آتش اختلاف خانوادگی بر روان نوجوان
مریم زارع- روانشناس
نوجوانی را میتوان مهمترین دوره زندگی هر فرد دانست که ویژگیهای رشدی آن میتواند بـر اختلالات روانی رفتاری فرد در آینده اثر بگذارد. ازاینرو مقاله پیش رو برگرفته از نتایج پژوهشهای موجود به بررسی تأثیر اختلافات و درگیریهای درون نهاد خانواده و والدین بر سلامت روان نوجوانان پرداخته است. بسیاری از پژوهشها بر جنبههای آشکارتر و جزئیتر تعارضات همچون پرخاشگری زبانی و فیزیکی متمرکزشدهاند. اما تأثیر تعارضات پنهان و ناآشکار، بیشتر از انظار اهل علم پوشیده مانده است.
هنگامیکه والدین در جریان تعارضات از یکدیگر کنارهگیری میکنند و بحثها و گفتوگوهای آنها حلنشده باقی میماند، فرزندان بهطور مستقیم از این تعارضات تأثیر میپذیرند؛ اگرچه این تأثیرات از دید والدین پنهان باقی میماند.
از سوی دیگر پژوهشها نشان دادهاند که ناسازگاری زناشویی بهترین پیشبینی کننده برای مشکلات عاطفی و رفتاری در کودکان و نوجوانان است. این نوجوانان معضلات ناشی از ناسازگاری والدین را درونی کرده و مسـتعد ابتلا به مشـکلات سـلامتی از قبیـل اضـطراب، افسردگی و همچنین ناسازگاری در روابط اجتماعی مانند پرخاشگری میشوند.
مسائل خانواده و نوجوانان در جامعه ما از حساسیت زیادی برخـوردار اسـت. خـانواده بهعنوان یک عامل اساسی برای حفظ سلامت جامعه محسوب میشود. علاوه بر این، خانواده بهعنوان یک واحد زیستی-اجتماعی در جهت تربیت و پرورش ابعـاد مختلـف روحـی-روانـی و رشد عاطفی مطلوب اعضاء جدید جامعه که کودکان و نوجوانان هستند نقـش اساسـی ایفا میکند. بنابراین هرگونه اختلال در کارکرد تربیتی خـانواده میتوانـد نتـایج زیانباری بـرای کـارکرد جامعهپذیری آنها ایجاد کند. در این میان، تعارضات والدین بهعنوان یک عامل برجسـته در رشد عاطفی و جامعهپذیری فرزندان مطرح میشود. خصوصا برداشت و نگرش فرزنـدان از ایـن تعارضات میتواند مبنای الگوگیری آنها بـرای رفتارهـای آتی در دوران بزرگسالی و تشـکیل خانواده شود. این برداشت و نگرش بـر وضعیت کنونی فرزندان نیـز اثـر گذاشـته و سلامت جسمانی و روانی آنان را به خطر میاندازد. بنابراین، مطالعه ادراک نوجوانان از تعارضات زناشویی والدین و ارتباط آن با سلامت روانشان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
پژوهش حاضر تأثیر عوامل اجتماعی-اقتصادی و تعارضات خانوادگی بر سلامت روان دانش آموزان را موردبررسی قرار داده است. یکی از عوامل مؤثر بر سلامت روان فرزندان، ساختار خانواده است. در خانوادههای کامل، فرزندان از سلامت روان بیشتری برخوردارند اما در خانوادههایی که یکی از والدین به دلیلی حضور ندارد فرزندان سلامت روان کمتری داشتهاند. نتایج بهدست آمده نشان داد که میزان حضور بیشتر پدر و مادر در خانه و زندگی کردن آنها با یکدیگر از عوامل مهم مؤثر بر سلامت روان فرزندان است. زیرا حضور بیشتر والدین در خانه الفت و دلبستگی میان اعضاء خانواده را بالا میبرد و درنتیجه باعث میشود فرزندان از سلامت روان بیشتری برخوردار شوند.
