آسیب‌شناسی مدیریت پسماند در کشور - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
اخبار ویژه »
شناسه خبر : 109954
  پرینتخانه » اجتماعی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : 13 بهمن 1403 - 9:00 |
روش‌های مقابله با چالش پسماند واکاوی شد

آسیب‌شناسی مدیریت پسماند در کشور

معضل پسماند سال‌های طولانی است که گریبان‌مان را گرفته و در برهه‌های مختلف تبدیل به بحران چندوجهی شده است و هیچ مدل مدیریتی برای این امر تعیین نشده و فقط راهکارهای بودجه‌ای و عمرانی به صورت مکرر پیاده‌سازی‌ شده است.
آسیب‌شناسی مدیریت پسماند در کشور

معضل پسماند سال‌های طولانی است که گریبان‌مان را گرفته و در برهه‌های مختلف تبدیل به بحران چندوجهی شده است و هیچ مدل مدیریتی برای این امر تعیین نشده و فقط راهکارهای بودجه‌ای و عمرانی به صورت مکرر پیاده‌سازی‌ شده است. طبیعتا بودجه‌ها در این مسئله دفن می‌شوند و سیاست‌گذاری‌هایی که صرفا معطوف به اجرای پروژه هستند مشکلی را حل نکرده‌اند و همچنان امحای غیرعلمی، نبود تفکیک مناسب، تصفیه نشدن شیرابه‌ها  و کاستی‌های دیگر در نظام مدیریت پسماند ادامه دارد و «سالانه حدود ۸۷ هزار میلیارد تومان خسارات زیست محیطی به کشور تحمیل می‌شود». آماری که از سوی شینا انصاری، رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست مطرح شده، این آمار هشداری است به مسئولان که عدم برنامه‌ریزی دقیق و فقدان عزم ملی در سطوح کلان، خسارت سنگینی را به منابع طبیعی  وارد می‌کند. 
به همين جهت با نرگس آذری، مدیر سابق میز محیط‌زیست و شهری مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری گفت‌وگو كرديم كه در ادامه می‌خوانيد. 
***
 خانم آذری، معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست اخیرا اعلام کرده است: «تنها ۷۵ درصد پسماند شهری تولیدی در کشور دفع می‌شود که از این میزان ۷ درصد به صورت دفن بهداشتی و ۹۳ درصد باقیمانده به صورت غیربهداشتی و تلنباری در زمین دفع می‌گردد.» بر اساس این گفته‌ها، مدیریت نادرست پسماند شهری، دفن غیر اصولی و عدم تفکیک و بازیافت نامناسب و … سالانه حدود ۸۷ هزار میلیارد تومان خسارات زیست محیطی به کشور وارد می‌شود. اولین پرسش در چنین شرایطی این است که چرا در این وضعیت قرار داریم؟
بهتر است برای پاسخ به این سؤال، بین دو نوع بحرانی که با آن مواجهیم، تفکیک قائل شویم؛ نخست بحران پسماند است و تقریبا رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست در آمار خود این مسئله را توصیف کرده است. این بحران به معنای حجم بالای پسماندی است که روی هم تلنبار شده‌ و در همه‌جا از سواحل شمالی تا فلات مرکزی و سواحل جنوبی قابل مشاهده است. ولی متناظر با این موضوع، بحران دیگری هم شکل گرفته که گاه در همین بحران پسماند مستتر است و گاهی هم خودش را در قالب بحران مدیریت پسماند پنهان می‌کند. به این معنا که موفق نشده‌ایم مسئله را به‌درستی مدیریت کنیم، بنابراین زباله‌ها را در شهر‌ها و روستا‌های مختلف جمع‌آوری و به گوشه‌ای سرازیر می‌کنیم، در‌واقع هیچ نوع مدیریتی بر پسماند اعمال نشده، حتی دفن بهداشتی هم صورت نگرفته است. تنها نوع مدیریتی که اعمال شده، ایجاد سیستم انتقال بوده است؛ زباله‌ها جمع‌آوری و به نقطه دیگری منتقل و انباشته شده‌اند. در‌حالی‌که این اقدام به معنای مدیریت نیست. در شهر‌های بزرگ و پر جمعیت، مدیریت پسماند به همان شکلی است که در شهر‌های کوچک و روستا‌ها انجام می‌شود. وقتی طی سال‌ها و دهه‌های مختلف پسماند را در گوشه‌ای جمع می‌کنید، تبدیل به چالشی عظیم می‌شود و این عدم مدیریت پسماند نه‌فقط به محیط‌زیست بلکه به امنیت غذایی و محیط انسانی آسیب‌زده و جمعیت انسانی در معرض تهدید آلودگی‌های شدید قرار می‌گیرد. 
