باغِ وحشت!
گروه اجتماعی- مرضیه صاحبی
به راستی در باغوحشها چه میگذرد و بر سر حیوانات زبان بسته که از سر ناچاری در آن قفسهای تنگ و تار اسیرند، چه میآید؟ خبرهایی که گاه از این اردوگاههای مرگ به بیرون درز میکند، حزنآور و ناامیدکننده است و به رغم تلاش برای پنهان کاری، خیلی زود صحت و اصالت آن اخبار تأیید میشود. شاید این فکر در ذهن شما جان بگیرد که مرگ مشکوک و آزار حیوانات به اشکال مختلف فقط در ایران رخ میدهد، اما آنچه به مرگ و افسردگی و روان پریشی حیوانات منتهی میشود، محصول عملکرد تمامی باغوحشها در سراسر دنیاست.
هدف از تأسیس این مراکز، اسارت یا تبعید حیوانات نیست بلکه محلی برای نگهداری گونههایی است که امکان برگشت به طبیعت را ندارند. در غیاب قانون حمایتی مشخص و سستی سازمان حفاظت محیط زیست برای نظارت بر باغوحشها، آنچه در واقعیت روی میدهد، با این هدف در تناقض است و گزارش رسانهها نیز مؤید همین نکته است: «اهمال در تشخیص به موقع بیماری مشمشه در زمستان ۱۳۸۹ سبب شد شیرهای باغوحش ارم از بین بروند. چهار سال بعد و در نوروز ۱۳۹۳ یکی از شیرهای نر باغوحش ارم ماده شیری را خفه کرد که باعث تعجب کارشناسان شد. چنین رفتاری در طبیعت کمتر یا هرگز دیده نمیشود و کارشناسان نبود امکانات و کمبود فضا را عاملی برای عصبیت این حیوان دانستند. در مرداد ماه ۹۷ مرگ ۸ قلاده ببر بنگال در مشهد خبرساز شد. مرگ ببر سفید باغوحش ارم در آذرماه ۱۳۹۹ و همین طور «شمسی»، شامپانزه جوان و یا فرار دو قلاده شیر از قفس در باغ وحش اراک و جان باختن یکی از نگهبانان در سال گذشته از دیگر غفلتهای مدیریتی در نگهداری از حیوانات این مجموعه است. غفلتهایی که مدیران باغوحش پاسخ درستی به آن ندادند و بر ابهام ماجرا افزودند.»
ابزاری برای کسب درآمد
مراکزی که ادعا میشود محل نگهداری حیواناتاند و به زادوولد آنها کمک میکنند، حالا به کشتارگاهی عظیم تبدیل شده است. باغوحشها از چنان وضعیت غیرقابل دفاعی برخوردارند که کنشگران محیط زیست سال ۱۳۹۹ با تشکیل کارزاری، درخواست تعطیلی و تحریم آنها را مطرح کردند. این کارشناسان و حامیان حقوق حیوانات پیوسته به وضعیت نامطلوب حیوانات در باغوحشها معترض بودهاند، با این حال مقامهای سازمان حفاظت محیط زیست به عنوان یگانه مرجع نظارتی که بر باغوحشها، باغ پرندگان و مراکز نگهداری حیوانات نظارت دارند اقدام مؤثری انجام ندادهاند.
ما از «سپهر سلیمی»- مدافع حقوق حیوانات شنیدهایم که در پشت پرده، دلایل تجاری نهفته است و در واقع به بهانه سرگرمی، تحقق اهداف تجاری دنبال میشود و حیوانات ابزاری برای کسب درآمد هستند، بنابراین مادامی که سلامت و جان حیوانات بر درآمد باغوحشها تأثیری نگذارد، در مرکز توجه قرار نمیگیرند. «سلیمی» به ما میگوید: «این مکانها در تمامی دنیا یکی از مراکز اصلی قاچاق و مقاصدی برای خرید و فروش حیات وحش محسوب میشوند و حیوانات بسیاری از طبیعت ربوده شده و به تمامی باغوحشها و باغهای پرندگان و خزندگان آورده میشوند و جمعیت حیوانات در طبیعت را تهدید میکنند، رویکرد این مراکز، اقتصادی و تجاری و کسب منفعت است.»