این نتایج با یافتههای انجامشده در داخل کشور همسو است. مطالعه حاضر نشان میدهد که وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانواده همچون طبقه اجتماعی، درآمد و تحصیلات والدین بر روی سلامت فرزندان اثر دارد. فرزندان خانوادههایی که از طبقات اجتماعی بالا، با درآمد و تحصیلات بالاتر هستند از سلامت روان بیشتری برخوردارند. جستار پیشرو بازگوکننده این امر است که بین درآمد و تحصیلات والدین با سلامت روان فرزندان رابطه مثبت معنیداری وجود دارد. دراینباره میتوان اینگونه نتیجه گرفت که والدین با تحصیلات بالاتر احتمالا توانایی بیشتری در خصوص حل مسائل فرزندانشان دارند و میتوانند مشکلات آنها را با تدابیر مناسبتر حل نمایند. از سوی دیگر والدینی که دارای درآمدهای بالاتر هستند به دلیل آنکه بهتر میتوانند به تقاضاهای فرزندانشان پاسخ دهند کمتر با فرزندان دچار تعارض میشوند و از سرکوب نیازهای فرزندان اجتناب میکنند.
نوجوانانی که گزارش کردهاند بین والدینشـان تعارضات زیـادی وجـود دارد، از سلامت روان کمتری برخوردار بودهاند. در این پژوهش نشان داده شد که هر چه مقطع تحصـیلی بالاتر مـیرود میـزان سلامت روان نوجوانان کمتر میشود. این امر میتواند به دلیل مسائل مربوط به دوران بلـوغ یا افزایش فشارهای درسی در مقاطع بالاتر و سایر مسائل دیگر باشد. براساس نتایج حاصل از آزمون، مهمترین متغیـری کـه سـلامت روان دانش آمـوزان را تبیین میکند، تعارضات والدین با فرزندان در خانه اسـتایـن متغیر خـود تحـت تـأثیر متغیرهای اقتصادی-اجتماعی قرار دارد. متغیر اول و دوم که وارد معادله شـدهاند نشاندهنده ضـعف پیوندهای خانوادگی و دلبستگی اعضا خانواده است.با بالا رفتن میزان تعارضات خـانوادگی و زناشویی شاهد کاهش سلامت روان فرزندان هستیم.
سومین متغیر طبقـه اجتماعی است که خود از متغیرهای اقتصادی-اجتماعی اسـت. بـا بالا رفـتن طبقـه اجتمـاعی والدین، شاهد افزایش میزان سلامت روان فرزندان هستیم. با افزایش سن، احتمالادرگیریهای اجتماعی و بحرانهای دوران بلوغ بیشتر شده و درنتیجه مشکلات روانی نوجوانان افـزایش مییابـد. همچنـین بـا بالا رفـتن مقطع تحصیلی فشارهای درسی نیز بیشتر میشود که خود به افزایش مشکلات روانی نوجوانان میانجامد. ازآنجاکه تعارضات خـانوادگی و بهخصوص تعارضات والدین بـا یکـدیگر و بـا فرزنـدان بیشترین توان تبیینکنندگی تغییرات سلامت روان نوجوانان را داشته است، لذا لازم است تا بـر روی روابط خانوادگی و بهبود آنها بیشتر تأکید شود.
لزوم اجرای برنامههایی در جهت کاستن از تنشهای خانوادگی توسط سازمانهای ذیربط همچون سازمان صداوسیما، بهزیستی و مراکـز مشاوره بهشدت احساس میشود. این برنامهها عمدتا باید به شکل کارگاههای حل مسئله ارائه شود تا با توانمندسازی خانوادهها از تنشهای خانوادگی بکاهـد. همچنان که مشـاهده شـد، در خانوادههایی که دارای والدین تحصیلکردهتر هستند، میزان تعارضات با فرزنـدان کمتـر اسـت. تحصـیلات، توانـایی والـدین را در حـل مشکلات خانوادگی افزایش میدهد و نحوه برخورد با فرزندان و درنتیجه افـزایش سـلامت روان آنها را تقویت میکند.
حال میتوان با روشهای مختلـف ماننـد تولیـد فیلمهـای آموزشی سینمایی و تلویزیونی، کلاسهای مختلف بهخصوص در صداوسیمای جمهـوری اسـلامی و از طریق سازمانهای مختلف که دستاندرکار مسـائل خانوادهها هسـتند، بـه آمـوزش والدین پرداخت. این امر به آن معنی نیست که مشکلات اقتصادی خانواده، فشارهای تحصـیلی و ماننـد آنها را نادیده بگیریم. فرزندانی که والدین و بهخصوص پدران آنها بیشتر وقت خود را در خـارج از خانـه جهـت کسـب درآمـد میگذراننـد، پیونـدهای خـانوادگی ضـعیفتری دارنـد و میـزان آسیبپذیری آنها بیشتر است. بنابراین لازم اسـت بـا آموزشهای گونـاگون شـرایط اقتصـادی-اجتماعی خانوادهها هر چه بیشتر بهبود یابد تا سلامت روان فرزندان تأمین و تضمین شود.