 فکر می‌کنید علت این عدم مدیریت چیست؟ 
ببینید ما در آسیب‌شناسی پسماند به توصیف مسئله می‌رسیم و در همین نقطه متوقف می‌شویم. یعنی شروع به بیان مسئله می‌کنیم که چه حجمی از شیرابه وارد منابع آب‌و‌خاک شده و به آلودگی انجامیده و یا توسعه مراکز دفن چه پیامد‌هایی به همراه دارد، اینکه از مازندران زباله‌ها را به آراد کوه منتقل و بعد می‌خواهیم زباله‌های آراد کوه را به نقطه دیگری منتقل کنیم، اینکه می‌خواهیم زباله‌های گیلان را به لوشان بفرستیم و با مقاومت مردم مواجه می‌شویم و بعد آب سد منجیل در معرض تهدید آلودگی قرار می‌گیرد، این‌ها توصیف چالشی است که در آن قرار داریم. ولی اگر در این توصیف بمانیم و نتوانیم متوجه بحران در امر مدیریت شویم، آن گاه موقعیتی برای فرا رفتن از شناخت توصیف مسئله ایجاد نخواهد شد. همچنان در گفته‌های مسئولان، به بیان مسئله پرداخته می‌شود و در این میان توصیف منشأ بحران یا توصیف عدم مدیریت پسماند عقیم مانده است. 
 چرا اینطور است و اساسا مسئله مدیریت پسماند چیست؟ 
طبیعتا باید مثل هر موضوع دیگری ساختاری داشته باشید که این ساختار دارای سیاست‌گذاری کلان و هدفی به نام مدیریت پسماند باشد. عملا شناخت مسئله در این ساختار اهمیت دارد و باید متخصصان و کارشناسانی را به‌کار گرفت که برای این مسئله راه‌حل ارائه و تعریف کنند و این راه‌حل‌ها در حکمرانی به زبان سیاست‌گذاری بازتعریف و ترجمه شود. به عبارت بهتر باید مشخص شود که در چشم‌انداز ۵ تا ۱۰ سال آینده، مدیریت پسماند ما در چه نقطه‌ای خواهد بود، در این راستا یکسری برنامه و پروژه و راهکار هم وجود دارد که ما را به سمت چشم‌انداز هدایت می‌کند. براین اساس به یک ساختار نهادی نیاز داریم که این ساختار باید سازمانی و دارای سیاست و برنامه‌و‌بودجه باشد، در‌عین‌حال بر عملکرد خود نظارت کنند. حاکمیت نیز باید بر این ساختار نظارت داشته باشد. اما اتفاقی که در کشور ما افتاده این است که اساسا موضوع پسماند را به‌شکل مسئله شناخته‌ایم، به‌عنوان مثال پس از اعتراضات مردم سراوان، بودجه‌ای به این بخش اختصاص پیدا کرد، اما هیچ برنامه و چشم‌اندازی وجود نداشت، از این رو بودجه‌ به پروژه‌هایی تبدیل و اجرایی شد. تمامی این پروژه‌ها فنی و بر حل بحران مقصد معطوف بودند. ما در مدیریت پسماند یک مبدأ داریم و یک مقصد که شما باید در مبدأ تغییراتی به‌وجود بیاورید که با امکانات در مقصد متناسب باشد. به‌عنوان نمونه در آلمان، نوع تولید پسماند در مبدأ را به شکلی برنامه‌ریزی می‌کنند که کارخانه‌های بازیافت بتوانند به خوبی از این پسماند دوباره استفاده کنند. یا ممکن است آر دی اف تولید و نوع پسماند از ابتدا به نحوی تعریف شود که به سوخت تبدیل و در نیروگاه‌ها سوزانده شود. یا احتمال دارد در کشوری میزان خاک