«محمدرضا یکتانیک» از درمانگران حیات وحش مصدوم، تغییر ژنتیک باغوحشها را غیرممکن میداند. «چرا که سود اصلی این مراکز نه از طریق فروش بلیت بلکه به وسیله معاملات غیرقانونی تأمین میشود. صاحبان باغوحشها هرگز نمیپذیرند که به تنوع زیستی و ارتقا سطح اطلاعات جامعه کمک کنند. آنها مرکزی برای قاچاق میخواهند تا حیوانات را نگهداری کرده و به خرید و فروش اقدام کنند.» بنابراین اغلب مجموعههای نگهداری از حیوانات در کشور به واسطه عدم تغییر ماهیت و ذات ناسالم و مبتنی بر فعالیتهای غیرقانونی باید تعطیل شوند.
این درمانگر حیات وحش در بازتعریف این مراکز در گفت و گو با ما مطرح میکند: «باغوحش باید نقاهتگاه جانورانی باشد که دیگر امکان بازگشت به طبیعت را ندارند؛ حیوانات بیشماری که از سیستم قاچاق کشف و تولید شده و نمیتوانند به طبیعت بازگردند و یا جانورانی که شکار و مصدوم شدهاند و به علت شدت جراحت توان برگشت به حیات وحش را ندارند. در این صورت خریدوفروش نخواهند شد و در سیستمی سالم و قانونمند کشف میشوند. حتی میتوان نسبت به این مسئله فرهنگسازی کرد که باغوحشها محل تفریح نیست.»
ترویج فرهنگ کاسبی از حیوانات
فرهنگی که به واسطه باغوحشها ترویج شده، بهره برداری و کاسبی از حیوانات است و مراجعهکنندگان با دیدن حیوانات افسرده و ملول، دچار ترس و اندوه میشوند. هرچند «ایمان معماریان»- مشاور دامپزشکی سازمان نجات حیوانات این موضوع را نمیپذیرد. او بر این باور است که انسانها خیلی اوقات خود را جای حیوانات در قفس میگذارند و به این نتیجه میرسند که حیوان در قفس زندانی است و حال خوبی ندارد، در حالیکه باید به این نکته توجه کنیم که حیوانات نیازهای مختلفی دارند و تمام آنها را میتوان در جایگاههای استاندارد تأمین کرد. اسارت و زندان واژههای انسانی است و مقایسه انسانی، کاری اشتباه است. اما «سپهر سلیمی»- مدافع حقوق حیوانات با چنین دیدگاهی موافق نیست و بر رنج و ناراحتی حیوانات صحه میگذارد: « درد و کلافگی و نارضایتی حیات وحش صحنه مناسبی برای تماشا نیست و اقدامات فرهنگی باهدف حمایت و آشنایی باید در محیط طبیعی تحقق یابد. ما به جای داشتن تعداد زیادی باغ وحش که خروجی آن صفر است و هیچ دستاوردی برای طبیعت ندارد، باید به واسطه جوامع محلی، گردشگری طبیعی را در مناطق حفاظت شده رونق دهیم تا گردشگران گونهها را در زیستگاه خود آن هم با رعایت استانداردها مشاهده کنند، در این صورت جوامع محلی درآمدی پایدار کسب خواهند کرد، ضمن آنکه باعث فرهنگسازی میشود. در بحث پرنده نگری، گونههای متنوعی از پرندگان در شهرها و اطراف آن وجود دارد اما سرمایه گذاری نمیشود، حال آنکه در هر شهری با ایجاد باغ پرندگان گونهها را از فریدونکنار قاچاق کرده و در این باغها حبس میکنند، تا منافع محدودی عاید یک نفر و یا گروههای خاصی شود، در صورتی که میتوان به شکلهای مختلف گردشگری طبیعی وپرنده نگری را ترویج کرد.»
