از انساننمایشی تا مرگ نمایشی!
حسین روحانی- پژوهشگر اجتماعی
آنچه تحت عنوان مرگهای نمایشی اتفاق میافتد را میتوان ذیل یک مفهوم کلیدی در عرصه جامعهشناسی صورتبندی کرد یعنی مفهوم انساننمایشی که چنین انسانی بهتناسب و فراخور جامعه نمایشی سعی میکند از طریق به دست دادن تصویری فانتزی از احوالات و سبک زندگی خویش در فضای مجازی ابراز وجود کند، وقتی از جامعه نمایشی سخن میگوییم به این معنا نیست که در جامعه ما چنین خصیصهای بارز است بلکه آن انگارهای که فرد نمایشی از جامعه دارد، بر اساس جامعه نمایشی صورتبندی میشود، یعنی فرد در یک وضعیت کاملا حباب گونه زندگی میکند و در این وضعیت، بهجای اینکه در پی کسب غنای درونی باشد سعی میکند از طریق مختصات جامعه نمایشی، جایزه دریافت کند. بالطبع خودکشی یکی از مؤلفههای گریزناپذیر جامعه نمایشی است و در اینکه چه علل و عواملی موجب چنین رفتارهایی میشود، نمیتوان تقلیل گرایانه برخورد کرد و دلیل آن را به بحرانهای عاطفی و روحی، روانی ربط دارد که در دوران کودکی اتفاق افتاده و یا یک تهدید جامعهشناسی ارائه داد، حتی نمیتوان یک تحلیل باسمهای ارائه داد و گفت فقط علل روانشناختی و یا علل اجتماعی و اقتصادی است، چراکه میتواند این عوامل در مورد همه افراد صدق کند و در برخی از افراد،تلفیقی از این مؤلفهها باعث چنین رفتارهایی بشود،اما در یک تحلیل جامعتر، این مسئله به تفکری که بهطورکلی متناسب با مقتضیات جهان مدرن و بهتبع آن جهان پسا مدرن است، بازمیگردد. یعنی انسانی که اساس تفکرش «کنترل» است، یعنی انسانی که میخواهد همهچیز را تحت سیطره خودش قرار بدهد و وقتی در عالم واقع با موانعی بر سر راهش، روبهرو میشود و وقتی آن پوچی و خلأ درونی خودش را میبیند ناچار میشود از طریق دست زدن به یکسری رفتارهای اغراقآمیز مثل خودکشی دستهجمعی و یا خودکشیهای نمایشی ابراز وجود کند و این امر در تحلیل نهایی نمایانگر انسانی است که ازخودبیگانه شده و این ازخودبیگانگی، هم به شکل روانی و هم اجتماعی رخداده است، البته مختص سبک زندگی قشر خاصی از جامعه است که اینها بهجای اینکه در پی کسب و ارضای غنای درونیشان باشند از طریق اشیای بیرونی میخواهند آن رضایت درونی را در خود به وجود بیاورند، درحالیکه این رضایت چون متکی به علل و عوامل بیرونی است و از درون نشئت نگرفته منجر به بروز چنین خلأهایی میشود و اساس آن به رویگردانی از آن تفکر دینی بازمیگردد و به تعبیر دیگر، تقابل دو نوع تفکر است؛ تفکر مدرن که منجر به انسان و جامعه نمایشی میشود و در برابر آن تفکر دینی که انسان را در ارتباط تنگاتنگ با ذات مقدس باریتعالی قرار میدهد و بهجای اینکه در پی تسلط برجهان باشد، یکجور خشیت ، خضوع و حیرت در برابر عظمت الهی دارد و این مسئله تفاوت دو نوع رویکرد است؛ رویکرد اول، انسان را به یک حیوان اقتصادی و انساننمایشی و لذتگرا تبدیل میکند که سر از مصرفگرایی درمیآورد ولی انسان نوع دوم، انسانی است که خشیت و تواضع در برابر نظام هستی دارد و ارتباط خودش را با یک جامعه الهی و دینی تأمین میکند.
