استشمام عطر استعمار فرانسوی
محمدحسین صادقی
قدرت و سیاست در جهان امروز، دارای مناسبات و موازنههایی است که اساس آن بعداز جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم پیریزی شد و کماکان نیز شاکله اصلی مناسبات قدرت درجهان، نشئتگرفته از ساختارهایی است که بعد از دوجنگ جهانی اول و دوم شکلگرفتهاند. این ساختارها بر سیاست خارجی کشورها مؤثر بوده است. با فروپاشی شوروی در دهه نود میلادی و شبه تکقطبی شدن جهان بعداز جنگ سرد، از معدود کشورهایی که در دو قرن اخیر و حتی در کوران جنگ سرد و بعدازآن تلاش کرده نقشی متفاوت و مستقل از آمریکا را در مناسبات قدرت و سیاست در جهان و منطقه غربآسیا ایفاکند، فرانسه است.
۱) در سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ خورشیدی) جنگ جهانی اول با شکست نیروهای همپیمان آلمان، تحت عنوان نیروهای متحد، تمام شد. امپراتوری عثمانی همکه جزء شرکای آلمان در جنگ بود، شکست خورد و پسازآن روزبهروز ضعیف شد. انگلیس و فرانسه، بهعنوان طرفهای پیروز جنگ، بر اساس توافقی که درمیانه جنگ، یعنی در سال ۱۹۱۶ توسط دو دیپلماتشان انجام دادند، بایکدیگر بر سر تقسیم سرزمینهای امپراتوری عثمانی توافق کردند.
مارک سایکس و فرانسوا پیکو، اسم این توافق را گذاشتند سایکس-پیکو و هدفش را هم ایجاد صلح عنوان کردند! توافقی که آنها به صلح از آن یاد میکردند، درواقع صلحی برای منطقه نبود؛ بلکه صلحی بین فرانسه و انگلیس بر سر تقسیم سرزمینهای عثمانی بود؛ صلحی که تا به امروز، تمام صلحهای بعد از خود را در این منطقه بر باد داده است…
وقتی توافق سایکس-پیکو عملیاتی شد، تمام سرزمینهای امپراتوری عثمانی بین فرانسه و انگلیس تقسیم شد. بخشهایی از سوریه و ترکیه، شمال عراق، لبنان، تونس، الجزایر و مراکش، تحت نفوذ و تسلط مستقیم و غیرمستقیم فرانسه درآمد. بخشهای دیگر از عراق، اردن، مصر و عربستان نیز تحتسلطه و نفوذ انگلستان قرار گرفت. کشورهای کنونی حاشیه خلیجفارس و بخشهایی از فلسطین نیز بهقیمومیت و سرپرستی انگلیس درآمد.
بخش عمدهای از منازعات منطقه غربآسیا یا بهاصطلاح خاورمیانه، ریشه درهمین تقسیم اراضی و تأسیس کشورهای جدید دارد.
۲) پس از جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم که آن نیز ریشه در مناسبات سیاسی پس از جنگ اول داشت، آغاز شد. با اشغال پاریس توسط نازیها در سال ۱۹۴۰ و روی کار آمدن دولت ویشی در قامت متحد آلمان، اختیار مستعمرات و سرزمینهای تحتقیمومیت فرانسه نیز به حال خود رها شد! البته این وقفه دیرپا نبود و با خروج نازیها از فرانسه، آنها تلاش کردند دوباره اختیار مستعمرات و سرزمینهای تحت قیمومیتشان را بهدستبگیرند. فرانسه تا سال ۲۰۱۸، کماکان اداره حدود ۱۶ مستعمره خودش را دردستداشته؛ اما درآندوران، برخیاز مستعمرات فرانسه با اعلام استقلال از زیر سلطه فرانسویها خارج شدند؛ ازجمله لبنان که در سال ۱۹۴۳ اعلام استقلال کرد. نیروهای فرانسوی نیز در سال ۱۹۴۶ بهطور کامل از لبنان بیرون رفتند؛ ولی این پایان حضور فرانسویها در لبنان نبود.
