جزایر شبه مدرنیته در جامعه نیمه سنتی
محمد امین سوهانی
فرهنگ اسلامی همواره بر ابزار بودن نیازهای مادی و مصرف دنیوی در راه نیازها و تکالیف اخروی انسان تأکید دارد. اسلام دینی است که یکی از والاترین ارزشهای آن شهادت است، فنای در راه خدا. روح چنین دینی با مصرفگرایی غربی که زاییده تفکر و تمدن سرمایهداری است همخوان نمیباشد. برای پیاده سازی این روح باید از کالبدهای متناسب با آن استفاده کنیم. پدیده مراکز فروش جامع و بزرگ یا همان «مال»ها، کالبدهایی هستند که همراه خود روح فرهنگ مصرفگرایانه را به ارمغان میآورند و بر تن کشوری که رهسپار آرمان تمدن نوین اسلامی است، وصله ناجوری به نظر میرسند.
کارل مارکس نظریهای دارد تحت عنوان زیربنا و روبنا؛
او معتقد بود روابط اقتصادی یعنی زیربنا، اصل و بنمایه هر جامعه است و روبنا که شامل فرهنگ، سیاست و روابط اجتماعی هرجامعه است تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم زیربنا قرار میگیرد.به عبارتی یعنی فرهنگ، سیاست و روابط اجتماعی هرجامعه را، چگونگی روابط اقتصادی آن تعیین خواهد کرد.جدای از این نکته که بعدها بسیاری از نئومارکسیستها، بر این نظریه مارکس نقدهای قابلتوجهی وارد کردند؛اما فکر میکنم از جهاتی این نظریه مارکس چندان بیجهت هم نباشد.
چند سالی است که مال سازی یا به عبارت سادهتر ساختن مراکز خرید بزرگ و پرزرقوبرق و چندمنظوره همچون ویروسی مسری شهرهای ایران را درمینوردد. مراکز خریدی که نه در ظاهر و نه در باطن هیچ سنخیتی با فرهنگ بومی کشورمان ندارند و اگر کمی دقیقتر نگاه کنیم درواقع مالها بازتولید کننده فرهنگ مصرفی سرمایهدارانه لیبرال در کشورهای توسعهنیافته هستند.مناطق سربسته و پوشیدهای که همچون جزیرههایی در محلات عموما مرفه شهر پراکنده شدند و هنگامیکه در آنها قدم میزنید گویی از فرهنگ و سبک زندگی عمومی حاکم بر جامعه کنده و به دنیایی دیگر پرتاب میشوید. دنیایی که در آنها آدمها عموما از یک طبقه خاص اقتصادی هستند و تفاوتهای فرهنگی نیز در این مکانها به حداقل ممکن میرسد. استفاده ابزاری از جنسیت خانمها برای فروش و سود بیشتر، تبلیغ فرهنگ تجملگرایانه، فروش اجناس لوکس وارداتی، مد کردن پوششهای غیررایج و بعضا هنجارشکنانه، رواج فرهنگ غذای خوری فستفودی، سبک معماریهای بیارتباط با معماری بومی، تغییر ذائقه مصرفی خریدار، صدمه به تولید ملی و شاید دهها نشانه دیگر تقریبا وجه اشتراک همه مالهای موجود هستند.از طرف دیگر تفاوت مالها با دیگر مراکز تجاری، تلفیق خرید و گذران اوقات فراغت با یکدیگر هستند. اوقات فراغتی که اغلب با کافه گردی، خوردن غذای فستفودی، پخش یا اجرای موسیقی و یا استند اپ کمدیها و پرسهزنیهای بیهدف پرمیشود. مالها در دهه اخیر تبدیل به پناه گاه طبقه متوسط مدرن شهری ایرانی شدند و تبدیل به جزیرههایی تماما سکولار و سرمایه محور در جایجای شهر که مصرف و سبک زندگی مصرف محور را تبلیغ میکنند. افراد طبقه متوسط هنگام قدم زدن در این مراکز خرید جدید گویی میتوانند حسی شبیه به قدم زدن در مارکتهای مدرن دوبی، استانبول یا اروپا را داشته باشند و این حس اتصال همچون آهنربایی آنها را در چنین مکانهایی گرد هم میآورد. جایی که میتوانند سبک زندگی دلخواه و متفاوت از فرهنگ رایج جامعه را در آن بازتولید کنند. درواقع مالها آرامآرام تبدیل به فضاهایی بزرگ و سرپوشیده برای مقاومت و ایستادگی طبقه متوسط مدرن در برابر فرهنگ بومی جامعه ایرانی شدند. کسانی که قبله آمال و آرزوهای خود را در تجدد و زیست مصرفی جستوجو میکردند حالا مراکز خرید جدید را یکی بهترین مکانها برای بازتولید سبک زندگی متجددانه خود میدانند. ازاینرو شاید این موارد با نظریه مارکس چندان بیارتباط هم نباشد. درواقع در یک دهه اخیر با بهانههایی مثل ساخت مراکز خرید، اشتغالزایی، سرمایهگذاری و… شروع به ساخت گسترده چنین مراکز خریدی کردیم. مراکز خریدی که در ظاهر صرفا کارکردی اقتصادی دارند؛ اما در اصل و در باطن مالها بازتولید کننده فرهنگ مصرفی سرمایهدارانه در داخل کشورها هستند. هربرت مارکوزه در کتاب انسان تک ساحتی معتقد بود رفاه کاذب تنها در خدمت برآوردن نیازها و خواستهای کاذب افراد است. این نیازها، نیازهایی هستند که طبقه حاکم بهعنوان خواستههای واقعی توده از طریق ایدئولوژی کاذب بر آنها تحمیل میکنند. در جامعه موجود افراد دیگر توان تشخیص مصالح واقعی خود را ازدستداده و کاملا مسخشدهاند.او معتقد بود تولید و مصرف زیاد، باعث شده است تا انسانها به وابستگان کالا تبدیلشده و این مشخصه جامعه تکنولوژیک و سرمایهداری نوین است که حتی انسانها را نیز تبدیل به کالا کرده است.
محمد امین سوهانی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.