سلامت، استحکام و اقتدارعاطفی و منطقی خانواده درگرو برخـورداری اعضـا از بصیرت و بینش اجتماعی و آگاهیهای لازم برای سازندگی و پیشـگیری از درگیـری، تضاد و کجروی است. خانوادههای لجامگسیخته و متزلزل، جامعهای بیسامان را پدید میآورند کـه در آن، نشانی از خانواده سالم یافت نمیشود. میزان طلاق روزبهروز افزایش مییابـد و بـه فروپاشی نظام خانواده میانجامد. برخی ازپدران و مادران درباره مهارت اداره خانواده آمـوزش ندیـدهانـد. میـانگین زمان برقراری ارتباط کلامی همسران با یکدیگر و کودکانشان بسیارناچیزو کم اسـت و همین موضوع سبب سردی فضای خانواده و قطع ارتباط عاطفی شده است. گونههای ساختار ارتباط به ساختارهای کلامی و رفتاری تقسیم میشود. ارتباط کلامی یا زبان، مهمترین عامل ارتباطی انسان و ساده و کاربردیترین وسـیله تبادل و تفاهم انسانها به شمارمیرود. ارتباط غیرکلامی، برخی از رفتار نشاندار و بینشان یا مهمل، بامعنا و مهم بـه نظـر میرسند. پیـامهای غیرکلامـی، چهـار گونـهانـد که شامل حرکات وضـعی بـدن، غیرکلامی حرکتی، غیرکلامی اشارهای و غیرکلامی چهرهای میشود.
در ارتباط والدین با فرزندان، چهره با مخاطب سخن میگویـد. حـالات چهـره فـرد انعکاسی از اوضاعواحوال درونی او ست. واکنش افراد نسـبت بـه رفتـاردیگـران، در حالات چهره نمایان میشود که در شـکل برقـراری ارتبـاط مثبـت یـا منفـی تأثیر دارد. حالات چهره تفسیر اوضاع و اسرار درونی انسان است. همانگونه که گفتار انسان تـا حـد زیادی، بیانگر وضعیت روانی و شخصـیتی او است. البته کلام و گفتار، فقط بخشی از جریان ارتباط و تبادلنظر با دیگران است. انسانها در هر سنی، افکار، نگرش و معانی مختلف را بیشتر با حرکات چهره، آهنگ صدا، طرز نگاه کردن، ایستادن و نحوه لمس کردن دیگران و مجموعه رفتار غیرکلامی که نامبرده شد، منتقل میسازند. رفتار غیرکلامی در ارتباط با کودکان، نیرومندتر و مؤثرتر از کلمات است؛ زیرا آنان هنوز پیچیدگی و رموز ارتباط کلامی را بهخوبی نمیدانند. اگر از این ارتباط کلامی و غیرکلامی درست و اصولی بهرهگیری شود، ارتباطی سالم و مؤثر بین والدین و فرزندان برقرارمیشود.
چرا والدین به آموزش نیازدارند؟
پزشک، قاضی، معلم و باغبان «توانا»، باید «دانایی» و «آمادگی لازم» را نیز کسب کنند. هیچ پدر مادری، خودبهخود پدر و مادر موفق و توانایی نیست. مگر اینکه داناییهای ضروری را کسب کند. علت شکست انسان در تعلیم و تربیت، نداشتن شناخت نسبت به خود و کودک است. فرزندپروری و کودکداری و برقراری ارتباط صحیح و سالم با او، مانند سایر فعالیتها نیاز به آموزش دارد. پژوهشها نشان داده است که هرچه ارتباط کلامی و پیوند عاطفی بین اعضاء خانواده بیشتر باشد، روابط اعضاء آن سالمتر و محکمتر است. بنا بر توصـیه روانشناسان، در هـرفرصـتی کـه دسـت مـیدهـد بایـد با فرزنـدان صـحبت شـود و بـا او در فضـایی محبتآمیز، محرمانه و صمیمانه ارتباط کلامی و عـاطفی برقـرار شـود. ازنظر روانشناسی، نخستین شرط تأمین سلامت روانی کودک و نوجوان، احساس امنیت روانی است. تعلیم و تربیت بدون احساس آرامش و امنیت، بیاثر خواهد بود. کودک دارای احساس امنیت خود را پذیرفته و قبول دارد، به خود ودیگران اعتماد دارد، مسئولیت رفتار خود را پذیرفته و دیگران را مقصر نمیداند، تصمیمگیرنده مستقل و خلاق است، ارادهای راسخ دارد و راهنمای درونی هدایتش میکند، احساس آرامش درونی و خود ارزشمندی میکند.
