اربعـین؛ شکوفایی فردیت در منسجم‌ترین جمعیت - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 90631
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه تاریخ انتشار : ۰۴ شهریور ۱۴۰۲ - ۶:۵۳ |
بررسی مراسم زیارت اربعین امام حسین علیه‌السلام می‌تواند یک دعوای قدیمی در جامعه‌شناسی را حل کند

اربعـین؛ شکوفایی فردیت در منسجم‌ترین جمعیت

یکی از ویژگی‌های درخشان مکتب اسلام حل کردن دوگانه‌های لاینحلی است که برای قرن‌ها موضوع بحث اهل دانش بوده است. یکی از این دوگانه‌ها در جامعه‌شناسی، دوگانه اصالت جمع و اصالت فرد است.
اربعـین؛ شکوفایی فردیت در منسجم‌ترین جمعیت

یکی از ویژگی‌های درخشان مکتب اسلام حل کردن دوگانه‌های لاینحلی است که برای قرن‌ها موضوع بحث اهل دانش بوده است. یکی از این دوگانه‌ها در جامعه‌شناسی، دوگانه اصالت جمع و اصالت فرد است. اسلام در این مورد رویکردی اتخاذ می‌کند که ممکن است در ابتدا گیج‌کننده به نظر برسد. طوری که سخت بتوان فهمید اسلام در نهایت جمع‌گراست یا فردگرا. چراکه باری بسیار جمع‌گرا به نظر می‌آید و باری دیگر بسیار فردگرا. با بررسی بیشتر می‌فهمیم که یکی از این دو هدف است و دیگری وسیله؛ اما وسیله‌ای که از فرط اهمیت، به واسطه خطای چشم معرفتی، ممکن است آن را هدف بپنداریم.

در سوره مبارکه عبس، ماجرای مردی را می‌خوانیم که وقتی یک شخص کور نزدش می‌آید، او با کراهت روی برمی‌گرداند و اخم می‌کند. «عَبَسَ وَ تَوَلَّىٰ، أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَىٰ، وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّىٰ» اخم کرد و رو برگرداند، تنها به این خاطر که کوری نزدیک او آمده بود، اما شاید تو نمی‌دانستی و او مردی پارسا بوده است». این آیا نقل ماجرای عبدالله بن مکتوم، صحابی نابینای رسول خدا و مرد ثروتمندی از بنی‌امیه است. این شخص اموی بابت اینکه به یک شخص معلول و محروم ترشرویی کرده بازخواست می‌شود و به او یادآوری می‌شود که ملاک برخورد با آدم‌ها، تقوا و پارسایی آن‌هاست نه جسم و اسم و رسم و مال و منال ایشان. نباید کسی را به خاطر محرومیت و معلولیتش، خاصه وقتی خودش تقصیری نداشته باشد سرزنش کرد. این پیام واضح آیه است. اما قرآن در اینجا نوع معلولیت عبدالله بن مکتوم را هم نقل می‌کند و می‌گوید او کور بود.

شخص نابینا نمی‌تواند حالت چهره کسی را ببیند، مرد اموی هم بنا به فرمایش قرآن، حرفی نزده بود و تنها رو ترش کرده بود. یعنی در اینجا عبدالله بن مکتوم بدرفتاری شخص اموی با خودش را متوجه نشده است، با این وجود قرآن به دفاع از عبدالله، مرد اموی را سرزنش می‌کند. این یعنی ضرورت خوش‌رفتاری با کسی که معلول یا محروم است تنها یک ضرورت اجتماعی نیست و تنها کارکرد اجتماعی ندارد. بلکه هر شخص در وجود خودش هم باید اخلاق را رعایت کند. یعنی در وجود خود نسبت به کسی که نباید، کدورت یا کراهت یا نفرتی نداشته باشد، حتی اگر او نفهمد. در اینجا ظاهرا ظلمی صورت نگرفته است بلکه قرآن با دل بیمار آن مرد اموی کار دارد. در نفس و ضمیر او چه می‌گذشت که خود را از یک مرد کور برتر دید و صرفا به خاطر کور بودن او از نشستن در کنارش کراهت داشت؟ این یک بحث علم‌النفسی و روانشناسانه است و موضوع بحث در اینجا جامعه نیست. در اینجا معلوم می‌شود که هدف و مقصد دین، ساخت نفس و ضمیر انسان است، جامعه وسیله است. در اینجا مرد شامی با تکبر به نفس خودش ظلم کرده است. اگر عبدالله متوجه رفتار بد او می‌شد، مرد شامی هم به خودش و هم به عبدالله ظلم کرده بود. 

