تناقضهای مکتب غصب
محمدطاها جهاندیده
در نخستین روزهای جنگ اوکراین بود که گروهی از شهروندان رژیم صهیونیستی در تظاهرات خود علیه اقدامات روسیه، با اهتزاز دو پرچم اسرائیل و اوکراین، موجی از اعتراضات را برانگیختند. انتقادات تنها به علت مسائلی همچون ارجح قرار دادن گروههای نازی اوکراین بر دولت روسیه نبود، بلکه مسئله اصلی اعتراض به اشغالگری آنهم توسط رژیمی بود که خود مهمترین مظهر اشغالگری محسوب میشد. این رویکرد اسرائیل را تنها نمیتوان یک امر منفعتگرایانه جهت پیشبرد اهداف عینی سیاسی دانست بلکه این تناقضات ایدئولوژیک به مبانی فکری رژیم غاصب برمیگردد. هرتزل، بنیانگذار صهیونیسم، یهودستیزی را امری غیرقابلحل فرض کرده و تنها راه جلوگیری از آن را در ایجاد دولت یهودی عنوان نمود. مسئله در آنجا بود که بنیانهای این «دولت یهودیان»، نه در قالب یک ایدئولوژی دینی، که با توجه به اصولی سکولار پیریزی شده بود. در پی تحقق چنین امری، صهیونیسم بیش از آنکه به آموزههای دینی یهود توجه ورزد، به مسئله برتری نژادی با توجه به جهانبینی ماتریالیستی و داروینیسم اجتماعی منعطف گردید. هرتزل و هیتلر هر دو در امپراطوری وین رشد کرده بودند؛ محلی که بذرهای داروینیسم اجتماعی در آن کاشته شد و درنهایت نازیسم و صهیونیسم را به دو روی یک سکه بدل نمود.
دولت دینی سکولار
باوجوداین حقیقت که یهودیت بنیادیترین اصل شکلگیری اسرائیل است، هرتزل صهیونیسم را برپایه اصولی سکولار بنا نهاد و نقش دین را در اداره این دولت ناچیز دانست. او عنوان کرد که دولت صهیونیستی نباید قوانین اجتماعی و مشروعیتهای اخلاقی و سیاسی خود را از تورات متوسل شود. این مسئله پرسشی را به وجود آورد که چگونه میتوان براساس لاادریگری و سکولاریسم موفق به تأسیس دولتی شد که مهمترین اصل آن برپایه دین و مبتنی بر یهودیت است؟
التقاط ابتدایی اندیشه سیاسی رژیم صهیونیستی در انواع تعارضات عینی و کنشهای سیاسی و اجتماعی تاریخ اسرائیل رخنه نموده و مشمول مثالهای متعدد است. زمانی که ازدواج میان همجنس بهطور متفقالقولی توسط تمامی کشورهای مارکسیست و کمونیست تحت رهبری افرادی بیخدا ممنوع بود و مجازات سرسختی در پی داشت، «دولت یهودی» اسرائیل از نخستینهایی بود که این پدیده ضد دینی را به رسمیت شناخت؛ پدیدهای که نهتنها در تورات، همانند سایر ادیان ابراهیمی بسیار شنیع و مجازات آن اعدام دانسته شده بود، بلکه در ادیان شرقی و در دولتهایی که با هرگونه دینداری مخالف بودند نیز امری ممنوع و مذموم بود.
روی دیگر سکه توسط شاخهای از یهودیت ارتودکس بهعنوان متحجرترین فرقه یهودی آشکار میگردد. فرقه حریدیها که خود را معتبرترین گروه یهودیان میداند، با پیروی سرسختانه از هالاخا (قانون یهودی) و سنتهای یهودی، به طرز سفت و سختی با ارزشهای برآمده از فلسفه مدرن مبارزه کرده و علیه آن است؛ ستیزی که مربوط به ارزشهای کلی مدرن نبوده و تمامی شیوههای عینی و عملی را شامل میشود: خانه اکثر حریدیها فاقد هرگونه وسیله الکترونیکی ازجمله تلویزیون و اینترنت است؛ زنان حریدی علاوه بر چادر موظف به پوشش کامل صورت خود هستند و کودکان حریدی نیز تا پایان عمر خود از فراگیری علوم غیردینی منع شده و تنها ملزم و مشغول به قرائت متون مذهبی تورات میباشند.
