بیماری و شکار بلای جان حیات وحش
گروه اجتماعی
سازمان حفاظت محیط زیست کمتوجه به هشدارها و شواهد و آمارهای موجود، عملا برنامهای برای حفاظت از حیات وحش ندارد و شکار و صید بیرویه همچنان یکی از اصلیترین دلایل کاهش جمعیتهای جانوری و انقراض گونهها، به شمار می رود. امسال همانند سالیان گذشته، رخدادهای ناخوشایندی در این حوزه به وقوع پیوسته است؛ از شبیخون شکارچیان به محیطبانان میانکاله تا استدلالهای بی پایه و اساس برای صدور مجوز شکار. عجیب تر آنکه فردی بر کرسی معاونت محیط زیست طبیعی و تنوع زیستی سازمان حفاظت محیط زیست تکیه زده که از دوستداران و مدافعان شکار است و آبان ماه در قالب نامهای ابلاغ شد تا مدیران استانی سهمیه درخواستی برای پروانه شکار چهارپایان در «مناطق چهارگانه محیط زیست»را اعلام کنند، درحالی که سالها فروش پروانه شکار چهارپایان در مناطق چهارگانه متوقف شده بود. سازمان حفاظت محیط زیست در اقدام تأمل برانگیز دیگر «با اعلام اینکه مفاد ماده (۵) آییننامه اجرایی قانون شکار و صید مغایر با قوانین و مقررات زیستمحیطی و اصل (۱۳۸) قانون اساسی بوده، خواستار اصلاح آییننامه مذکور شد و پیشنهاد حذف ماده (۵) را به دولت ارائه کرد»، مسئله ای که حیرت علاقهمندان و دلسوزان حیات وحش را به دنبال داشت. محمدعلی یکتانیک، به عنوان فعال این حوزه و از درمانگران حیات وحش مصدوم در گفت و گو با ما تأکید می کند: وضعیت شکار سال به سال بغرنج تر شده و امسال، هفته ای بدون خبر و گزارشهای منجر به ضرب و جرح و تعقیب و گریز و آسیب به محیطبان ها سپری نشده است. یکتانیک با اعلام اینکه جمعیت حیات وحش نسبت به دهه های گذشته بیش از ۸۰ درصد کاهش یافته، می گوید: اگر قادر نیستند ۲۰ درصد جمعیت بازمانده گونه های حیات وحش را اضافه کنند، دستکم می توان همین میزان را حفظ کرد.
امسال حیات وحش چه روزهای تلخی را پشت سر گذاشته است، آیا به زعم شما، اقدامات مثبتی در این حوزه صورت پذیرفته که بتوان از آن تحت عنوان دستاورد یاد کرد؟
سال ۱۴۰۰ ما همچنان درگیر ملغمه پیچیده و هولناک کشتار میلیونی پرندگان مهاجر بودیم و هیچ اقدام مؤثری در این ارتباط از سوی سازمان حفاظت محیط زیست و سایر دستگاههای ذیربط ازجمله قوه قضائیه انجام نشد و تجارت سیاه برای دستیابی به گوشت پرندگان و فروش آنها به باغهای پرندگان در سراسر کشور ادامه یافت. ما همیشه باید این سؤال را از خود بپرسیم، چرا به عنوان مثال مردم فرانسه و یا ژاپن علاقه ای به نگهداری عقاب و فلامینگو و گرگ در منازل خود ندارند ولی مردم برخی از کشورها نظیر ایران، عراق و سوریه بسیار مشتاق اند که این حیوانات را در منازل نگهداری کنند، این مسئله به خاطر پدیده ای است که ما به عنوان باغ پرنده می شناسیم و متأسفانه این پیام خواسته یا ناخواسته به مردم داده می شود که تفریح شما می تواند پول دادن به قاچاقچی ها و اسارت پرندگان باشد و در کمال تعجب می بینیم که دست قاچاقچی ها نیز باز گذاشته شده است. معضل جدی دیگر ما در حوزه حیات وحش، مسئله طاعون نشخوارکنندگان کوچک است. این بیماری نیز متأسفانه همچنان قربانی می گیرد و وقتی در