آه از غم تنهایی
احتمالا فصل مشترک همه ما آدم هاست، فرقی هم نمیکند در کدام نقطه از جهان ساکن باشیم. گرچه روزبهروز بر تعداد جمعیت افزوده میشود اما همچنان هیچچیز پایدارتر از «تنهایی» نیست. ما با آدمهای جامعه رفتوآمد میکنیم، به یکدیگر عشق میورزیم، کنار هم بهکار و تحصیل میپردازیم و درنهایت وقتی از مشغله زندگی روزمره فارغ میشویم و به خودمان میآییم، چیزی بهجز تنهایی نمییابیم!
روانشناسان اجتماعی از پدیده احساس تنهایی تعاریف متنوعی ارائه کردهاند. ازجمله دویونگ که میگوید، این حس به تجربهای دلالت دارد که در اثر کمبود تماسهای اجتماعی، صمیمیت یا حمایت در روابط اجتماعی ایجاد میشود. اما سالیوان با دیدگاهی روانکاوانه، بیان میکند: احساس تنهایی؛ تجربهای است که درنتیجه ناکامی در رضایت از نیازهای اساسی انسان در برقراری روابط صمیمی ونزدیک رخ میدهد. محققان به نقش تضاد میان روابط ادراکشده و آرمانی اشاره دارند، برای مثال تفاوت میان دوستانی که یکدیگر را دوست دارند، در مقابل کسانی که کمبودها و نقصهایی در شبکه اجتماعی و روابطشان دارند. علیرغم تنوع در تعریف احساس تنهایی، چهار خصوصیت موردتوافق محققان است؛ نخست اینکه احساس تنهایی با نقصهایی در روابط اجتماعی همراه است و دوم، بخشی از آن ذهنی و وابسته به انتظارات و ادراکات فرد است. سوم، پدیدهای ناخوشایند تلقی میشود و چهارم، افراد دچار احساس تنهایی برانگیخته میشوند تا از شدت آن بکاهند. نکته مهم درباره احساس تنهایی این است که باغم واندوه نیز فرق دارد. بدین ترتیب علت تنهایی میتواند افسردگی و یا غم واندوه باشد ولی با آن یکسان نیست.
عالیه شکربیگی، جامعهشناس عنوان میکند: «احساس تنهایی با انفراد و انزوا هم فرق دارد. در انفراد فرد با خودش است و کنارهگیری نسبی او از دیگران برای کسب استقلال است. نسبی ازآنرو که ارتباط فرد با دیگران فقط برای متمایز کردن خود از دیگران است. چنین فردی توانسته دو کس در یکتن را تحقق بخشد و با خود گفتوگوی درونی داشته باشد. راهبان و صوفیان چنین مسلکی دارند. فرد ازنظر فیزیکی از دیگران جدا مانده و تماسی با آنها ندارد. بهعبارتدیگر، حالتی وجود دارد که ما در میان انبوهی ازمردم تنها نیستیم ولی احساس تنهایی داریم، حالتی وجود دارد که در جزیرهای هستیم و کسی نیست که اساسا روابط و کنشی با او داشته باشیم (انزوا) و بالاخره در مواردی فرد گوشهگیری میکند ولی احساس تنهایی ندارد (انفراد). اینگونه اخیر در میان قشر خاصی که تعداد آنها از انگشتان دست تجاوز نمیکند، رواج دارد؛ کسانی که به درجهای از فردیت رسیدهاند که با خود “گفتوگوی درونی دارند. بنابراین اگر روابط با دیگرانی که ارتباط با آنها مهم است، انتظاراتمان را تأمین نکند، احساس تنهایی میکنیم واگر کسی نباشد که رابطهای صورت گیرد، منزوی خواهیم بود، احساس تنهایی و انزوا خودخواسته نیست، آنها دو بعد از یک مفهوماند، درحالیکه انزوا بعد عینی تنهایی است وعدم تماس و رابطه را میرساند و احساس تنهایی، بیشتر بعد ذهنی تنهایی است که توان آن را دارد که به لحاظ عینی تنهایی را در برگیرد چراکه وقتی فرد از ارتباط عمیق و تنهایی زدایانه با اطرافیانش مأیوس شود، نهتنها از خودش بلکه از دیگران هم فرار میکند.»
احساس تنهایی در میان یکچهارم از مردم جهان
مبتنی بر یافتههای یک نظرسنجی که خبرگزاری ایرنا به آن استناد کرده است؛ در میان ۱۴۲ کشور، از هر چهار نفر در سراسر جهان یک نفر احساس تنهایی میکند.
