تعبیر کابوس آمریکا در منطقه
گروه بینالملل
در عرصه روابط بینالملل، معمولا بین«ایده آل ها»و «واقعیات»مرزبندیهای معینی وجود دارد! اگرچه مقامات آمریکایی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مدعی از بین رفتن این مرزبندی در حوزه سیاست خارجی خود شده بودند اما برخی استراتژیستهای ارشد این حوزه ازجمله هنری کسینجر و زبگنیوبرژینسکی در خصوص تثبیت توهم خطرناک «قدرت مطلق خلق مؤلفههای ایدئال » به مقامات کاخ سفید هشدار دادند. امروز در سال ۲۰۲۳ میلادی، مقامات آمریکایی بیش از هر زمان دیگری خود را در مرز پررنگ میان ایده آلهای ذهنی و واقعیات عینی در حوزه سیاست خارجی خود مستأصل میبینند:نهتنها «خاورمیانه جدید آمریکایی»تحققنیافته، بلکه قدرت مانور گفتمان سازش در برابر گفتمان مقاومت روزبهروز کمتر میشود. در چنین فضایی، نمادهای شکست و استیصال آمریکا در منطقه غرب آسیا را بیش از هر زمان دیگری میتوان به تصویر کشید! یکی از این موارد، مربوط به سیاستگذاری واشنگتن در تنظیم رفتار عربستان سعودی میباشد.واقعیت امر این است که پس از واسطهگری مؤثر چینیها درروند احیای روابط تهران -ریاض، مقامات آمریکایی به سه دغدغه همزمان در حوزه فرامرزی خود مواجه شدهاند.
نخست اینکه پای چین بهعنوان اصلیترین بازیگری که هژمونی ادعایی آمریکا را به چالش کشیده، به معادلات ژئو استراتژیک و حتی ژئو پلیتیکی منطقه غرب آسیا بازشده است.
دوم اینکه استراتژی «مقاومت فعال جمهوری اسلامی ایران»که در مواجهه با استراتژی «فشار حداکثری آمریکا»طراحی شده ، تبدیل به خمیرمایهای جهت ایجاد نوعی نظم جدید منطقهای، آنهم بهدوراز مداخلهگرایی واشنگتن و متحدان آن شده است.
سوم اینکه ظهور کابینه نتانیاهو ( متشکل از جریانات صهیونیسم مذهبی و ملیگرا)، چشمانداز عادیسازی واقعی روابط تل آویو-ریاض به سود منافع آمریکا را با بحران مواجه كرده است.
به عبارت بهتر، آمریکا در یک برهه زمانی واحد با سه دغدغه همزمان مواجه شده و اکنون باید پازل و تصویر جامعی را بچیند که در آن خبری از نفوذ چین در منطقه و احیای توافق هستهای با ایران نباشد و میان ریاض و تلآویو نیز نوعی صلح و همزیستی واقعی ایجاد شود! سفرهای اخیر آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا به ریاض و دیدارهای ناموفق وی با محمد بن سلمان،ولیعهد سعودیها در همین راستا قابلتحلیل است. اما چرا سفر بلینکن به پایتخت عربستان سعودی را مصداق یک سفر ناموفق برای دولت آمریکا قلمداد میکنیم؟در این خصوص دو نکته اساسی وجود دارد که باید موردتوجه قرار گیرد.
نخستین نکته،مربوط به واقعیاتی میشود که آمریکا را از چینش پازل جامع راهبردی -تاکتیکی خود در منطقه ( ناظر به اهداف سهگانه ذکرشده ) ناتوان ساخته است.افزایش سطح غنیسازی در ایران ( از ۲۰ درصد به ۶۰درصد ) در نطنز و فردو به همراه تقویت همزمان توان موشکی ایران که مصداق آن را در رونمایی از موشک هایپرسونیک «فتاح»مشاهده کردیم، مقامات کاخ سفید را بر آن ساخته است تا میان«تحمل هزینههای تصاعدی ارتقای قدرت بازدارندگی ایران»و «تن دادن به توافقی اجباری با ایران » یک گزینه را انتخاب کنند. انتخاب هر دو گزینه، مصداق شکست برای آمریکاست .بیدلیل نبود که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر
رژیم اشغالگر قدس در بحبوحه سفر بلینکن به ریاض و در تماس تلفنی با وی، شدیدا نسبت به هرگونه توافقی میان تهران و واشنگتن هشدار داد! صهیونیستها دریافتهاند که مقامات آمریکایی در حال بررسی هزینه-فایده انتخاب یکی از دو گزینه «نامطلوب»برای خود هستند!
اما دومین نکته، معطوف به انعقاد پیمان صلح میان تلآویو و ریاض است. مقامات آمریکایی بهوضوح میدانند که طی ماههای اخیر بسیاری از قراردادهای تسلیحاتی، امنیتی و منطقهای میان تلآویو -ابوظبی به دلیل استقرار کابینه نتانیاهو در تلآویو اجرایی نشده و حتی برخی از این قراردادها نیز بهصورت رسمی ( اما در پشت پرده ) فسخشده است. در شرایطی که صهیونیستها نسبت به طرح دودولتی بیتوجه شده و حتی رسما از طمع خود به بخشی از خاک کشورهایی مانند اردن و امارات سخن میگویند، دیگر جایی برای توجیه عادیسازی روابط با تلآویو از سوی سعودیها باقی نمیماند.فراتر از آن، به قول بسیاری از تحلیلگران آمریکایی، پیمان صلحی که در این شرایطی میان تلآویو و ریاض منعقد گردید،قطعا آمریکا را به یک بازیگر مسلط در منطقه غرب آسیا تبدیل نمیکند زیرا چنین توافقی اساسا ضمانت اجرایی نداشته و منبعث از یک بازی ظاهری و تشریفاتی است! در کنار این دو موضوع، بهتر است متوجه استمرار سرمایهگذاریهای اقتصادی، امنیتی و راهبردی چینیها در غرب آسیا نیز باشیم! موضوعی که آمریکاییها را وادار به تحرکات پرهزینهای در تایوان، شبهجزیره کره، دریای چین جنوبی و فیلیپین کرده است.
چنانچه مشاهده میکنیم، آمریکا قدرت چینش سه قطعه اصلی پازل راهبردی خود در غرب آسیا را ازدستداده و متعاقبا، نسبت به تصویر جایگزینی که در آیندهای نزدیک
( برخلاف محاسبات و منافع خود ) با آن مواجه خواهد شد، شدیدا هراسان است.آری! زمان زیادی تا تعبیر کامل کابوس آمریکاییها در منطقه باقی نمانده است.در این معادله، واشنگتن بازندهای تمامعیار خواهد بود و حتی جابهجایی قدرت میان دو حزب دموکرات و جمهوریخواه منجر به نجات آمریکا از این گره کور راهبردی نخواهد شد. بسیاری از استراتژیستها و نظریهپردازان آمریکایی فارغ از تعلقخاطر به حزب دموکرات یا جمهوریخواه، طی روزهای اخیر بر روی این حقیقت محض صحه گذاشتهاند! در چنین شرایطی آمریکا باید پذیرای شرایط جدید ( نظم نوین منطقهای ) با محوریت بازیگران مخالف خود باشد و چارهای جز این نخواهد داشت!
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.