منطقه ای این بیماری بروز می کند، جمعیت های بسیار بزرگ تا ۸۰ و یا صد درصد جمعیت را به طورکامل نابود می کند و علت آن هم انتقال بیماری از دام اهلی است که در یک ایستگاه مشترک با دام وحشی زندگی می کند. تاکنون وعدهها و شعارهای بسیاری داده شده که باید هم در مورد زمان ورود و خروج و تعداد دامها به زیستگاههای طبیعی نظارتی حاکم باشد و هم مشابه کرونا در این حوزه نیز واکسیناسیونی سراسری انجام شود، مادامی که این مسئله رخ ندهد، زنجیره بیماری قطع نمی شود و اگر در یک استان واکسیناسیون اتفاق بیفتد و در استانی دیگر اقدامی صورت نگیرد، وضعیت اسفبار کنونی ادامه می یابد. با اظهار تأسف باید بگویم در منطقه طالقان- استان البرز دستکم ۸۰۰ کل و بز تا به امروز از بین رفته اند و قبل از آن در کلاردشت و زیستگاههای مختلف این اتفاق ناگوار رخ داده است. در گذشته فقط استانهای مرکزی درگیر این بیماری بودند ولی امسال به خاطر خشکسالی و فشار حاکم بر روی زیستگاهها و منابع آبی که بین دامهای اهلی و وحشی مشترک است، در دامنه های شمالی البرز نیز با این بیماری مواجه بوده ایم. این بیماری گونه های ما را منقرض می کند.
تنها اتفاق خوب این بود که زمستان امسال برخلاف سالهای گذشته، بیماری مرگبار وبای پرندگان که البته گفتند بوتولیسم اما وبا بود، در حیات وحش میانکاله اتفاق نیفتاد. هرچند اقدام خاصی در این رابطه صورت نگرفته ولی فشار رسانه ای که به سازمان دامپزشکی و محیط زیست وارد آمد، موجب شد دانشگاه شریف، هیئتی متشکل از کارشناسان و صاحب نظران علمی را به منظور نمونه برداری از تمام آبهای ورودی به خلیج میانکاله اعزام کند و این اقدام موجب جلوگیری از تخلیه پساب های خطرناک در تالاب میانکاله شد و به این ترتیب بیماری رخ نداد، در صورتی که وبای پرندگان سال گذشته صدها هزار پرنده را از بین برد.
شکار همواره از موضوعاتی بوده که شما نسبت به آن ابراز نگرانی کرده اید، و امسال هم روند مخرب گذشته ادامه یافته و شاهد وقوع اتفاقات تلخی بودیم!
بله وضعیت شکار سال به سال بدتر شده و امسال هفته ای نگذشت که ما یک خبر منجر به ضرب و جرح و درگیری و تعقیب و گریز و آسیب به محیطبانها را نشنویم و اخیرا نیز شکارچیان به پناهگاه حیات وحش میانکاله شبیخون زدند و این اولین بار نیست که چنین اتفاقاتی رخ می دهد اما نخستین بار است که خبری شده، در واقع با انتشار نخستین فیلمهای شبیخون شکارچیان، مشخص شد آنها به سمت محیطبانهای میانکاله به صورت مستقیم شلیک کرده اند و در جریان آن چند محیطبان مجروح شدند و بالاخره موضوع رسانه ای شد. مدیرکل استان مازندران مطرح کرد كه ما چند نفر از شکارچیان را شناسایی و به مرجع قضائی معرفی کرده ایم، اما دوباره چند روز قبل این حمله اتفاق افتاد. درحالی که باید پرسید، اگر به راستی یک عده دستگیر می شدند و تعقیب قضائی شکل می گرفت، بازهم آنها جرئت حمله داشتند؟ اگر طبق اظهاراتی که مطرح شده چندنفری را شناسایی و به دستگاه قضائی معرفی کرده اند، چرا هفته بعد موج دیگری از حمله شکل گرفته است؟ این مسئله به وضوح نشان می دهد که هیچ فردی معرفی و شناسایی نشده است.