کافی نباشد و بخواهند زباله‌ها‌ی «تر» را جمع‌آوری و تبدیل به کمپوست کنند، بنابراین نوع مصرف به نحوی طراحی می‌شود که تفکیک مناسبی صورت پذیرد. ما این فهم از پسماند را نداشتیم و صرفا زباله را در مقصد مدیریت کرده‌ایم و مدیریتمان نیز به‌شدت فنی و گران‌قیمت است. یعنی به یکباره سراغ زباله‌سوزها رفتیم که گران‌ترین و پیچده‌ترین شکل مدیریت پسماند است و از زباله‌سوز انتظار تولید برق داشتیم، بدون اینکه حتی ایده‌ای راجع به نوع زباله‌های تولیدی‌ داشته باشیم که اساسا ارزش حرارتی این زباله‌ها در شهر‌ها و روستا‌ها چقدر است، تا براین اساس مشخص شود زباله‌سوزمان آر دی اف سوز باشد یا زباله‌سوزی که انرژی تولید می‌کند. ما هیچ فهمی از مسئله به این شکل نداشتیم، هیچ برنامه‌ریزی‌ای صورت نگرفت، مگر در مواردی که مدیران شهری براساس تجارب توانستند موفقیت‌هایی به‌‌‌‌دست بیاورند اما در مدیریت کلان نه ساختاری ایجاد شده، نه چشم‌اندازی ترسیم و نه طبیعتا راهکاری ارائه‌شده است. تنها اقدامی که صورت پذیرفته، تعریف پروژه بوده و بعد این پروژه‌ها را مدیریت کرده‌اند. بنابراین وضعیت کنونی، پیامد عدم وجود ساختار، نهاد و تفکری برای مدیریت پسماند است. باید بتوانیم مسئله را به این شکل بشناسیم و بازتعریف کنیم که بحران وجود دارد ولی در توصیف مسئله ماندن کمکی نمی‌کند.
 یکی از بهترین روش‌ها برای کاهش حجم زباله‌ و کنترل اثرات مخرب آن چیست؟
راهکار‌ها را باید در سطوح مختلف مورد بررسی قرار داد. در سطح سیاست‌گذاری، مدیریت پسماند را باید مبتنی بر مدل بومی، نوع محصول تولیدی و فرهنگ مصرفی جامعه طراحی کرد؛ به این مفهوم که از لحظه تولید، چرخه مدیریت پسماند شروع می‌شود و براساس صنایع بازیافت و نوع مدیریت پسماند باید سیاست‌گذاری کرد. در اینجا مشارکت مردم بسیار حائز اهمیت است. هیچ نوع مدیریتی را سراغ نداریم که بدون مشارکت مردم و محور قرار دادن آن‌ها به موفقیت رسیده باشد. مدیریت یعنی اینکه بتوانید رفتار‌های جامعه را به سمتی هدایت کنید که تحقق یک امر امکان‌پذیر شود. شما در مصرف انرژی می‌بینید که به دنبال جلب مشارکت مردم در امر صرفه‌جویی هستند تا رفتار‌های مصرفی تغییر کند، در مورد پسماند نیز این مسئله صادق است. ما همواره مسائل را به‌صورت فنی دنبال می‌کنیم درحالی که بدون مشارکت مردم و دخالت دادن آن‌ها امکان ندارد به نتیجه برسیم. باید شیوه ما در مدیریت پسماند، جامعه محور باشد. پس مهم است که مشخص شود مدل بومی ما چه ویژگی‌هایی دارد، آیا براساس سیاست‌های کلان و چشم‌انداز ملی است و طبق فرهنگ عمومی جامعه ترسیم شده؟ از این منظر باید متوجه باشیم که قرار نیست یک برنامه ملی واحد به شکل یکسان در یزد و گیلان و سایر نقاط کشور‌ اجرایی شود، اما چشم‌انداز ملی می‌تواند دارای اشتراکاتی با یکدیگر باشد. به این شکل می‌توان یک مدل بومی طراحی کرد. البته این مدل در فقدان یک مدیریت پسماند ملی هم در حال ساخته شدن و شکل‌گیری است ولی سرعت آن از سرعت بحران پسماندی که با آن مواجهیم کمتر است. کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که مدلمان را براساس تجارب و جوانه‌هایی که شکل گرفته، طراحی کنیم. اگرچه هنوز از بالا سیاست‌گذاری اجتماعی و طراحی مدل بومی آغاز نشده ولی این مدل از درون شکل گرفته است. برنامه حذف پسماند‌ «تر» به شکل‌های مختلف در حال اجراست. به‌این‌ترتیب پسماند «تر» بدون انتقال در محل مدیریت می‌شود. ما دو شیوه اساسی داریم که به شکل موفقی در حال اجراست، نخست در روستا‌های شمال کشور که زباله‌های خانگی‌ «تر» در حیاط منازل چال می‌شود، به‌این‌ترتیب پسماند در مبدأ از چرخه انتقال و مدیریت حذف می‌شود. این کار در بسیاری از روستا‌های کشور درحال انجام است، اقدامی که باید به الگو تبدیل شده و آن را با ارائه یکسری مشوق‌ها تقویت و در شهر‌ها نیز اجرایی کرد. برخی شرکت‌ها، کمپوستر‌های خانگی، صنعتی و نیمه‌صنعتی تولید می‌کنند که در سطح محلات نصب و از مبدأ زباله «‌تر» را حذف می‌کنند. شیوه دوم خشکاله است. در این شیوه، فرهنگ خشک کردن محصولات باغی در مورد زباله‌های «‌تر» اجرایی می‌شود. به عبارت بهتر زباله‌های «‌تر» در جایی که آفتاب است قرار می‌گیرد تا خشک شده و بعد این خشکاله‌ها تبدیل به غذای دام می‌شود. حتی اگر به‌عنوان غذای دام هم استفاده نشود، در برنامه حذف پسماند‌ «تر»، تأثیر بسزایی دارد. اقداماتی که در یزد، اصفهان و شیراز با کمک شهرداری‌ها انجام شده و بسیار مؤثر بوده است. در این راستا توری‌های خشکاله را به مردم هدیه داده و ضمن ارائه آموزش‌های لازم، این خشکاله‌ها را خریداری می‌کنند، بنابراین ما مدل‌های بومی موفقی را شروع کرده‌ایم، این‌ها باید به یک مدل کلان‌تر تبدیل شود. طبیعتا برنامه ملی حذف پسماند‌ «تر» در شهر‌های شمالی با یک شیوه و در روستا‌های شمال کشور با شیوه دیگری و در شهر‌ها و روستا‌های فلات مرکزی و جنوب کشور به شیوه متفاوتی انجام می‌شود ولی برنامه یکسان است و صرفا براساس ویژگی‌های مناطق مختلف شیوه اجرای آن فرق دارد. اگر بتوانیم پسماند‌ «تر» را در سطح ملی حذف کنیم، به این مفهوم است که ۷۰ درصد حجم پسماند را در مبدأ مدیریت کرده‌ایم. این مسئله معنای دیگری هم دارد، اینکه بخشی از پسماند حاوی شیرابه که خطرناک‌ترین نوع پسماند است، حذف شده و از طرفی زباله خشک با ارزش‌تری در اختیار داریم که می‌توانیم مدیریت کنیم، در این صورت برای صنایع بازیافت توجیه اقتصادی دارد که در این بخش کار کنند و زباله‌سوزهایمان نیز بهتر کار می‌کنند، یعنی در مقصد می‌توانیم از لحاظ فنی، شرایط بهتری داشته باشیم. 