«وضعیت باغ وحشها بسیار وحشتناک است.» این توصیف «سلیمی» از شرایط نگهداری حیوانات است که اغلب آنها در این مراکز جانشان را از دست میدهند و ما بیخبریم. یکی از مشکلات این است که بر باغ وحشها نظارتی حاکم نیست و «سلیمی» تأکید میکند: «سازمان محیط زیست توان نظارت ندارد. در چندقدمی این سازمان، یک دلفین در دلفیناریوم برج میلاد، جان باخت اما محیط زیست متوجه نشد، حال آنکه ایران فقط دارای دو دلفین است و یا زرافهای در باغ وحشی جانش را از دست میدهد و این سازمان متوجه نمیشود. اینها گونههای بزرگ و شاخص هستند، تصور کنید بر سر سایر گونهها چه بلایی میآید. آیا خبر داریم حیواناتی که در باغ وحشها به دنیا میآیند، چه سرنوشتی پیدا میکنند؟»
استانداردهای انسان ساخت
زوکوزیس یا «روان پریشی حیوانات باغوحش»، از شایع ترین اختلالات رفتاری و روانی در حیوانات محبوس است که اغلب دچار رفتارهای عصبی شده و در قفس رفت و برگشت دارند، دور خود میچرخند و گاهی از شدت کلافگی به خود آسیب میرسانند؛ رفتارهایی که در مراجعه به هر باغ وحشی قابل مشاهده است. براین اساس «سلیمی» به استانداردهای
انسان ساخت اشاره دارد: «گاهی مواقع از یک باغ وحش به طور مشخص نام برده و میگویند استاندارد است اما این استانداردها، انسان ساخت و به تعبیری در جهت منافع انسانهاست. طبق استاندارد باغوحش ایران، برای هر شیر باید ۱۵۰ متر مربع قفس در نظر گرفته شود اما در طبیعت یک شیر نر بین ۲۰ تا ۵۸۰ کیلومتر مربع قلمرو دارد. بنابراین شرایط نگهداری در باغ وحشها مناسب نیست. حتی باغوحشهایی که در سطح دنیا دارای استانداردهای جهانی هستند نیز شرایط مطلوبی ندارند و به هنگام ازدیاد یک گونه، به کشتن اقدام میکنند، اتفاقی که به طور معمول رخ میدهد و طبق ادعای سخنگوی اتحادیه باغ وحشها و آکواریومهای اروپایی، سالانه ۳ تا ۵ هزار حیوان براثر ازدیاد کشته میشوند.» بنابراین پی بردن به این حقیقت تلخ که هدف اصلی در باغوحشها تجارت است و حیوانات اهمیتی ندارند، چندان دشوار نیست و از دید حامیان حقوق حیوانات، اتحادیه باغ وحشداران همانند تمامی اتحادیههای صنفی منافع خود را دنبال میکند. «سلیمی» میگوید: «این اتحادیه یکی از بدنامترین گروهها در میان حامیان حقوق حیوانات در اروپا به شمار میرود که به دنبال تأمین منافع باغ وحشداران است.»
نبود نظارت و عدم وجود سیاست مدون
گروهی از صاحب نظران و دوستداران حیوانات معتقدند، عملکرد این مراکز هنگامی اصولی خواهد بود که هرکدام از جایگاههای جانوران، دارای یک متصدی باشد وعادات و نحوه نگهداری و خصوصیات منحصر به فرد و محل زندگی جانوران برای مراجعان شرح داده شود. اما آنطور که «یکتانیک»- درمانگر حیات وحش میگوید: «کشور ما مطابق با آمارها، دارای ۸۰ مرکز نگهداری جانوران است که تمامی این مراکز مجوز فعالیت ندارند و صرفا پیمانکاران با شهرداری قراردادی را منعقد کرده و مکانی را در اختیار آنها قرار می دهند و پیمانکاران حیوانات را در این مکان نگهداری و ماهیانه از شهرداری وجوهی دریافت میکنند. نکته بسیار مهم آن است که هیچ گونه نظارتی بر فعالیت این مراکز وجود ندارد و حیواناتی که هرگز با یکدیگر در طبیعت مواجه نمیشوند، از آبزی و کنار آبزی و آنها که در جنگل و بیابان و یا کوهستان زندگی میکنند و برخی که بومی و یا مهاجرند باهم نگهداری میشوند و نبود بستر و جایگاه مناسب سبب شده که این حیوانات عمر طبیعی نداشته باشند.»
نبود نظارت دقیق و جدی و عدم وجود سیاست مدون از سوی سازمان محیطزیست سبب بروز چنین فجایعی در باغوحشهای کشور شده است. فقدان قانون جامع در زمینه حمایت از حیوانات دربند، امکان رشد مراکزی که کارکرد باغوحش استاندارد را ندارند افزایش داده است و شرایط نگهداری حیوانات را به امری سادهانگارانه بدل کرده است. سازمان محیطزیست که خود میبایست بر باغوحشها نظارت داشته باشد و بر بهبود وضعیت تأکید کند، سکوت اختیار کرده است.
جایگزین کردن خوراک ارزان و بیکیفیت، باعث شده است تا بسیاری از این حیوانات در معرض سوءتغذیه و بیماریهای ناشی از آن قرار گیرند. عبارتی که از سوی «یکتانیک» برای نمایش عمق فاجعه به کار میرود، «بی رحمانه بودن این مراکز» است. به اذعان این درمانگر حیات وحش مصدوم، باغ وحشها، سایهای مبهم و غیرواقعی از زندگی حیوانات در طبیعت است که نه تنها تماشای این صحنه فرح بخش نیست بلکه باعث آزردگی انسانهایی میشود که کمی به مسائل عمیقتر نگاه میکنند.
