احیای دریاچه ارومیه منوط به تغییر رویکرد
گروه اجتماعی
تصاویر ماهوارهای سازمان فضایی ایران نشان میدهد که دریاچه ارومیه با مرگ دستوپنجه نرم میکند و«تنها یکپنجم از آن باقیمانده است.» این دریاچه با بیشترین حمایتهای مادی مدتهاست که به نقطه اولیه بازگشته و همه امیدها به اجرای طرحهای نیمهتمام است. همواره تفکر سازهای و طرحهای انتقال آب بر هر پروژهای تقدم داشته و بهعنوان یکی از راهکارهای اساسی و مؤثر روی میز ستاد احیای دریاچه ارومیه قرارگرفته که یک نمونه آن، پروژه انتقال آب زاب است. براین اساس فاز نخست «تونل سد کانی سیب» بهمنماه افتتاح میشود تا آب را از رودخانه زاب به دریاچه ارومیه منتقل کند.
پروژهای که بر روی رودخانه زاب کوچک و شاخههای بالادست آن اجرا شدە است و با توجه به وضعیت کنونی دریاچه، در کنار تبعات بسیار، تنها یک مُسکن است و قادر به حل مشکل نخواهد بود. به این دلیل که مشکل دریاچه باید در دل منطقه حل شود. ناصر کرباسی، استاد دانشکده محیطزیست دانشگاه تهران، وضعیت کنونی نگین فیروزهای ایران را نتیجه ندانمکاریهای گذشته میداند و این ندانمکاریها با اجرای طرح انتقال آب زاب نیز ادامه دارد. این استاد دانشگاه بیان میکند: «اینکه میخواهند رودخانهای را که بهصورت طبیعی جریان دارد، خشک کرده و آب آنجا را به سمت دریاچه آورند، کار اشتباهی است چون با این اقدام بعد از مدتی در یک نقطه دیگر کانون تولید ریزگرد ایجاد میشود و آن موقع لابد برای انتقال آب یک حوضه دیگر به رودخانه زاب تصمیم میگیرند، بنابراین انتقال آب بهمنظور جبران ندانمکاریها خطاست و ازلحاظ اکولوژیکی نیز آسیبزا است.»
ضمن آنکه «جریان رودخانه زاب در مدت ٣٠ سال گذشته روند نزولی معناداری داشته» این عبارت از قول منصور سهرابی، پژوهشگر بومشناسی و محیطزیست مبتنی بر نتایج مطالعات مطرحشده است. این پژوهشگر میگوید: «با توجه به روند افزایشی درجه حرارت در منطقه، انتقال بیرویه آب از این حوضه به دریاچه ارومیه اثرات مخربی بر منابع آب سطحی و زیرزمینی حوضه زاب و محیطزیست منطقه خواهد گذاشت.»
تونل انتقال آب از رودخانه زاب به دریاچه ارومیه، بهعنوان مهمترین پروژه احیا معرفیشده که پیشتر جلال هناره خلیانی، عضو هیئتعلمی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی آذربایجان غربی در گفتوگو با «انتخاب» از وجود یک اشکال فنی در تونل انتقال آب زاب به ارومیه خبر داده بود.
او در این گفتوگو بحث انتقال آب زاب سردشت به دریاچه (یا همان تونل کانی سیب) را سرآمد پروژههای نجات دریاچه ارومیه عنوان و تشریح کرده بود: «تکمیل تونل دچار اشکال شده است. این تونل به یک آبرفت یا چنین ساختاری خورده که امکان ادامه آن وجود ندارد. باید به مشاور طرح بگویند که چگونه این تونل را طراحی کرده است که در دو تا سه کیلومتر آخر آن، نمیتوانیم مسیر را ادامه دهیم. مجری میگوید که باید پول بریزیم تا تونل تکمیل شود.»
به گفته او حتی اگر تونل زاب به ارومیه کامل شود، سالانه ۶۰۰ میلیون مترمکعب آب وارد دریاچه ارومیه خواهد کرد و طبق نظر ستاد احیای دریاچه، ۳۰۰ میلیارد مترمکعب آب برای احیای دریاچه نیاز است. بهاینترتیب بدون در نظر گرفتن تبخیر و برداشتها، احیای دریاچه از مسیر تونل زاب، ۶۰ سال طول میکشد بنابراین حساب بازکردن روی این پروژه درست نیست.