یکی از مؤثرترین عوامل در بهبود رابطه والدین با نوجوانان،دلگرم کردن آنها و ایجاد اعتمادبهنفس و تقویت ارزشمندی در نوجوان است. برخورداری از اراده، اعتمادبهنفس قوی، قـدرت تصمیمگیری، ابتکـار، خلاقیـت، سلامت فکری و بهداشـت روانـی، رابطـه مسـتقیمی بـا میـزان عزتنفس و احسـاس خود ارزشمندی فرد دارد. محوریترین انگیزش دوران نوجوانی، به دست آوردن استقلال اسـت. اگر چنین انگیزهای در نوجوان بیدار نشود او نمیتواند به رشد و کمـال برسـد و همواره کودکی وابسته باقی میماند و استعدادهایش شکوفا نمیشود. والـدین نبایـد فرزنـدان را زیـاد بـه خـود وابسـته کننـد. درمرحله دوم، والدین با پـذیرش و احتـرام به استقلال نسبی فرزندان، این مرحله را برای او رضایتبخش و پذیرفتنی میکننـد. در مرحله سوم، نوجوان با اثبات لیاقت و شخصیت قابلاعتماد، به این استقلال پاسخ مثبت میدهد و آمادگی خود را برای استقلال بیشتر اثبات میکند.
تکریم منزلت و شخصیت، جوان را به میدان گسترده روابط اجتماعی و حضور مـؤثر و فعال در جامعه میآورد و تضعیف شخصیت، او را به عقبنشینی و انزوا وادار میکنـد. جوان اگر احترام ببیند و تکـریم شـود، اعتمـاد مـیکنـد و تـوانش را در مسـیر سـالم و سازندهای به کار میگیرد. جوانی که خواستههـای شخصـیاش سرکوبشده و در خـانواده بیاحترامـی و اهانت دیده است، ضعیف و آسیبپذیر است. پذیرش از سوی خـانواده، نیـاز مهـم جـوان اسـت. او بایـد احسـاس کنـد کـه درمیـان خانوادهاش موقعیتی مطلوب و پذیرفتنی دارد. برخی از خانوادهها، فرزند خـود را چنانکه شایسته است، نمیپذیرند و او را بهصراحت یا تلویحی طرد میکنند. این شیوه برخورد والدین، اساس روابط درست آنان با فرزندانشان را تهدید میکنـد و سبب تیره شدن روابط صمیمانه فرزندان باهم نیـز خواهـد شـد؛ جوان مستعد پرخاش و ناراحتیهای عصبی و روابـط ناسـالم بـا دیگـران میشود.
در پی تبادل عاطفی احساس امنیت، اطمینان و اعتمـاد جـوان سیراب مـیشـود و نتیجـه طبیعـی آن، احسـاس تعلـق بـه خـانواده اسـت. پـرورش روحیه خـوشبینـی و مثبتنگری در جوان از دیگر دستاوردهای این احساس امنیت است. والدینی که ناآگاهانه، فرزند جوان خـود را از هر تجربه جدیدی بازمیدارند و پیدرپی او را دلسرد و بیجرئت میکنند، نتیجهای جز«ظهور بیگانگی عاطفی» نخواهند گرفت. والدین در این دوره باید همواره با فرزندان خود مشورت کنند. هنگامیکه بـا جـوان درباره مسئلهای مشورت میشـود احسـاس باشخصیتی مـیکنـد و چـون والـدین او را پذیرفته و به او اعتماد دارند احساس غرور و خردسندی مینماید. والدین از پیشـنهادهای صـحیح جوانـان اسـتقبال کننـد. مشورت والدین با فرزندان در تأمین سلامت و پـرورش عقـل و اندیشـه و بهداشـت روانی فرزندان و همچنین روابط صحیح و متعادل والدین با آنها نقش اساسـی دارد و از شاخصترین و نافذترین برنامههای تربیتی و از بهترین شیوههای ارتباط با جوانان است.
منابع؛ دهقانی، ر. خواجهنوری، ب. ۱۳۹۵. «رابطه تعارضات والدینی و سلامت روان نوجوانان».
امیرحسینی، ز. ۱۳۹۰. شماره ۱۱. «اصول و شیوههای مؤثر در ارتباط والدین و فرزندان».
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.