۳) با پایان جنگ جهانی دوم و پیریزی نظم جدید جهانی با تأسیس سازمان ملل متحد، فرانسه بهعنوان یکی از ۵ عضو دائم شورای امنیت، همواره بازیگری منحصربهفرد درمنطقه غرب آسیا بوده است.یکیاز جلوههای نقشآفرینی متفاوت فرانسه در اردوگاه غرب، ایفای نقش در جنگ ایران و عراق است. فرانسه حامی جدی رژیم بعث در عراق بود. شراکت فرانسه با عراق از قبل جنگ، ذیل قراردادهای مختلف تجاری و نظامی شروع شد.درسالهای اول دهه شصت، فرانسه پشتیبانی نظامیاش از صدام حسین را افزایش داد؛ اکثر این پشتیبانیها شامل فروش تسلیحات فوقپیشرفته و کمکهای مستشاری بود. فرانسه در بعد سیاسی و اقتصادی نیز بهطور مؤثر از عراق حمایت میکرد؛ هم در جلسات شورای امنیت و مجامع دیگر و هم در عقد قراردادهای تجاری و سرمایهگذاری. فقط در سال ۱۳۶۰، ۴۰ درصد صادرات تسلیحاتی فرانسه به عراق ارسال میشد؛ یکقلم از مراودات نظامی فرانسه با صدام، هواپیماهای فوقپیشرفته سوپراتاندارد بود که ۵ فروند آن بههمراه خلبان، دراجاره ارتش عراق بود! جدا از این، فروش هواپیماهای پیشرفته میراژ و موشک اگزوسه، امکاناتی بودند که عراق با آنها میتوانست سکوها، نفتکشها و تأسیسات نفتی ایران را در خلیجفارس هدف قرار دهد.
فروشهای فرانسه به عراق در طول جنگ به حدی رسید که بعد از شوروی، دومین صادرکننده تسلیحات به عراق بود. فرانسه بیشترین صادرات سلاح را به عراق در بین تمام کشورهای غربی داشت.
درکناراین، دهها میلیارد دلار رقم مراودات تجاری و اقتصادی بین فرانسه و عراق، باعث شده بود آنها بهعنوان یک متحد مهم درکنار رژیم بعث قرار بگیرند. چند سال پس از پایان جنگ نیز اطلاعات منتشرشده در نشریه نیویورکتایمز فاش کرد بهاحتمال بسیار زیاد، فرانسه جزء تأمینکنندگان اصلی خط تولید بمبهای شیمیایی ارتش بعث بوده است؛ بمبهایی که بیش از صد هزار ایرانی را در جبههها و حتی در شهرها، به کام مرگ و عوارض شدید تنفسی، پوستی، روانی و بینایی کشاند.
۴)پس از حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱ و تصمیم آمریکا برای حمله به افغانستان و عراق، انگلستان متقاعد شد که با آمریکا در حمله به عراق همراه شود؛ اما دراینبین، فرانسه نهتنها با آمریکا همراه نشد، بلکه با حمله به عراق نیز مخالفت کرد.
درکنار اینموارد، فرانسه درمسئله فلسطین نیز برخلاف نظر آمریکا، موافق ایده «دو دولت در یک سرزمین» بوده و هست. دردهههشتاد میلادی نیز فرانسه از نخستین کشورهایی بود که برای مقابله با گروههای فلسطینی در لبنان، به این کشور نیرو اعزام کرد.
درمجموع میتوان گفت از جنگ جهانی اول تا به امروز، هرچند منافع کشورهای غربی درمنطقه غرب آسیا درهمتنیدگیها و اشتراکات بسیاری باهم داشته، اما فرانسه در مناسبات خاورمیانه، بیش از آنکه برای دیگری نقش بازی کند، نقش خودش را ایفا کرده و بهدنبال چینش معادلات خودش رفته است؛ درحالیکه عموم کشورهای غربی، حتی انگلستان و آلمان، حداقل در نسبت با آمریکا اینگونه نبودهاند.
پیوند فرانسه با خاورمیانه بسیار دیرینهتر از آمریکا است؛ ازاینرو فرانسه تلاش میکند با بهرهبرداری از میراث خود درمنطقه، ایده سنتی «مجد و عظمت» فرانسه را احیا کند. هرچند شواهد نشان میدهد قواره این نقشآفرینی، بسیار بزرگتر از تن فرانسه امروزی است!
۵) فرانسه در مواجهه با لبنان، از صدسال پیش تابهحال با فرازوفرودهای مختلف، رویکردی قیممآبانه داشته است؛ البته نهفقط لبنان، بلکه بسیاری از کشورهای عربی و آفریقایی که روزی طعم استعمار فرانسه را چشیدهاند، مدرنیته و توسعه را بهزبان و باطعم فرانسویاش مزه کردهاند تا به زبان و رنگ انگلیسیاش؛ و همین باعث شده است که فرانسه در کشورهایی نظیر لبنان که حتی بعد از زبان عربی، زبان فرانسوی درآن غلبه دارد، از پایگاهی سیاسیاجتماعی برخوردار باشد.لبنان کشوری کوچک، با جمعیتی در حدود هفت میلیون نفر و دارای تنوع مذهبی است. مسلمانان شیعه و سنی، مسیحیان مارونی و ارتدکس، دروزیها و علویان و…، قرنهاست که در کنار هم زندگی میکنند؛ اما از زمان استقلال لبنان، ساختار قدرت بین آنها تقسیمشده است.