این خبرگزاری در ادامه مینویسد: «میزان احساس تنهایی در سطح جهان حتی ممکن است بیشتر از یافتههای این تحقیق که تقریبا ۷۷ درصد از بزرگسالان جهان را دربر میگیرد، باشد؛ زیرا تعدادی از کشورها ازجمله کشور پرجمعیت چین موردسنجش قرار نگرفتهاند. این پژوهش با توجه به هشدارهایی که از سوی سازمان جهانی بهداشت و بسیاری دیگر از مراجع نسبت به خطرات تنهایی داده میشود، با مشارکت موسسه «گالوپ» و شرکت «متا» انجامشده است.»
بر اساس نتایج این نظرسنجی، «بهطورکلی حدود یکچهارم (۲۴ درصد) مردم در سراسر جهان اعلام کردهاند به میزان «زیاد» و «نسبتاً زیاد» احساس تنهایی میکنند و ۲۷ درصد افراد پاسخگو نیز گفتهاند «کمی احساس تنهایی» میکنند. همچنین نزدیک به نیمی(۴۹ درصد) از جمعیت جهان بههیچوجه احساس تنهایی نمیکنند. از دیگر یافتههای این پژوهش، سنجش میزان تنهایی افراد برحسب شاخصههایی چون «سن» و «جنس» است. برخلاف تصور، کمترین میزان احساس تنهایی از سوی افراد مسن (۶۵ سال و بالاتر) با ۱۷ درصد و بیشترین میزان احساس تنهایی از سوی افراد جوان (۱۹ تا ۲۹ سال) با ۲۷ درصد اعلامشده است. امروزه در سراسر جهان میلیونها نفر در زندگی روزمره خود احساس تنهایی میکنند. تحقیقات نشان میدهد تنهایی با افزایش خطرات تهدیدکننده سلامت جسمی و روانی افراد مرتبط است. این در حالی است که طبق دادههای بهدستآمده نزدیک به ۶ درصد مردم جهان باکسی ارتباطی ندارند. این میزان شاید در ظاهر رقم کوچکی به نظر برسد اما تقریباً معادل ۲۸۷ میلیون نفر یعنی؛ بیشتر از کل جمعیت اندونزی، چهارمین کشور پرجمعیت جهان است. مطابق نتایج بهدستآمده از نظرسنجی انجامشده، ایران بهطور کل در میان ۲۹ کشوری قرار دارد که دستکم یکسوم جمعیت موردبررسی آن احساس تنهایی (زیاد و نسبتا زیاد) میکردند. در این میان، ۳۲ درصد از زنان ایرانی و ۳۴ درصد از مردان ایرانی پاسخگو در این نظرسنجی گفتهاند «زیاد» و «نسبتاً زیاد» احساس تنهایی میکنند. این در حالی است که نزدیک به نیمی از هر دو جنس اعلام کردهاند «اصلاً» احساس تنهایی نمیکنند.»
تجربهای شایع و نادیدهگرفتهشده در کشورهای مختلف
پیش از فراگیری ویروس کرونا، پژوهشی کلی نشان داده بود که تنهایی مزمن یا شدید، تجربهای شایع و نادیدهگرفتهشده در کشورهای متعدد است. مطالعات پیشین در جوامع صنعتی نشان دادهاند که تنهایی رو به افزایش است؛ اما بدون دادههای تاریخی، بهسختی میتوان گفت که آمار امروزی چگونه درطول زمان یا در مناطق جغرافیایی مختلف مقایسه میشوند. بررسیهای جهانی در مورد تنهایی بیشتر درباره نوجوانان انجامشده و اطلاعاتی در ۷۷ کشور ثابت میکنند، در جنوب شرق آسیا ۹٫۲ درصد و در مدیترانه شرقی ۱۴٫۴ درصد از نوجوانان با تنهایی شدید دستوپنجه نرم میکنند. متأسفانه تنها آماری که از میزان تنهایی بزرگسالان در دست است، به اروپا مربوط میشود. کشورهای اروپای شمالی به کمترین میزان تنهایی دچار بودند؛ بهطوریکه آمار تنهایی برای نوجوانان این منطقه ۲٫۹ درصد و برای بزرگسالان ۲٫۷ درصد بود. از بین افراد مسنتر (بالای ۶۰ سال) نیز ۵٫۷ درصد تنهایی را حس میکردند.