اما علیرغم نقدهای کارشناسی، با تزریق اعتبار از سوی دولت و تأکید بر تسریع درروند اجرای این پروژه، قرار است بهمنماه فاز اول تونل کانی سیب با انتقال سالانه ۳۰۰ میلیون مترمکعب آب به بهرهبرداری برسد. حال اینکه «حجت میانآبادی»، پژوهشگر دیپلماسی آب و استادیار مهندسی و مدیریت آب دانشگاه تربیت مدرس به اجرای پروژههایی ازایندست نه خوشبین است و نه اعتقادی دارد. او در گفتوگو با «رسالت» تأکید میکند: «ستاد احیای دریاچه ارومیه در دوره فعلی به سراغ همان راهکار و رویکردی رفته که منجر به خشکی دریاچه شده است.»
به باور این پژوهشگر دیپلماسی آب، «در حوزه مواجهه با یک مسئله و اعمال سیاستگذاری، نمیتوان با همان عاملی که سبب مسئله و یا بیماری بوده، مشکلی را برطرف کرد. بنابراین رویکرد ما اشکال دارد.» مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
احیای دریاچه ارومیه از طریق طرح انتقال آب همواره بهعنوان یکی از راهکارهای اساسی مطرح بوده و پسازآنکه پروژههای مختلف انتقال آب از دریای خزر و رودخانه ارس منتفی شد، قرار است تونل کانی سیب، آب را از رودخانه زاب به دریاچه ارومیه منتقل کند اما جریان این رودخانه روند نزولی معناداری داشته و سؤال اساسی این است کە چقدر اجرای پروژههای انتقال آب به احیای این دریاچه کمک میکند؟
اساسا در موضوع احیا، چند مسئله جدی وجود دارد که اولین آن، پارادایم ها و رویکردهای مواجهه با مسئله است که میتواند جای بحث داشته باشد. دیگری تدوین برنامهها و سیاستهایی به اسم دریاچه ارومیه و موضوع بعدی هم در نظر گرفتن پروژههایی خاص بهمنظور احیا است. اما تمرکز بر یک پروژه خاص مثل انتقال آب زاب و ارائه نقطهنظر در این مورد و بررسی میزان اثرگذاری آن نیاز به داده و اطلاعات و مدلهای تخصصی دارد و باید این ادعاها صحت سنجی شود، با توجه به عدم دسترسی به اطلاعات، قادر نیستم در این زمینه اظهارنظر کنم. اما در خصوص رویکرد ستاد احیای دریاچه ارومیه، اشکالات کلانی وجود دارد. این ستاد در دوره فعلی به سراغ همان رویکردی رفته که منجر به ایجاد بحران و خشکی دریاچه شده است. بهطورکلی در حوزه مواجهه با یک مسئله و اعمال سیاستگذاری، نمیتوان با همان عاملی که سبب ایجاد مسئله و یا بیماری بوده، مشکلی را برطرف کرد. بنابراین رویکرد ما و مهمتر از آن، سازوکارهای حکمرانی دچار اشکال است.
آنچه ازنظر اجتماعی و طبیعی باعث خشکی حوضه آبریز دریاچه ارومیه شده، رویکردهای غلط توسعه – مبتنی بر آن پارادیم فکری مهار طبیعت است و اینکه میتوانیم طبیعت را هر طور دلمان خواست منحرف کرده و تحت کنترل بگیریم؛ یکزمانی به اسم توسعه و درزمانی دیگر به اسم حفظ محیطزیست! گویا تصور میکنیم که میتوانیم دستمان را به دور گردن یک رودخانه بیندازیم و مهارش کنیم و برای هرآنچه دلمان میخواهد، رودخانه رام شده را مورداستفاده قرار دهیم، لذا این مشکل کلیدی در حوزه سیاستگذاری وجود دارد و متأسفانه ستاد احیای دریاچه ارومیه، از ابتدا مسئله را نشناخته است. بنابراین اولین پرسشی که ستاد باید به آن پاسخ منطقی میداد، این بود که آیا خشک شدن دریاچه مسئلهای فنی- مهندسی است و یا اجتماعی و مدیریتی؟ جنس اینها با یکدیگر فرق میکند. اگر صدر تا ذیل ابزارهایی که استفاده میکنیم، فنی- مهندسی باشد، درحالیکه مسئله ما مدیریتی و اجتماعی است، قطعا این راهکارها چون سنخیتی با جنس مسئله ندارند، نمیتوانند شفابخش باشند و برخی از آنها نهتنها بیماری را از بین نمیبرند، بلکه میتوانند به عوارض شدید و مشکلات نوظهور در حوزه آب منتهی شوند. براین اساس همواره یکی از کلیدیترین مشکلات ستاد احیای دریاچه ارومیه، عدم درک و شناخت جنس مسئله بوده است، عمده راهکارهای ستاد احیا با بیشترین توان مالی و سیاسی، بر حوزه فنی- مهندسی و سازهای معطوف بوده، درحالیکه مسئله ما، صرفا یک مسئله فنی- مهندسی نیست و اگر بهاندازه سه زاب دیگر هم داخل دریاچه ارومیه آب بریزید، احیا نمیشود. چون ما جنس مسئله را نشناختهایم.
