امام کرامت در مصاف با هرج و مرج عقیدتی
گروه فرهنگی
امام حسن مجتبی علیه السلام، دومین امام شیعیان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است که در نیمه رمضان سال سوم هجری، در شهر مدینه به دنیا آمد. مدت امامت او ۱۰ سال و مدت خلافت او بر مسلمانان، حدود هفت ماه بوده است. هر چند امامت امام مجتبی علیه السلام، به نص پیامبر صلی الله علیه و آله و از طرف خدا بود ولی بر خلاف سه خلیفه دیگر، امام مجتبی مانند پدرش امام علی علیه السلام، با رای آزاد مردم به عنوان خلیفه انتخاب شد. با این حال چالشهای فکری و اعتقادی زیادی را در پیش رو داشت. این علاوه بر چالشهایی که به طور طبیعی مقابل راه حضرت بود؛ مانند دشمنی همچون معاویه و بیوفایی یاران. این انحرافات فکری جامعه در حالی که ماهیت اعتقادی داشتند، اما راه حکومت را برای امام مجتبی ناهموار میساختند.
رسوبات تفکر عثمانی
یکی از جریانهایی که در زمان امامت امام مجتبی علیه السلام تاثیر به سزایی بر روند حکومتی حضرت داشت، جریان فکری عثمانی بود که معاویه بعد از مرگ عثمان، به خوبی توانست از آن به عنوان بهانهای برای حکومت بیشتر و تبدیل حکومت به سلطنت، استفاده کند؛ علاوه بر اینکه توانست با بهانه قرار دادن آن، در مقابل امیرالمومنین علی علیه السلام ایستادگی کرده و مردم را به سمت خود بکشاند.
این جریان بر این عقیده بودند که عثمان، مظلومانه کشته شده است بنابراین تمام کسانی که به نحوی در واقعه شورش علیه عثمان دست داشتهاند مجرم بوده و باید محاکمه شوند. این تفکر بعد از به خلافت رسیدن امام حسن علیه السلام نیز وجود داشت. بر این اساس اولین اقدام امام مجتبی علیه السلام خطبهای بود که برای از بین بردن رسوبات این تفکر ایراد فرمودند. حضرت در آن خطبه با بیان نسبت خود با پیامبر، خلافت و امامت را حق خود دانستند و سعی کردند جامعه را متوجه مسیر امامت کنند و از انحرافاتی که در جریان خلافت اتفاق افتاده است جلوگیری کنند. در واقع تفکر عثمانیه چنان منحط و ناشی از عدم معرفت نسبت به اهل بیت پیامبر و حتی خود پیامبر بود که امام حسن در خطبههای نخستین خود لازم میبیند بار دیگر جایگاه خود و امیرالمومنین و اهل بیت رسول خدا را روشن سازد؛ تا واضح شود فاصله اهل بیت پیامبر با کسی چون عثمان بسیار زیادتر از این حرفها است که مردمی بخواهند به اتهام واهی قتل عثمان، امیرالمومنین و اولاد او را تخطئه و محاکمه کنند. امام علیه السلام در خطبهای میفرمایند:
«ما دسته رستگار خدا و کسان نزدیک پیغمبر خدا و اهل خاندان پاک و پاکیزه او و یکی از دو وزنه هستیم که پیامبر خدا به جا گذاشت. وزنه دیگر کتاب خداست که شرح همه چیز در آن هست و باطل از پیش و پس بدان درنیاید و در همه چیز اعتماد بدان است و ما از تأویل آن بی خبر نیستیم بلکه حقایق آن را به یقین می دانیم. پس اطاعت ما کنید که اطاعت ما واجب است که قرین اطاعت خدا و پیغمبر و کارداران است. اگر در چیزی خلاف کردید، آن را به خدا و پیغمبر او ارجاء دهید. کسانی که کیفیت آن می جویند اگر به پیغمبر و کارداران خویش رجوع می کردند، مطلب را از آن ها فرا می گرفتند. مبادا به صدای شیطان گوش دهید که او دشمن آشکار شماست و چون دوستان شیطان می شوید که به آن ها گفت: «امروز از این مردم کسی بر شما غالب شدنی نیست و من پناهدار شمایم»، و چون دو گروه با هم بر خورد کردند روی گردانید و گفت: «من از شما بیزارم؛ من چیزی می بینم که شما نمی بینید.» آن گاه دست خوش نیزه و شمشیر و گرز و تیر شوید و از آن پس کسی که از پیش ایمان نیاورده و در ایمان خود خیری نیندوخته، ایمانش سودش ندهد و خدا بهتر داند.