این در حالی است که کشورهای واقع در اروپای شرقی نسبت به تمام اروپا سهم بیشتری از تنهایی داشتند. ۷٫۵ درصد از جوانان و ۹٫۶ درصد از میانسالان ساکن اروپای شرقی تنهایی مزمن را تجربه کرده بودند؛ همچنین آمار ۲۱٫۳ درصدی تنهایی افراد مسن این منطقه بسیار شوکهکننده بود. هنوز اطلاعاتی در دست نیست که چرا تفاوت میزان تنهایی در اروپای شرقی با دیگر نواحی اروپا اینقدر زیاد است، اما یک مطالعه نشان میدهد که احتمالاً پیامدهای ضعف در سلامت عمومی، مراقبتهای بهداشتی و حمایتهای اجتماعی از دلایل شکلگیری انزوا در اروپای شرقی هستند. آسایش و امنیت اجتماعی معمولاً شاخصهایی برای سنجش میزان تنهایی به شمار میروند، به این صورت که هرچه این شاخصها در یک کشور مثبتتر ارزیابی شوند، انزوای جمعی کمتری در آنجا رخ میدهد. دلیل آمار طبیعی و غیرنگرانکننده تنهایی در اروپای شمالی نیز به برتری سطح رفاه این منطقه برمیگردد؛ البته باید تحقیقات بیشتری برای اثبات این فرضیه انجام شود. بیتردید درک تنهایی بهعنوان یک مشکل جهانی که سلامت دنیا را به خطر میاندازد، ضروری است و سایر کشورها هم باید این موضوع را جدی بگیرند و کارشناسان بهداشت عمومی و سیاست گذاران با سرعت بیشتری آن را مهار کنند. تحقیقات انجامگرفته حاکی از آن است که تنهایی باعث افزایش احساس بیماری و مرگ میشود و با خطرات مربوط بهسلامت قلبی-عروقی در افراد جوان رابطه دارد. هرچه زمانهایی که فرد احساس تنهایی میکند بیشتر باشد، ریسک خطرات قلبی-عروقی بیشتر میشود.همینطور، تنهایی با افزایش فشارخون در جمعیت میانسال همراه است. دانشمندان تأثیر انزوای جهانی بر میزان مرگومیر را با تأثیر سیگار کشیدن یکسان میدانند، بااینحال هنوز نمیدانیم چه مکانیسمی پشت این رابطه کشنده قرار دارد.
دکتر عباس کاظمی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، احساس تنهایی را نتیجه فقدان نهادهای صنفی و مدنی میداند که موجب میشود، آدمی بسیار احساس تنهایی کند. دیگر وجود معدود دوستانی که کنار آدمی باقی میمانند، نمیتواند آن خلاء بنیادی را در زندگی آدمی پر کند. مواردی از نیازمندیها وجود دارند که تنها نهاد صنفی و اجتماعی میتواند پاسخگوی آنها باشد چراکه این تنهایی، تنهایی نبودن آدمها در کنار شما نیست، بلکه مسئله این است که زندگی عملی شما دستخوش آسیب میشود و گویا عنصری بالاتر از فرد باید به میان بیاید تا مشکل مرتفع شود. بنابراین، درتنهایی؛ با این یا با آن نبودن مدنظر نیست، بلکه به معنای فقدانهای اجتماعی است. تنهایی موردنظر به معنای از دست دادن شبکه تعاملات گذشته و درنهایت انزوای فرد طردشده در جامعه است. ازنظر کاظمی، «افراد تنها، بهندرت به دیگران اعتماد میکنند و همواره حسی توأم با بدبینی نسبت به دیگران دارند و تداوم چنین احساسی روح و روان را چنان درگیر و محتاط میکند که بهنوعی میتواند به وسواسهای فکری و ارتباطی منتهی شود. افسردگی، اضطراب، غم، نارضایتی و خجالت در اغلب موارد همنشین احساس تنهایی هستند. افرادی که در حس تنهایی و انزوا غوطهورند عموما از عزتنفس و خودپنداری مثبت محروماند و در برخوردهای اجتماعی با اضطرابی بالقوه مواجه میشوند و همواره از آسیب روابط اجتماعی خود با دیگران در هراس به سر میبرند.»
احساس تنهایی یک تهدید اجتماعی
دراینبین، عالیه شکربیگی، جامعهشناس معتقد است به لحاظ جامعهشناختی، تنهایی میتواند نوعی تهدید برای جامعه محسوب شود. جمعیت تنها، بهظاهر دچار آسیب و بیماری نیست؛ اما درواقع در زیرپوسته جامعهای تنها، تلاطمی از معضلات اجتماعی در جریان است که بیتردید روزی آشکار خواهند شد. تنهایی؛ مسائل اجتماعی فراوانی را ایجاد میکند و میتواند باعث تضعیف پیوندهای اجتماعی و ایجاد روابط ناسالم اجتماعی شود. فرد تنها با گرایش به گوشهگیری و انزواطلبی و عدم احساس وابستگی به محیط شهری، تمامیت شهر را در معرض خطر قرار میدهد. درنتیجه شهری که فاقد فضاهای عمومی سازنده و اجتماعگرایانه است، نشاط اجتماعی در آن رنگ میبازد. درواقع فضای شهری، شهروندان خود را به عزلتنشینی و تنهایی دعوت میکند. میتوان پذیرفت که رابطه شهر و شهروندان یک رابطه دوسویه است. از سویی، شهر تنها، شهروندانش را بهتنهایی سوق میدهد و از سوی دیگر شهروندان تنها و بینشاط، شهری تنها میسازند. درهرصورت، در چنین فضایی روابط و مناسبات و تعاملات اجتماعی ضعیف و ناسالم میشوند و اخلاق و فضائل اخلاقی کمرنگ میشوند.
