جلال علیه جهل
جواد شاملو
وقتی از اصطلاح «زدگی» بعد از یک واژه استفاده میکنیم، غالبا به این معناست که مدلول آن واژه به چیزی آسیب رسانده. مثلا شهری وبا زده در سالیان گذشته، شهری بوده است که عده زیادی در آن به وبا مبتلا شده و تلفشدهاند، کارها خوابیده و دامها رها گشتهاند. شهری شده بیرونق و ازهمپاشیده. یا وقتی میگوییم خانهای موریانهزده، یعنی خانه که طبق روال خانهها قدیمی با تیرهای چوبی بناشده بود، تحت حمله موریانهها قرارگرفته و دارد استحکام خودش را از دست میدهد؛ اما زمانی که مرحوم جلال آل احمد اصطلاح غربزدگی را وضع کرد، مقصودش هیچکدام اینها نبود. به همین جهت این اصطلاح جلال ابتکار مهمی در خود نهفته دارد. میدانیم منظور جلال از غربزدگی این نبود که مثلا سپاهی از مغربزمین به شرق یورش آورده و کشته و سوخته و ویران کرده و حالا مردمان شرقی، غربزده شدهاند، به این معنا که لطمه خوردهاند از غرب. در اصطلاح جلال، لازم نبوده که غرب اصلا صدمهای به ما زده باشد. اگر غرب هیچ کاری به کار ما نداشت و هیچ دشمنیای میان شرق و غرب، خصوصا به آن شکلی که امروز هست وجود نداشت، بازهم اصطلاح غربزدگی در مورد اکثریت قاطع اهل شرق صادق بود. غربزدگی بیشتر شبیه واژهای میماند مثل «عشقزده». نوعی مدهوش شدن و مات شدن، نوعی صاعقه خوردن و خشک شدن به شکلی که بخشی از مشاعر آدمی از دست میرود و مانند یک عاشق، انسان دیگر نمیتواند آنچه را که او را «زده» زیر تفکر انتقادی و چونوچرا ببرد. این معنا از غربزدگی اساسا یک تفکر، یک رویکرد و یا یک منطق نیست؛ بلکه یک حالت روحی است. عارضهای است روانی که چون بخشی از تفکر آدمی را مختل میکند میتوان از آن تعبیر یک بیماری را داشت. ازاینجهت است که جلال نگفت غربپرستی و یا غربدوستی هیچکدام اینها حق مطلبی که جلال میخواست بگوید را ادا نمیکرد. نیز هیچکدام اینها بهاندازه «غربزدگی» روشنفکران، این حاملان اصلی ویروس غربزدگی را گران نمیآمد. بااینکه گفتیم قدری غربزدگی در خون هر انسان شرقیای یافت میشود اما هسته مرکزی غربزدگی، روشنفکران هستند که به بیمارگونهترین شکل ممکن از سنت، مردم و فرهنگ خود متنفرند. سنت خود را مشتی خرافات میدانند، مردم خود را عوامی جاهل که حتی سخن آنان را نمیفهمند. روشنفکران بافرهنگ خودشان هم بیگانهاند و زیباییهای آن را نمیشناسند. بیجهت نیست که سخت میتوان آنها را ایرانی یا اهل هر کشور دیگری که ملیت آن رادارند خواند. تولد غربزدگی نیز باوجود ریشهها و زمینههای بسیار کهن، با تولد روشنفکران همزمان بود. یعنی اولین روشنفکران اولین پرچمداران غربزدگی نیز بودند. رهبر انقلاب در دیداری با دانشجویان در سال هفتادوهفت، زمانی که درباره تولد بیمارگونه روشنفکری در ایران بحث میکنند، از سه نفر بهعنوان نخستین روشنفکران نام میبرند که در اواخر دوره قاجار ظهور میکنند: «کسانی که روشنفکران اول تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالماند. اکنون من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم میآورم: میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیاح محلاتی. این کسانی که اولین نشانهها و پیامهای روشنفکرى قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند بهشدت نامطمئن بودند. مثلامیرزا ملکمخان که داعیه روشنفکری داشت و میخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدینشاهی روشنگری کند، خود دلال معامله بسیار استعماری و زیانبار «رویتر» بود! از یک بُعد دیگر میرزا فتحعلی آخوندزاده شبیه میرزا ملکمخان است. این آخوندزاده از خامنه است. من از خامنهایهای قدیمی و بعضی از خویشاوندان خودمان چیزهای زیادی نسبت به او شنیدهام و میدانم. ایشان قبل از انقلاب اکتبر به قفقاز رفت و در روسیه سر سفره تزارها نشست و با کمک تزارها و زیر سایه آنها، به خیال خودش بنا کرد علیه دستگاه استبداد ایران مبارزه کردن! این مبارزه، مبارزه نامطمئنی بود. اولین چیزی را هم که اینها هدف قرار میدادند، بهجای اینکه بیشتر به استبداد و جهات سیاسی بپردازند، به دین و اعتقادات