اساسا چرا تصور میکنند برای احیای دریاچه ارومیه، پروژه انتقال آب میتواند اثرگذار باشد؟ حتی در رابطه باکم آبی و مشکلاتی ازایندست نیز نخستین راهکاری که به ذهن مسئولان میرسد، انتقال آب است، چرا باید اینطور باشد، آیا راهکار دیگری برای علاج بخشی باقی نمانده است؟
این پرسش خوبی است، اما مسئله ریشهایتر آن است که مسئولان ما فقط به انتقال آب فکر کنند. در یک دوره، بهرهبرداری آبهای زیرزمینی از طریق موتورپمپ طبق اصل چهار ترومن و در دورهای دیگر سدسازی بهعنوان راهکار هر مشکلی در حوزه آب مطرح بوده است. بهطوریکه دهه ۷۰ در تمامی نقاط کشور سد احداث کردند و دهه ۸۰ و ۹۰ به سراغ طرحهای انتقال آب رفتند. اتفاقا هریک از این راهکارها تبعات خاص خودش را داشته است. بهرهبرداری آبهای زیرزمینی از طریق موتورپمپ؛ برداشتهای بیرویه، تخلیه مخازن آبی و پدیده بسیار خطرناک فرونشست را رقمزده و سدسازی باعث بحران محیط زیستی، خشک شدن تالابها و دریاچهها و تولید گردوغبار شده است. طرحهای انتقال آب نیز بهجز مسائل محیط زیستی، بحرانهای اجتماعی را به همراه داشته و مطابق پیشبینیهای صورت گرفته، طرحهای انتقالی آخرین نفسها را میکشد. پسازآن «آبهای ژرف» بهعنوان نسخه نجاتبخش رونمایی خواهد شد که جزء آخرین گزینههاست. اینکه چرا مسئولین در هر بازه زمانی به سراغ یک نسخه شفابخش میروند، ناشی از دو علت است، یکی جهالت مسئولین و سیاستگذاران و دیگری اقتصاد سیاسی این طرحهاست که برخی شرکتهای مشاور معلومالحال و برخی پیمانکاران آنها را در کاسه سیاستگذار میگذارند. مسئولان ما در یکزمان بهعنوان مدیر و وزیر، سدسازیهای گسترده را عامل توسعه و یگانه نسخه نجاتبخش معرفی میکردند و همانها بعد که مسئولیت ستاد احیا را برعهده گرفتند، از طرحهای انتقال آب بهعنوان نسخه شفابخش این بیماری نام بردند. به این مفهوم که سدسازی را معرفی کردند تا حوضه آبریز را توسعه دهند، اما حالا که حوضه را خشک کردهاند، طرح انتقال آب را معرفی میکنند تا تبعات گذشته جبران شود. درحالیکه تبعات جدیدتری ایجاد میکنند. این چرخه از خود پروژه خطرناکتر است.
بنابراین خشک شدن زاب هم محتمل است و آن موقع، آب یک حوضه دیگر را به این رودخانه منتقل خواهند کرد!
بله همینطور است. اگر ۵ سال و یا یک دهه بعد، مسئول دیگری تنها نسخه شفابخش شمال غرب کشور را شیرین سازی آب خلیجفارس و انتقال آن به این منطقه اعلام کرد، نباید متعجب بود. این موضوع تأسف دارد اما جای تعجب ندارد. میتوان با این سیاست پژوهی که در حوزه آب صورت گرفته، ۵ سال تا یک دهه آینده را پیشبینی کرد. بدون تردید هر طرح انتقال آب در کنار ابعاد محیط زیستی، ابعاد اجتماعی و سیاسی دارد و باید از مسئولین وقت و فعلی ستاد احیای دریاچه ارومیه پرسید که در طرح انتقال آب زاب، مطالعات اجتماعی و سیاسی این طرح بهعنوان یک رودخانه فرامرزی صورت گرفته است؟ پرسش دیگر اینکه اگر چندسال آینده، تبعات اجتماعی و سیاسی این پروژه رخ عیان کرد، آیا مسئولین فعلی که چنین نسخهای را تجویز کرده و در حال اجرای آن هستند، مسئولیت ابعاد اجتماعی و سیاسی آن را به عهده میگیرند؟ معمولا مسببین این اوضاع نهتنها پاسخگو نیستند، که ژست منتقد و اپوزیسیون هم میگیرند. درواقع با مدیرانی مواجهیم که بهجای مسئولیتپذیری و پاسخگویی و بهجای گوش کردن به هشدارها، عمدتا لجاجت دارند و مسئولیت تبعات سوء مدیریت خود را نمیپذیرند.
