تا ابد اسلامی، همچنان زیر سایه امام سیدعلی پابرجا است. 

نویسنده : جواد شاملو |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای جمهوری اسلامی در صدر بنی‌صدر زیر خاک بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.