در سالهای اخیر، مردم لبنان با مشکلات عدیده اقتصادی نظیر کاهش شدید ارزش پول ملی دستبهگریبان بودهاند که اعتراضات مختلفی را نیز درپیداشته است. بااینوجود، مشکلات کماکان پابرجاست و آمدوشد دولتهای مختلف نیز نتوانسته است مرهمی بر رنجش مردم لبنان باشد. دراینمیان، انفجار چهار اوت ۲۰۲۰ (۱۴ مرداد ۱۳۹۹) بندر بیروت یک اتفاق بزرگ برای لبنان بود؛ اتفاقی که داغ مشکلات اقتصادی را در لبنان تشدید کرد. البته گمانهزنیها درباره اهمیت و نقش این بندر در تأمین معاش کل لبنان متفاوت بوده است؛ اما نکته قابلتوجه درایناست که تأثیرات مخرب این انفجار بیش از هرکسی متوجه مسیحیان بیروت شده است؛ بهطورمثال محدوده خیابانهای شارل حلو، پییر جُمَیِّل، شارل مالک، فؤاد شهاب و جورج حداد که بیشترین خسارتها را در بیروت دیدهاند، همگی جز مناطق مسیحی نشین بودهاند. بهجز جورج حداد که نویسندهای مسیحی بود، الباقی اسامی همگی از سیاستمداران و رئیسجمهوران مسیحی لبنان بودهاند؛ جمیل و شهاب هم از اعضای حزب مسیحی فالانژ بودند.
درچنینشرایطی، امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه در زمان کوتاهی خودش را به بیروت میرساند و بهمحل حادثه میرود. او درآنجا گفت: «…من برای حمایت از دولت خاصی نیامدهام؛ بلکه برای حمایت از مردم آمدهام… لبنان نیازمند ساختار سیاسی جدید است… این انفجار شروع یک دوره جدید بر اساس اصلاحات و تغییر نظام و پایان دادن به گسستها است… من اول سپتامبر (۱۱ شهریور) بازمیگردم و اگر تاآنموقع از پسکار برنیامدند، خودم مسئولیت اصلاحات سیاسی را برعهده خواهم گرفت!»
میراث و سرمایه مذهبی و فرهنگی فرانسه در لبنان آنقدری هست که حضور و گفتههای او مورد استقبال برخی از جریانهای سیاسی عمدتاً مسیحی واقع شود؛ اما انفجار بیروت چه سهوی باشد و چه عمدی، میتواند یک نتیجه مهم و البته مخربتر را بههمراه داشته باشد و آن ایجاد دوباره خلائی سیاسی در لبنان است؛ چیزی که لبنان مدتها گرفتارش بوده است.
بهنظرمیرسد ماکرون تلاش میکند به پشتوانه میراث فرانسه در لبنان، برای نوعی از سهمخواهی سیاسیاقتصادی، ایفای نقش کند. حالآنکه بخشی از مشکلات لبنان نشئتگرفته از کارشکنی با تحریمها و خلف وعدهها دررفع موانعی است که خود کشورهای غربی ازجمله فرانسه ایجاد کردهاند.از سمتدیگر، سخنرانی سیدحسننصرالله و رویکرد مثبتش به سفر ماکرون، نشاندهنده عمق نگاه راهبردی حزبالله به تحولات لبنان است؛ اما گفتههای سیدحسننصرالله نیز گواهی بر وجود نیتهایی برای سوءاستفاده سیاسی از این ماجرا است؛ نیتهایی که تلاش میکنند نهفقط انفجار بندر بیروت، بلکه مشکلات اقتصادی لبنان را نیز به حزبالله نسبت دهند؛ درحالیکه حزبالله هیچگاه مسئولیتی جز مقاومت برای خود تعریف نکرده است.
بهنظرمیرسد فرانسه در حالی تلاش میکند که نقشی مستقل را در خاورمیانه ایفا کند که همچون آمریکا، زیاد متوجه مناسبات این منطقه پس از جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ نیست؛ جنگی که نشان داد ریشه حزبالله آنقدر در خاک لبنان تنیده شده است که حذف آن با تحریم و تهدید ممکن نیست؛ مگرآنکه خاکی که حزبالله درآن ریشه دارد، تحریم و تهدید شود!
آیا حالوروز این روزهای لبنان نوعی فشار و تسویهحساب با خاکی است که حزبالله درآن رشد کرده و ثمر داده است؟!
بیروت , فرانسه , لبنان , محمدحسین صادقی , مکرون
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.