 برخی معتقدند،  تفکیک زباله در استان اصفهان به صورت بسیار موفق اجرایی شده که کمکی نیز برای اقتصاد خانواده‌ها محسوب می‌شود، اما در تهران دست‌های پشت پرده‌ای در کار است که اجازه به ثمر رسیدن این طرح را نمی‌دهد، فکر می کنید چرا؟ (گفته می شود شرکت‌های خصوصی، پیمانکارها و واسطه‌ها، سالانه در حدود ۶هزار میلیارد تومان از محل تفکیک پسماند درآمد کسب می‌کنند.)
اطلاعی در مورد دست‌های پشت پرده در تهران ندارم ولی حتما چنین مسئله‌ای وجود دارد و هرجا پول بدهید و نظارت نکنید، چنین اتفاقاتی رخ می‌دهد. این ایده مدیریت شهری تهران که فقط به فکر آن ۳ تا ۵ درصد پسماند با ارزشی هستند که جنبه درآمدزایی دارد، باعث شده مدیریت پسماند شکل نگیرد. درحالی که مدیریت شهری در اصفهان تمرکزش را بر روی آن ۷۰ درصد زباله ‌«تری» گذاشته که در وهله اول امکانی برای درآمدزایی ندارد، ولی تمام مصیبت‌های مدیریت پسماند از همین نقطه ناشی می‌شود. این ۷۰ درصد است که باعث می‌شود، نتوانیم از زباله خشک استفاده کنیم و طبیعتا هزینه‌های سنگین انتقال پسماند را متحمل شده و شیرابه تولید و منابع آب‌و‌خاک آلوده می‌شود. بنابراین مدیریت شهری اصفهان از شهروندان می‌خواهد خشکاله تولید کنند و این خشکاله را از آن‌ها خریداری می‌کند و یا در ازای چند کیلو خشکاله، مشوق‌های مختلفی به شهروندان اعطا می‌کند اما در تهران همچنان مافیای زباله جولان می‌دهد. یک ایده‌ای وجود دارد که از طرف اتاق بازرگانی هم بسیار تقویت می‌شود، آن هم مدیریت زباله است و در‌واقع اتاق بازرگانی به‌دنبال زباله‌های خشک ارزشمند است، درحالی که مدیران شهری، استانی و ملی باید دغدغه اصلی‌شان به‌جای درآمدزایی، حفظ سلامت شهروندان و حفظ محیط‌زیست باشد. البته درآمدزایی در این بخش هیچ اشکالی ندارد ولی دغدغه و اولویت اصلی باید چگونگی تفکیک زباله باشد. در برنامه حذف پسماند «‌تر» خود‌به‌خود تفکیک انجام می‌شود. شما تا وقتی زباله را تفکیک نکنید، هیچ نوع مدیریتی در مقصد موفق نخواهد بود. زباله‌های مخلوط را به هرکجا ببرید، فقط مصیبت است و هیچ کاری به غیر از دفن غیراصولی و غیربهداشتی انجام نمی‌شود.