اما در باب پیامد مرگهای نمایشی باید گفت، تبعات این مسئله، لایههای مشخصی از جامعه ایران را شامل میشود و نمیتوان گفت این حرکات تمام لایهها و اقشار و تمام فرماسیون های اجتماعی ما را تحت تأثیر قرار میدهد. تأثیر آن بیشتر روی قشری است که بهنوعی مخاطبش همین رفتارها هستند و در بین همین محافل و انسانهای نمایشی که قائل به جامعه نمایشی هستند، یکسری نتایج و تبعاتی دارد و آنها را بیشتر در این حرمان و ناامیدی و پوچی غرق میکند. وقتی یک انسان در حباب زندگی میکند و ارتباطش با واقعیت بیرونی و نظام خلقت قطعشده بالطبع این انسان هرقدر که گرفتار حرکات نمایشی شود، ناچار است برای پر کردن این شکافها و حفرههای درونی و عاطفی به این رفتارهای پرخطر بیشتر دست بزند و ممکن است از حالت نمایشی به سمت واقعیت هممیل کند و درنهایت با رفتارهای مالیخولیایی و هیستریک به یک حالت جامعهستیزی هم برسد و به حرکات خطرناکی دست بزند چون این افراد به لحاظ درونی در خلأ زندگی میکنند و مبنای وجودیشان بر اساس آن چیزهایی است که بهصورت عینی و مادی کسب میکنند و بهمحض اینکه در چنین فضایی قرار میگیرند، نمیتوانند آن ارتباط و غنای درونی را کسب کنند، مثل آدمی که هرقدر از آب دریا مینوشد تشنه و تشنهتر میشود و تأثیراتش بین همین قشر است و آنها را بیشتر دچار فروپاشی میکند. برخی از آنها ممکن است به لحاظ مادی دچار مشکل نباشند، اما به لحاظ رسانهای میتوانند آن لایهها و اقشار دیگر راهم بهنوعی تحت تأثیر قرار بدهند و در اینجا وظیفه آن نهادهای قضائی است که بهنوعی ورود کرده و اجازه ندهند چنین رفتارهایی سایر اقشار و لایههای جامعه را تحت تأثیر قرار دهد. طبیعتا مبارزه کردن با این پدیده نیاز به یک بحث درازمدت فرهنگی دارد و باید تحلیلهای عظیم فرهنگی و روانشناختی در سبک زندگی این افراد پدیده آید، اما نکته حائز اهمیت این است که بحث ما خرد است و اگر بخواهیم به این مسئله، کلان بنگریم باید حوالت تاریخی جهان بهنوعی تأثیر پیدا کند و آن نوع نگاه و نگرشی که امروز در سایه نظم جهانی و مدرنیته و بهتبع آن لیبرال دموکراسی حاکم است . ما هرقدر هم بخواهیم در برابر این نظم مقاومت کنیم بههرحال آن نظم جهانی از طریق رسانهها حاکم است و امروز عصر تسلط رسانهها و تصاویر است و برای غلبه تصویر برجهان که اساس آن فریب و نمایش بوده و لیبرال دموکراسی مبلغ آن است، نیاز به یک عزم جدی و همهجانبه است و اینگونه نیست که با یکسری اقدامات موضعی بتوان با این پدیده مبارزه کرد. باید جهانبینی این قشر تفسیر شوند. ضمن اینکه همه عوامل تربیتی و آشفتگیهای جامعه، همافزایی پیدا میکنند تا ساختار شخصیتی یک فرد را چه در بعد فردی و چه در بعد جمعی بسازد، بعد انسان هم بسیار پیچیده است و با پرسوناژهای مختلف و بعضا متضاد در عرصه اجتماعی ظهور و بروز پیدا میکند و طبعا نقش خانواده و تربیت مهم بوده و درعینحال نمیتوانیم نقش خانواده را پررنگتر از اجتماع بدانیم. درنهایت اگر قرار است خانواده اصلاح شود و اگر ناهنجاریهایی در عرصه اجتماعی که منجر به بروز و ظهور انساننمایشی شده تسهیل شود، در تحلیل نهایی نیاز دارد به اینکه نوع نگرش تغییر کند، یعنی آن سبک زندگی و جهان انسان زیروزبر شود. یعنی انسانی که جهانبینیاش یا مدرنیستی است و بر اساس تفکر تکنیکال و سلطهگر و محاسبهگر تقسیمبندی میشود یا تفکرش مراقبهای است به این معنا که اساس تفکرش نه برمبنای سلطه و بازی با حاصل جمع صفر و نه بر اساس وابستگی به عوامل بیرونی بلکه بر اساس غنای درونی شکل میگیرد و این غنای درونی منوط به جدایی و رها شدن این انساننمایشی از تمامی محدودکنندههای مادی و فیزیکال و اینهمانی با خداوند است. این اصل بازی و نزاع را باید در قالب نزاع میان دو تفکر بررسی کنیم؛ تفکر اول، محاسبهگر و عقلانیت ابزاری است که منجر به تحقق انساننمایشی و جامعه نمایشی میشود و تفکر دوم دینی و مراقبهای است که اساس آن بر گشودگی نسبت به دیگر انسانها و خداوند و همه آنچه در جهان موجود است تعریف و صورتبندی میشود و تفکر اول در یک عرصهای به شکل پدیده نابهنجاری به اسم خودکشیهای نمایشی خودش را نشان میدهد، البته این راهم باید تأکید کرد که نمایش فیالنفسه بد نیست، منتها آن چیزی که ماتحت عنوان انساننمایشی یاد میکنیم یعنی انسانی که در حباب زندگی میکند و ارتباط خودش را با همهچیز قطع کرده و در یک فضای خیالی و بهدوراز ارتباط با جهان و در یک بعد وسیعتر یعنی خداوند ارتباطات خودش را صورتبندی کرده است.
حسین روحانی , مرگ های نمایشی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.