ریشه مشکل کجاست؟
ریشه همه این مشکلات برمی گردد به اینکه ما قوانین جاری محیط زیست کشور را اجرا نمی کنیم و تا هنگامی که قوانین اجرایی نشود، سال به سال با بحرانهای بیشتر و تهدیدهای بزرگتری مواجه خواهیم بود و این چیز عجیبی نیست. وقتی جلوی هر جرمی گرفته نشود، سال به سال پیشرفت کرده و گسترده تر می شود. در مورد جرائم محیط زیست نیز به همین ترتیب است. وضعیت در حوزه شکار، لجام گسیخته است. ۳ میلیون سلاح مجاز دست مردم است، چه سازمان محیط زیست پروانه شکار بدهد یا ندهد، وزارت دفاع برای این سلاح ها سالانه
۱۰۰ عدد فشنگ می دهد و تازه این ماجرای مجازهاست، غیرمجازها که چندین برابر این رقم است. سازمان محیط زیست نیز رویکرد بسیار خطرناکی در پیش گرفته وبه معنای واقعی شکارئیزه شده است. ما ۲ هزار و ۷۰۰ مأمور محیط زیست در کشور داریم که از این تعداد، به سختی می توانم ۵۰ مأمور که قائم به ذات این افراد، طبیعت ایران سرپا ایستاده را نام ببرم. بخشی از این جمعیت، صرفا پاسگاهبان و کانکسبان هستند. اگر البرز مرکزی و بخشهایی از زاگرس و تالاب هورالعظیم و فلات مرکزی حفظ شده، قائم به ذات بخش کوچکی از مأمورین بوده که بنا به عشق و علاقه خود کار می کنند و این افراد به رغم شرایط سختی که دارند، گلایه نمی کنند. شکارئیزه شدن سازمان محیط زیست، این ۵۰ یا ۱۰۰ نفر مأمور دلسوخته که نوک پیکان هستند را در معرض خطر مرگ قرار داده و مسئولان ما فراموش کرده اند که چه شرایط و کاستی ها و خلأ هایی داریم، هنوز تکلیف سلاحی که بر دوش محیطبان است، مشخص نیست و هنوز اگر یک شکارچی را دستگیر کنند و مسئله محرز باشد و لاشه شکار و تفنگ اش را از او بگیرند، سازمان محیط زیست باید هزینه دادرسی بدهد و ۲۰ درصد جریمه جانوری که شکار شده را ابتدا به قوه قضائیه پرداخت کند تا پرونده قضائی تشکیل شود، اما سازمان قادر به پرداخت این هزینه نیست. تازه در چنین شرایطی می خواهیم شکار را رونق داده و گسترده کنیم، حال آنکه محیطبانان شریف و زحمتکش در خطر جدی مرگ قرار می گیرند. اگر محیطبانانی در شرف اعدام قرار دارند و یا اگر زخمی شده و آسیب دیده اند که تعداد آنها بسیار زیاد بوده، همه و همه در رده بهترین مأمورین ما هستند. اما از آنجایی که حمایت درستی صورت نمی گیرد، محکوم به اعدام شده و سالها در زندان به سر می برند
و خانوادههایشان متلاشی شده و خود آنها بسیار آسیب دیده اند. سازمان محیط زیست تا وقتی بستر درست و واقعی نسازد و تمام و کمال و قاطعانه نسبت به اجرای قوانین و برخورد با متخلفین اقدام نکند، هیچ الگوی خارجی و شکار پایداری معنا و مفهومی ندارد و فریب اذهان عمومی است.