 اگرچه شهرداری‌ها و سایر ارگان‌های مرتبط، نقش مهمی در کنترل وضعیت زباله‌های کشور دارند، اما شاید یکی از حلقه‌های مفقوده، عدم آگاهی لازم شهروندان نسبت به چگونگی تفکیک زباله‌ها و کاهش تولید زباله‌های پلاستیکی باشد، دیدگاه شما در این باره چیست؟ 
بله بدون تفکیک از مبدأ، هیچ نوع مدیریت پسماندی امکان‌پذیر نیست. دهه هشتاد با جاگذاری سطل‌های زباله ششصد لیتری در داخل شهر تهران این پیام به شهروندان داده شد که شما هر نوع زباله‌ای که می‌خواهید داخل این سطل‌ها بریزید و ما مدیریت می‌کنیم. در‌واقع مدیریت شهری دارای یک تصور فانتزی بود که زباله‌ها با ماشین‌های مکانیزه در دورترین نقطه تخلیه می‌شوند که بعد‌ها متوجه شدند، غیرممکن است، و به دلیل افزایش زباله، تعداد سطل‌ها نیز افزایش پیدا کرد و حتی شهروندان تیر و تخته و نخاله‌های ساختمانی را هم به سطل‌های زباله منتقل کردند. بنابراین حجم مخازن به‌تدریج بزرگ و بزرگتر شد و ماشین‌های مکانیزه هم نتوانستند همه انواع زباله را به‌جای دورتری منتقل کنند، چون به‌مرور این ماشین‌ها دچار استهلاک شدند و شیرابه باعث خوردگی قطعات ماشین‌ها شد و به‌این‌ترتیب هزینه‌ها بالا رفت. ضمن آنکه نقطه دوری وجود ندارد و اگر زباله‌ها را به شکل مدیریت نشده درنقطه‌ای انباشته کنید، تأثیراتش را در کیفیت هوا، آب‌و‌خاک نشان خواهد داد، لذا همه این ایده‌ها شکست خورد، اما مسئولان ما اعتراف نمی‌کنند که شکست خورده است و جرئت حذف سطل‌های زباله را هم ندارند. ولی در‌نهایت اگر بخواهیم مدیریت کنیم، راهی جز این نداریم و باید سطل‌های دیگری متناسب با اقلیم و فرهنگ و سایر ویژگی‌ها نصب شود، این مسئله به یک مشارکت بزرگ اجتماعی نیاز دارد. همانطور که برای رفع نا‌ترازی انرژی به مشارکت بزرگ اجتماعی نیاز است و در این زمینه تبلیغات گسترده‌ای صورت گرفته، طبیعتا برای حل مسئله پسماند نیز این مشارکت ضروری است. اگر بخواهیم سهم مسائل فنی در حوزه تأمین انرژی را با سهم راهکار‌های فنی در حوزه مدیریت پسماند مقایسه کنیم، حتما به این نتیجه می‌رسیم که سهم مسائل فنی در مدیریت انرژی بسیار بیشتر است. اما در مدیریت پسماند، سهم مشارکت اجتماعی بسیار بالا‌تر است، ولی فعلا این موضوع مسکوت مانده و لابه لای مابقی مشکلات گم شده است. 
علت این‌که حوزه پسماند در کشورمان بسامان نمی‌شود و طرح‌های مختلف مدیریت طلای کثیف به نتیجه نمی‌رسد، علاوه بر ناکارآمدی برخی تصمیم‌گیران و مجریان، چقدر به مسئله تعارض منافع ربط پیدا می‌کند؟ 
طبیعتا به اقتصاد سیاسی پشت این اتفاق برمی گردد. وقتی مدیریتی وجود ندارد، هرکسی هرکاری می‌تواند انجام دهد و اصلا اقتصاد به شکل عجیب و غریبی شکل می‌گیرد و منافع می‌تواند به شکل حیرت‌آوری نقش ایفا کند. وقتی از منافع سخن می‌گوییم لزوما منافع شخصی و جنبه منفی آن مدنظر نیست. همین‌که جنبشی برای تولید خشکاله شکل گرفته یعنی منافعی در این بخش وجود دارد و برخی شهروندان می‌خواهند برای پسماند شهرشان کار کنند. اینکه ما در روستا‌های استان گیلان و مازندران دهیارانی داریم که مدیریت صد در صد پسماندشان را طبق اصول مدیریت پسماند به شکل کامل اجرا می‌کنند، این هم براساس منافعی شکل می‌گیرد. وقتی بدون هیچ ساختار و چشم‌انداز مشخص و مدیریتی، صرفا پول پاشی کنید، حتما این مسئله باعث می‌شود منافعی شکل بگیرد که اقتصاد سیاسی، این مسئله را پیچیده می‌کند و به‌محض اینکه بخواهید این ساختار و حتی این نظام فکری را تغییر بدهید، گروهی در مقابلش می‌ایستند، همانطور که در حال حاضر می‌بینیم افرادی با ایده‌های عجیب و غریب خود در مقابل ایده خشکاله می‌ایستند و معتقدند گاز‌هایی که از خشک کردن زباله متصاعد می‌شود برای سلامتی انسان مضر است. درحالی که چنین اظهاراتی درست نیست. برخی افراد چون منافع‌شان در جای دیگری شکل گرفته با خشکاله مخالف‌اند، منافع این‌ها در حل نشدن مسئله شکل گرفته، با این حال تصور می‌کنم که الان این موضوع می‌تواند بحث انحرافی باشد. ما ابتدا باید به این برسیم که ساختاری ایجاد و چشم‌انداز و هدفی مشخص کنیم، بعد از آن، انحراف از معیار هم قابل تشخیص خواهد بود. 