شکر بیگی میگوید: «در ادبیات جامعهشناسی مفهوم فردگرایی با مفهوم تنهایی همپوشانیهایی دارد. در جامعهشناسی از فردگرایی به شیوههای متفاوت یادشده است. از یکسو، هنگامیکه فردگرایی بارهایی از اجبارهای اجتماعی و شرایط ستم گرایانه در ارتباط است معمولا بهگونهای مثبت تصویر میشود و هنگامیکه به فردگرایی از جهت جدایی از دیگران و نبود احساس تعهد متقابل نگریسته میشود، گاهی بهصورت منفی در نظر گرفته میشود.»
بررسی مطالعات صورت گرفته در سطح ملی و بینالمللی حکایت از آن دارد که پدیده احساس تنهایی یک پدیده متکثراست ونمی توان به آن تکخطی نگاه کرد، شکربیگی با اشاره به این عبارت عنوان میکند: «توانمندی افراد در مقابله بااحساس تنهایی نیازمند حمایتهای همهجانبه از سوی سازمانهای مختلف دولتی وایجاد گروههای خود یاری ازسوی شهرداری است. پدیده تنهایی براساس نتایج تحقیقات، نشان میدهد که درصورت عدم مقابله مناسب با آن به مرگ تدریجی در زنان و مردان میانجامد و نماد مرگ خاموش است. نتایج بعضی از پژوهشهای داخلی، گویای ارتباط افسردگی با تنهایی است. تحلیلهایی که اخیراً روی علائم تنهایی و افسردگی انجامشده، نشان میدهد که تنهایی در طول یک سال میتواند باعث افسردگی شود. علاوه براین، شواهد تجربی نمایانگر آن است که تنهایی نهفقط باعث افزایش علائم افسردگی میشود بلکه تشدیدکننده استرس، تشویش، خشم و کاهش اعتمادبهنفس خواهد بود. بنابراین ارتباطات اجتماعی مانند تکیهگاهی برای فرد است وتنهایی به این تکیهگاه و آثار آن لطمه میزند. از طرفی مداخلههایی مانند خشونت خانگی، طلاق، خودکشی، احساس نابرابری و فقراقتصادی ازجمله عواملی به شمار میروند که خانوادهها را آرامآرام بهسوی تفرد، انزوا و تنهایی هدایت میکنند. ضمن اینکه مسائل روانی-زیستی و اجتماعی-فرهنگی حاضر در ارتباطات مردم و خانوادهها گویای تنشهایی است که پیامد آن طلاق عاطفی و تنهایی زنان و مردان در خانواده و جامعه است.» وی در مبحث راهکارهای شناخت تنهایی و مواجهه با آن خاطرنشان میکند: «همه ما تنهایی را چه انتخابی از سوی خودمان و چه تحمیلی از سوی دیگران باشد، در برهههایی از زمان تجربه کرده یا خواهیم کرد. تنهایی داوطلبانه و تحمیلی هر دو چشماندازهایی از بودن ما هستند. وقتیکه تنهایی منفی است چه داوطلبانه باشد و چه تحمیلی با حسی از انزوا و کنارهگیری همراه است؛ اما وقتیکه تنهایی مثبت است بازهم چه داوطلبانه باشد وچه تحمیلی با حسی از اتصال و پیوند مواجه خواهیم بود. در تنهایی مثبت، احساسی از سرشاری و رضایت را چه در خلوت و چه آشکارا تجربه میکنیم. اما در تنهایی منفی بااحساسی از تهی بودن و گمگشتگی مواجهیم. در تنهایی منفی فرد آگاهی دردناکی از ناتوانی در عدم ارتباط و رفع نیازهایش کسب و تجربه میکند. راهکارهای جادویی برای مقابله و درمان تنهایی منفی وجود ندارد؛ اما روشهای مثبتی برای مواجهه و مقابله با آن تجربهشده و در اختیار ماست.»
پینوشت
*اظهارات عالیه شکربیگی، در نشست گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی احساسات مطرحشده است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.