صدور پروانه شکار برای اتباع خارجی نیز مطرح است، اگرچه امسال این موضوع به نسبت سالیان گذشته خبرساز نشده اما نمی توان کتمان کرد که این مسئله، در سال ۱۴۰۰ هم رخ داده، درست است؟
بله. سعی کردند تا حد ممکن آن را مخفی کنند. اما به هرحال وقتی شکارچیان و گردشگران خارجی شکار می کنند، در وبلاگ ها و صفحاتی که دارند خبر و عکس را منتشر می کنند و این مقوله ای نیست که بتوان با پنهانکاری برای همیشه مخفی نگه داشت. آنها با این توجیه که باید از محیط زیست درآمدزایی و آن را صرف محیط زیست کنیم، تاکنون توانسته اند، عده ای را نیز با خود همراه کنند ولی وقتی سابقه سازمان محیط زیست را باتوجه به عدم اجرای قوانین بررسی می کنید، حتی یک پرونده به نتیجه رسیده با محکومیت قطعی متخلفی که به عنوان مثال شاهین و گوزن قاچاق کرده، نمی بینید. اگرچه برخی موارد کوچک تر که جریمه های کمتری دارند، به اتمام رسیده و متخلف هم محکوم و ملزم به پرداخت جریمه شده است ولی برای اکثریت قریب به اتفاق گونه های شاخص جانوری مثل یوزپلنگ و پلنگ حتی یک پرونده قضائی به نتیجه رسیده نمی بینید. اگر سازمان محیط زیست به وظیفه خودش عمل کند و همین جرائم را از متخلفینی که در طی سال دستگیر شده و جرم آنها محرز می شود، دریافت کند، صدها برابر درآمدی که از شکارفروشی کسب می کند را بهدست خواهد آورد که در مقایسه با بازدارندگی این اقدام، آن پول معنادار هم نیست.
آیا صدور پروانه شکار برای اتباع خارجی، سود خاصی را عاید سازمان محیط زیست می کند؟
خیر. صرفا سود خاص برای عده ای خاص دارد و اسناد و مدارک آن نیز موجود است و این ها تعرفه دولتی را می خرند. پروانه شکار یک کل یا قوچ از ۳۵۰۰ تا ۵ هزار دلار است و دو شرکت مشخص تورگردان شکار از سازمان حفاظت محیط زیست با همین قیمت خریداری کرده و طی مزایده ای در کشورهای مختلف ازجمله شهر بارسلونا در کشور اسپانیا تا ۳۰ هزار یورو می فروشند یعنی نزدیک به ۱۵ برابر. این مابه التفاوت سودی است که در جیب تورگردانان و عوامل شکار می رود و هیچ ارتباطی به صندوق ملی محیط زیست و جوامع محلی ندارد. تمام آن ۳۵۰۰ دلار هم سهم سازمان محیط زیست و صندوق ملی و خزانه دولت نیست و بخشی از این مبلغ که حدود ۳۰ درصد است، سود شرکتهاست. اما به گونه ای درباره این مسئله سخن گفته می شود که گویی سرنوشت و آینده محیط زیست منوط به شکار فروشی است و از آن طرف یک پاسگاه اضافه نکرده اند و وقتی مردم محلی می بینند که دولت مجوز شکار می فروشد، برای شکار تهییج می شوند. در این شرایط، چگونه یک منطقه ۵۰ هزار هکتاری که دست دو مأمور سپرده شده قابل کنترل است؟ اینکه دو موتور سیکلت در سال خریداری کنید و از آن طرف درآمدهای صدها میلیارد تومانی از این بابت داشته باشید، روغن سوخته نذر امام زاده کردن است. آن دو مأمور با پهپاد نقطه زن هم نمی توانند یک منطقه ۵۰ هزار هکتاری را با دو موتور فوق پیشرفته ای که از پول شکارفروشی به این ها داده اید حفظ کنند؛ زمانی که پاسگاه و حمایت دستگاه قضائی و حتی یک پرونده قضائی به نتیجه رسیده ندارید. شما داخل پناهگاه حیات وحش و پارک ملی، به همراه سلاح و لاشه حیوان، متخلف را می گیرید، اما وقتی به مرجع قضائی فرستاد می شود، زودتر از محیطبان، شکارچی به خانه اش برمی گردد! این وضعیت اگر اصلاح نشود با شکار پایدار و پیروی از الگوهای خارجی اتفاقی نمی افتد.