مردم و سنتهای اصیل بومی میپرداختند که آن را بعداخواهم گفت.» آخوندزاده که در بیان رهبر انقلاب از نخستین روشنفکران است، از بزرگان غربزدگی نیز به شمار میرود. چنانکه بهشدت طرفدار تغییر الفبای فارسی که او آن را الفبای عربی میداند، به الفبای لاتین است. آخوندزاده معتقد بود تغییر الفبا میتواند نقش زیادی در تجدد و ترقی ایران ایفا کند؛ همانگونه که معتقد بود عقبماندگی ایران و جدا ماندن از شکوه عصر طلایی ایران باستان یکی همین الفبای عربی است. آخوندزاده بیاناتی ازایندست نیز دارد: «مردم آسیا حریت کامله را یکبارگی گمکردهاند و از لذت مساوات و نعمت حقوق بشریت کلامحروماند. بر شما لازم است که بزرگ خود (یعنی غرب) را بشناسید همیشه به امرونهی او مطیع باشید و رسوم بندگی و آداب انسانیت را یاد بگیرید.» همین باستانگرایی نیز از دیگر مختصات روشنفکری و روی دیگر سکه غربزدگی است. باستانگرایی و عشق به ایران پیش از اسلام خصوصا در دوره هخامنشیان و ساسانیان، درواقع عشق به گذشتهای بود که شکل نویناش را غربیها دارند. باستانگرایان در حقیقت معتقد بودند: «ببینید غرب امروز چقدر عالی است، ما همزمانی اینگونه بودیم!»بازگردیم بهاصطلاح جلال. غربزدگی واژه بسیار دقیقی است برای نظریهای که در ذهن مرحوم جلال آل احمد صورت بسته بود و راز ماندگاری آن نیز، شاید، همین باشد. سخن درباره جلال را که امروز، روز بزرگداشت اوست، از این واژه آغاز کردیم چه این واژه مهمترین اثری است که جلال از خود در فرهنگ معاصر ایران بهجا گذاشته تا جایی که امروز، شاید غلط نباشد اگر ادعا کنیم «غربزدگی» حتی از خود جلال هم معروفتر است. نیز یکی از دلایل مهجور ماندن جلال از سوی طبقه روشنفکر«چراکه اکنون مفهوم روشنفکر به یک طبقه اجتماعی _ولو طبقهای بسیار کوچک_ نیز بسط پیداکرده.» وضع این اصطلاح است. غربزدگی تیری است که درست به بن و ریشه روشنفکران خورده.غربزدگی اصلیترین هویت روشنفکران است و این هویت باهنر جلال عیان شد. میدانیم و خود جلال هم در مقدمه «غربزدگی» اشاره میکند که این اصطلاح متعلق به سیداحمد فردید است. غربزدگی در بیان فردید تفاوت زیادی با غربزدگی در بیان جلال دارد. غربزدگی فردید مفهومی فلسفی است و منظور از غرب، غرب وجود آدمی است که در آن خبری از نور معنویت و خداوند نیست. غربزدگی فردید بیشتر عارض اندیشهها و فلسفهها میشود؛ اما غربزدگی جلال دقیقا به معنای تمدن غرب مدرن امروزی است که خود جلال مختصات جغرافیایی آن را هم ذکر میکند. چون واژه غرب ناظر بر یک تمدن است که بر مبنای عقل ابزاری و ماشین و تکنولوژی بناشده، کشورهایی شرقی مثل ژاپن و کره جنوبی نیز میتوانند ذیل غرب تعریف شوند. اگر بخواهیم سه نفر را در گسترش و جاافتادن عنوان غربزدگی بیش از دیگران تلاش کردند نام ببریم؛ آن سه نفر عبارتاند از فردید، جلال و شهید سیدمرتضی آوینی.
بحث غربزدگی و جلال مفصل است اما در خاتمه برای اینکه روشن شود مبارزه با غربزدگی محدود به افرادی متعلق به یک خط فکری خاص نمیشود، باید اشارهکنیم به مقالهای از همایون کاتوزیان که در آن مهمترین اشخاصی که با غربزدگی مجاهدت کردند برشمرده میشوند. این مقاله در شماره صدو چهلوپنج مجله بخارا به چاپ رسیده است. احتمالا اکثر ما سیدحسن تقیزاده را مروجان غربزدگی میدانیم، اما آش غرب زدگی آنقدر شور میشود که حتی تقیزاده نیز از سخن خود بر میگردد، هرچند بسیار دیر. او در جایی مینویسد: «اگر من مردم را بیستهفت سال پیش قبل به اخذ تمدن فرنگی از ظاهر ، باطن ، جسمانی و روحانی تشویق کردهام هیچگونه قصدم اینگونه تقلید مجنونانه و سفیهانه تجملی نبوده است، بلکه قصد از تمدن ظاهری فرنگ پاکیزگی لباس، مسکن ، امورصحی و تمیزی معابر و… و مراد از تمدن روحانی میل به علوم و مطالعه و بنای دارالعلومها و… بوده است.» هرچند در همین سخن تقیزاده هم ایرادات فراوان است اما نشان میدهد بیماری غربزدگی چه بر سر فرهنگ ایرانی آورد که صدای یکی از پرچمداران غربی شدن را هم در آورد.
جلال آل احمد , غرب زدگی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.