جریان فکری جبریه
جریان جبرگرایی از جریانهای فکری است که خلفای بنی امیه از آن برای ساکت کردن مردم و رعیت بهره بردند؛ زیرا مردم به خودی خود، به فرزندان پیامبر علاقهمند بودند و گرایش به آنها داشتند، بنابراین باید برای جلوگیری از این گرایش، حربهای مییافتند.
بنی امیه با این حربه توانستند به راحتی به مردم بفهمانند که این خلافت، خواست خدا بوده است و گریزی از آن نیست و هر کسی که مخالفت کند در واقع با حکم و فرمان الهی مخالفت کرده است. بر این اساس، زمانی که معاویه مورد عتاب قرار میگرفت میگفت: «اگر خدا حکومت را دوست نداشت ما را بر این مسند نمینشاند.» در حالی که خواست خدا هرگز این نبوده است.
تفکر جبریه هم همچون تفکر عثمانیه حاکی از یک جهل عمیق است. تاریکی جهل آن چنان غلظت یافته که مردم میپذیرند هر کس هر غلطی که کرد، خواست خدا بوده و ما اجازه نداریم به او اعتراضی داشته باشیم. در حالی که همین مردم در مواجهه با دزدی که اموال خودشان را به غارت ببرد نیز این استدلال را میپذیرند یا با تمام قوا از مال خود به دفاع بر میخیزیند؟ آیا این تنها حق محمد و آل محمد نیست که همچون معاویهای با این دلیل علیل و با این استدلال لال که چون ما حاکمیم پس این خواست خدا است و اعتراض به حکومت ما اعتراض به خدا است میتواند بر آن سرپوش بگذارد و از مردم نیز صدایی در نیاید؟
جریان فکری خوارج
هر چند خوارج از ابتدا با شعار «لا حُکمَ الَّا لِلَّهِ» پا گرفته و افرادی سرکش و خونریز بودند؛ ولی به مرور زمان برای خود اعتقاداتی درست کردند و در جریان آن، با امامت امام حسن مجتبی علیه السلام به مخالفت برخاستند. آنها کسی را امام میدانستند که خود انتخاب کرده باشند و با عدالت مورد نظرشان رفتار کند و علیه ظالم نیز شمشیر بکشد. اینها همان کسانی بودند که ابتدا حکم به کفر امام مجتبی علیه السلام دادند و سپس به طرف امام حمله کرده و سجاده از زیر پای امام کشیدند؛ حتی مردی از خوارج به نام جراح بن قبیصه، که در جای تاریکی در ساباط کمین کرده بود خنجری بر پای مبارک امام فرود آورد.
اینها پارهای از مهمترین مشکلات فکری پیش روی امام حسن علیه السلام بود که بر افکار مردم به شدت تاثیرگذار بود. این اعتقادات در واقع جهل تهنشینشدهای بودند که با بر هم خوردن وقایع سیاسی و اجتماعی در زمان حکومت امام حسن به سطوح بالای جامعه آمدند. همینها باعث شد که مردم امام مجتبی علیه السلام را تنها گذاشته و حضرت را در جاده نرمش قهرمانه صلح قرار دهند. البته هر چند در ظاهر، حکومت به دست معاویه افتاد ولی حضرت اولا امتیازات زیادی از او گرفتند و ثانیا با موقعیتشناسی خاص خود، از ریخته شدن بیسرانجام خون خود و بنیهاشم و یاران جلوگیری و جریان تشیع و اسلام را حفظ کردند.
امام حسن (ع)
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.