فکر می کنید چرا این وضعیت اصلاح نمی شود؟
برای آنکه اولویت ها در نظر گرفته نمی شود و مدام از الگوهای موفق خارجی می گویند و چهار مثال هم از پاکستان و قزاقستان ذکر می کنند که تازه وقتی این مصادیق را بررسی می کنید، می بینید بسیار محدودتر از آن چیزی بوده که اکنون در کشور ما رخ می دهد و در نظر نمی گیرند که آنها یک شبه موفق نشده اند؛ این ها بسته های موفقیت نیست که هرکس آن را دریافت کند، موفق شود، باید برای این موضوع بسترسازی و زمینه سازی کرد و تمهیدات و ساختار محکم و آمار و ارزیابی درستی از جمعیت گونه های حیات وحش داشت، نه اینکه تمام زیستگاههای کشور درگیر طاعون نشخوارکنندگان کوچک باشد و همزمان پروانه شکار بدهیم و از آن سو، نیروهای اجرایی ما همان تعداد قبلی باشد و چه بسا کمتر و ضعیف تر! از سوی دیگر هر هفته محیط بانان درگیر شبیخون و حمله هستند و حتی شکارچیان به سمت آنان تیر خلاص شلیک می کنند، بنابراین اگر تصور کنیم، این شکار پایدار است و خودمان را با کشورهای سوئیس و فرانسه و ترکیه مقایسه کنیم، بسیار غلط است.
آیا این فشارهایی که از سوی شکارچیان صورت می گیرد، مثل شبیخونی که در تالاب میانکاله اتفاق افتاده، برای دریافت مجوز شکار است؟
مشکل این ها اصلا مجوز نیست و مدافعان شکار این موضوع را مستمسک قرار می دهند تا بگویند به دلیل عدم صدور مجوز است. بخش عمده ای از شکارچیانی که در اینجا شکار می کنند، سلاحهایشان جواز ندارد و اصطلاحا قاچاق است و به آنها جواز تعلق نمی گیرد اما به دلیل اینکه برخوردی صورت نمی گیرد، آنقدر گستاخ شده اند که به صورت گروهی حمله کرده و به سمت محیطبان شلیک مستقیم می کنند. این ماجرا هیچ ارتباطی به صدور یا عدم صدور پروانه شکار ندارد. سال گذشته صدها هزار پرنده از بین رفت، ما وقتی می بینیم حیات وحش زیستگاهی قلع و قمع شده، یک سال باید تنفس داد. ولی شکارچیان به دنبال آن هستند که از این سفره بی صاحب سهمی ببرند. خاک این سرزمین در سینه خودش خون ۱۴۵ شهید محیطبان را دارد و با ادامه این وضعیت، بهترین محیطبانهای ما در راه طبیعت جانشان را از دست می دهند و خون آنها به گردن مسئولینی است که چشمهایشان را به روی واقعیت بسته اند و با عوام فریبی و مستمسک قرار دادن واژه شکار پایدار و الگوهای موفق خارجی، حیات وحش را در سراشیبی تند نابودی قرار داده اند.
چقدر خوشبین هستید به اینکه سال آینده نگاهها تغییر کند و وضعیت حیات وحش بهتر شود؟
زمانی می توان خوشبین بود، که سیستم قضائی پشت سازمان محیط زیست ایستاده باشد. اما متأسفانه بعد از آنکه علی سلاجقه ریاست سازمان حفاظت محیط زیست را عهده دار شد، نخستین اقداماتی که انجام داد، تسهیل شکار بود و معاون محیط زیست طبیعی این سازمان صددرصد مدافع شکار است و همین توجیهات شکار پایدار و الگوهای خارجی را به انحای مختلف تکرار می کند، با این ساختار و وضعیت نمی توان خوشبین بود و روز به روز شرایط بدتر و تلفات بیشتر محیطبانان را شاهد خواهیم بود. بنا بر شواهد و مستنداتی که وجود دارد، جمعیت حیات وحش ما نسبت به دهه های گذشته بیش از ۸۰ درصد کاهش یافته و تنها کاری که می توان انجام داد، این است که ۲۰ درصد بازمانده را حفظ کنیم؛ اگر نمی توانیم این ۲۰ درصد جمعیت بازمانده حیات وحش را اضافه کنیم، حداقل کمترش نکنیم. شکار یک قانون کلی دارد، مبنی برآنکه ۲۰ درصد از مازاد جمعیت را باید شکار کنیم. به عنوان مثال اگر ۱۰۰ آهو داریم و این جمعیت به ۱۳۰ آهو رسیده، ما مجازیم ۲۰ درصد از ۳۰ آهو اضافه شده به جمعیت اصلی را شکار کنیم. اینکه دائما ما را به «اتحادیه بین المللی حفاظت از طبیعت» (آی یو سی ان) ارجاع می دهند، این اتحادیه می گوید، شکار در صورت مدیریت صحیح، ابزار حفاظت است اما مسئولان ما قسمت مدیریت صحیح را به کلی حذف کرده اند!