 کشورهای توسعه‌یافته با آزمودن راهکارهای متعدد، نهایتا به بهترین چارچوب‌ها برای حکمرانی در این حوزه دست یافته‌اند که مطالعه در چگونگی و روند دستیابی به نظام حکمرانی بهینه، ما را از آزمودن آزموده‌ها و صرف منابع و فرصت‌های ارزشمند کشور برای سعی و خطا نجات می‌دهد. اینطور نیست؟ 
بله. اصول مدیریت پسماند کاملا مورد توافق جهانی است. این اصول شامل کاهش تولید پسماند و بازگردانی در چرخه مصرف است و تا حد ممکن نباید پسماندی تولید کرد. کاهش تولید در رأس هرم اصول مدیریت پسماند قرار دارد که در این راستا ایده پسماند صفر شکل گرفته و در سرتاسر کشور فروشگاه‌هایی با این عنوان فعالیت می‌کنند، نباید این بازار را از دست داد. حذف کیسه‌های پلاستیکی گام بسیار مؤثری برای شروع کاهش تولید پسماند خواهد بود.از سوی دیگر باید با تولید فست فشن‌ها و محصولاتی که عمر زمانی بسیار کوتاهی دارند مقابله کرد و در گام بعدی این پسماند‌ها به شکل‌های مختلف بازیافت شوند. بازیافت معنای عامی دارد، درحالی که بخش‌های مختلفی را شامل می‌شود اما کمتر مورد‌توجه بوده است.
 آمار کشور‌های موفق دنیا در حوزه پسماند از بازیافت نزدیک به ۹۸ درصد آلومینیوم حکایت دارد، یعنی تقریبا هر آلومینیومی که به چرخه مصرف وارد می‌شود، دوباره به چرخه بازیافت برمی‌گردد. این نشان می‌دهد که تفکیک آن‌ها چقدر دقیق است درحالی که کشور ما فاقد ایده است و آماری هم نداریم که چند درصد آلومینیوم به چرخه بازیافت برمی‌گردد. به‌خاطر اینکه تولید آلومینیوم بسیار پرهزینه است اما بازیافت آن بسیار ساده و به صرفه است. بازیافت از این نقطه آغاز می‌شود و به هر شکل دیگری در تولید کود آلی و شیشه و مصالح ساختمانی و غیره ادامه‌دارد، درگام‌های بعدی می‌توان به سراغ بازیابی انرژی رفت و آن بخشی که قابل بازیافت نیست را به انرژی و آر دی اف تبدیل کرد تا خوراک کارخانه‌های سیمان و زباله سوز برای تولید برق بشود. در آخرین مرحله و درجایی که دیگر کاری از دستمان برنمی‌آید، می‌توانیم زباله را به شکل اصولی دفن کنیم. این موارد اصول عام مدیریت پسماند است اما هرکشور موفقی این اصول را براساس ویژگی‌های بومی اقلیمی، فرهنگی و اجتماعی کشور خودش بازطراحی کرده است. اصول مدیریت پسماند بارها آزموده شده، اینکه تا چه میزان می‌توانید زباله‌ها را به انرژی تبدیل کنید و تا چه میزان در چرخه نگه‌دارید، به شما امتیاز می‌دهد که چقدر مدیریت پسماند درست یا غلطی دارید.

نویسنده : گروه اجتماعی- مریم رمضانی |
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای آسیب‌شناسی مدیریت پسماند در کشور بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.