پیشنهاد شما در این شرایط چیست؟ چهکاری باید انجام داد؟
ما پیش از ارائه راهکار و یا پیشنهاد، باید به دنبال تغییر رویکرد باشیم. فرض کنید با فردی مواجهاید که به علت پرخوری و چاقی مفرط به عارضه قلبی دچار شده و پزشک توصیه میکند که فرد رژیم بگیرد؛ اما بیمار در پاسخ به دکتر میگوید: «رژیم را بعد از غذا بخورم یا قبل از آن!؟» و یا از پزشک میخواهد دارویی تجویز کند که یکشبه درمان شود و همزمان بتواند پرخوری کند!
لذا وقتی رویکرد مسئولین ما متفاوت است و در جهان دیگری سیر میکنند، هر راهکاری که ارائه دهید، محکومبه شکست است، چون مسئولین میپرسند: «نسخه تجویزی را باید قبل از توسعه به کار گرفت یا پسازآن؟» این بیماری مسئولین ستاد احیای دریاچه ارومیه است و پیش از تجویز راهکار به تغییر رویکرد نیاز دارند. بنابراین تجویز نسخه تا قبل از تغییر رویکرد معنایی ندارد. ابتدا باید ظرفیت بُرد و ملاکهای توسعه مبتنی بر آمایش سرزمین منطقه مشخص شود، پسازآن به دنبال ارائه راهکار بود. مسئولین ما همانند بیماری هستند که حاضر نیست پرخوری را ترک کند، در این شرایط هیچ دارویی افاقه نخواهد کرد. ما میتوانیم به سبک ناصرخسرو، دارویی غلط را به قیمتی گزاف بفروشیم؛ این کاری است که بعضا شرکتهای مشاور و پیمانکار انجام میدهند و با کلی وعدهووعید تأکید میکنند که یکماهه ۴۰ سانت به تراز آب دریاچه اضافه میشود، اینها داروهای ناصرخسرویی و یا ماهوارهای را به خورد مسئولین ما میدهند، اما نهتنها درد بیمار را درمان نمیکند، که عوارض جدیدی هم ایجاد میکند. لذا شما میبینید برای احیای این دریاچه ۱۵ هزار میلیارد تومان سرمایه تخصیص میدهند و ۹ سال به دو معاون رئیسجمهور و هفت وزیر اختیار کامل میدهند، اما مشخص نیست چرا دریاچه احیا نشده و اساسا معلوم نیست بودجه تخصیصیافته در کجا هزینه شده است. این به خاطر رویکرد اشتباه و داروهای غلطی است که تجویزشده. از طرفی اولیای دم حاضر نشدند بیمار را مجاب کنند که تغییر رویکرد بدهد و فریب داروفروشان ناصرخسرو را نخورد.
میخواهید بگویید ستاد احیای دریاچه ارومیه همان رویکردی را دنبال میکند که درگذشته بر این ستاد حاکم بوده؟
بله با تغییر دولت، رویکرد ستاد احیای دریاچه ارومیه متحول نشده است. با تغییر دولتها گرچه شعارهای سیاسی عوض میشود، اما ریل سیاستگذاریهای آبی همان است که بود. حالآنکه مقام معظم رهبری اولین مطالبهای که خطاب به هیئت دولت در دوره فعلی مطرح کردند، بحث عدالت بود. لذا در رویکرد ستاد احیای دریاچه ارومیه خبری از شاخص عدالت در سیاستگذاری آب نیست. این سیاستگذاری در ستاد احیا کجا اصلاحشده و کجا مبتنی بر عدالتی است که رهبری از دولت مطالبه کرده؟ بنابراین ریل سیاستگذاریهای آبی تغییری نکرده است.
دریاچه ارومیه
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.