«دولت سکولار» اسرائیل از بدو شکلگیری خود از حامیان حریدیها بوده و آنها را تحت پوشش سهمیههای متعددی قرار داده است! درحالیکه خدمت سربازی به مدت سه سال و برای همه زنان و مردان اسرائیل اجباری است، از سال ۱۹۴۹ بخش عظیمی از جامعه حریدی مشمول معافیت سربازی میشوند. این حقیقت که اسرائیل جهت حفظ رژیم خودساخته خود قائل به اجتماع نقیضین بنیادگراترین فرقه با سکولارترین و ضد دینترین قوانین شده اساسی ایدئولوژیک دارد. تناقض دارای سازگاری و وحدت نیست، بلکه در نزاع و انفکاک است و شکاف ایدئولوژیک رژیم صهیونیستی لحظهبهلحظه گستردهتر میگردد. حریدیها در روز نکبت که صهیونیستها آن را روز استقلال اسرائیل مینامند شادی نمیکنند. آنها مبنای اعیاد را تنها در اعیاد دینی منقول در تورات و نه بر اساس مناسبات سیاسی معاصر صرف کردهاند. همین علت، یعنی شادی صرف اعیاد دینی، باعث شده است تا باتوجه به جشنهای سایر صهیونیستها در روز مذکور، بسیاری از حریدیها بهمثابه دشمن اسرائیل عمل کرده، پرچم اسرائیل را آتش زده و آن روز را عزا گیرند! با ظهور ویروس کرونا و پدیدآمدن قانون واکسن اجباری در رژیم اشغالگر، حریدیها دست به تظاهرات گسترده زده و مأموران رژیم صهیونیستی نیز به سرکوب آنها پرداختند. اوج این جریان به شاخهای از حریدیها با نام ناطوری کارتا ختم میشود که علنا ضد صهیونیست، خواستار نابودی اسرائیل و حامی ملت مظلوم فلسطین است.
گذشت زمان و پدیدآمدن مسائل اجتماعی جدید، شکاف ایدئولوژیک میان دینداران و سکولارها را گستردهتر ساخته و اسرائیل را با توجه به ماهیت خود به سمت حمایت از سکولارها سوق داده است. ناطوری کارتا که گروهی منشعب از حریدیها هستند از کشور تبعیدشدهاند، درصد مشمولان معافیت سربازی حریدیها تقلیل یافته است و درنهایت، سیاستها و قوانین رژیم صهیونیستی هرچه بیشتر به ماهیت سکولار خود نزدیک میشوند. با گذشت حدود هفتادسال از تأسیس رژیم صهیونیستی جمعیت چهلهزارنفری حریدیها به حدود دو میلیون نفر افزایش پیدا کرده و حال بیش از دوازده درصد از جمعیت اسرائیل را به خود اختصاص داده است و پیشبینی میشود این مقدار تا سالیان نزدیک با سرعت بیشتری افزایش پیدا کند. چنین مسئلهای بهعنوان یکی از بنبستهای استراتژیک اسرائیل تلقی شده است. تفکر ازدیاد نسل و حمایت از خانواده میانه درستی با ایدئولوژیهای فردگرایانه سکولار نداشته و این قشر مذهبی و محافظهکار جامعه است که باعث افزایش فرزندآوری و ازدیاد نسل یهود میشود. در شرایطی که ماهیت اسرائیل بر قوم واحدی گرهخورده و افزایش جمعیت قوم یهود مقولهای ضروری و حیاتی برای آنان قلمداد میشود، حذف یکی از بزرگترین بازیگران ازدیاد نسل یهودیان بهمثابه خطری بزرگ برای رژیم صهیونیستی محسوب میشود. از طرفی دیگر، حفظ و حمایت از این گروه بنیادگرا نیز باعث تداوم تناقضی لاینحل برای جمعیت سکولار اسرائیل بوده و این دوگانگی نهایتا به اضمحلال ایدئولوژیک شدیدتری منجر خواهد شد.
صهیونیسم بهمثابه نازیسم
بر اساس جهانبینی سکولار، تبیین مفهوم برگزیدگی بهعنوان اصل بیبدیل یهودیت به شکلی متفاوت دگرگون میشود. درحالیکه عمده یهودیان در قالب سه فرقه اصلی ارتودکس، محافظهکار و اصلاحطلب، مفهوم برگزیدگی را باور داشته و تشکیل اسرائیل را بهمنظور اجماع این قوم برگزیده میدانند، انفکاک دین از سیاست، برگزیدگی را به ساحتی با مبانی و اصولی متفاوت تبدیل خواهد کرد. بر اساس آموزههای یهود، برگزیده شدن بهمنظور هدفی خاص است و این هدف چیزی جز انتشار و بسط پیام خدا و آموزههای الهی نیست. درآیات تورات صراحتا به این مسئله اشاره شده است که وظیفه یهودیان حفظ عهد با خداوند و عاقبتاندیشی بهمنزله اعتقاد به جهان پس از مرگ است: «حال اگر مطیع من باشید و عهد مرا نگهدارید، از میان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهید بود. هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما برای من ملتی مقدس خواهید بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهید کرد.»
