به نام قلم‌های پاسدار یقین - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 46601
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه تاریخ انتشار : ۱۴ تیر ۱۴۰۰ - ۶:۱۴ |
به بهانه روز قلم، در باب آنکه قلمش غبار شک را از دل‌ها می‌زداید

به نام قلم‌های پاسدار یقین

ظاهرش این است که شک یک مشکل ذهنی است، اما وقتی از کودکی در خانواده‌ای به دنیا آمده باشی که مذهبی نیست، بلکه خیلی مذهبی است و نه‌تنها خوانده‌ات، که خاندانت روحانی باشند، شک می‌تواند خیلی بیشتر از یک مشکل روزگارت را سیاه کند. شک می‌تواند واقعا نگذارد نفس بکشی. شک می‌تواند باعث شود عرق کنی، حالت تهوع به تو دست بدهد و از خدا بخواهی که‌ای کاش می‌مردی و شک سراغت نمی‌آمد. گفتم خدا؟ حواسم نبود.
به نام قلم‌های پاسدار یقین

گروه فرهنگی
ظاهرش این است که شک یک مشکل ذهنی است، اما وقتی از کودکی در خانواده‌ای به دنیا آمده باشی که مذهبی نیست، بلکه خیلی مذهبی است و نه‌تنها خوانده‌ات، که خاندانت روحانی باشند، شک می‌تواند خیلی بیشتر از یک مشکل روزگارت را سیاه کند. شک می‌تواند واقعا نگذارد نفس بکشی. شک می‌تواند باعث شود عرق کنی، حالت تهوع به تو دست بدهد و از خدا بخواهی که‌ای کاش می‌مردی و شک سراغت نمی‌آمد. گفتم خدا؟ حواسم نبود. آن لحظه خداوندی برایت نیست که از او چیزی بخواهی. این درست همان لحظه‌ای است که درمی‌یابی اندیشه خدا و باور به او تا چه اندازه ستون زندگی‌ات بوده. این‌گونه شک‌ها، چیز چندان نامعمولی نیست برای کسانی که در حوزه‌های انتزاعی و علوم انسانی سیر می‌کنند و برای تمام افراد این نسل در این روزگار. ریشه یکی مثل من در مسائل دینی سست بود اما در زمین محکمی دوانده شده بود. بنابراین با هر مشقتی که بود از برهه تاریک گذشتم. برهه‌ای که از بخت بد صاف افتاده بود در ماه‌های پایانی سال پیش‌دانشگاهی. سر درس، 
در سکوت خلأوار سالن مطالعه خوره شک می‌افتاد به جانم، ازیک‌طرف می‌دیدم وقت درس خواندنم به چه سرعت می‌گذرد و از طرف دیگر ذهنم از پس سؤال‌هایم برنمی‌آمد.
یکی از پناهگاه‌هایی که در مقابل این طوفان‌های شک می‌شناختم و به جد گرمای نقاهت‌وار یقین را به من می‌چشاند، کتاب «اصول عقائد» مطهری زمان بود؛ مرحوم آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی. کتابی که برهان‌های اثبات وجود خدایش از جنس برهان نظم نبود که در سال‌های راهنمایی هم چندان دلم را قرص نمی‌کرد و می‌توانستی آن به‌رغم نامش، یک کتاب فلسفی بخوانی تا کلامی. آن استدلال‌های خشک، آن صغری و کبری‌های برهان دور و تسلسل و امکان و وجوب و ازاین‌دست، چقدر دوست‌داشتنی می‌شوند وقتی تبدیل می‌شوند به سیمانی که داری پای ستون‌های لرزان خانه اعتقادات می‌ریزی. همین بحث‌های خشک که ظاهرا اندک احساسی در آن‌ها یافت می‌شد، باعث می‌شد دلت بلرزد و چشمانت خیس شود، از زیبایی جمال منور یقین. 
اصول عقائد مصباح هنوز هم در کتابخانه‌ام هست. هیچ‌وقت آن را کامل نخواندم. نیازی هم نبود و شاید هیچ‌گاه به سراغش نروم، اما کمی از یقین نویسنده‌اش در وجود من رسوخ کرد. یقینی که همواره طعمش زیر زبان هر انسانی که آن را بچشد می‌ماند. چون منی با این پیشینه، چگونه می‌تواند بپذیرد مصباح جوانان را بی‌دین کرده یا می‌کند؟ گیریم که سیاست‌ورزی مصباح فلان باشد و برخی در مؤسسه‌اش چندان ذوق و سلیقه تعامل با دیگران را نداشته باشند. هر جای نشانی از حق هست، افراط‌وتفریط هم دیده می‌شود. مگر همین دانشگاه امام صادق نیست؟ آیت‌الله مهدوی که دیگر مصباح نبود و درباره جمهوریت نظراتی که برخی روی آن بحث دارند نداشت، یک نگاه به فارغ‌التحصیلان دانشگاه بیندازیم تا ببینیم چه طیف گسترده‌ای ازآنجا بیرون آمده‌اند. ضمن این‌که نگارنده این سطور خود محصل آن دانشگاه است و به چشم می‌بیند گاهی رفتارهای عجیب و متصلبانه را در کنار بی‌شمار آدم‌ها و اتفاقات درخشان دیگر. آیا باید هر خطایی را پای مؤسس آن مجموعه بنویسیم؟ 
امروز روز قلم است، چهاردهم تیرماه. چند روز پیش در همین صفحه متنی کارکردیم به نام «به احترام قلم ایرانی» و مفصل در آن گفتیم از حرمت قلم. قلم رسالتش از زبان هم سنگین‌تر است و در کشور ما اصحاب قلم همواره محل بحث بوده‌اند. در این چند روز بحث‌هایی پیرامون شخصیت یکی از سرداران قلم، یعنی مرحوم مصباح پیش‌آمده که ما به بهانه روز قلم اندکی درباره او سخن گفتیم. واقعیت این است که مصباح با قلمش می‌ساخت، خیلی‌خیلی بیش از آنکه تخریب کند. محل بحث آیت‌الله مصباح با شهید بهشتی چه بود؟ دکتر شریعتی. آیت‌الله مصباح می‌گفت سخن شریعتی فساد دارد و باید طرد شود. بهشتی می‌گفت سخن شریعتی سرمایه‌هایی هم دارد پس اخذ کنیم همراه با نقد و نه طرد. شهید بهشتی می‌خواست راه گفت‌وگو و فضای سخن گفتن بسته نشود تا فضای بسته به علم صدمه نرساند؛ بنابراین برخوردهای برخی در چند روز اخیر با آیت‌الله مصباح ارتباطی با این مشی شهید بهشتی ندارد. مصباح را من و تو و ایران اینترنشال هم می‌زنند. مصباح را دشمنان نظریه ولایت‌فقیه هم می‌زنند. آیا آن‌ها هم از فرزندان شهدایی هستند که رفتار بد اصحاب جبهه پایداری از نظام زده کرده؟ احترام شهدا و فرزندانشان سر جای خود، اما مگر ما در دین‌مان نداریم که «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»؟ آیا صورت آن عالم جز درراه دین خدا شکسته شده و یا محاسنش جز درراه علم آل محمد سپید گشته و آیا در مرام نیست که جانبازان را شهید بدانیم؟
شاید هم همه این‌ها تقصیر اینستاگرام است. اگر اتمسفر مریض آن شبکه نبود، شاید برخی بحث‌هایی که هیچ سودی بر آن‌ها مترتب نیست هرگز پیش نمی‌آمد.

|
برچسب ها
,
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.