شاید با خوانش مطالب پیش گفته در وصف باغوحشها واژگانی همچون «تبعیدگاه»، «فراموشخانه» و یا «اسارتگاه» به ذهنتان رخنه کرده باشد. در یکی دو دهه گذشته باتوجه به آنکه شانسی برای تماشای حیات وحش در طبیعت وجود نداشت، برپایی این مراکز فرصتی مغتنم بود اما «یکتانیک» میگوید: «امروز باغ وحشها دیگر آن رسالت گذشته را ندارند. به دلیل آنکه، چنین امکانی فراهم است تا علاقهمندان بتوانند به زیستگاههای طبیعی سفر کرده و سهمی در اکوتوریسم و حفاظت داشته باشند و عوایدی که از محل این نوع گردشگری حاصل میشود، به حفاظت از زیستگاهها منتج خواهد شد.» با این وجود، درخواست ایجاد باغوحش در کشور روز به روز در حال افزایش است و قاچاق حیوانات و وضعیت وخیم نگهداری آنها در باغوحشها بارها از سوی مدافعان حقوق حیوانات گوشزد شده است.
آمارهای جهانی روایتگر این واقعیت ناخوشایند است که نیمی از جمعیت حیوانات بهدست آمده از چرخه قاچاق، طی دو سال اول در فرآیند صید و زندهگیری جانشان را از دست میدهند. مابقی جمعیت نیز در حمل و نقل تلف میشوند. طی دو سال نخست، در بهترین حالت نیمی از جمعیت زنده میماند اما از سال سوم به بعد آنها نیزعمر طبیعی ندارند و شمارش معکوس برای مرگ زودهنگامشان رقم میخورد.
چگونگی تشخیص قاچاق بودن جانوران، برای «یکتانیک» کار دشواری نیست. او در این زمینه از فلامینگوها نام میبرد. آنهایی که از طبیعت میآیند، همیشه زیربالهایشان سرخ است و پرهایی صورتی رنگ دارند، ولی پس از چندماه نگهداری در اسارت، به دلیل عدم دسترسی به مواد غذایی در طبیعت، رنگ پرهایشان سفید میشود. همیشه در باغهای پرندگان آنهایی که خوش رنگ و لعاباند صید روز هستند و آنهایی که رنگ و لعابشان را از دست دادهاند پس از مدتی به مشکلات مختلف دچار میشوند، به ویژه یک عارضه در تمامی پرندگان به نام بامبل فوت متداول است و به خاطر جایگاههای نامناسب، در کف پای پرنده میخچه بهوجود میآید و به مرور جان میدهند و دوباره پرندگان جدید از طریق سیستم قاچاق جایگزین میشوند.
گونههای در اسارت، شانسی برای بقا در طبیعت ندارند
این موضوع پیاپی در رسانهها منعکس شده که برخی ارگانهای دولتی از طریق بیت المال وجوهی به قاچاقچیان حیات وحش میپردازند تا جانوران را از طبیعت صید کرده و به داخل باغهای پرندگان و باغوحشها بیاورند و در این بین عدهای هم منتفع میشوند و پس ازمرگ حیوان، دوباره این چرخه غیرقانونی و معیوب تکرار میشود، این در واقع کارکرد باغوحشهاست، مراکزی که تضمینی برای بقای گونههای در طبیعت نیستند، «یکتانیک» میگوید: «این تضمین، مستلزم آن است که بستری فراهم شده و در محیط داخل زیستگاه که اصطلاحا نیم اسارت است، این حیوانات نگهداری شوند. آنهایی که گوشتخوارند چنین قابلیتی ندارند که در زیستگاه متولد و بزرگ شوند و بعد از آن به طبیعت برگردند. در مورد علفخوارها، آن هم در برخی گونهها، چنین شانسی وجود دارد، باتوجه به اینکه علفخواران گروهی زندگی میکنند و به آن معنا رقابت غذایی ندارند و یکدیگر را نمیکشند. اما گوشتخواران با یکدیگر رقابت غذایی دارند و بر سر این مسئله نزاع شکل میگیرد و معمولا این نزاع مرگبار است. وقتی ما هنوز طبیعتی داریم که میتواند پویا و مولد باشد، نباید تمرکزمان را بر تولید جانوران باغ وحش بگذاریم، این اقدام بیفایده است.»
گروهی برای آنکه وجود و ماهیت مراکز نگهداری از حیات وحش را توجیه کنند، عامیانه سخن گفته و تصریح میکنند با نگهداری در اسارت میتوان حیوان را احیا کرد، حال آنکه به فرض تولید مثل، صد درصد حیوانهایی که در اسارت به دنیا میآیند؛ هیچ شانسی برای بقا در طبیعت ندارند.