پرسش در اینجاست که چگونه بر اساس مبانی و معرفتشناسی سکولار که اساسا علیه ساحت دینی و دستورالعملات برآمده از متون مقدس است میتوان مفهوم برگزیدگی را توجیه نمود؟ چگونه تشکیل «قوم مقدس» با توجه به مبانی هستی شناختی سکولاریسم که مشتمل بر اصولی همچون تقدسزدایی است، معنا خواهد داشت؟
مفهوم صهیونیسم بهمثابه یهودیت سکولار به اندیشهای جز قومگرایی ختم نخواهد شد. چنین تفسیری یهودیان سکولار را در جایگاه گروههای قومی و نه گروههای دینی همچون مسلمانان یا مسیحیان قرار خواهد داد. شیوه گرویدن به یهودیت برخلاف اسلام و مسیحیت در ارتباط تنگاتنگی با قوم و نژاد قرارگرفته و بنابر قوانین یهودیان، گرویدن به یهودیت چندان دلچسب نیست و این انتقال دین از طریق مادر به فرزند است که مورد اقبال اکثریت محسوب میشود. افزون بر این مطلب، مطابق عقیده اکثریت یهودیان، گرویدن تنها از طریق ازدواج یک یهودی با غیر یهودی بهعنوان نوکیش پذیرفته است؛ امری که چندان هم جایز نیست و گاه بهعنوان تهدید برای آینده قوم یهود تلقی میشود. بنابراین درحالیکه مثلث اساسی یهودیان، دین، قومیت و ملیت است، صهیونیسم این مثلث را به دو و حتی یک مفهوم فروکاسته و با برقراری اصول سکولار و درنتیجه حذف دین از مثلث مذکور، مفهوم یهودیت بر اساس پیوند درهمتنیده قوم و نژاد (نژادگرایی موجود در تبارشناسی یهودیان جهت عمل به «قانون یهودی»، و همچنین مطالعات ژنتیکی بر روی یهودیان در تصدیق وجود محتوای ژنتیکی مشترک)، به مفهوم واحدی بدل خواهد گشت.
مسئله حتی تشکیل یک دولت با ملیت و نژاد مشخص نیست که نظریه دولت-ملت منشأ پیدایش بسیاری از ملتها در جغرافیای کنونی است. مسئله در نژادگرایی و باور به ژن خالص است. بنابر عقیده اکثر اسرائیلی ها اساس اسرائیل را نه دین یهود و بلکه نژاد یهود تشکیل داده است. ماهیت ناسیونالیستی صهیونیسم از ابتدا و از آغاز استعمار خویش در خاورمیانه، با هدف فتح قله صهیون، جهت بازگشت مجدد به سرزمین اسرائیل، آشکار شده بود. گرچه در قیاسی نظری میتوان صهیونیسم را با سایر ایدئولوژیهای ناسیونالیستی همچون پانترکیسم و پانعربیسم تحت گروهی واحد قرار داد، اما در تطبیق عملی و با توجه به خشونتها و جنایات هفتادوچهارساله صهیونیسم و باور به مفهوم نژاد برتر، صهیونیسم همتراز با یهودستیزترین ایدئولوژی تاریخ قرار خواهد گرفت. قتلعام مردم و کودک کشی وحشیانه با هدف گسترش یک ایدئولوژی نژادی را مشخصا میتوان در حزب نازی مشاهده نمود. افزون بر عرب ستیزی و آپارتاید تاریخی آشکار اسرائیل علیه مردم فلسطین، پدیده حبس سیاهپوستان در زندان هلوت بهنوبه خود مصداق بارز تبعیض نژادی قلمداد میشود. هلوت بهعنوان اردوگاه کار اجباری مختص مهاجران آفریقایی بوده و این امر تصدیقی بر سیاستهای بنیادین برتری نژادی صهیونیسم، در تشابه با نازیسم است. اسرائیل گویا از نازیسم و هولوکاست تأثیر پذیرفت، پاکسازی قومی را برگزید و اردوگاه کار اجباری هلوت را با مشخصه تبعیض نژادی بنیان نهاد.
نیچه در کتاب «فراسوی نیک و بد» نوشته بود: «آنکس که با هیولا میجنگد باید مراقب باشد که خود به هیولا تبدیل نشود». این سخن بهمثابه یک هشدار برای یهودیانی بود که به صهیونیسم پیوستند. هشداری از فیلسوف متأثر از داروین که بر فلسفه برتری نژادی نازیسم تأثیر به سزایی نهاد. یهودیان صهیونیستی که نازیسم را هیولا میدانستند، با تأسیس رژیمی مبتنی بر نژادپرستی و با بهکارگیری مداوم خشونت نژادی، همان هیولایی را ساختند که از آن میگریختند؛ هیولایی که با سرنوشتی مشترک به پایان خواهد رسید.
رژیم صهیونیستی , محمدطاها جهاندیده
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.