حتی می بینیم که قرقهای اختصاصی هم به قتلگاه شکار تبدیل شده است!
ببینید به عنوان یک فرد محیط زیستی معتقدم که زیستگاههای ما باید پیوستگی داشته باشد و کریدورهای ارتباطی بین زیستگاهها برقرار باشد و جمعیت ها حالت جزیره ای پیدا نکنند. قرق اختصاصی این امکان را ایجاد کرده که پیوستگی زیستگاههای ما حفظ شود اما از این طرف می بینید جانمایی قرق ها، بزرگترین اشکال است و به مناطق حفاظت شده چسبیده اند. قرار بود که قرق های اختصاصی در نقاطی باشند که جمعیت های حیات وحش آنجا، بسیار کاهش یافته و آسیب دیده و به واسطه قرق ها این جمعیت ها احیا شود. نه اینکه مناطقی که پر از حیات وحش است، به قرق اختصاصی داده شود. آن مناطق طبق ضوابط سازمان محیط زیست باید ابتدا به شکار ممنوع تبدیل و بعدهم به مناطق حفاظت شده چهارگانه ارتقا پیدا کند، نه اینکه به بخش خصوصی واگذار شود. بنابراین هم جانمایی قرق ها عامدانه در کنار مناطق حفاظت شده قرار گرفته و هم مناطقی به قرق اختصاص داده شده، که این ها ظرفیت مناطق حفاظت شده را دارند، از طرف دیگر در این مناطق یونجه می ریزند و در تمام سال، برای حیوانات آبشخور درست کرده و یک امنیت نسبی نیز ایجاد می کنند و تمام جمعیت مناطق حفاظت شده نیز به این مناطق سرازیر می شوند و بعد هم مدعی می شوند که افزایش تولید مثل داشته ایم.
در صورتی که آمارها واقعی نیست و بسیار عجیب است که می گویند ۱۰۰ قوچ و میش ظرف ۱۰ سال به ۲ هزار تا رسیده، اما اگر نرها نیز دوقلو زایمان کرده باشند و هیچ پلنگ و گرگ و امراضی نیز یک عدد از آنها را کم نکرده باشد، بازهم ۱۰۰ قوچ و میش طی ۱۰ سال به دو هزار تا تبدیل نمی شود. بنابراین آمارها نیز اغراق آمیز و غیرواقعی است و مشخص نیست قرق ها به دست چه کسانی سپرده شده و صلاحیت این افراد چگونه احراز شده است.
چرا امروز به این نقطه رسیده ایم، آیا موضوع حفاظت از محیط زیست در اولویت قرار ندارد؟
بله اولویتی برای حفاظت از محیط زیست قائل نیستند و هنوز به حفظ حیات وحش و محیط زیست به چشم یک کالای لوکس نگاه می کنند. درحالی که وجود حیات وحش بیانگر شاخص کیفیت زندگی ماست، بنابراین باید به این باور برسیم که تک به تک اجزای حیات وحش، در طبیعت نقش و کارکرد دارند. طبیعت میلیون ها سال آزمون و خطا کرده و این ساختار را به تکامل رسانده و ما نمی توانیم با کم و زیاد کردن و تصمیماتی که اتخاذ می کنیم، این ساختاری که حاصل میلیون ها سال بقای طبیعت است را به اسم اصلاح تغییر دهیم. زمانی می توانیم طبیعت سالمی داشته باشیم که حیات وحش ما سالم باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.