مسئله ای که از سوی «سپهر سلیمی»- مدافع حقوق حیوانات هم مورد تأکید قرار گرفته است: «گونههایی که در اسارت تکثیر میشوند، عملا امکان بازگشت به طبیعت را ندارند و گونههای باغ وحش محسوب میشوند و نمیتوانند خود را با طبیعت وفق دهند، بنابراین احتمال برگشت آنها بسیار کم است. نباید وجود باغ وحشها ما را بفریبد، متأسفانه بعضیها اطلاعات غلط میدهند، همانند مسئله شیرها که گفتهاند قادر به احیا هستند، اما مادامی که زیستگاهی وجود نداشته باشد، هیچ حیوانی امکان احیا ندارد و در صورت تدارک زیستگاهی مناسب و امن، احتمال احیای آن هم در شرایطی خاص ممکن است.»
زیستگاه به معنای محوطه و محیط فیزیکی نیست، بلکه به این معناست که حیوانات و یا علفخوارانی که شیر از آنها تغذیه میکند را تأمین کرده و در زیستگاه این حیوان، پوشش گیاهی و محیط امنی فراهم کنیم و مباحثی نظیر صنایع و جاده و تخریبها و آلودگیهای محیط زیستی در کار نباشد، تا شاید در این صورت شیری احیا شود. که این مسئله هم به عوامل بسیار زیادی از جمله خلوص نژادی و مباحث تخصصی مرتبط است. طبق اظهارات «سلیمی»، اینکه بگوییم شیر را برای احیا به باغ وحش میآوریم خندهدار است و چنین سخنی به طورکامل جنبه تجاری دارد و برای فریب اذهان عمومی به کار میرود. کما اینکه قادر به نگهداری شیر در باغوحشها نیستند.»
«هیرمان» شیر ایرانی باغوحش ارم را به یاد آورید، چشماندازی که برای شیر جوان از طرف مسئولان ترسیم میشد شامل تکثیر نسل شیر ایرانی و احیای این نژاد پس از حدود یک قرن بود. چشماندازی که به نظر میرسید تنها رؤیایی موقت باشد و هیچ افق روشنی برای رسیدن به آن وجود نداشت. حفظ و نگهداری و مهیا کردن بستری مناسب در همان پله اول احیای شیر ایرانی را با علامت سؤال مواجه ساخت و بر درستی نظریه مخالفان این بازگشت که معتقد بودند ورود شیر ایرانی تنها حالت نمایشی دارد صحه می گذاشت.
تصاویر منتشرشده گویای بیماری «هیرمان» بود. وضعیت نامشخص بیماری او در میان تکذیبها و تصدیقهای مسئولان در هالهای از ابهام قرار گرفت و بسیاری در مورد بهبود هیرمان ابراز تردید کردند. شیری که پس از ۸۰ سال با فرشی قرمز وارد سرزمین مادری شده بود، پس از گذشت یکسال به چنان وضعی دچار شد که «نه توان خوردن داشت و نه یارای برخاستن.»
حفاظت، ادعایی پوچ
نقش و سهم باغ وحشها در انقراض و آزار حیوانات به مراتب بیشتر از کمکهای انگشتشمار به حفظ گونه های جانوری است. «سلیمی» در پاسخ به اینکه باغوحشها چه کمکی به حیات وحش کردهاند، همین نظر را دارد: «نه تنها کمکی نکردهاند بلکه مافیای باغ وحشداران اجازه ایجاد مراکز بازپروری حیات وحش را نمیدهند.» این مدافع حقوق حیوانات در ادامه به طرح این پرسش میپردازد که در کشوری به وسعت ایران چند مرکز بازپروری و تیمار و درمان و رهاسازی حیات وحش وجود دارد؟ «هیچ مرکز کارآمد و مفیدی نداریم. به این دلیل که مافیای باغ وحشداران نمیگذارند و اگر چنین مراکزی وجود داشته باشد، حیوانات آسیب دیده و آنهایی که از متخلفان گرفته شدهاند، پس از درمان و تیمار و بازپروری، برای رهاسازی در طبیعت آماده میشوند اما در حال حاضر که چنین مراکزی وجود ندارد، هر گونهای که بنا به دلایل مختلف پیدا میشود، سر از باغوحشها درمی آورد و در این مراکز به حبس ابدی، رنج و مرگ محکوم میشود.»
باغ وحش , مرضیه صاحبی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.