ماجرای تاریخی دیگری که این حقیقت را بیشتر به ما می‌نمایاند، داستان رو گرفتن حضرت صدیقه کبری سلام‌الله علیها از یک مرد کور است. در این ماجرا وقتی رسول خدا از دختر گرامی خویش می‌پرسند چرا از مردی که تو را نمی‌بیند رو گرفتی، حضرت فاطمه می‌فرمایند: «او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می‌بینم». این نشان می‌دهد حفظ عفاف و حیا، تنها حکمت اجتماعی ندارد و تنها مصلح جامعه را در نظر می‌گیرد. بلکه نفس انسان باید به حیا ملتزم باشد. حضرت زهرا از اینکه بدون حجاب در پیش روی مرد نامحرم قرار بگیرند خجالت می‌کشند، حتی اگر آن مرد ایشان را نبیند. این حیا مربوط به خود حضرت است، ایشان از مرد نامحرم حیا می‌کنند.

این ماجرا نشان می‌دهد که حیا در نفس صدیقه کبری سلام الله علیها نهادینه است، ایشان چه در موقعیت اجتماعی قرار بگیرند و چه تنها باشند، ملتزم به حیا هستند. هیچ محرک بیرونی‌ای لازم نیست تا ایشان حیا در پیش بگیرند. حیا بر نفس ما اثر وضعی دارد و کارکرد آن صرفا اجتماعی نیست. ماجرای دیگر، ماجرای برخورد رسول خدا با یک چوپان است که برای حضرت کار می‌کرد. روایت است كه روزى پیامبر نزد چوپان گوسفندانشان رفتند و مشاهده کردند چوپان لباس بالاتنه‌اش را درآورده است. چوپان وقتی پیامبر را دید، لباسش را بر تن کرد.

حضرت فردای آن روز پس از آنکه حقوق چندماه دیگرش را پیشاپیش به او داد فرمود: «برو! ما نیازى به چوپانى تو نداریم، چون ما خاندانى هستیم كه كسى را كه ادب خدا نگاه ندارد و در خلوت از او حیا نکند، به كار نمى‌گیریم.»
اینجا هم چوپان در صحرا مشغول چرا دادن گوسفندان بوده است، در صحرا کسی نبوده که چوپان بخواهد از او حیا کند. اما این چوپان در درون خودش حیا نداشت و راحت تنش را برهنه می‌کرد، پیامبر هم درست به خاطر همین خصیصه شخصی او را از کار کردن برای خویش برکنار می‌کنند. چراکه برای پیامبر عیار شخصیتی افراد هم مهم است، نه صرفا خروجی کارشان. این‌ها تن شاهد مثال جزئی است که نشان می‌دهد برای اسلام، نفس انسان مهم است و نه تنها زندگی اجتماعی او. یکی از جاهایی که اهمیت فردیت و به خدمت گرفتن جمع در راستای فرد را می‌توان مشاهده کرد، زیارت اربعین است.

در زیارت اربعین فردیت‌هایی را می‌بینیم که یک جمع به شدت پیوسته و منسجم را تشکیل داده‌اند، اما تک تک افراد تنها برای خود چنین اجتماع باشکوه، ایثارگر و منسجمی را تشکیل داده‌اند. آنچه اربعین را به وجود می‌آورد، عشق است. عشق اساسا مفهومی وجدانی، نفسانی و منحصر به فرد است و از سویدای دل یک نفر و از قعر ضمیر او بر می‌خیزد. پس به شدت شخصی و فردی است. این عشق برای اینکه فرصت ظهور و بروز بیابد، باید در قالب جمع متجلی شود. اینکه ما هشتاد کیلومتر، در گرما و سرما به سمت محبوب برویم حرکتی عاشقانه است، اما تنها با تعاون گسترده و مواسات مؤمنانه دیگر عاشقانه اباعبدالله الحسین علیه‌السلام ممکن می‌شود. این یعنی جمع، بالاترین خدمت را به فرد می‌کند و فرد جز از طریق جمع، امکان بالندگی و التذاذ عاطفی و معنوی پیدا نخواهد کرد. 

|
برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.